واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: کافه سینما-امیرحسین نوریان: (توضیح کافه سینما: "ماه عسل" از بهترین برنامه های تلویزیون در ماه رمضان امسال است که نگاه درستی به مقوله حضور مردم در حوزه رسانه دارد. سایت کافه سینما در این روزها، بارها به نیکی از این برنامه یاد کرده. اما این مقاله خواندنی نگاه دیگری دارد به برخی نقطه ضف ها در اجرای ماه عسل. نظر شما در کامنت ها این بحث را کامل خواهد کرد.)
اپیدمی وتب استفاده از مجریان لوسِ خوش تیپِ مثلا امروزی چند سالی است رسانه ملی را فرا گرفته و اخیرا با رویکرد سیما در ساخت برنامه های پر مخاطب این مساله کمی پرنگ تر شده است. برنامه هایی که به خودی خود)برنامه های خوبی هستند – مي توانستند باشند!- اما بدليل عدم پختگي مجريان و داشتن و اعمال اهداف شخصی از سوی آنها بجای داشتن اهدافی در راستای برنامه این مجموعه ها برخلاف ادعاشان به شدت شكست خورده اند. مجرياني كه با تمام قوا يك تنه ريشه برنامه را مي خشكانند و تا حد ممكن برنامه را از منظر اجرا به ابتذال مي كشانند.
سردمدار اين اتفاقات بي شك فرزاد حسني است كسي كه چندين سال پيش به مدد برنامه كوله پشتي براي خود مخاطبان کاذب فراواني دست و پا كرد. شاخصه اين قبیل برنامه ها که بعدا مدل های مختلف آن ارائه گردید در نگاه اول تفاوت دكور برنامه، نحوه اجرا و نوع مهمانان آن در قياس با برنامه هاي روتين و مشابه است. برنامه هايي از همان تيتراژ سعي دارند به هر شكلي شده بفهمانند و اعلام كنند كه متفاوتند و متمايز. اما اين تازه شروع ماجرا و قسمت خوشايند اين اتفاق است. داستان از زماني آغاز مي شود كه تيتراژ برنامه تمام شده و مجري عزيز از ظن خود مديريت برنامه را بر عهده مي گيرد. در برنامه های از این دست كه همین اواخر پيش از ماه عسل برنامه جمع ما با اجراي آزاده نامداري نيز به طرز وحشتناکی به دام آن گرفتار شد برنامه هايي است كه مجريان آن به هر دليلي گمان مي كنند حق و حقوقي بيش از ديگر مجريان برنامه هاي تلويزيوني دارند و بي پروا به هر هنجار و عرف حاكم بر فضاي رسانه ----- کرده و این گستاخی نچسب را به حساب اجرای متمایز خود می گذارند.
اين برنامه ها كه عموما در قالب ريلتي شوها به نمايش در مي آيند برنامه هايي هستند آزمون پس داده كه در تمام دنيا از پر بيننده ترين برنامه هاي شبكه هاي تلويزيوني محسوب مي گردند كه نمونه بارز آن آمریکن ایدول يا نمایش اپرا وینفری و نمونه موفق ایرانی آن ببخشید شما با اجرای مهران مدیری است. در این برنامه ها قهرمانان قصه آدم هاي ويتريني نيستند بلکه مردم کوچه و خیابان به معني واقعي كلمه اند. انسان هايي كه در كنار ما زندگي مي كنند و داستان زندگي شان را فقط خودشان مي دانند.
اين است كه وقتي اين آدم ها برايمان قصه زندگي شان را تعريف مي كنند به دقت گوش مي دهيم و از اين كه در زندگي شان سرك مي كشيم لذت مي بريم. كه اين سرك كشي، جزئی از لذات روزمره زندگي ماست. همانطور كه در تاكسي وقتي دو فرد غریبه دارند داستان هاي زندگي شان را براي يكديگر تعريف مي كنند آن را با دقت تمام گوش مي دهيم و اگر به هر دليل ،جزيي ازآن را نتوانیم بشنویم حسرت مي خوريم. فارغ از اين حس ذاتي، شنيدن قصه آدم هاي بي نام و نشان كه قهرمانان بزرگي در زندگي خودشانند و هر كدام در گوشه اي از همين مملكت براي خودشان كمتر از اسطوره هاي داستان ها نيستند خود جاذبه اي ديگر دارد. با اين حال اين همه پتانسيل آنچنان از سوي مجريان كار نابلد بدلایل شخصی و خودخواهانه به حاشيه مي رود كه تنها تاسف فراواني از حرام شدن اين همه سوژه هاي جذاب باقي مي ماند.
