واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
مرور خاطرات مختارنامه از نگاه و قلم کسی که خودش یکی از جذابترین شخصیتهای این پروژه بوده، برای همه خواندنی است.
در شماره جدید ماهنامه رونا، رضا کیانیان، بازیگر این سریال، چرخی مبسوط در عکسهای عکاس این پروژه، مسعود پاکدل زده است و از میان آنها، درباره تعدادی که خاطره.انگیزتر از بقیه بوده، یادداشت.هایی نوشته است. حاصل نگاه شیرین رضا کیانیان، یادی خواندنی از «مختارنامه» شده است. روایتی متفاوت از حضورش در صحنه و پشتصحنه «مختارنامه» که با قلم خاص خودش به آن جان داده. در همین شماره ماهنامه رونا میزگردی با حضور صابر ابر و نگار جواهریان و بهرام توکلی، بازیگران و کارگردان فیلم «اینجا بدون من»، پرونده بازسازی سریال «قصه-های مجید» همراه با گفت.وگوی هوشنگ گلمکانی با کیومرث پوراحمد و همچنین گزارشی از جلسه بررسی فیلم بریتانیایی «تنگ ماهی» با حضور سعید قطبی.زاده و عبدالرضا کاهانی را خواهید خواند. بخش.هایی از یادداشت.های اختصاصی رضا کیانیان را به همراه عکس.های منتشرنشده «مختارنامه» بخوانید و ببینید که خالی از لطف نیست.
1- زخم و سوختگی زیاد داشتیم. این یك نمونه از سوختگیهاست كه روی صورت مظفر مقدم كارسازی شده بود و حالا بعد از تمام شدن فیلمبرداری توسط یاور اسكندری از روی صورت بازیگر برداشته میشود. این قطعات هر روز ساخته و هر روز كار گذاشته و بعد از هر روز كاری دور انداخته می.شدند و فردا روز از نو و روزی از نو! كار گذاشتن این قطعات روندی طولانی دارد. باید روی صورت چسبانده شده، بعد رنگ.آمیزی و بعد لبه گیری شوند كه معلوم نشود چسبانده شده اند و هر ساعت دوباره و چند باره تعمیر و نگهداری شوند....
2- این منم (رضا كیانیان) باور كنید. عبدالله اسكندری دارد از صورت من قالبگیری می.كند. برای ساختن قطعاتی كه باید روی صورت كار گذاشته شود باید از كل صورت قالبگیری شود و بعد سرویس بازیگر ساخته شود و از روی آن قطعات طراحی و ساخته شود. سر همه ما در كارگاه استاد موجود بود!
3- برویم سراغ جن و پری.هامان. اینها بخشی از دیوها و اجنه.هایی هستند كه سرشان بر دیوار است و به موقع یك بازیگر آنها را می پوشد و بازی می كند. خیلی دیگر هم هستند. روی دیوارهای دیگر. اما این گوشه سمت چپ، نه دیو است و نه جن؛ بهرام رادان است كه آمده سری به ما بزند. خیلی از بروبچه.های سینما می آمدند برای احوالپرسی...
4- برای درآوردن عبدالله زبیر چندین بار گریم روی صورت من انجام شد؛ شكلهای مختلف. اما هیچكدام به دل من و میرباقری و عبدالله اسكندری ننشست. 15 روز از صبح تا غروب سر صحنه و توی اتاق گریم زیر دستان استاد شكلهای مختلف را امتحان می.كردیم، بحث می.كردیم و تمام جزئیات را مرور می.كردیم. تا روزی به ذهن من رسید كه دماغم كج باشد. چیزی بود كه تفاوتی داشت. به میرباقری گفتم این دماغ كج به خاطر این است كه هر وقت به آن نگاه می.كنم راه راست را می یابم. خندیدیم و قطعه ساخته و نصب و پذیرفته شد. توی چشمهایم لنز خاكستری گذاشتند و دو قطعه هم زیر چشمهایم كار گذاشته شد و یك ریش به همراه یك سبیل خیلی كوتاه...
-----------------------
منبع : ماهنامه رونا _ کافه سینما
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 497]