تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 14 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به زيادى نماز و روزه و حج و احسان و مناجات شبانه مردم نگاه نكنيد، بلكه به راستگويى و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1849255842




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زيست شناسي ديني


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: مقدمه :
دين را هم مي توان از وجهه نظر زيست شناختي بررسي و هم در آن آسيب شناسي كرد . همان گونه كه در علوم نيز ، « زيست شناسي » (Biolgy ) از سلول هاو بافتهاي زنده و ساز و كارهاي زيستي آن مانند تغذيه ، تنفس و تكثير سخن مي گويدو «آسيب شناسي »از حالت آسيب مندهمان سلولها كه در اصل اركان حيات و زندگي هستند ولي بدليل رشد بي.رويه يا ديگر دلايل وضع نامطلوبي پيدا كرده و بصورت يك تومور( lumor ) بدخيم و غده سرطاني ( ancer ) در مي.آيد. گويا همه عوامل زيستي درمعرض آن است كه خود سبب اختلال گرديده و به آن آسيب برساند .
مذهب مثل همه چيزهاي ديگر چون صيانت ذات ، غرايز ، خرد ، دانش ، سياست و اقتصاد، در تاريخ انسان كه يك عامل همواره مثبت و زيستي نبوده، بلكه حالتهاي آسيب.مند آن به زندگي آدمي لطمه.هاي سختي هم رسانيده است. بعنوان مثال وسيله.اي براي تحدير، توجيهي براي ترس و جهالت، اهرمي براي فريب ، استثمار، سلطه و خودكامگي، سببي براي تعارضات، تعصب.ها و تشنج ها و عاملي براي خرافات و موهومات و عقب ماندگي و انحطاط هم مي.شده است. بنابراين لازم است درآن، هم زيست شناسانه نگريست و هم آسيب شناسانه.
مذهب بخش مهمي از پيشينه و تاريخ انساني مابوده است. شواهد موجود تاريخي ، باستان شناسانه و مردم شناسانه حاكي از اين واقيت مي باشد . كاوش ها، حفاريها و آنچه در كشورهاي فرانسه و اسپانيا و پاي كوههاي اورال كشف شده است، آثاري كه از مقابر و كتيبه ها به دست آمده، نشان مي.دهد كه بشر در دوره پيش از تاريخ به مقوله هايي چون خدا ، روح ، غيبت و زندگي پس از مرگ توجه پيدا كرده و دين جايگاه مهمي در زندگي او داشته است. قرائت كتيبه.هاي قديم مصر توسط شامپوليون فرانسوي در سال 1820 م. و ترجمه زبان سانسكريت هند قديم بوسيله ماكس مولر آلماني در سال 1846 م ، آگاهي گسترده اي از مذهب و داو مصري باستاني مربوط به دحدو د چهار هزار سال پيش به دست مي.دهد قديمي.ترين تاريخ نگاران مثل هرورت ( ف 484ق .م) و پلو تارك ( سده نخست ميلادي ) در كتب خويش از مذهب انسان و جايگاه آن در حيات ومناسبات وي سخن گفته اند . مذهب نهادي كهن و ريشه دار در انسان وتبليغ او و همراه و همپاي بشريت بوده است. همان.گونه كه خانه و جاده و ابزار ساخته و سلاح و لباس تدارك ديده تجارب و احساس هاي ديني نيز داشته است .
طيف انگيزه.ها و انگاره.ها و رفتارهاي ديني همواره در انسان نفوذ يافته وبه عبارت بهتر، روح آدمي نسبت به احساسات، باورها و رفتارهاي مذهبي، خاصيت انحلال ونفوذ پذيري زيادي داشته و تحت تأثير قرار مي گرفته است . اين حس تعلق، هر چه و به هر دليلي كه باشد، در انسان پديد مي.آمده است. اشتياق و آروزهاي خويش را در مضمون آن مي.جسته با آن ائيمي يافته،حيرت و كمال .جويي و بي نهايت طلبي خويش را با آن پاسخ مي.گفته، رمز و راز هستي را درآن مي.ديد. با آن به زندگي معني و مفهوم مي داده است. پيش از اين كه پديدار هاي هستي را بتوان به گونه اي فلسفي و آن گاه علمي و تجربي ، براي خود تبيين كند ، انسان با همين اعتقادات ديني عطش ذهني خويش را فرو مي.نشانده است . حتي روح جمعي ووجدان اجتماعي در هاله ا ي از تقدس مذهبي سر مي زده است ( توتم پرستي ) اميل دوركيم از اسپنسر ، مولر و تايلور نقل مي كند كه احساسهاي مذهبي چگونه در استراليا و آمريكا ي شمالي وجود داشته است . هم باستان شناسان وهم جامعه شناسان از انيسيم و فنيشسيم سخن گفته.اند ( قداست و تبرك برخي اشياء و اعتقاد به ارواح ) كارل گوستاويونگ ـ روان شناس ، پزشك و فيلسوف سويسي ـ دين را قديمي ترين تظاهرات روح انساني عنوان كرده كه نه تنها يك پديده اجتماعي و تاريخي بلكه يك مساله شخصي روان شناختي است .
تانگي دوكنتن حس مذهبي و قدسي و يزداني را بعد چهارم روح آدمي ( علاوه برسه بعد مربوط به زيبايي ،نيكويي و راستي : هنر ، اخلاق و دانايي ) ناميده است .