مجريان جوان اين برنامه ها آنچنان جذابيت قهرمان برنامه و قصه زندگي اش را در برنامه رقيب خود مي بينند كه از هیچ سعی و کوششی در جهت نشان دادن و حضور خود به ببینده دریغ نمی نمایند و این مساله تا آنجا پیش می رود که گاهی مجری به تمسخر و تخریب قهرمان برنامه خود می پردازد. از حرف هاي بي ربط زدن، تكان هاي زياد دست، نگاه هاي افراطي به دوربین، پوشیدن شلوارهای لی و جین در رسانه ملی تا صحبت هاي بلند با عوامل پشت صحنه، محكم كوبيدن دست ها به يكديگر همه و همه در جهت ابراز وجود براي مهمانان و مخاطب و عکس العملی منفی در برابر جذابیت مهمانان برنامه است. چرا که این مجریان جذابیت خود را از جذابیت برنامه جدا دانسته و بدنبال مرزبندی مشخصی از سوی بیننده برای آن می باشند.
در اين ميان گناه حرام كردن اين سوژه هاي ناب توسط احسان عليخاني با سابقه چند ساله اش در ويژه برنامه هاي اين تيپي ماه رمضان قطعا بيشتر و نابخشودنی است. با اينكه مهمانان امسال او داستان هاي جذاب تري دارند و خودشان هم نسبت به مهمانان برنامه های سال قبل دوست داشتي تر و قهرمان ترند و با وسواس بهتري انتخاب شده اند ولي سياست بسيار اشتباهي كه عليخاني در پيش گرفته سبب شده تا فضاي برنامه تا حد يك برنامه به شدت معمولی سقوط كند. بخشی از اين اشتباهات فاحش بطور مشهودي بدليل تقليد کورکورانه از اجرای فرزاد حسنيِ چند سال پيش در این گونه برنامه هاست كه سعي مي كرد با حاضر جوابي ها و اظهار نظر هاي بي موقع حضور خود را نشان دهد غافل از اینکه خود او پس از مدتی با بلوغ رسانه ای که پیدا کرد با هوشیاری از آن فضا فاصله گرفت و فرق شهرت کاذب و محبوبیت را بموقع درک کرد و با افزایش سطح دانشش به پاک کردن تصوری که آن زمان از خود ارائه داده بود همت گمارد.
همين چند روز پيش بود كه در برنامه ماه عسل زني كه بدليل سرطان پايش را از دست داده بود و در دانشگاه در رشته پزشكي از ممتازان دانشگاه بود و حالا براي خودش پزشك حاذقي شده بود از ترك شوهرش در هنگام بيماري اش، و با بغض شديدي از عشق بي اندازه اش به او مي گفت طوري كه هر مخاطبي را متاثر مي كرد. در اوج اين فضاي ناب و حزن انگیز عليخاني با آن لبخند هايِ مصنوعيِ صدادارش (!) بلند رو به عوامل پشت صحنه كرد و گفت: " آقا يه وقت مجري عطسه اش بگيره بايد چيكار كنه. من الان عطسه ام گرفته! بريم يه بخش از برنامه رو ببينيم شايد من عطسه كنم... " و اين حرف هاي عجيب را با چنان شعفي و سر خوشی بیان می کرد كه گويي تا آن لحظه با مستربين در خصوص خاطرات پشت صحنه اش مصاحبه مي كرده. يا موقعي كه مردي با حسي نوستالوژیک از ميزان مهريه زنش مي گويد كه مثلا چند ده سال قبل چند صد هزار تومان مهريه زنش بود و فضاي برنامه فضاي وصف عشق و وفاداري است رو به عوامل پشت صحنه مي گويد "آقايونِ نزول خور پشت صحنه سريع حساب كنن اونقدر مهريه الان ميشه چقدر؟" و وقتی با سکوت معنا دار آنها مواجه می شود ادامه می دهد نزول خور نداريم اينجا؟ و دوباره آن خنده هاي عجيب كه تمام دندان هايش شمارش مي شود را چاشنی مثلا هوش و بداهه اش می نماید.
