محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826819036
دفاع اقتصاددان چپ از دولت نهمشاپور رواساني: مشكل اصلي ايران، حاكميت سرمايهداري تجاري استتنها در دوران مصدق به سوي عقلانيت اقتصادي حركت كرديم
واضح آرشیو وب فارسی:ايلنا: دفاع اقتصاددان چپ از دولت نهمشاپور رواساني: مشكل اصلي ايران، حاكميت سرمايهداري تجاري استتنها در دوران مصدق به سوي عقلانيت اقتصادي حركت كرديم
تهران- خبرگزاري كار ايران
همزمان با افزايش فشارهاي اقتصادي به مردم، بر شدت انتقادهاي منتقدان اقتصادي دولت نيز افزوده شده است؛ منتقداني كه معتقدند بحران اقتصادي امروز نتيجه اقدامات دولتهاي پيشين نيز است.
پروفسور شاپور رواساني، اقتصاددان و استاد صاحب كرسي دانشگاه آلمان يكي از اين منتقدان است. به اعتقاد وي در بحران اقتصادي امروز، نه تنها دولتمردان گذشته بيتقصير نيستند، بلكه علت اصلي بحران فعلي، نتيجه حاكميت سرمايهداري تجاري در ايران است، سرمايهداري كه از قبل از انقلاب مشروطه در ايران حضور داشته و با گذشته سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي، حضور آن هنوز هم كاملاً محسوس است.
وي ميگويد: ماهيت سرمايهداري تجاري با سرمايهداري صنعتي كه در آن خواستههاي صنفي كارگران به عنوان يك حق قانوني شناخته ميشود، در تضاد است.
مشروح اين گفتوگو را ميخوانيم.
در سالهاي اخير به دليل وخيم شدن وضعيت اقتصادي، كارخانههاي زيادي بهطور ناگهاني تعطيل شدهاند. اين در حالي است كه محصولات بيشتر اين كارخانهها در بازار داخلي و حتي خارج از كشور، خريداران خود را داشت. علت اين تعطيلي ناگهاني كه هنوز هم ادامه دارد، چيست؟ آيا اين مساله به ساختار فرسوده ماشينآلات و حجم بالاي نيروي انساني غيرماهر بازميگردد يا اينكه عوامل ديگري در تعطيلي اين كارخانهها نقش داشتهاند؟
براي شروع بحث بايد اشاره كنم كه تمامي اين مسائل به شيوه مسلط توليد در ايران بازميگردد. شيوه مسلط توليد يعني اينكه از نظر اقتصادي، نحوه تقسيم ابزار توليد در مناسبات اقتصادي مشخص شود. معين شود كه شيوه مالكيت از ميان شيوههاي مختلف سرمايهداري، فئودالي، بردهداري، كمونيستي و ... كدام است؟ ارتباط ميان ميزان مزد كارگران با بهرهوري مشخص شود. تعيين شود كه از سود فعاليتهاي اقتصادي چه درصدي بابت سرمايهگذاري مجدد و چه درصدي بابت انجام كارهاي تحقيقاتي و پژوهشي هزينه شده است؟ اين يعني تعيين شيوه مسلط توليد در يك كشور. اما در پاسخ به سوال شما بايد بگويم كه اقتصاددانان ايراني تاكنون دانسته يا ندانسته، از تعيين شيوه مسلط توليد خودداري كردهاند ولي من معتقدم كه وضع موجود نتيجه تسلط شيوه توليد تعهداتي سرمايهداري تجاري است.
در اين شيوه توليد، قدرت مالي، اقتصادي و سياسي در اختيار سرمايهداري تجاري است كه برخلاف سرمايهداري صنعتي با توليد صنعتي و سرمايهگذاري در بخش توليد صنعتي مخالف است. اين سرمايهداري برخلاف روش صنعتي، تمايلي به خريد موادخام از خارج كشور و بهكارگيري نيروي كار و تكنولوژي مدرن براي ساخت كالاي قابل فروش در بازارهاي مصرف داخل و يا خارج از كشور ندارد، تنها علاقه سرمايهداري تجاري، واردات كالا از خارج و فروش آن در بازارهاي داخل كشور است.