انسان چگونه تاريخ خويش را انكار كند ؟ او از ديرباز سرگذشتي مذهبي داشته است چگونه بسادگي از اين عهدكهن ( كه در فرهنگ اسلامي از آن به فطرت و ميثاق الست تعبيير شده است ) طفره رود ؟ يونگ مي.گويد آسمان خراش هتل و هرش وراش براي، طبقات زيرينش اعتقادات مذهبي است واگر اين طبقات زيرين نباشد انسان ميان زمين و آسمان معلق ميماند »
وي اضافه مي كند كه دين در گذشته در خودآگاه بشر بروز مي كرد ولي امروز در هر فرصتي كه پيش مي آيد از ضمير ناخوداگاه وي سر بر مي آورد زيرا « چيزي كه طبيعي باشد به هر وسيله آن را از خود براني ، باز بسرعت بر مي گردد» كساني مثل بونگ ويليام جيمز ، دوركيم ، پاسنز و شيلر از دين بلحاظ زيست شناختي سخن گفته اند و كساني مثل فونر باخ ، ماركس ، فرويد وراسل و گولدنر به جنبه.هاي آسيب شناختي آن توجه و تاكيد داشته اند . اصولاً در سده هاي هجده و نورده اروپا كه عصر روشنگري و خرد نام يافت، بيشتر، زيست شناسي ديني تحت الشعاع آسيب شناسي آن قرار گرفت ولي از اواخر قرن نوزدهم و خصوصاً در قرن بيستم ، بار ديگر به زيست شناسي ديني اهميت داده شد. آيا آسيب شناسي علم و تكنولوژي ، ماركسيسم ، پروتستانتسيم، ليبراليسم و دموكراسي وتوسعه، نسل جديد درقرن بيست و يكم را به ضرورت هرچه بيشتر زيست شناسي ديني فرا خواهدخواند؟پاسخ هر چه باشد ، دست كم در اين ترديد ي نيست كه به قول هنري برگسون : در حال حاضر منابع تازه اي از انرژي پتانسيل و نيروهاي بالقوه لازمند . اما اين بار منابع مذكو ر بايد اخلاقي و معنوي باشد .
بدني بزرگ و جسيم شده (است و ) منتظر «جاني» اضافي است . در صورتي ماشين ( تمدن و تكنولوژي مادي ) جهت حقيقي خود را باز مي يابد و خدمات را متناسب با قدرتش به انجام مي رساند كه بشريت باياري وي موفق گردد قدراست نمايد و سرافراز كند و به سوي آسمان بنگرد ، همان بشريتي كه در حال حاضر توسط ماشين ،قامتش بيش از پيش دو تا گشته وبه جانب زمين خم گرديده است .»
يكي از سنتهاي روشنفكري جوامع آسيايي ( نيمه قرن نوزدهم تاكنون) نيز رويكردهاي آسيب شناختي در دين بوده است . چيزي كه هست برخي يكسره هم از زيست شناسي آن غافل نبوده اند مثل ميرزا يوسف مستشار الدوله (ف 1313ه ) و طالبوف ( 1250ـ1329ه)در ايران ، طهطاوي (1216ـ1290ه)و طه حسين (1307ـ 1391ه) در مصر و تاگور (1861ـ1941م) در هند . ولي برخي تك نگرانه ، بيشتر آسيبها را ديده اند مانند آخوند زاده (1227ـ1295 ه) و ميرزاآقا خان (1270ـ1314ه) در ايران و انطون (1922م) شميّل (1269ـ1335) و صروف (1271ـ1346ه) در لبنان و مصراما نوانديشان اسلامي همچون سيد جمال ( 1255ـ1314ه) شيخ هادي نجم آبادي (1250ـ1320ه) ، عبده (1266ـ1323ه) ، كواكبي(1271ـ1320ه) و عبدالرزاق ( متولد 1300 ه ) اقبال لاهوري ( 1289 ـ 1357 ه) آيةالله ناييني (1277ـ1353ه) و ديگران همواره كوشيده اند تا وجهه نظر آسيبي و زيستي را با هم در آميزند در آثار متأخريني نظير طالقاني ،بازرگان، شريعتي و مطهري نيز(با اختلاف وضع ومراتب و روش ها) به اين دو جنبه ، هم هنگام پرداخته شده است .
با تأييد براهميت و لزوم ادامة اين گونه مباحث ، براي اين كه آسيبهاي ديني نيز ، بنوبه خود و به دليل محدوديت كاربرد زبان و خصلت گزينشي بودن تحقيقات و پژوهشها، و خصوصاً با توجه به شرايط ذهني و عيني كنوني و بحران انديشه و رفتار ديني دربخش قابل توجهي از قشرهاي جوان ،موجب به فراموشي شپرده شدن جنبه هاي زيستي دين نگردد، برحسب وظيفه در اين مقاله شمه اي از زيست شناسي ديني انسان» ذكر مي شود .
1ـ مذهب ، بازيابي هويت شرقي
1ـ1 خطر خودكم بيني در شرق
ما طرفدار جنگ و جدال بيين شرق و غرب نيستيم . شرق و غرب در انسانيت يگانه و همه فرزندان آدمند و در آفرينش زيك گوهر. علم و تمدن و بسياري از دستاوردهاي بشري ، درواقع نه شرقي است و نه غربي ، بلكه انساني است و آرمانهاي صلح و امنيت و حقوق بشر و عدالت و آزادي هم در شرق است و هم در غرب ولي آيا مي توان سلطه گري ، تعرض ، بدبيني ، خوي تجاوز و توسعه طلبي دول و قدرتهاي غربي را نسبت به جوامع شرقي ودر قرون اخير ناديده انگاشت و گذشت و برهويت شرقي و مصالح، منافع و سرنوشت آن پاي نفشرد ؟ امروز كه حلقه اخير تمدن بشر ، از غرب سر برآورده و در آنجا توسعه يافته است ، نسل جواني كه در شرق و بخصوص در كشورهاي كمتر توسعه يافته و در حال توسعه وبا صطلاح جنوبي زندگي ميكنند با خطر بي ريشگي ، خود باختگي ، با خود بيگانگي ، بريدگي و انقطاع تاريخي و احساس حقارت و بي اصل و تباري روبرو هستند . جوانان شرقي بايد بدانند كه تاريخ تمدن درسربندهاي خود از نسلي به نسلي و از قومي به قوم ديگر منتقل مي.گرديده و دستاوردهاي آن دست به دست مي شده و از اين به آن ، ميراث مي مانده است .