عليخاني در اجرا آنقدر حواسش به خودش و تحميل خودش است كه گاهي خط و ربط برنامه را گم مي كند و در مقام كسي كه بايد برنامه را مديريت كند تا رشته قصه پاره نشود خود آنقدر به بيراهه مي رود و نقطه گذاری و فاصله گذاری های اشتباهی انجام می دهد كه برگشت راوي و قهرمان قصه به سر خط روایت زندگی اش غير ممكن مي شود. در برنامه اي كه بازماندگان سقوط هواپيماي اروميه داستان زندگي شان را مي گفتند آنقدر لحظه به لحظه حرف بي ربط زد و سوال بي ربط پرسيد تا جايي كه ديد راوي چند دقيقه ای ست دارد يك جمله را در لابلاي حرف هاي او مرتبا عینا تکرار می کند و وقتي از راوي قصه پرسيد آیا واقعا اینها چند بار اتفاق افتاده است راوي قصه در جواب می گوید نه، شما نمي گذاريد اين جمله به آخر برسد!
از ديگر شواهد موارد مطرح شده، گستاخي مجري نسبت به مهمانان است. وقتي پرده سن براي مجري محترم برنامه باز مي شود و او از روي فرش قرمز به داخل سن گام بر مي دارد گاهي تا مدت مديدي سرگرم خودش و تنظيم پاچه هاي شلوار و آستين ها و گاهي مراسم غبارروبي از لباس هايش است و مهمانان برنامه مات و مبهوت به او خیره شده تا شايد از صرافت خودش بيفتد و برنامه را شروع كند. گاهی نیز براي آنكه از اول خود و حضورش را تحميل كند به مهمان بيچاره كه سلام كرده طوری گير مي دهد چرا سلام ميكني که گویی کار غیر متعارف یا اشتباهی انجام داده است و می گوید مگر بدون سلام كردن نمي تواني شروع كني و... و بي پروايي خود در برابر دوربين هاي برنامه زنده را از همان ابتدا به ابزاري براي سركوب مهمانانش که همگی برای اولین بار فضای تلویزیون را تجربه می نمایند بدل مي كند.
يا ساختارشكني های با اصرار فراوان بر تكرار لغات خارجي، كه مثلا يكسره بجای پیامک بگوید اس ام اس يا به زني كه در اوج احساس از ترک همسرش در هنگام نياز به او مي گويد مجري برنامه با شنگولی خاصی می گوید "آن زمان كه ديس كانكت شديد را می گویید!" همه و همه برای تاکید بر ان تمایز کاذب و مخرب میان مجری و دیگر مجریان دیگز برنامه هاست.
علیخانی آنقدر حواسش به تحمیل خود و قهرمان سازی از خودش است که هر ازگاهی با همان گستاخی ناخوشایند حتی برای عوامل پشت صحنه نیز حضورش را به بهانه های فنی به رخ می کشد و مثلا در اوج قصه گویی مهمان برنامه بی مقدمه رو به عوامل پشت صحنه می گوید چه وقت نمای از بالاست و کلوزآپ بگیرید! يا اينكه چقدر از قابِ هِدش (!) اوتي دارد و اینگونه گاهی برای پرو بال دادن به خود و مطرح بودنش و حضور سرشارش در جمیع جهات(!) تلاش می کند. يا به عكاس برنامه در وسط حرف هاي ابتداي برنامه با فرياد مي گويد بسه بابا عكس نگير. الان چه وقت عكس گرفتن است. او از سر نادانی ازگل به خودی زدن هم فرو گذار نمی کند فقط براي آنكه نفر اول برنامه باشد.