بنابراين طبيعي است كه سرمايهداري صنعتي در رقابت با سرمايهداري تجاري هيچ شانسي ندارد و به همين جهت است كه روزبهروز بر تعداد واحدهاي بحراني و تعطيل شده و نيز كارگران بيكار شده اضافه ميشود. گواه اين مدعا هم آمار مربوط به فروش نفت است. يادمان باشد سرمايهداري تجاري در ازاي فروش ميلياردي نفت، تنها به سرمايهگذاري در بخش نفت ميپردازد و مابقي درآمدها را صرف خريد كالاهايي ميكند كه بايد در بازار مصرف ايران فروخته شوند.
يعني در ايران سرمايهداري صنعتي در اقليت است و يا آنكه اصلاً وجود ندارد؟
در اين رقابت نابرابر، اگر سرمايهداري صنعتي ميهنپرست هم باشد، شانسي براي فعاليت ندارد. در خوشبينانهترين حالت، سرمايهداري صنعتي در ايران ضعيف است.
تا همين 10 سال پيش بسياري از كارخانههاي تعطيل شده نساجي، كفش و چرم و لوازم خانگي، وضعيت توليدي مناسبي داشتند. چطور يكشبه سرمايهداري تجاري توانسته جاي سرمايهداري صنعتي ايران را بگيرد؟
مساله سلط سرمايهداري تجاري در ايران پديده تازهاي نيست كه بتوان شكلگيري آن را به 10 سال قبل محدود كرد. سلطه اين سرمايهداري به زمان قاجارها بازميگردد. بر اين اساس سرمايهداري صنعتي هيچ گاه در ايران معاصر ريشه نداشته است.
پس اين سرمايهداري كه با روح صنعتي شدن در تضاد است و از تعطيلي كارخانهها ابايي ندارد، چگونه از ابتدا به تاسيس كارخانهها در ايران راضي شده بود؟
در مواردي از تاريخ معاصر پيش آمده كه بهواسطه اقدامات اصلاحگرايانه گذرا، تحولاتي در نظام اقتصادي مسلط بر ايران شكل گرفته، اما به دليل مقطعي بودن اين اقدامات، هيچگاه تحولات ايجاد شده پايداري و ثبات نداشتهاند. فراموش نكنيد كارخانههايي كه يكشبه و ناگهاني تعطيل و هزاران كارگر آنها بيكار شدند چيزي جز مبلمان، چرم، منسوجات، لوازم خانگي و .... نبودند كه صنايع درجه دو هستند و توليد آنها از نظر موادخام و ابزار توليد، وابسته به واردات است، بنابراين تا زماني كه وجود آنها با منافع سرمايهداري تجاري منافاتي نداشت، فعاليت داشتند.
بايد ذكر كنم كه صنعتي شدن يك كشور وابسته به ايجاد صنايع درجه يك و زيربنايي و يا بهعبارت ديگر، كارخانههاي كارخانهساز است. اجازه بدهيد مقصودم را در قالب مثالي بيان كنم. در ايران كارخانههاي نساجي ساليان متمادي فعاليت كردند اما چون از نظر ماشينآلات به خارج وابسته بودند، نتوانستند ساختار فرسوده خود را بهروز كنند و در نتيجه تعطيل شدند. مثال ديگر؛ در ايران از 102 سال پيش تاكنون نفت استخراج ميشود، ولي هنوز بنزين مصرفي را از خارج وارد ميكنيم، هنوز دانشجويان ايراني براي كسب تخصص در مقاطع دكتري، بايد از چاههاي نفت مسجدسليمان و اهواز، به انگلستان بروند. مسخره است اما واقعيت دارد. صنايع ايران هر چقدر كه از نظر تكنولوژي بهروز باشند، باز وابستگي دارند و جزء صنايع مادر كه ملاك صنعتي بودن يك كشور است، محسوب نميشوند.