روزگاري نخستين گهواره هاي تمدن بشري در خاورزمين حركت مي كرد ولي علل و عواملي دست به دست هم داده و حلقه اخير وجديد تمدن از مغرب سر برآورده است . اينك آنان حلو زده.اند يا به تعبير ديگر ما عقب مانده ايم ! شكي نيست كه بايد از دستاوردهاي دانش و تجاربشان بگو نه اي خلاق و گزينشگرانه، اخذ و اقتباس كنيم.
شاخ گل هر جا كه مي رويد گل است
خم مل هر جا كه ميجوشد مل است
گر زمغرب برزند خورشيد سر
عين خورشيد است ني چيز دگر
در اين اثنا آنچه اهميت دارد« اعتمادبنفس» شرقي ماست. شرقي بايد بداند كه او نيز در تمدن بشري نقش و سهم داشته است در هزاره هاي كهن ، مشرق زمين ، تمدنهاي سومري ، بابلي ، آشوري ، مصري ، هندي، چيني، فينيقي و ايراني را در مهد خود پرورده است كه معماري ،كشاورزي ، سيستم آبياري منظم ، دستگاه بذرافشاني ، قنات ، صنعت مفرغ ( مس و قلع ) ريخته گري ، جواهر سازي ، قوانين حمورابي ، نساجي ، كاشي.هاي لعابدار، رياضيات ، نجوم لوحه.هاي گلي پخته شده حاوي مدارك و مسائل پزشكي ، استفاده از نفت و آهن، شيشه.گري، كتابخانه، ادبيات ، كاغذ (پاپيروس) ،محاسبه اهرام، الفبا، حمام، عمومي، سيستم فاضلاب، ظروف، سكه، سلاح، طب، چاپ، مركب، قطب نما، چيني، نقاشي و باروت و....داشتند.
تا اين كه يونان در چند سده پيش از ميلادي از طريق تجارت و مهاجرت و... با آثار تمدن شرقي آشنا و با استفاده از شانس شرايط مساعد و بهره يابي از دستمايه اندوخته شرقي شكفيد،به تعبير ويل دورانت علم يونان چونان جزيره اي كوچك بود كه درياي شرق گرداگردش فراگرفته بود . جرج سارتن نيزمي گويد : « اين فكر بسيار كودكانه است كه انسان چنان تصور كند كه علم با يونان آغاز كرده است . برمعجزة يونان ، هزاران سال كار مصر و بين النهرين واحتمالاً سرزمينهاي ديگر مقدم بوده است و علم يونان بيشتر جنبه تجديدحيات داشته است تا جنبه اختراع .
براي جوانان شرقي شايسته است كه خود را از انفصال و گسستگي تاريخي ايمن دارند و پيوندشان رابا پيشينه.ها و هويت شرقي حفظ كنند كه تا « ريشه درآب است اميد ثمري هست » آنان بايد تاريخ داشته باشند مبدأ داشته باشند، با اصل و تبار خويش انس و الفت پيدا كنند و بدانند كه همچون گذشته ، استعداد خلق تمدن و مشاركت خلاق در دانش ، صنعت، مدنيت و فرهنگ انساني را دارا هستند و با اين استقلال نفس و مناعت طبع و خودباوري از غرب اخذ و اقتباس و با آن همكاري و همراهي نمايند.
2ـ1 مذهب و بازگشت به خويشتن شرقي
مذهب در تار و پود اجتماعي نظامات شرقي شريان پيدا كرده و حكومت ، قانون و مقررات، جنبه.اي ديني داشت . اعتقادات ديني ، رايج و مقاومت مذهبي به همراه مقامات لشگري و كشوري از موقعيت خاصي برخوردار بودند . درمصر دانش نجوم به دليل پرستش آسمان و نخستين بار در ميان كاهنان پيش رفت و تقويمهاي نجومي پديد آمد . در ايران ، پرستش شايع بود و آن گاه زرتشت پيامبر، همانگونه كه در گاتها يا سرودهاي مذهبي اوستا آمده براي اصلاح آيين كهن آريايي كه به سحر و جادو در غلتيده بود بپا خاست اما خود اين آيين نيز بتدريج وضع نامطلوبي يافت ، باري نهاد مذهب يكي از نها دهاي تاريخ در اين ديار است . در دوه مادها ، هخامنشيان و اشكانيان ، مغان و روحانيان از طبقات ذي نفوذ اجتاعي بوده ، حتي به پزشكي ، آموزش و پرورش ، ستاره شناسي و سالنامه نگاري مي.پرداختند. در دوره ساساني كيش زرتشتي دين رسمي ايران اعلام گرديد . حكومت ساساني برپايه دين بنياد گرديده و دين ملك دو برادر هم پشت خوانده شد. بعدها نيز اسلام در اين مرز و بوم گسترش و نفوذ و ريشه دوانيد.
بايد از تاريخ آموخت . تاريخ شرق از جمله خاورميانه نوعاً و بطور طبيعي مذهبي بوده است. پيامبران در آن مبعوث شده اند . چشمه هاي دين از دامنه كوههايش جوشيده است . آفتاب معنويت از قلل آن «اشراق » كرده است ادريس ، نوح ، ابراهيم ،موسي، بودا،كنفوسيوس ، زرتشت ، مسيح و محمد (ص) به شرق تعلق دارد . اين است جغرافياي شرق . از هزاره هاي نخستين آباء و اجداد ما براي تعديل بي اعتداليهاي رفتاري و تأ مين نيازهاي فكري و روحي و تكميل اخلاق اجتماعي ، نيازمند تعليم و تربيت ديني بوده.اند، زندگي و مناسباتشان دين شكل مي.گرفته، قلم و هنرشان با دين همراه بوده ، با سن و آداب ديني خو گرفته و زبان وفرهنگشان بوي دين داشته است. نسل جوان شرقي با استفاده خردمندانه و معقول از ميراث وسنن مذهبي ، خود را به تاريخ و جغرافياي طبيعي شرقي پيوند ميزند، واقع گرايانه هويت شرقي خويش را مي پذيرد و «خود بودن » را تجربه مي كند زيرا مذهب يكي از اجزاي اصلي هويت اوست يكي از الياف رشته.اي كه او را به تاريخ خويش ربط مي دهد ، يكي از رگهاي حياتي اوست . يكي از موجبات اعتماد بنفس و استقلال شخصيت اوست و يكي از لوازم خود آگاهي تاريخي اوست . با آ ن به وطن مألوف بازگشت مي كند و از پريشاني غربت مي.رهد .
