واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: کدام خاطره استاد فلسفی، امام خمینی (ره) را خنداند.
راسخون : 28 شعبان المعظم مصادف با سالروز رحلت خطیب شهیر مرحوم حجت.الاسلام.والمسلمین فلسفی است.
به گزارش راسخون به نقل ازحوزه.نیوز، ضمن طلب مغفرت برای روح آن روحانی وارسته گوشه.ای از زندگی وی و نیز خاطراتی از آن مرحوم را تقدیم می.کند.
حجت.الاسلام.والمسلمین مرحوم محمدتقی فلسفی دهم ربیع.الاول سال 1326 برابر با سال 1286 ه ش، در شهر تهران متولد شد. پدر آن مرحوم، آیت.الله شیخ محمدرضا تنکابنی، از مجتهدان بنام بود که در مدرسه «فیلسوف الدوله» تهران تدریس می.نمود.
مادر او نیز فردی مؤمنه و متدیّنه بود که در دوره کشف حجاب، هیچ وقت از خانه.اش خارج نشد.
مرحوم فلسفی بعد از تحصیلات ابتدائی، شروع به تحصیل مقدمات علوم اسلامی در مدرسه حاج ابوالفتح پرداخت و نزد اساتیدی چون، شیخ محمد رشتی، میرزا یونس قزوینی، شیخ محمد علی کاشانی، پدر خود آیت.الله تنکابنی، میرزا مهدی آشتیانی، شیخ ابراهیم امامزاده زیدی، و ... تلمذ کرد.
عشق و علاقه مادر به حضرات معصومین (ع) مخصوصاً امام حسین (ع) باعث شد تا محمدتقی سخنران و روضه.خوان اهل بیت (ع) شود و در ضمن تحصیلات خود را نیز تکمیل کند.
«اولین منبر»
اولین منبر مرحوم فلسفی در سن 15 سالگی، در مسجد فیلسوف، که پدرش در آن جا اقامه نماز جماعت می.کرد، انجام گرفت. او بعد از حمد وتقدیس الهی، این شعر را قرائت کرد:
بی مهر علی به مقصد دل نرسی تا تخم نیفشنی به حاصل نرسی
بی دوستی علی و اولاد علی هرگز به خدا قسم، به منزل نرسی
تشویق شیخ محمد شمیرانی که با صدای بلند گفت «آفرین» موجب شد. با اعتماد کامل بقیه منبر را ادامه دهد و گامی محکم در این زمینه بردارد.
«هجرت به قم»
مرحوم فلسفی برای تحصیل در علوم حوزوی در سال 1301 یا 1302، به شهر قم سفر کرد، اما چون آب و هوای قم با مزاج وی سازگار نبود نتوانست بیش از چندماه در قم بماند و به شهر تهران برگشت.
«روش.های تکاملی در منبر»
مرحوم فلسفی، با تأمل در اخبار و سیره اهل بیت (ع) فهمید که منبر باید تجلی تعالیم الهی در ساختن عقائد، اخلاق، اعمال و زندگی مردم باشد و همه این موارد در آیات و روایات بیان شده است.
مطالب درس آموزی که مرحوم فلسفی در منابر بیان می.کرد، مورد استقبال مردم قرار گرفت و در اندک زمانی شهره خاص و عام گشت تا جایی که ریاست مجلس شورای ملی در سال 1305 از وی دعوت کرد تا دهه آخر ماه صفر به ایراد سخنرانی در صحن مجلس شورا بپردازد و این در حالی بود که محمدتقی نوزده سال بیشتر نداشت. ضمن این که این دعوت سال بعد نیز تکرار شد.
«ممنوع.المنبر شدن مرحوم فلسفی»
مرحوم فلسفی چندین بار ممنوع.المنبر شد که یکی در سال 1334 ش بود که سخنرانی پرشوری ضد بهائیت انجام داد و پنج روز بعد از آن توسط فرمانداری نظامی تهران، از منبر رفتن منع شد، که این منع شدن از اسفند 1334 تا اردیبهشت 1335 ادامه داشت و اعتراض خطیبان و واعظان را به همراه داشت.