وجه تمايز سرمايهداري صنعتي و سرمايهداري تجاري از نظر برخورد با نيروي انساني چيست؟
سيستم سرمايهداري صنعتي بر پايه كارخانه است. در اين سيستم شما بهعنوان يك كارخانهدار، در حالي كه به خريد موادخام ارزان و باكيفيت، ماشينآلات مدرن و بهروز تمايل داريد، به استخدام نيروي انساني سالمي كه بتواند از پس هشت ساعت كار روزانه برآيد نيز علاقهمنديد، بنابراين به فكر بيمه، حداقل مزد، بهداشت و ايمني محيطكار هستيد، چون ميدانيد تنها در اين صورت ميتوانيد بهعنوان يك توليدكننده موفق، كالاي خود را به بازار مصرف عرضه كنيد. اما در سيستم سرمايهداري تجاري، براي شما تنها فروش كالاي خريداري شده مهم است. در اين سيستم از فرآيند توليد خبري نيست. نيازي به نيروي انساني احساس نميشود. بنابراين مسائلي چون تامين اجتماعي، حداقل مزد، بهداشت و ايمني محيط كار نيز اهميت ندارند. در اين سرمايهداري كه بيشتر از 100 سال بر ايران تسلط دارد، تنها مساله مهم اين است كه چطور در كوتاهترين فرصت، كالايي به ارزانترين قيمت خريد و با كمترين هزينه به گرانترين قيمت فروخته شود.
شما اين ادعا را در حالي مطرح ميكنيد كه به طور ميانگين حداقل 50 سال از تصويب و اجراي نخستين قوانين حمايتي كار وتامين اجتماعي ميگذرد. در اين مدت نهادهاي مدني صنفي شكل گرفتهاند و وزارتخانههاي كار وامور اجتماعي و رفاه و سازمان تامين اجتماعي براي حمايت از نيروي كار تاسيس شدهاند.
انجام اين اقدامات هرچند با حسن نيت همراه بوده، اما بهدليل تسلط سرمايهداري تجاري راه به جايي نميبرد. در سيستم سوداگري، وقتي كار صنعتي جايي ندارد، پس از حمايتهاي سرمايهداري صنعتي نيز خبري نيست.
اين حسن نيت مورد اشاره شما از طرف چه كساني بوده است؟
بعد از پيروزي انقلاب مشروطه در ايران كه باعث ايجاد تحولات فكري در طبقات مختلف جامعه شد، عدهاي از سرمايهداران ملي متمايل شدند تا شيوه توليد مسلط در ايران را تغيير دهند و آن را از سرمايهداري تجاري به سرمايهداري صنعتي بدل كنند. اين تمايل كه با گذشت بيش از يك قرن هنوز هم وجود دارد، منجر به شكلگيري كارخانههاي جديد در ايران شد، اما نتوانست مقابل هجوم كالاهاي خارجي به درون مرزها را بگيرد. در اين سالها حمايتهاي اجتماعي و فعاليتهاي صنفي بهعنوان بخشي از حقوق قانوني به رسميت شناخته شد، اما به دليل سطحي بودن تحولات انجام شده، سرمايهداري تجاري همچنان تسلط خود را حفظ كرد و به سرمايهداري صنعتي ميدان نداد. حتي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، با وجود آنكه از نظر سياسي و فرهنگي اقدامات مثبتي چون پايان يافتن يك سلطه 2500 ساله و اسلامي شدن مسائل فرهنگي انجام شد، اما در مباحث اقتصادي تغييري صورت نگرفت و شيوه مالكيت تجاري همچنان سلطه خود را حفظ كرد.
شما معتقديد كه مشكلات اقتصادي امروز، نتيجه تسلط استعماري سرمايهداري تجاري حتي پس از پيروزي انقلاب است، در حالي كه در قانون اساسي كشور، بر ضرورت خودكفايي اقتصادي و جلوگيري از سلطه اقتصادي بيگانگان بر كشور تاكيد شده كه معناي برتري بخشيدن به سرمايهداري صنعتي را دارد.