2ـ مذهب ، تبارنامه تمدن ايراني ، عربي و اسلامي
1-2 اسلام ، عرب ، ايران
اسلام كه از آيين.هاي سامي و اديان توحيدي منتهي به حضرت ابراهبم (ع) (هزاره دوم ق.م) و نوح (ع) ( هزاره چهارم ق.م )بود و سلسله نبوتهاي الهي با آن ختم گرديده است در سده هفتم ميلادي (610م) بود از ماوراء طبيعت بر طبيعت تابيد و در جزيره العرب فوران كرد ظهور اسلام ، بت پرستي و جاهليت و خرافات را مغلوب ساخت بر توحش و عصبيتهاي قبيله.اي عرب فائق آمد، و حدتي بيسابق بين آنان پديدآورد ، با اخلاق و اداب نيكو و تجربه پيشرفته اي از زندگي مدني و ايمان وعشق متعالي آشنايشان ساخت و دگرگوني اجتماعي و علمي و فرهنگي مثبتي درآنها به وجود آورد . سواد، ادبيات و فرهنگ مكتوب عرب جداً چيز در خور ذكري بود و تنها در پرتو قرآن و سنت اسلامي تولد واقعي يافت، بگونه.اي كيفي و خارق العاده جهش كرد و گسترش شگفتي پيدا نمود . آنان با تكيه براسلام از انزواي جغرافياي در امده و پا به صحنه روزگارشان گذاشتند و در خلق تمدن عظيم مشاركت كردند نام و آوازه و عزت به دست آوردند و تاريخ دار شدند . امروز حتي آن دسته از روشنفكران و ناسيوناليستهاي عرب كه هيچ علاقه و تربيت اسلامي ندارد محمد (ص) و اسلام را بعنوان يگانه مبدأ و ميراث تاريخي براي آنچه آنان فرهنگ و تمدن عربي مينامند تأكيد مي.نمايند. شبلي شميل (1850ـ1917م) هر چند رسماً يك ماترياليست بود در وصف پيامبر و قرآن شعر سروده و جرجي زيدان روشنفكر عرب مسيحي ( 1861ـ1914م) «تاريخ تمدن اسلامي » و «مشاهير شرق»و ...نوشته است.
اما ايران ما هم پيش ا زحمله عرب، به لحاظ سياسي ، اجتماعي ، مذهبي و فرهنگي ديگر فرسوده شده بود. مردم از نظام و آيين طبقاتي و جور و استنداد خسروان ناخرسند گشته بودند، مالياتهاو جنگها و ناامني، آنها را از پاي در آورده بود ، دين و دولت تباه شده بود . نيروي معنوي موجود در ايران در برابر نيروي معنوي بزرگ و بالندة اسلام بسيار ضعيف و متحجر مي نمود . آيين زرتشت ، هم دربرابرماني و مزدك و هم در برابر پيشرفت مسيحيت در غرب و بودايي در شرق نفوذ خود را باخته بود اگر اسلام هم نمي امد ،مسيحيت در ايران بر زرتشتي.گري چيره مي.شد. روحانيون سخت جسماني گشته، به تعصب و كژ خويي گرفتارآمده بودند. مذهب زرتشت، پيشتر همه عشق به نيكي در روشني بود، به كار و كوشش فرا مي.خواند، زندگي با مردم و اجتماع را مي.آموخت. با باده.گساري ستيزمي.كرد عمل ومسؤليت را تشويق مي.نمود نيروهايي سرشار براي هدايت و ارشاد مردم بود اما تاب بركشيدن دستگاه عظيم وفاسد ساساني را نداشت و در اين راه از پاي درآمده و از ميان تهي شده بود . خلل وفساد تا مغز و بن ساختار سياسي رخنه كرده بود. سرداران بر مي.شوريدند هر از چندي شاهزاده اي برتخت مي نشست و موبدي شر مي انگيخت . حتي بعضي ايرانيان به عرب در فتح ايران راهنمايي كردند و ياري رسانيدند و عامه مردم بيزانس مقدم مهاجمان را با علاقه استقبال نمودند . اسلام نخست در ظل تفوق نظامي و سياسي عرب و سپس از طريق تسري ورواج اجتماعي و فرهنگي در متن وزواياي اين مرز و بوم نفوذ پيدا كرد . بسياري از ايرانيان از همان آغاز كار دين مسلماني رابا شور و شوق پذيره شدند دين تازه اي را كه عريان آورده بودند از آيين ديرين نياكان خويش برتر مي يافتند و مثنويت مبهم و تاريك زرتشتي را در برابرتوحيد محض و بي.شائبه.اي شرك وكفر مي.شناختند ... با اين همه در عين آن كه دين عرب را پذيرفتند آنان را تحت نفوذ و تأثير فرهنگ و تربيت خويش گرفتند»
عربيان بعدها به ستمگري پرداختند . بني اميه نظام خلافت و تبعيض و اشرافيتي عربي به نام اسلام را بر ايراني تحميل و حقوق او راتضييع و از موقعيتهاي اجتماعي محروم نبودند. امويان خصوصاً در زمان حجاج زبان و ادب و فرهنگ ايراني را كوبيدند ايرانيان دربرابر اين مظالم واكنش نشان دادند ( شعوبيگري و سياه جامگان ) اين واكنشها اغلب به افراط كشيده شده و از راه راست و حقيقت خواهي به در مي.رفت. با وجود اين در پايان دوره اموي( 132.41ه ) بيشتر فقها ، بيشتر قضات و حتي عده زيادي از عمال ، از ايرانيان بود طاهريان هم كه دولت مستقلي از بغداد تشكيل دادند از اسلام جدا نشدند . باري فرهنگ ايران، اسلام را جذب كرد با آن در آميخت و در اين تأثير وتأثر متقابل و همكنشي بود كه آميزه.اي فرهنگ بارور ايرني ـ اسلامي شكوفا شد و آن روند افول يابنده و انحطاطي كه فرهنگ ايراني مقارن ظهور اسلام داشت پس از وارد آمدن شوك سخت بتدريج جاي خود را يه يك سيرصعودي و آن گاه يك جهش عظيم داد. ايرانيان اسلام و حتي زبان عربي را بيش از خود عرب گسترانيدندو سهم و نقش برجسته و ممتازي در بسط فرهنگ جديد و پايه گذاري علوم وتمدن درخشان اسلامي ايفاء نمودند.