«دندان عاریه حلال است و بلند گو حرام؟!»
مرحوم حجت.الاسلام فلسفی در خاطرات خود نقل می.کند:. مجلس عروسی پسر یکی از محترمین بود. نصف اتاق، ائمه جماعات و مرحوم پدرم نشسته بودند و در نصف دیگر نیز افراد مقدس مآب بودند. یکی از افراد خشکه.مقدس با صدای بلند گفت: آقای فلسفی، شما حرف.های خوبی می.زنید، اما متأسفانه این مزمار (بلندگو) را به مسجد آورده.اید. عیب شما این است که با مزمار حرف می.زنید.
پس از آن که آن شخص، سخن خود را گفت. پیش.خدمت را صدا زدم و گفتم: این بشقاب گز را خدمت آن آقا ببرید تا میل کند. آقای مقدس.نما گفت: چون دندانم عاریه ای است گز، لای داندانم گیر کرده و مرا اذیت می.کند. از او سؤال کردم، چرا دندان عاریه گذاشته.اید؟ گفت: چون که دندان ندارم و نمی.توانم غذا بخورم. گفتم: چرا عینک زده.اید؟ گفت: بدون عینک قادر به دیدن جای دور نیستم. بعد از این که از وی این دو اقرار را گرفتم، با تندی به وی گفتم: شما چون دندان نداشتی،.دندان عاریه گذاشتی،.تا بتوانی غذا بخوری. دید خوب نداشتی،.عینک زدی. این کار برای شما حلال است، اما من که صدایم به آخر مجلس نمی.رسد و بلندگو را آورده.ام تا صدایم به آنجا برسد، فتوا می.دهی که کار حرام کرده.ام؟! با این سخن من، وضع مجلس تغییر پیدا کرد و دیگران نیز اظهار عقیده کردند.
«خنده امام»
دو سه روز بعد از ورود امام، در مدرسه علوی در حضور صدها نفر از علما و روحانیون تهران منبر رفتم در بین سخنرانی که در مورد اختناق رژیم گذشته صحبت می.کردم. گفتم: یک کتاب.فروش چندین سال قبل به من می.گفت: در زمان رضاشاه، اداره اطلاعات شهربانی هر کتابی که .می.خواست چاپ شود باید نگاه می.کرد و روی هر صفحه، مهر «روا» می.زد تا چاپ خانه آن را چاپ کند. او می.گفت: من دیوان حافظ را که چندین بار چاپ شده بود به شهربانی بردم تا مجوز چاپ بگیرم. فرد مسئول گفت: یک ماه دیگر بیائید. هر چه اصرار کردم تا زودتر مجوز دهد، قبول نکرد.
بعد از یک ماه که رفتم، دیدم همه صفحات به جز یک صفحه، مهر خورده است. گفت، باید این یک بیت شعر را تغییر دهی!
«رضا به داده بده وز جبین گره بگشا که بر من و تو در اختیار نگشا دست
گفتم، این شعر حافظ است. چطور آن را عوض کنم. بر فرض عوض کنم، ولی به جای آن چه قرار دهم. گفت: چون کلمه «رضا» اسم رضاشاه کبیر است، آن را بردار و کلمه دیگری جای آن قرار بده! مثلاً «حسن به داده بده»، «تقی به داده بده»، «نقی به داده بده»!!! با گفتن این مطلب، مجلس غرق در خنده شد. امام نیز چنان می.خندید که دوش.هایشان تکان می.خورد. بعد از منبر، امام فرمودند: «اعلام کنید که منبر آقای فلسفی فتح شده است».