بله، متاسفانه با وجودي كه در قانون به اين مساله تاكيد شده است، اما در عمل چنين نيست. در حال حاضر سياستهاي اصل 44 در حال اجراست و بدون آنكه معياري براي مالكيت دولتي وجود داشته باشد و ماهيت بخش خصوصي مشخص باشد. اموال مردم ايران واگذار ميشوند.
به عقيده شما ابهامات وارد بر نحوه اجراي اصل 44 چيست؟
طبق اصل 44، نگهداري و اداره صنايع، تاسيسات و شركتهايي كه مالكيت عمومي دارد در اختيار دولت است؛ يعني هر دولتي مسوول نگهداري و اداره اموالي است كه به تك تك آحاد مردم تعلق دارد. اين يعني دولت مالك مملكت نيست و حق ندارد محصول سالها كار، تلاش، سختي و خوشي مردم را بفروشد.
يعني شما مخالف واگذاري اداره بانكها، نفت و صنايع مادر به بخش خصوصي هستيد؟ آيا در كشورهايي كه سيستم اقتصادي آنها سرمايهداري صنعتي است، اداره اين بخشها برعهده دولت است؟
اشتباه نشود، من مخالف مشاركت بخش خصوصي نيستم، من مخالف نامعلوم ماندن ماهيت و هويت بخش خصوصي هستم. هويت بخش خصوصي ايران مشخص نيست. در اين واگذاريها، كدام شهروند ايراني از طرف معامله با دولت با خبر است؟ در دنياي سرمايهداري صنعتي مانند اروپا، ماهيت بخش خصوصي معلوم است و همه ميدانند كه سرمايهداران فلان بانك و يا خريداران عمده بورس اوراق بهادار چه كساني هستند.
منظور شما اين است كه دولت به عنوان وكيل منتخب مردم، بايد طبق قانون ماهيت طرف معامله را به شهروندان مشخص كند؟
مردم از بزرگ و كوچك، فقير و غني حق دارند كه بدانند اموال متعلق به آنها در دست چه اشخاصي است، ولي در عمل چنين نيست. بگذاريد دوباره مثال بزنم؛ در روزنامهها به نقل از سخنگوي قوه قضاييه نوشتهاند كه سلطان شكر با وثيقه 150 ميليارد توماني آزاد شده است، در حالي كه هويت كسي كه به سلطان شكر معروف است براي هيچ كس مشخص نيست، در صورتي كه مردم، بهعنوان مالك منابع ملي حق دارند بدانند شخصي كه باعث تعطيلي كارخانجات شكر و بيكاري هزاران كارگر شده است، كيست. فراموش نكنيم اين سلطان مجهولالهويه شكر، هيچگاه از طريق خانوادگي وارث صنعت شكر ايران نشده است.
صرفنظر از مجهول الهويه بودن بخش خصوصي ايران، توسعه و رشد اين بخش را در قالب اصل 44 چگونه ارزيابي ميكنيد؟
تا زماني كه ماهيت بخش خصوصي بطور شفاف براي همگان مشخص نباشد نميتوان در مورد آن نظري داد. در ضمن، به اعتقاد من سوال ديگري كه بعد از مشخص شدن ماهيت بخش خصوصي بايد به آن پاسخ داده شود، مساله فرار سرمايه به شيوههاي قانوني و غيرقانوني است. ما هنوز از ميزان سرمايههاي تجاري، صنعتي و سرگردان آمار مشخصي نداريم. بدون اينها هرگونه اظهارنظري فاقد اعتبار است.
موضوع ديگر اينكه ميان صاحبنظران و كارشناسان مختلف، بر سر سرعت خصوصيسازي اختلاف وجود دارد. عدهاي از صاحب نظران با استناد به آمارهاي داخلي و خارجي خود از كند بودن روند خصوصي سازي انتقاد كنند و حال آنكه عدهاي ديگر به استناد به آمارهاي ديگر، از شتاب بيش از حد خصوصيسازي ابراز نگراني ميكنند.