2ـ2 تمدن «ايراني ـ عربي» اسلامي
استعداد و قابليت هاي دوباره رو به رشد ايراني وديگر اقوام مسلمان شده تبرك و هندي و چيني و مغولي و آفريقايي و حتي اقليتهاي مذهبي ( اهل كتاب) موجود در قلمرو اسلامي ، با نيروي بالنده عرب جمع شد ئبا هم در پرتو اسلام و تحت تأثير آن ، تمدن درخشاني در سده هاي هشتم تا سيزدهم ميلادي درقلمرو وسيعي از تركستان تا اسپانيا خلق كردند.
« معجزه تمدن اسلامي » عناصر يوناني، اسكندراني ، ايراني ، هندي و غير آن را برگرفته، تركيب و تكميل كرد و بانك فرهنگ ومدني عظيمي به وجود آورد ودر سده هاي ده تا دوازده ميلادي به اوج درخشش شگرفي رسيد كه دكتر زرين كوب درباره اين «معجزه » مي نويسد «شايد جز نهضت علمي صد ساله اخير ژاپن هيچ نظيري در تاريخ عالم براي آن نتوان يافت ».
واين درحالي بود كه غرب در قرون وسطاي خود فرورفته بود ، راسل مي نويسد :
اصلاح عصر ظلمت كه بكار مي بريم ومراد از آن ، فاصله سال 600 م تا 1000م . است توجه مارا تا حد لازمي به اروپاي غربي معطوف مي دارد حال آن كه اين زمان درچنين دوره سلسله تانگ را در بر مي گيرد كه بزرگترين دوره شعر چيني است اين عصر از بسياري جهت ديگر نيز عصري بسيار شايان توجه است ، تمدن درخشان اسلام در اين عصر از هندوستان تا اسپانيا شكوفا شد ... ما مي پنداريم كه
تمدن،همانا تمدن اروپاي غربي است اما اين پندار حاكي از كوته.بيني است... اسلامي با موجي از كتاب و كتابخانه ، مدرسه و دانشگاه و بيمارستان، نهضت علمي ، طب و داروسازي و علوم طبيعي، نجوم، رياضيات ، فيزيك ، شيمي ، صناعات ، جغرافي ، جهانگردي ، تاريخنگاري ، فلسفه ، كلام، روشهاي تربيتي، سياست و مديريت، هنرهاي زيبا و ادبيات در تاريخ جلوه كرد و به نامهايي چون كندي ،فارابي، ابن سينا، ابن رشد ، زكريا ي رازي، خوارزمي، ابن هيثم، بيروني و خواجه نصير و خيلي نامهاي ديگر مفتخر است .
اروپايي.ها پس از جنگهاي صليبي با اين تمدن آشنا شدند براي اخذ دانش مسلمين به تحصيل زبان عربي پرداختند به مدارس و دانشگاهاي مسلمين رفتند و به قول راسل «تمدن اسلامي انتقال ميان تمدن قديم و تمدن جديد اروپا شد.»
مونتگمري وات در كتاب « تأثير اسلام دراروپا » توضيح مي دهد كه چگونه بدليل حضور اسلام در اسپانيا و سيسيل و نيز از طريق جنگهاي صليبي و همچنين تجارت وبازر گاني ، غرب از تمدن اسلامي اقتباس كرد، علم و فلسفه اش دگرگون شد ، بوسيله تمدن اسلامي با يونان خودش آشنا و از ابتكارهاو دستاوردهاي مسلمين كه بر عناصر يوناني پيش افزوده بود بهره.مند گشت. غربيها از قرن نهم تا سيزدهم ميلادي كتب تمدن اسلامي را به لاتين ترجمه كردند وآماده رنسانس شدند و راجوبيكن كه از نخستين پرچمداران روش تجربي غرب است دراين باره مديون اندلس وابن هيثم و ابن حزم است .
3-2 اسلام پيوند دهنده اين نسل با گذشته.اي درخشان
امروز فرهنگ اسلامي ، نونهال نسل جوان مارا در اين زمينه سرشار تاريخي غرس ميكند جوانان مسلمان ايراني و عرب، بدون اسلام به انقطاع فرهنگي و تاريخي دچار و از خود بيگانه مي شوند . عرب و ايراني و ديگر اقوام مسلمان با تمدن شكوهمندي در تاريخ درخشنده.اند كه جان مايه.اش اسلام بود درست است كه آن تمدن كارنامه گذشتگان ماست تبارنامه ما نيز هست .اگر شور و علاقه اسلامي در نسل جديد رو به افسردگي نهد و فرهنگ اسلامي معنايي براي آنها نداشته باشد ديگر گذشته اسلامي به چه كارشان مي.آيد؟ و اگر گذشته اسلامي برايشان . جاذبه، نداشته باشد، چه چيز ديگري دارند كه بدان تكيه دهند واعتماد بنفس كنند. ملتي كه جاي پاي تاريخي نداشته باشد ، خاستگاهي استوار نداشته باشد ، محكوم به نابودي است.