از این بدتر گاهی آنقدر خودش را در مقام قهرمان باور می کند که گاهی رسالتش را که تنها روایت و نمایش دقیق و بی غرض قصه آدم های برنامه اش کمک به آنها در قصه گویی صحیح آن هم در مقام مجری برنامه است را فراموش کرده و با تکه پرانی های سیاسی غیر عرف و غیر آگاهانه در رسانه ملی، خود را در مقام حلال و منتقد مسایل کلان سیاسی مملکت قلمداد می کند!
احسان عليخاني مسيرش را بد جوری گم كرده و به بيراهه رفته است. او در مقام حافظ و حامي روايت صحيح قصه، بيشترين آسيب را از ناحيه عدم اشرافش به نحوه روايت قصه، مقدمه، اوج، فرود،گره افکنی و گره گشایی، شخصيت و قهرمان داستان زندگی مهمان های برنامه اش می خورد. اقبال نسبي برنامه هم نه به مدد اجرا، كه به مدد ساعت پخش برنامه و مهمانان بكرش است. بماند كه حالا نمايش آدم هاي رنج ديده، انسان هايي كه روي صورتشان اسيد پاشيده شده و در اوج جواني اين چنين قرباني شده اند، يا انساني كه براي هيچ كجاي زندگي اش كم نگذاشته ولي با اين حال تنها راه زنده ماندنش براي مبارزه با سرطان قطع پايش بوده و... درست قبل از افطار و با زبان روزه كار صحيحي است يا نه.
مشکل ماه عسل با تمام محاسن و نقاط قوتش در این است که علیخانی اصلا نمی تواند با مهمانانش ارتباط برقرار کند و برای خوشایند هم نسلان بیننده اش که مخاطب عام این برنامه هم نیستند بیشتر سعی در ایجاد فاصله بین خود و مهمانانش می نماید و مثلا به پیر زنی که از حداقل سه برابر سن او را دارد و از یکی از توابع روستاهای اطراف یکی از شهرستان های کوچک خراسان آمده و لهجه اش به سختی قابل درک است مرتبا می گوید فدات شم! یا پیر مردهایی که باید احترامشان را بشدت نگه داشت و شهری برایش احترام قائلند را با اسم کوچک صدا می زند. از این رو علیخانی خود به بزرگترین معضل برنامه اش در برقراری ارتباط او با مهمان و مهمانان با مخاطب با مهمان بدل می شود. او در اکثر مواقع تلاشش بر این است که برای مخاطب از مهمانان برنامه اش جذاب تر باشد و از منظر مخاطب، قهرمان همیشگی برنامه مجری باشد نه مهمانان موقر و قابل احترامش و از اين رو گاهي اگر قهرماني مهمان برنامه آنقدر پررنگ و بديهي باشد به تخريب آنان مي پردازد. او بارها به مردي كه فداكارانه سرپرستي لاله و لادن بهم چسبيده را برعهده گرفته بود با بيرحمي اعلام كرد كه براي مطرح شدن خودش و استفاده تبليغاتي از آنان اين كار را انجام داده است. يا به نفر اول كنكور رياضي بارها و بارها اعلام كرد كه او كار مهمي نكرده و نخبه نيست بلكه تنها دريك ماراتن اول شده و بعد ازآن مهم است و با بي پروايي و بي ادبي به مهمان محترم برنامه مي گويد: "مگه بابات كه فوق ليسانس برق گرفته الان چي داره و كجاي دنيا رو گرفته". اما وقتي در پيش فرض مهمانان برنامه در ذهن مخاطب انسان هاي دوست داشتني نباشند و مخاطب از پيش بنا به خيلي دلايل نادرست در برابر مهمانان برنامه حالت تدافعي داشته باشد – مانند آن دو زن غسال يا مرده شور – عليخاني به دور از تمام رفتار هاي ناخوشايند و تخريبي اش اجراي قابل قبولي ارائه مي دهد چرا كه آنان را رقيب خود در برابر مهمانان نمي داند.
با اين تفاسير به نظر مي رسد از همین روست که عليخاني برای خود صندلی چرخان سفید با ارتفاع بیشتری گذاشته و مهمانانش را بر روی صندلی سیاه و ثابتی در ارتفاع کمتر می نشاند و بين خودش و آنان نيز خط قرمز پر رنگي قرار داده است.
حیف.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]