من بدون مشخص شدن هويت بخش خصوصي و روشن شدن وضعيت سرمايهها در ايران، اين اظهارات مختلف را نه تاييد و نه تكذيب ميكنم. اين ارقام و آمارهاي مورد استدلال هيچكدام قابل اطمينان نيستند.
در ايران بخش خصوصي طوري هويت خود را پوشيده نگهداشته كه انگار داشتن پول ننگ است، حال آنكه در كشوري مانند آلمان، اگر كسي از محل مشخص و قانوني صاحب پول و درآمدي شود، هيچ اقدامي براي پوشانده نگهداشتن هويت خود انجام نميدهد.
با توجه به نظرات شما مبني بر اينكه سرمايهداري تجاري از يك قرن پيش تاكنون از صنعتي شدن ايران جلوگيري كرده است، آيا ميتوان مدعي شد كه اين وضع از خارج به ايران تحميل شده است؟
بله. در دوران استعمار، استعمارگران در آسيا، آفريقا، آمريكاي لاتين و هر جاي ديگر كه پا گذاشتهاند از نظر اقتصادي به دنبال آن بودند كه هم منابع طبيعي آن سرزمين را به نازلترين هزينه غارت كنند و هم محصولات خود در آن سرزمين به بالاترين بها بفروشند. اين سيستم با برنامهريزي مشخص، از صنعتي شدن اين كشورها جلوگيري كرد.
بر اين اساس ادعاي منتقداني كه وضع اقتصادي را نتيجه اجراي سياستهاي اقتصادي ديكته شده موسساتي چون بانكجهاني، صندوق بينالمللي پول و يا سازمان تجارت جهاني ميدانند تا چه حد درست است؟
بهطوركلي موسساتي چون صندوق بينالمللي پول و بانك جهاني، سازمانهاي وابسته به سرمايهداران جهاني هستند. نسخههايي كه اين سازمانها براي بهبود وضعيت اقتصادي ساير كشورها مينويسند تنها به درد خودشان ميخورد.
تركيب اين سازمانها را اقتصادداناني تشكيل ميدهند كه در جهت منافع اقتصادي كشورهاي سرمايهداري اروپايي و آمريكايي فعاليت ميكنند. براي اينها حفظ منافع كشورهاي سرمايهدار مهم است و هر كشوري كه از توصيههاي آنها پيروي كرده تبديل به مستعمره آنها شده است.
آيا چين كه محصولات آن امروز در بازارهاي داخلي ايران اشباع شده و باعث تعطيلي كارخانهها و بيكاري كارگران ايراني شده است، به توصيه اين اقتصاددانها عمل نكرد؟
چين اكنون به جاي مستعمره بودن، يك امپرياليسم اقتصادي است. بازارهاي ايران از آشغالهاي چيني انباشته شده و كارخانههاي بسياري بهدليل واردات بيرويه محصولات چيني تعطيل و كارگران آنها بيكار شدند. دولت چين برخلاف توصيه اين موسسات عمل كرد و بههمين دليل تحت تحريمهاي شديد اقتصادي قرار گرفت و سالها نه فقط از سوي كشورهاي سرمايهدار، بلكه از سوي شوروي نيز به رسميت شناخته نميشد. چين با برنامهريزيهاي سخت پنج ساله صنعتي كه توسط اقتصاددانها نوشته شده بود به جايگاهي رسيده است كه ميتواند بدون داشتن منابع نفتي در كشور خود كارخانه كارخانهساز بسازد و به يك ابرقدرت صنعتي و اقتصادي تبديل شود.
چينيهايي كه امروز بلاي جان كارخانههاي ايراني شدهاند، زماني براي صرفهجويي در مخارج عمومي، لباس متحدالشكل ميپوشيدند تا بتوانند هزينه كسب اطلاعات لازم براي صنعتي شدن را بپردازند.