«آشیخی کردن، یعنی این»
در سفری که به مشهد مقدس می.رفتیم، شخصی به نام کاشانسکی، تاجری از اصفهان با ما هم.سفر بود که می.خواست کار تجارت خود را به مشهد منتقل کند، لذا دفاتر، اسناد و دو جعبه بزرگ از پرتقال را در ماشین قرار داده بود.
او بعد از صحبت کردن با بعضی مسافران داخل ماشین،.رو به من کرد و گفت: اسم و شغل شما چیست؟ گفتم: اسمم محمدتقی فلسفی و شغلم «آشیخی» است! گفت: آشیخی چیست؟ گفتم: به مردم تعالیم دینی می.دهیم. از خدا و پیغمبر و ائمه، عبادات و معاملات و حلال و حرام سخن می.گوییم. سخنم را قطع کرد و با فریاد گفت: از این حرف.ها، دست بردارید. مردم را معطل کرده.اید و عمر همه را هدر می.دهید. همچنین بار دیگر نیز این بی.ادبی را تکرار کرد. بعد از طی مسافتی به یک روخانه رسیدیم و اتومبیل باید از کف آن عبور می.کرد.رودخانه نیز نسبتاً پرآب بود. وقتی اتومبیل وارد آب شد به خاطر فشار زیاد آب اتومبیل خاموش شد. راننده گفت: .درهای ماشین را باز کنید تا آب از کف ماشین عبور کند. کاشانسکی نگران بود که آب، اسناد و دفاترش را خراب کند و از پاکت.های پرتغال غافل بود. آب داخل ماشین، باعث خیس شدن و پاره.شدن پاکت.ها گردید و پرتغال.ها به وسیله آب، وارد رودخانه شد. زائران دیگری که به مشهد می رفتند با دیدن پرتغال.ها داخل آب رفته و پرتغال.ها را گرفتند. کاشانسکی گفت: به مردم بگو.، پرتغال.ها را بگیرند و جمع کنند، ولی آنها را نخورند. به مردم گفتم: زائران، مبادا این پرتغال.ها را بخورید! شما به زیارت می.روید. پرتغال.ها مال این آقا است. آنها را بگیرید و تحویل صاحبش دهید.مردم هم پرتغال.ها را جمع کردند و تحویل دادند. کاشانسکی از من تشکر کرد. به او گفتم: «حالا فهمیدی آشیخی یعنی چه؟».
«منبری در شهر مدینه به مناسب شب مباهله»
در سفری که برای حج به عربستان داشتیم به مناسبت «24 ذی.حجه» شب مباهله در حضور حجاج ایرانی، علما و عده.ای از مردم مدینه و دولتی.ها، به منبر رفتم و گفتم.: مباهله، برای این بود که پیامبر (ص) درباره نصارای نجوان و آنها هم درباره پیامبر نفرین کنند. تا عذاب الهی بر آن کسی که دروغ گو است،.نازل شود. بعد آیه «فمن حاجک من بعد ما جائک من العلم...» آل عمران، آیه 61 را خواندم و گفتم: که پیامبر (ص)، علی، فاطمه، و حسنین (ع) را به همراه خود برد و ادامه دادم: هر کس کاری دارد، آن را به وسیله متخصص.ترین افراد انجام می.دهد. مثلاً اگر مریض دارد، دوست دارد طبیبش، بهترین طبیب باشد و یا امثال ذالک. در آن جا هم، پیامبر (ص) می.خواست دعا کند. دعا، نه پول می.خواهد، نه مال و نه علم طبابت و نه مهندسی می.خواهد، بلکه دعا در پیشگاه الهی صفای قلب می.خواهد. قسم به خدای عالم، که اگر پیغمبر (ص) در بین مردها، دلی از دل علی (ع)، پاک.تر سراغ داشت،.او را برای دعا، همراه خود می.برد. اگر در بین تمام زن.ها،. دلی پاک.تر از دل فاطمه (س) سراغ داشت، او را برای دعا می برد. و در بین بچه.ها، اگر دلی پاکتر از حسنین (ع) در نظر داشت، آنها را می.برد. این که از بین همه اهل مدینه، این چهار نفر را انتخاب نمود. خود، دلیل بر اهمیت اهل بیت (ع) از نظر ایمان وصفای دل است.»