اسلام براي ايراني بخش عظيمي ازفرهنگ و ميراث تاريخي است نسل جوان ايراني همان گونه كه گذشته و فرهنگ ايراني دارد، گذشته و فرهنگ اسلامي دارد، اين دو در دراز ناي هزارو چند صد سال درهم آميخته.اند واز هم تفريق.پذير نيستند و تلاش براي تجربه آن، اگر هم امكان داشته باشد قطعاً چيزي جز اضطراب و اختلال و بحران در روان شناسي اجتماعي اين قوم به ارمغان نمي آورد. هر چه تعليم و تربيت درست واصيل اسلامي اين نسل بيشتر شود براحساس وعلقه و دلبستگي آنها به گذشته و پيشينه خود مي.افزايد و خاطرة دوران سازيهاي سده.هاي هشت و نه ميلادي به بعد تجديد مي شود قوت قلب و طما.نينه فرهنگي پيدا مي.كند و با دستمايه.اي از ابتهاج و افتخار ، به جنب و جوشي ديگر مي.انديشند فلك را سقف بشكافته طرحي ديگر مي.اندازند.
ژاپني ها انقدر در عناصر پيشينه.هاي فرهنگي خويش ـ مثل كنفسيوس و بودا و... كه الحق هيچ قابل قياس با عظمت اسلامي نيست ، گشتند تا جاي پايي از سنت پيدا كردند و در تجدد و صنعت خيز برداشتند در زمينه اي از گذشته ريشه ردند و در آب و هوا ي آينده شاخ و برگ زدند و ثمر دادند . اگر فرزندان ژاپن ارتباط قلبي با اين سنن و مواريث از دست مي.دادند نمي.توانستند با چنان عزم وارده و اعتماد بنفس ملي و انضباط و تقيد دروني ، در قرن بيستم پا به صحنه تمدن نهند، فرزندان ما هم بايد اين چنين و اين چنين.تركنند و با خاطره.اي از گذشته طلايي، راه آينده را بگشايند.
3ـ مذهب، ادبيات و هنر وعرفان
روحي ، اخلاقي واجتماعي است زندگي آدمي اگر سربسر پل وجاده و ابزار و يلاح و چرخ و چوب و دنده وآهن باشد و درآن سخن جز از ماشين و تكنولوژي و طب و تجارب و توليد و مصرف و سياست و منطق و رياضياتي نرود چهرة خشك و عبوس و خشني پيدا ميكند سخت سنگين ، ملال آور و طاقت فرسا مي شود زندگي لطف و احساس و ذوق و زيبايي وشور وشوق و عشق و ادب و معرفت نبز لازم دارد.
رشد و اعتلاي هر ملت بستگي به آن دارد كه فرزندانش تا چه اندازه دركنار علم و اقتصاد و صنعت و مديريت ، به شايستگي از مواريث ادبي و فرهنگي خويش بهره مند شوند. عواطف ، ارزشها، منشها ، و احساسهاي بلند در قالب اشعار و داستانهاو مثلثها در ذائقه آنها ريخته مي.شود و هنجارها و آرمانها، حماسه.ها، مينوها و كمال مطلوبهاي اخلاقي واجتماعي در ادبيات باز مي.تابد. ادبيات فارسي و هنر و عرفان ايراني براي نسل جوان ما ميتواند نقش تربيتي مهمي داشته باشد .
آن تصويري كه ادبيات وعرفان مااز انسان آرماني ، حماسي و «كامل» به دست مي دهد براي فرزندان ما مي.تواند سودمند واقع شود. بايد شيخ با چراغي در شهر بگردد و آن كه يافت مي.نشود را آرزوكند و بايد در به در و ديار به ديار به جسنجوي شيرخدا ورستم دستان »رفت بايد از بلند نظر شاهباز صدره نشيني كه نشمين او به اين كنج خاكي است و از كنگره عرش صفيرش مي.زنند. ياد كرد .
ادبيات ، عرفان و هنر نيز با مدهب پيوند يافته است. باستاني ترين آثار ادبي و ايراني ما پيش از اسلام، كتاب اوستا و سرودها ونيايش هاي لطيف آن است . بعد از اسلام هم قديمي ترين نثر پارسي تفسير قرآن بود . شعر فارسي از نخستين دوره هاي تولد با فرهنگ ديني آميخته و بعنوان مثال در قصايد ديني حكيم كسايي ارائه شده است. شاهنامه فردوسي از يك سو اوستا و ساير روايات زرتشتي را مأ خذ قرار داده و از سوي ديگر در آن ذكر خدا و توحيد و دين و پيغمبر و علي و نماز شب و روزه و ديگر سراي است .
آثار به جاي مانده از برجسته ترين نمايندگان نظم و نثر پارسي در بر گيرنده مفاهيم ديني و ماورايي و معنوي هسند ( مثل باباطاهر ، ابو سعيد ابي الخير، خواجه عبد ..انصاري ، سنايي، عطار ، قطران ، ناصر خسرو ، خاقاني ، نظامي ، غزالي و...) گلستان و بوستان تفرجگاه زيباي آيات و احاديث و منبع فياض تربيت ديني است مثنوي سربسر اقيانوس بيكرانه معارف والاي الهي است، حافظه هرچه كرده همه از دولت قرآن كرده و لطائف حكمي را با علوم قرآني درآميخته و شور و شيدايي آفريده است . گلشن راز، مرغزار معنويت و خودشناسي است ، جامي گوينده شيرين سخن الهي است . ترجيع بند هاتف سمفوني معرفت و توحيد است ، فروغي بسطامي با غزلهاي عارفانه اش مي درخشد و...
هنر ايراني در مسجد و حرم متجلي مي.شود، در معماري آن ، كاشيكاري و خوشنويسي آن ، موسيقي اذان و قرائت و مدح و مرثيه آن ، چلچراغ ، فرش ، پرده ، آينه بندان ، منبر و منبت كاري ، مينياتورها، سجاده و مليله دوزيها، گلدسته ها و گنبدها و ستونهاي نمادين وراز آلود. موسيقي ما محتواي كلامي خود را مديون ادبيات است .