راهي را كه چين پيمود جز در زمان كابينه دكتر مصدق، هيچگاه در ايران پيموده نشد، كه نتيجه آن هم كاهش هزينه واردات به نصف و افزايش دو برابري درآمد صادرات شد.
شما ميگوييد ايران براي آنكه به يك كشور صنعتي تبديل شود بايد راه چين را بپيمايد؛ در حاليكه بدون شك پيمودن اين مسير هم براي مردم سخت است و هم موجب خشم كشورهاي سرمايهداري ميشود.
بله. بدون شك شرايط امروز با شرايط انقلاب چين و يا كابينه دكتر مصدق برابري نميكند، اما اگر ميخواهيم به يك قدرت صنعتي تبديل شويم، بايد مانند چين تا مدتها از مصرف كالاهاي لوكس و غيرضروري كه باعث ايجاد وابستگي و خروج سرمايه از كشور ميشود، پرهيز كنيم.
بنابراين اقتصاددانان داخلي بايد جمع شده و شيوه مسلط توليد را براي كشور مشخص كنند، اطلاعات مربوطه، ابزار و منابع توليد، ساختار ماشينآلات، استعدادها و مهارتهاي نيروي انساني را جمع آوري و براساس آن برنامهريزي كنند. هزينه واردات را با درآمد صادرات مقايسه كنند و از محل درآمد كشور، درصد مشخص و معيني را به تحقيقات و پژوهش اختصاص دهند.
به ياد داشته باشيم براي صنعتي شدن، بايد به سرمايهداري كه تمايلات ملي دارد امكان داد تا در فضايي عادلانه با واردات رقابت كند، در غير اين صورت نه تنها اميد به صنعتي شدن بيمعني است، بلكه تعطيلي كارخانهها، بيكاري كارگران و ضايع شدن حقوق و مزاياي آن نيز امري طبيعي خواهد بود.
نابسماني موجود تا چه ميزان به عملكرد دولت نهم مربوط ميشود.
وضعيت فعلي مانند بيماري زكام از قبل سرايت كرده و نبايد همه گناهها را به گردن دولت فعلي انداخت.
اما مسوولان سابق دولتمردان كنوني را مقصر اصلي وخيم شدن وضع اقتصادي ميدانند.
بله امروز مسوولان قبلي هر روز از وخيم شدن وضع اقتصادي گله دارند و دولت فعلي را مقصر ميدانند، اما آيا واقعاً اينطور است؟ امروز آقايي كه قريب 13 سال وزير كشاورزي بوده، در روزنامهها راجع به خشكسالي قلمفرسايي ميكند و بيآبي را مهمترين مشكل روز كشاورزي ايران مينامد، بدون آنكه در زمان تصديگري خود اقدامي مثبت در خصوص تامين آب كشاورزي ايران كرده باشد. آقاي ديگري كه سالها وزير نفت بود، دولت را به ناتواني در تامين بنزين مصرف داخلي كشور متهم ميكند حال آنكه خود اين شخص زماني كه وزير نفت بود، نهتنها اقدامي موثري براي تهيه بنزين در داخل كشور انجام نداد، بلكه برپايه يك استدلال غيرمنطقي گفته بود، چون هزينه واردات بنزين از هزينه توليد بنزين در داخل كشور كمتر است، پس واردات بنزين از نظر اقتصادي بر ساخت پالايشگاه ارجحيت دارد. مگر در زمان تصدي همين منتقدان امروز نبود كه تلاشها براي پيوستن ايران به سازمان استعماري تجارت جهاني (WTO) آغاز شد؛ تلاشي كه حداقل از 25 سال پيش آغاز شده، بدون آنكه انگيزه و توجيه اقتصادي آن مشخص شود.