در پای منبر سنی.های مدینه هم بودند،.بعضی فارسی می.دانستند و بعضی نیز،.مترجم داشتند و منبر آن شب تمام شد و گفتم: فردا شب، درباره این موضوع، توضیح بیشتری خواهم داد. بعد از این که به منزل رفتم، از طرف سیدمصطفی شهردار مدینه خبر دادند که فردا صبح هواپیما آماده است و باید پرواز کنید!! در واقع ما را از شهر مدینه اخراج کردند.
«مناظره با دو کشیش»
زمانی که به شهر هامبورگ آلمان برای معالجه رفته بودم، دو کشیش تقاضای ملاقات کردند و سؤالاتی نیز داشتند. گفتم. مانعی ندارد. آنها به اتفاق یک مترجم آمدند.
سؤالاتی پرسیدند و جواب دادم و بعد گفتند: آیا در آیین مسیحیت، سؤالی دارید؟ گفتم: آری،.پرسیدم. در تمام کتاب.هایی که در شرح حال حضرت مسیح (ع) نوشته شده است و در دست شما نیز هست. آیا جایی وجود دارد که نوشته شده باشد حضرت مسیح (ع) اجازه داده است گنه.کاری به حضورش بیاید و به گناهان خود اعتراف کند و ایشان او را ببخشد؟ گفتند: «نه» سؤال کردم: چرا شما این عمل را انجام می دهید و به گنهکار اجازه می دهید در حضور شما به گناهان خود اعتراف کند و بعد او را ببخشید. جواب دادند: تا گنهکار اعتراف نکند، عقده درونی.اش باز نمی.شود و آرامش خاطر به دست نمی.آورد. بعد سؤال کردند: آیا در اسلام، اعتراف به گناه نیست؟ جواد دادم.: بله خداوند در قرآن سوره زمر می.فرماید: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعاً انه هو الغفور الرحیم» اعتراف.کردن به گناه، فقط باید در پیشگاه خدا باشد و این مقام توبه و استغفار از ذات باری تعالی است. بخشیدن خدا، باید از جانب خدا باشد، نه از جانب افرادی که ممکن است، گاهی آلوده.تر از خودگنه.کار باشند. فقط این مسئله در جایی، جایز است اگر کسی غیبت شخصی را نموده و یا تهمتی به کسی زده باشد. نزد او برود و از وی طلب بخشش نماید. نه تنها اعتراف به گناه، نزد دیگران، در اسلام وجود ندارد، بلکه اعتراف به گناه نیزد دیگران خود گناه بزرگی تلقی شده است.
بنابراین کسی حق ندارد پیش شما به گناه اعتراف کند و شما هم حق ندارید او را ببخشید.
«تألیفات»:
1-کودک از نظر وراثت و تربیت (2 جلد)
2-جوان از نظر عقل و احساسات (2 جلد)
3-آیةالکرسی،.پیام آسمانی توحید
4-بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات (2 جلد)
5-معاد از نظر روح و جسم (3جلد)
6- سخن و سخنوری از نظر بیان و فن خطابه
7- شرح وتفسیر دعای مکارم الاخلاق (3 جلد)
حجت.الاسلام.والمسلمین فلسفی، ده.ها سال خدمت خالصانه به دین اسلام در سن 93 سالگی در روز جمعه 27/9/1377 ش برابر با 28 شعبان سال 1419 به دیار باقی شتافت و در جوار حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) به خاک سپرده شد. روحش شاد و راهش پررهرو باد.
«منابع»:
خاطرات و مبارزات حجت.الاسلام فلسفی (مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 214]