مي بينيم كه اگر گرايش ها وكشش هاي فراجهاني و ذوق و حال معنوي الهي نباشد بخش اعظمي از ادبيات، هنر و عرفان ماجلوه و جاذبه خود را از دست مي دهد بدين ترتيب تعليم تربيت ديني امكان را براي جوانان ما فراهم مي.آورد كه با زبان فرهنگ وادب و هنر خويش آشنا شوند وبا آن انس و الفت پيدا كنند روح آن را دريابند و از يك بيت شعر، يك قطعه ادبي ،يك رمز عرفاني ، يك داستان ، يك مثل ، يك نغمه ، يك خط و يك ترانه متأثر و متحول گردند و درس اخلاق، زندگي ،پاكي و نيكي بياموزند چست و چالاك شوند و بشكفند.
اگر ستون خدا باوري و گرايش فراجهاني را برداريم خيمه و سراپرده فرهنگ و ادب و هنر و عرفان ايراني فرو مي.ريزد اگر ايمان و معنويت در شريانهاي آن جاري نشود بي رمق، سرد و خاموش مي.گردد بي روح معارف و مفاهيم ديني، مي.ميرد . اگر ايمان مذهبي اين نسل برباد رود حتي ادبيات و عرفانش نيز دير يا زود كسالت بارو تهي ازمعني خواهد بود .
4ـ مذهب ، علاج پوچي گري هيچ انگاري .
روزي بود كه انسان با منطق و فلسفه از آسمان تا زمين تفسير وتعيين مي كرد كافي بود كه انسان عقل فلسفي داشته باشد ، ديگر چنين انگاشته مي.شد كه اومي.تواند با استدلال خويش انسان و جهان را تعريف كند و از اول تا آخر هستي را بخود و آن.گاه در پرتو آگاهيهاي مطلق واستوار خود با قاطعيت زندگي بگذراند اما امروز وضع ديگري پيش آمده است، اين سخن دكارت « كه مي.كنم پس هستم » هر چند هم منظورش شك دستوري بوده است عنوان دورهاي جد بود كه شك و ترديد قضاي آنرا آكنده است . هيوم با دبوبه ضرورت وقطعيت علي معلولي گلاويز شد كانت راه را براي شناخت عقلي مبداء و معاد بسته اعلام نمود و نتيجه گرفته شد كه دست ادارك بشركوتاه است و خرماي ماوراي محسوسات و پديدارها مادي و تجربه.پذير، برنخيل. فيزيك اتمي قرن بيستم مطلق انديشي هاي كلاسيك نيوتوني را از هر گسست عقل وخرد بشري حجيت، اقتدار مطلق خويش وعلم و دانش وي واقع نمايي تام و تمامش را از دست داد. اگر روزي انسان ، بيشتر، نطم جهاني را مي ديد و آن را در هيأتي منظم و معقول مي نگريست امروز، بيشتر ، روي بي نظمي.ها و پريشاني.ها انگشت مي.گذارد. سيستم.ها و نظاهاي جامع و منسجم فكري از رونق و رواج افتاده است و به جا آن و تك نگري و شك و ترديد نشسته است. فلسفه از بست جهان.شناسي.هاي فراگير عزل و مسؤليتهاي ظريفتري مثل فلسفه علم، منطق، نقادي متولوژي تحليل زبان برگمارده شده است .
ارزش نظري علوم مورد چون و چرا قرار گرفته استقراء كه پايه سنتي همه روشهاي تجربي بوده حجيت واقع نمايانه.اي ندارد كه بتوان به نتايجش باورهاي قطعي داشت و از حيث نظري يقين است . علم تنها بلحاظ ارزش علمي و نتايج مفيد و سودمند اقتدار آورس مورد نظر است مه از حيث كشف حقيقت و درك واقعيت چون وچراهاي فلسفي و منطقي جديد ، به سراغ اخلاق نيز آمده است. فلسفه هاي جديد بين اخلاق و شناخت پديدار خندق عظيمي مي بينند دراين منظر ،ارزش از دانش و اخلاق فلسفه و علم.زاده نمي شود .
از دانستن هستي و چگونگي آن نمي توان بايد ونبايدهايي در آورد و درپرتو اعتبارش زندگي كرد . و انگهي اراده انسان نيز در چم و خم كاوشهاي روان شناختي و جامعه.شناختي گم و ناپديد شده است. روزگاري به سادگي گفته مي شد كه انسان فاعل مختار است و «اين كنم با آن كنم » خود دليل اختيار. ولي امروز مي گويند مقتضيات اجتماعي، اقتصادي تاريخي و فرهنگي، محيط جغرافيايي ، ساختار زيستي ، فعاليت غدد داخلي ، ترشح هورمونهاو غيره آن به رفتارهاو انگيزه هاي آدمي شكل و جهت مي دهند وبا عروسك هاي اراده خيمه شب بازي مي كنند .
انسان براي پيشرفت انديشه ودانايي خويش ناگزير بود و هست كه چنين گردنه.هاي صعب.العبوري را بپيمايد ولي دريغا كه تلفات زيادي مي دهد. افسوس كه اين «جزيره» براي انسانيت، به بهاي زيادي تمام مي.شود. وقتي مبدا و معادي به چشم نمي خورد، نظم ونظامي مشاهده نمي.گردد، قوانين قطعي و استواري بر هستي شناخته نمي شود ، طرح و مشيت حكيمانه و هدفداري به استدلال نمي آيد ، وقتي فلسفه هستي نامفهوم، ادارك و خرد بشر ناتوان وكل معرفت او ناقص و نسبي انگاشته مي شود و آن گاه كه اقتدار فلسفي ، منطقي ، اخلاقي و ايدئولوژيك ونظريات پرهيمنه علمي، ابهت خود را از دست مي دهد بسياري درمعرض روان.پريشي و اختلال حواس و اغتشاش ذهني و سرماخوردگي و انتقال قرارمي.گيرند و اينجا پرتگاه وحشتناك نيهيليسم، پوچيگري و هيچ انگاري است .