منتقدان معتقدند دولت نهم از بابت درآمد نفتي و آزادسازيهاي اقتصادي، فرصتهاي طلايي را در اختيار داشته كه در سه دهه گذشته در اختيار هيچ دولت ديگري نبوده است.
همانطور كه گفتم در به وجود آمدن وضع اقتصادي امروز مسوولان فعلي، سابق و اسبق همه دخيل هستند. اكنون كه در آستانه انتخابات رياست جمهوري قرار گرفتهايم تمامي مشكلات به دولت فعلي منتسب ميشود و اين كمال بيانصافي است. اينطور انتقاد مغرضانه است و از شرافت دور است كه بگوييم فلاني شانس داشت اما ما نداشتيم.
قانون ماليات بر ارزش افزوده را كه در زمان اين دولت براي مدت كوتاهي اجرا شد، چطور ارزيابي ميكنيد؟
اين قانون يكي از بهترين قوانيني است كه در 144 كشور ديگر براي جلوگيري از قاچاق و كمك به توليد و سرمايهداري صنعتي اجرا شده است و متاسفانه در ايران، سرمايهداري تجاري از اجراي آن جلوگيري كرد.
پس به اعتماد شما اين قانون ميتوانست قدرت سرمايهداري صنعتي را در برابر سرمايهداري تجاري افزايش دهد؟
بله اين روند ميتوانست از دخالت سرمايههاي تجاري در صنعت جلوگيري كند و بازار را از دست واسطهها و دلالها خلاص كند.
اما يكي از انتقادات به اين قانون وارد ميشد، مساله محاسبه تصاعدي ماليات بود. به عقيده منتقدان، ادامه اجراي اين قانون باعث چند برابر شدن هزينه كالاي نهايي و در نتيجه، افزايش فشار بر طبقه مزدبگير ميشد.
محاسبه تصاعدي ماليات بر ارزش افزوده براي اين است كه جلوي واسطهها گرفته شود. امروز كساني هستند كه از صنعت چيزي نميدانند اما چون سرمايهدارند فلان مواد اوليه را يك جا ميخرند تا به قيمت دلخواه خود بفروشند. اجراي اين قانون ميتواند از دخالت آنها جلوگيري كند، اما در رابطه با طبقات كمدرآمد بايد بگوييم كه اجراي اين قانون هيچ تاثير منفي بر طبقه كمدرآمد ندارد.
ولي اخذ تصاعدي ماليات باعث گران شدن هزينه كالا و خدمات در نتيجه بالا رفتن هزينه كالاهاي مصرفي طبقه كمدرآمد ميشود.
بنابراين در كنار اخذ ماليات بايد دستمزدها را نيز افزايش داد. اين قانون فقط جلوي گرانفروشان، قاچاقفروشان و احتكاركنندگان را ميگيرد. فراموش نكنيد صرافان و طلافروشان تنها صنف ناراضي از اجراي اين قانون بودند. در اين شرايط، كدام كارگر ميتواند با درآمد خود طلا و يا ارز خريداري كند. قيمتهاي اين صنف اغلب ساختگي و مصنوعي است، بنابراين واكنش اعتراضآميز آنها طبيعي و قابل پيشبيني بود.
حذف يارانهها چطور، آيا سياست هدفمند كردن يارانهها باعث ايجاد فشار بر طبقه كمدرآمد نميشود؟
به طور كلي هدفمند شدن يارانهها به شفافسازي سيستم اقتصادي كشور كمك ميكند؛ اين يعني فضاي رقابتي سالم براي بخش خصوصي. شايد كساني كه با اجراي چنين قوانيني منافع اقتصادي خود را در خطر ببينند نسبت به اجراي آن معترض شوند اما بدون شك اجراي صحيح و حساب شده اين قانون ميتواند به توزيع عادلانه ثروت در ميان همه گروههاي اجتماعي منجر شود.
گفتوگو از پانيد فاضليان
پايان پيام
كد خبر: 457233
دوشنبه 4 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايلنا]
[مشاهده در: www.ilna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 162]
-
گوناگون
پربازدیدترینها