كوه پيمايان تنبل و ضعيف النفس وكم استعداد آنش وانديشه ، اينجا مي برند و سرگيجه و تهوع مي.گيرند برزمين و زمان نفرين سر مي.دهند، يا پايشان مي.لغزد، غلت مي.خورند و به اعماق تاريك دره.ها پرتاب مي.شوند. صخره نوردان تيزتك ، قويدل و دلير با خود مي.گيرد اي.كاش اينان بالا نمي.آمدند، در همان دامنه.هاي با انديشه هاي دوره كودكي بشر ، بازي و جست و خيز مي كردند.
باري امروز طوفان شك وترديد، فلسفه و علم و اخلاق و ايدئولوژي را به تلاطم افكنده است . فلاسفه با انديشه.ها ياخويش ، گرد و غبار به راه انداخته اند و شكايت مي كنند كه چيزي نمي بينند. بشر سربزنگاه هيچي ، پوچي ، يأس ، بدگماني. بريدگي ،پريشاني ، تشويش و اضطراب است سارتر مي گويد :« هرموجودي بي دليل به جهان مي آيد از روي ناتواني نشو ونما مي كند و به تصادف از بين مي رود » از نظر هايدگر :« انسان وجودي پرتاب شده در اين دنياست كه از ابتدا و انتهاي خود خبر ندارد كه كجا بوده و كجا خواهد رفت و چون مبدا و معاد براي او قابل اثبات نيست ترس بروي چيره مي شود ».
براي جوانان ما، تعليم وتربيت سالم معنوي و مذهبي ، در اين و انفسا ، نقش تعيين كننده اي مي.تواند داشته باشد . آنان را توفيق انگيزه ها، گرايش ها ، حالات روحي و بارورهايي فراهم مي آورد كه در پرتو ش ، جهان را به رغم تمام نمي.دانم.ها وكنجكاوي ها و نسبت.هاي فلسفي و عملي و منطقي و با وجود همه پرس و جوهاي شكاكانه و نظر پردازانه ، آينده دار، هدفمند و برحق مي بيند بگونه اي از قدس و حرمت كبريايي بر آن پوشيده است . خيمه شب بازي نيست رازي دارد . ايمان دين به جاي سرگيجگي ، حواس جمعي ، به جاي تهوع و دردسر، عشق و سرمستي ، به جاي لاادريت و ترديد هاي سياه ظلماني ، باورهايي روشن چون سپيده دم ، به جاي افسردگي و اضطراب ، تأمل و آرامش به جاي جنون پريشانگويي، فروتني و تعهد، به جاي هرزگي ولا باليگري ، پروا و خويشتنداري ، وبه جاي تعطيل واباحه ، تكليف و مسؤليت مي دهد.
در اين صورت جوانان ما مي.توانند در علوم نقادانه بحث و فحص كنند ،از پيچيده ترين بحثهاي منطقي بيم و هراس به خود راه ندهند و خم به ابرو نياورند ، پيچ و خمهاي فلسفه.هاي جديد روزگارشان را با دليري و دلاوري در نوردند ولي از پرتگاه هايش نيزايمن بمانند زيرا آن چيزي كه در وراي همه تقلاهاي ذهني براي آنان در زندگي فردي و اجتماعي و خلق و خوي و مناسبات نافذ و حكمفرماست «ايمان استوار ديني » و ارزشهاو آرمانهاي معنوي و فراجهاني آن است ، به تعبير ويليام جيمز:
« درست است ما به آنچه كه از طريق استدلال و تعقل ظاهري مطرح مي شود اعتبار قائل مي شويم ولي اگر آنها با دريافتهاي قلبي ، شعر باطني و گرايشهاي وجداني مان موافق وهمراه نباشد بايگاني مي.كنيم اعتقادات ما دريايي عميق هستند و شعور ظاهري كه با عقل و استدلال سروكار دارد. فقط با سطح اين دريا در تماس است.
ايمان قلبي مقوله.اي فوق « دانايي متعارف » است. به قول پاسكال دل براي خود دلايلي دارد كه عقل حالي نمي شود و به قول برگسون شهود آن ابرار آگاهي است كه از شناختهاي منطقي و عقلي فراتر مي رود و در اتصال باحقيقت هستي نوعي سمپاتي وتعلق خاطر و انس و الفت و وداد ،نسبت به آن پيدا مي.كنيم و به قول كي يركگارد « خدا فكري نيست كه ثابت كنند بلكه موجودي است نسبت بدان زنده ايم و فقط ايمان مي تواند اين معما را بگشايد » و به قول كارل يا سپرس « تنها با ديدي دروني وبا تكيه يبر آرزوي ژرف و باطني خويش مي.توانيم با متعالي و رمزهاي آن وعالم قدسي روبرو شويم وجود ما در صيرورت به سوي متعالي است هر كس توقف كند او را زنگ مي زند» و به قول گابريل مارسل ،مادر ضمن آرزئي «فوق بودن » و «بيشتر بودن» و به مدد ديناميسم دروني خويش به يك هستي مطلق مي رسيم جز پس از رسيدن ، شناختي صريح ازآن نداريم .
ايمان قلبي يك رويداد باطني است . ايمان درجوهره خود يك مقوله تئوريك ( علمي، فلسفي يا حتي كلامي ) نيست بلكه نوعي تربيت روحي و عاطفي درژرفاي شخصيت شخص مؤمن است هر چند هم مضمون معرفتي ايمان و فهم و تعبير مؤمن از ايمان خود ، دگرگون شود گوهر سيال ايمان به كمك تعليم و تربيت صحيح و پيوسته ديني نميتواند باقي.بماند.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 224]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن