تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):پروردگارم هفت چيز را به من سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشكار، گذشت از كسى كه ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831491314




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حوزه و اخلاق جامعه


واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: حوزه و اخلاق جامعه
سيدضيا مرتضوي
اشرف علوم كدام است و ملاك تقدم و تاخر علوم چيست اين پرسشي است كه در طبقه بندي ارزشي علوم مطرح است . گاه به ملاك خود مسائل علوم متعلق آن به آن پاسخ گفته مي شود و گاه به ملاك ارتباط ميان علوم و گاه در مقام تعليم و گاه به لحاظ اولويت گذاري در تعلم . زين الدين بن علي عاملي معروف به شهيد ثاني (قدس سره ) در كتاب ارزشمند « منيه المريد » به اين موضوع هم پرداخته است . وي براي فراگيري علوم مختلف ترتيبي ويژه را پيش رو گذاشته اما در پايان تاكيد مي كند اين ترتيب براي كساني است كه شايستگي براي علوم مختلف و توانايي تحصيل آنها را دارند و سپس محدوده هايي را براي كساني كه چنين قابليتي ندارند برمي شمارد و اگر فرد تنها براي يك علم قابليت يا وقت دارد وي براي او « فقه » را مقدم مي شمارد چرا كه « به قامت النبوات وانتظم امرالمعاش والمعاد » . اما علاوه مي كند بر آن بخشي از دانش پزشكي روح و علم اخلاق را. يعني علم تهذيب نفس و اصلاح قلب تا « عدالت » را كه آسمان و زمين بر آن استوار شده و « تقوايي » كه ملاك كار است به دست دهد :
« ليترتب عليه العداله التي بها قامت السماوات والارض والتقوي التي هي ملاك الامر » . (1 )
اگر فقه از اين نظر كه قوام رسالت پيامبران (ع ) به آن بوده و « انتظام » معاش و معاد آدميان وابسته به آن است مقدم مي شود تهذيب نفس واصلاح اخلاق شرط آن است چرا كه « عدالت » كه قوام آسمان و زمين در سايه آن است جز به آن تحقق نخواهد يافت .
اين كه فقه برتر است يا اخلاق فقه زيربناست يا اخلاق و اساسا نسبت ميان اين دو چيست پرسش يا پرسش هايي است كه از ديرزمان كم و بيش مطرح بوده و هر طرف مدعياني داشته و اينك نيز از جمله در برخي محافل روشنفكري مورد توجه و بحث است اما مشكل كنوني جامعه ما بحث از تقدم و تاخر فقه يا اخلاق نيست . مشكل بسي فراتر از اين مباحث نظري و مدرسه اي است . مشكل فقدان « انتظام » امر معاش و معاد و ضعف « عدالت » و تقوايي است كه اسلاميت واقعي جامعه و آحاد آن به آن شناخته مي شود. اگر هم پرسشي باشد ـ كه هست ـ اين است كه چرا اخلاق و عدالت در ميان ما دچار آسيب شده است
اگر روزي عالم بزرگوار و ريزبين ما شهيد ثاني « قده » در راهنمايي طلاب حتي خواهان رعايت ادب در چينش كتاب هاي علوم مختلف در قفسه كتاب مي شود و به آنان توصيه مي كند كتاب ها را به اعتبار ارزش و شرافت علوم و نويسندگان آن بچينند و « اشرف » از همه را كه قرآن كريم است بالاتر از همه قرار دهند و به همين ملاك با ساير كتاب ها رفتار كنند و در زير قرآن به ترتيب كتاب هاي حديث تفسير قرآن تفسير حديث اصول دين اصول فقه فقه و ادبيات را بگذارند(2 ) امروز در برابر تنزل برخي مظاهر اخلاقي و ارزش هاي اسلامي و انساني در جامعه چه مسئوليتي متوجه عالمان و فاضلان و روحانيان و حوزه هاست و اگر آن شهيد سعيد امروز در ميان ما بود چه مي گفت و چه مي نوشت
عدالت اخلاقي در جامعه ما
آيا به راستي برآيند كلي جامعه ما در معناي عام و فراگير آن « عدالت اخلاقي » است اگر حتي مرز « عدالت فقهي » را كاملا متمايز از « عدالت اخلاقي » كنيم و در محدوده حاكميت فقه نيز پاسخ مثبت باشد اما آيا در عرصه اخلاق و « حكمت علمي » و زيبايي ها و زشتي هاي اخلاقي نيز مي توان به راحتي و يا آرامش پاسخ « آري » داد
يك واقعيت شيرين وافتخارآميز اين است كه انقلاب مبارك اسلامي و الگوهاي ماندگاري چون حضرت امام خميني « قده » ارزش ها و هنجارهاي بسياري در جامعه ما به وجود آورد تا سر حد قرباني كردن عزيزان و شهادت و جانبازي صدها هزار نفر انسان پاكباخته . وصف اين همه فداكاري و آن همه تحول اخلاقي و رشد عملي كه در جامعه ما به بركت بستري كه انقلاب اسلامي براي توجه و پاي بندي به آموزه هاي شريعت فراهم ساخت كار آساني نيست . خداي را بر آن شاكريم ; اما اينك دست كم در نگاه برخي كسان در كنار آن همه ارزش ها و حسنات واقعيت ديگر اين است كه درجامعه در يك ارزيابي كلي « عدالت اخلاقي » حتي در برايند كلي از وضعه خواص در سطح مورد انتظار وجود ندارد و دست كم مورد ترديد است . اين امر در لايه ها و اصنافي از جامعه مانند مسئولان و روحانيان و رسانه ها كه طبيعت جايگاه و مسئوليتشان توقع بيشتري را دامن مي زند و از آنان با عنوان « خواص » ياد مي كنيم بيشتر مورد سئوال و حتي انكار است . پرده پوشي و تعارف و نگفتن و يا تاختن به كساني كه هشدار مي دهند نيز واقعيت را عوض نمي كند.
برخي تلاش مي كنند به هر انگيزه همه چيز را سفيد يا نزديك به آن نشان دهند و برخي هم همه چيز را سياه و نابهنجار مي بينند و نشان مي دهند. واقعيت نه اين است و نه آن . اما افول اخلاق و تنزل عدالت اخلاقي به ويژه در ميان اقشاري كه از آنان انتظاري دوچندان و بلكه صدچندان مي رود به اندازه اي هست كه هشداردهنده باشد. آيا به راستي عدالت اخلاقي در ميان خواص در سطح مطلوب است عدالتي در طراز جامعه اي انقلابي و در سطح يك جامعه فرهيخته و الگو.
مسئوليت سنگين حوزه ها و خواص
سخن گفتن از مسئوليت حوزه ها در عرصه اخلاق جامعه از فرط وضوح آن امري تكراري و چه بسا ملال آور باشد اما تكرار به قصد تاكيد خالي از فايده نيست .
اگر دين بر سه پايه عقايد احكام و اخلاق شكل گرفته و حوزه ها و عالمان عهده دار تفسير و تبليغ علمي و عملي دين مي باشند پيداست يكي از سه ضلع وظيفه هدايت و تبليغ و تلاش حوزوي و اجتماعي آنان پايه اخلاق و دعوت به فضايل اخلاقي و پرهيز دادن از رذايل اخلاقي بر پايه متون و آموزه هاي اسلامي و الهي است . قرار گرفتن در جايگاه دعوت انبيا(ع ) و وارث ييامبران (ع ) شدن مسئوليت خطير تعليم و تربيت را يكجا بر دوش آنان مي گذارد. آيا مي توان وظيفه « تزكيه » جامعه را از « تعليم » جدا كرد و آيا بدون « تزكيه » خود مي توان به « تاديب » و « اصلاح » جامعه روي آورد
اگر در ادبيات سياسي روز سخن از اصلاح طلبي و يا اصول گرايي مي رود اما نيك مي دانيم كه اصلاح طلب و اصول گراي واقعي و جامع بايد حوزه ها باشند چرا كه فلسفه وجودي آنها چيزي جز « اصلاح » وضع آدميان برپايه « اصول » و چارچوب هاي دين و شريعت نيست . اين سخن و شعار همه انبياست كه « مااريدالا الاصلاح ما استطعت » . كدام عنصر حوزوي است كه خود را در جرگه وارثان انبيا(ع ) بداند و وظيفه « اصلاح » گري را برعهده خود نبيند و كدام تربيت شده حوزه هاست كه خود را دنباله كاروان هدايت و دعوت پيامبران (ع ) بشمارد و بتواند از مباني و « اصول » دعوت و مرزهاي شريعت آنان دست بشويد و بي شك اصلاح اخلاق جامعه بر مبناي آموزه هاي دين يك ركن از اركان دعوت انبيا و اوليا است .
وقتي پيامبر اكرم (ص ) معاذبن جبل را براي تبليغ و ارشاد مردم يمن مي فرستاد از جمله فرمود :
« يا معاذ! علمهم كتاب الله واحسن ادبهم علي الاخلاق الصالحه ; اي معاذ! كتاب خدا را به آنان بياموز و در چارچوب و برپايه اخلاق صالحه آنان را به نيكي بارآور . » (3 )
اسلام و در پي آن انقلاب اسلامي براي بار آوردن مردم بر پايه اخلاق كريمه و دوري از زشتي هاي اخلاقي و رفتاري است . حوزه ها وارث رسالت پيامبران و در راس همه وارث رسالت تبليغي و تربيتي پيامبراكرم (ص ) مي باشند. پيامبراكرم (ص ) آن گونه كه اميرالمومنين (ع ) در وصف حال آن حضرت فرموده « پزشكي سيار بود كه دواها را به خوبي فراهم ساخته و ابزار جراحي را گذاخته و آماده كرده بود و مي گشت تا نيازهاي اخلاقي و رفتاري را بيابد و دردها و زخم ها را ببيند و بر آنها مرهم بگذارد; از دل هاي كور گرفته تا گوش هاي كر و زبان هاي لال . او دوا در دست در پي غفلت گاه ها و حيرت خانه ها بود تا به علاج بپردازد :
« طبيب دوار بطبه قداحكم مراهمه و احمي مواسمه يضع ذلك حيث الحاجه اليه من قلوب عمي و آذان صم والسنه بكم متتبع بدوائه مواضع الغفله ومواطن الحيره . » (4 )
پيداست مسئوليت حوزه ها فقط تبليغ و ترويج زباني نيست اين روايت شريف از حضرت صادق (ع ) را كه با سندي صحيح نقل شده بارها گفته و شنيده ايم كه « كونوا دعاه للناس بالخير بغيرالسنتكم ليروا منكم الاجتهاد والصدق والورع ; دعوت گر مردم به خوبي ها با غيرزبانتان باشيد تا تلاش و راستي و پرهيزگاري را در شما ببينند . » (5 ) در نقل ديگر با اين افزوده آمده : تا پرهيزگاري و تلاش و نماز و خير را از شما ببينند زيرا اين كار دعوت گر واقعي است : « فان ذلك داعيه . (6 )
اگر چون پزشكي سيار در جامعه از جمله ميان خواص بگرديم و چشم تيزبين خود را بر واقعيت ها نبنديم در كنار آن همه خوبي ها و « حسنات » آفت ها و بيماري هاي اخلاقي چندي را نيز خواهيم ديد كه حتي اگر اينك محدوده آن كم و پي آمدهاي آن ناچيز باشد اما صرف احتمال گسترش آن نگران كننده و هشداردهنده است . اگراين آفات و « سيئات » عدالت اخلاقي جامعه را از طراز يك جامعه اسلامي و انقلابي و به عبارت ديگر « شيعي » و « جعفري » پايين نياورده باشد دست كم اين است كه در معرض تهديد قرار داده است . نيازي نيست اين تهديد مثلا از ناحيه يكصدگونه آسيب و آفت اخلاقي باشد. چند مورد محدود نيز مي تواند چهره جامعه اسلامي را آلوده كند. چرا كه براي خدشه كردن در اين چهره پاك و از ميان بردن زلالي اين چشمه مبارك يك مشت خاك و گل نيز بس است . باور كنيم گسترش سيئه دروغ گويي يا تملق گرايي يا تهمت زني و يا تنگ نظري و حسادت و يا رياست طلبي و افزون خواهي و يا رياكاري و زهدفروشي هر يك به تنهايي براي مخدوش كردن عدالت اخلاقي جامعه كافي است .
براي ديدن برخي واقعيت هاي آزاردهنده اخلاقي در جامعه نيازي به گشتن و تلاش زياد نيست ; تنها نبايد چشم ها را برهم گذاشت . هركس قبول ندارد در جامعه ما چنين واقعيات تلخي نيز وجود دارد اگر نويسنده را « ارشاد » به واقع كند بر او منت گذاشته است .
گوشه اي از واقعيت هاي اخلاقي
در يك رسانه عمومي طبعا نمي توان به راحتي درباره واقعيت هاي اخلاقي جامعه داوري كرد و سخن گفت و مصاديق عيني آن را برشمرد. اما پرده پوشي كامل و كلي گويي نيز نه تنها مشكل را حل نمي كند بلكه مايه گمراهي مربيان و مسئولان اخلاق و عمل جامعه مي شود. ذكر نمونه هايي اجمالي از آنچه مي گذرد و طرح اين پرسش كه اين ها در كدام بستر و با كدام الگو شكل مي گيرد حوزه ها و روحانيت معظم را دربرابر مسئوليتي كه در اين زمينه برعهده دارند براي برخورد با آن و اصلاح وضع آگاه تر و مصمم تر خواهد كرد.
1 ـ محافظه كاري و منفعت طلبي
يكي از عمده ترين مشكلات اخلاقي و بلكه شرعي و فقهي در جامعه و عملكرد خواص محافظه كاري و سكوت و بي تفاوتي در برابر ناهنجاري ها و حتي تلاش براي توجيه گري و حفظ وضع موجود است . كه به طور نسبي ولي به شكل آزاردهنده اي وجود دارد. خاستگاه اصلي اين آفت منفعت طلبي است . اگر خوي منفعت طلبي و عافيت خواهي دنيوي در ميان نبود و اگر دانايي و شجاعت ابراز حق و مقابله با رفتار و گفتار باطل در آحاد جامعه بويژه رسانه ها و شخصيت هايي كه چشم و گوش جامعه به سوي آنهاست وجود داشت وضع چنان نبود كه آن همه فاصله ميان آگاهي از واقعيت هاي جامعه از يك سو و لزوم احساس مسئوليت و عكس العمل به فراخور آن از سوي ديگر وجود داشته باشد. چه اينكه تبعيض و دوگانگي در برخورد با كاستي ها و دعوت به خوبي ها از سر همين رذيله منفعت طلبي و در واقع دنياگرايي است .
حوزه ها و روحانيت معظم مسئوليت اول را در اين باره دارند كه وظيفه ديني و مصلحت جامعه و رشد اخلاق و تقويت دين داري مردم و گسترش ارزش هاي همه جانبه انقلاب و نظام اسلامي را بر هرچيز مقدم بدارند و ديوار بلند مجامله و مصانعه و رودروايستي را از ميان بردارند.
در ذهن بخشي از جامعه اين تصور شكل گرفته كه وابستگي معيشتي و حفظ منصب و موقعيت بخشي از روحانيون آنان را به ورطه محافظه كاري و سكوت و تاييد وضع موجود كشانده است و « حريت » آنان را محدود ساخته يا زير سئوال برده است . اگر چنين است بايد خود را اصلاح كرد و اگر نيست بايد در عمل نشان داد اين امر آفتي فراگير نيست .
راحت طلبي رفاه زدگي بده و بستان هاي مستقيم و غيرمستقيم و ترس و زبوني از عوامل محافظه كاري و توجيه گري در برابر نابساماني ها و مفاسد است .
راستي چرا نبايد حوزه ها وامدار كسي و جايي و قدرتي باشند چرا آن همه بر اصل اصيل و قاعده متين استقلال حوزه ها و روحانيت تاكيد مي شود و چرا در برابر كساني كه به نام خيرخواهي در پي وابسته كردن حوزه ها هستند بايد مقابله و مقاومت كرد و سختي را بر خود خريد تا آنان در كار خود راه به جايي نبرند چون حوزه وابسته به قدرت و پول اين و آن به نسبت وابستگي اش به سوي محافظه كاري و توجيه گري و دور شدن از مسئوليت امر به معروف و نهي از منكر در معناي وسيع آن كشانده خواهد شد حتي اگر با چنين انگيزه اي صورت نگيرد چه رسد به اينكه با چنين هدفي صورت گيرد.
مايه تاسف است كه جسارت به جايگاه حوزه ها به جايي رسيده است كه كساني از اصحاب قدرت ـ با هر انگيزه اي كه باشد ـ به خود اجازه مي دهند اعلام كنند دولت قصد دارد فلان تعداد مدرسه طلبگي ـ و در واقع حوزه علميه ـ بسازد. دولت ها با هر تركيب و در هر جايگاهي كه باشند حق نزديك شدن به حريم چنين اموري را ندارند و عالماني كه بر مدار و در منظومه چنين مدارس و محافلي پرورش يابند پيداست توقع مقابله با انحرافاتي چون اختلاط زن و مرد در « ورزشگاهها » را از آنان نمي توان داشت .
آفت محافظه كاري و توجيه گري منفعت طلبانه فقط دامن اشخاص را نمي گيرد; مراكز و موسسات و حتي جريان هاي مختلف علمي فرهنگي و سياسي نيز در معرض اين آسيب قرار دارند. وقتي فلسفه آمدن برخورداري و ماندن است و اين نيز در حفظ وضع موجود است چرا نبايد محافظه كاري كرد و چرا نبايد نان به هم قرض داد !.
مثال ها فراوان است اما تنها مقايسه ميان عملكرد « الازهر » مصر در برابر معاهده ننگ آور كمپ ديويد و مقابله روحانيت ايران به رهبري امام خميني « قده » با قانون مصونيت مستشاران آمريكايي (كاپيتولاسيون ) تفاوت « وابستگي » و « عدم وابستگي » را نشان مي دهد.
همراهي با وضع موجود كه هزينه چنداني ندارد; طلاب عزيز را بايد با اخلاق و روحيه « نقد » عالمانه و دلسوزانه كاستي ها و مفسده ها در هر كس كه باشد بار آورد. و « نقد » پيداست به معناي پرخاشگري نيست .
نيز همه نيك مي دانيم تشخيص درست مصالح كلي جامعه و نظام و ملاحظه آن ها در موضع گيري ها با مجامله و مصانعه و توجيه گري به انگيزه جلب منافع و حفظ موقعيت و منصب كاملا فرق مي كند.
2 ـ تملق خواهي و مداحي گري
قرآن كريم به مسلمانان فرمان مي دهد خود را تمجيد و ستايش نكنند; خداوند خود به پرهيزكاران آگاه تر است : « فلاتزكوا انفسكم هوا علم بمن اتقي . » (7 ) در جامعه اي كه تملق خواهي و چاپلوس پروري رونق داشته باشد پيداست ستايشگري و چاپلوسي رشد مي كند . آيا در جامعه اي كه به دستور پيامبر اكرم (ص ) به دهان « ستايشگران » و چاپلوسان خاك مي پاشند و آنان را از خود مي رانند باز جايي براي عرض اندام چاپلوسان و ستايشگران ضعيف النفس و نان به نرخ روز خور مي ماند اين دستور پيامبر(ص ) بود كه به چهره مداحان خاك بپاشيد. چنان كه مردي مقابل عثمان به ستايشگري وي پرداخت جناب مقداد كه حاضر بود مشتي خاك برداشت و به چهره آن مرد پاشيد و گفت : رسول خدا(ص ) فرمود :
« اذا لقيتم المداحين فاحثوا في وجوههم التراب ; وقتي با ستايشگران برخورديد به چهره اشان خاك بپاشيد . » (8 )
فرقي نمي كند كه آدمي خود به ستايش خود پردازد يا ديگران را به آن وادارد يا با سكوت خود آن را « تقرير » و تثبيت كند. وقتي جناب جميل بن دراج از حضرت صادق (ع ) درباره آيه يادشده (فلاتزكوالله) پرسيد حضرت مصداق آن را مواردي از اين دست شمرد كه انسان بگويد ديشب نماز خواندم و ديروز روزه گرفتم و مانند آن . سپس افزود : دسته اي بودند كه صبح كه مي شد مي گفتند ديشب نماز خوانديم و ديروز روزه گرفتيم . اما علي (ع ) فرمود : « لكن من شب و روز مي خوابم و اگر ميان آن نيز فرصتي يابم مي خوابم ! » (9 )
در كدام جامعه بازارفروش القاب مبالغه آميز يا دروغين رونق دارد و شاعران حرفه اي و مادحان و فروشندگان سخن و مبادله كنندگان « اوصاف » و « القاب » كامروايي مي كنند در جامعه اي كه افرادي كم مايه و اصلاح ناشده و برده حس رياست خواهي و افزون طلبي و برتري جويي و برخاسته از حقارت دروني در پي دستيابي به قدرت و موقعيت يا حفظ آن هستند و روحيه تملق گويي و پديده ستايشگري را در جامعه تقويت كرده و گسترش مي دهند. و كار به جايي مي رسد كه كم گذاشتن از اندازه متوقع در ستايش اهانت به شمار مي رود و حتي به تعبير قرآن كريم « دوست دارند به خاطر كارهايي كه نكرده اند نيز ستايش شوند . » (10 ) مظاهر و ابزارها و فرصت هاي تملق گويي و چاپلوسي نيز امروزه ـ چنان كه مي دانيم ـ بسيار فراوان است . ستايشگري از خود نيز آفتي شايع و كم هزينه است . اگر در ميان خود و جامعه در پي نشانه اين آفت اخلاقي و رفتاري هستيم تنها نگاه به وضع و موقعيت متفاوت « مادحان » و « ناقدان » كافي است . كدام دسته وضعشان پررونق تر و حالشان بسامان تر است
راستي چرا خود را گرفتار عناوين و القاب توخالي كرده ايم و ديگران را با آن حساب مي كشيم كه چه گفته اند و چه نگفته اند اگر برخي رسانه ها نان عناوين و القاب اين گوينده و آن صاحب نظر را مي خورند به آن فخر مي فروشند اما چرا بايد اين « تلقينات كاذب » در ما اثر كند و خود را مرهون رسانه ها و عنوان پراكني آنها بسازيم يا بدانيم چرا اولياي دين (ع ) به ما آموزش داده اند كه وقتي كسي در مقابل تو به ستايشت پرداخت فلان جمله دعا را بخوان . (11 ) چون به فرموده حضرت عسكري مومن از اين گونه گفته ها و ستايش ها مي ترسد و از شماره اعمال نادرست خود نگران است . لذا همان جا از چيزهايي كه ديگران آگاهي ندارند استغفار مي كند و مواظب است فريب تمجيد و ستايش ديگران را نخورد :
« ان زكي خاف مما يقولون ويستغفرالله لما لايعلمون لايغره قول من جهله ويخاف احصا ما عمله . » (12 )
متاسفانه مدتي است به مدد برخي مدارك رايج وارداتي مبتلاي به بعضي عناوين وارداتي در حوزه ها شده ايم و حتي گاه آن را بر ادبيات و عرف خودمان نيز ترجيح مي دهيم .
اينكه ديگران خود را موظف بدانند با انگيزه درست به تجليل و تعظيم بپردازند يك امر است و اينكه ما خود در پي آن باشيم و دوري و نزديكي ديگران را با ملاك عناوين و القاب و تقدم و تاخرهايي كه به ما مي دهند تعيين كنيم امر ديگر است . به راستي كدام يك در نگاه ما عظيم تر و شايسته تر و وارسته تر جلوه مي كند : آن كسي كه حتي روي جلد رساله عمليه اش فقط مي نويسد « محمدتقي بهجت » يا تابلوهايي كه اينجا و آنجا خودنمايي مي كند وجويندگان را « هدايت »
نگارنده سال ها پيش در سفري گروهي ديد آيت الله شيخ علي پناه اشتهاردي در ذكر نشاني و عنوان خود كه بانيان سفر خواسته بودند نوشته است : « طلبه » و فرد ديگري از همان جمع كه شاگرد آن مرحوم به شمار مي رفت در برابر نام خود نوشته است : استاد حوزه علميه ! خداي هر دو را رحمت كند اما كدام به چشم عزيزتر مي آيد و كدام باادب و زي طلبگي سازگارتر است اگر در نامه هاي اداري و رسمي عرف است كه امضاي آن همراه ذكر مسئوليت باشد اما آيا ناپسند و به دور از شئون طلبگي و حوزوي نيست كه در يك نامه اداري كه ربطي نيز به درس و بحث طلبگي ندارد كسي امضا كند : مدرس خارج فقه و اصول ! نويسنده اين را نيز به چشم ديده است .
3 ـ رياست طلبي و فزون خواهي
هرچند عالمان اخلاق گفته اند آخرين چيزي كه از دل « صديقين » بيرون مي رود حب رياست است اما اولا ناممكن نيست و ثانيا قابل كنترل است . مشكل اين است كه اين صفت رذيله در عمل چنان در جامعه گسترش يابد كه به يك رويه با همه آثار و لوازم آن بدل گردد. واقعيت اين است كه اين مشكل دست كم به يك خطر عمومي تبديل شده است و نقش عملكرد مناصب حكومتي و موقعيت هاي اجتماعي و نيز اخلاق عمومي و عدالت اخلاقي را تحت تاثير پي آمدهاي خود قرارداده است . آيا خاستگاه اين همه تعارض و تنافس و تقابل بر سر مسئوليت ها و موقعيت ها همه احساس مسئوليت ديني و از سر دينداري و آرمان طلبي در قالب در خدمت به دين و جامعه و ارزش هاي اخلاقي و گسترش عدالت فقهي و اخلاقي است آيا مي شود از ميان حس مسئوليت خواهي و تن دادن به بار مسئوليت ديني و شرعي اين همه تهمت و افترا و دروغ و حسادت و كينه و استهزا و محروميت و محكوميت آن هم ميان قومي كه بايد « رحما بينهم » باشند سر برآورد اين كدام دين و كدام اخلاق و ارزش است كه از ميان دعواي متدينان و متخلقان و ارزشمداران آن دين و اخلاق و ارزش اين همه گناه و بي عدالتي اخلاقي هويدا گردد
رياست طلبي و فزون خواهي در سطحي قابل توجه و تاسف يك واقعيت است كه عدالت اخلاقي مبتلايان به آن را از ميان مي برد و دست كم در نگاه عمومي جامعه مواجه با ترديد و سئوال مي كند حتي اگر در ميان « خواص » بتوان توجيهي براي آن يافت و آن را به پاي دين و شريعت گذاشت !
پيداست اگر ارضاي حس رياست طلبي و فزون خواهي به نام دين و يا انقلاب و مصالح نظام اسلامي صورت گيرد آفتي دوچندان است كه نه عدالت اخلاقي بلكه عدالت فقهي را از ميان مي برد و چه بسا مايه احراز فسق اخلاقي و حتي فسق شرعي شود. باور كنيم با ملاك هايي كه در حوزه ها سال ها ما را به آن خوانده و بر آن پرورش داده اند دستيابي به مناصب و موقعيت ها هرچه باشد اگر تسليت گفتن نداشته باشد دست كم تبريك و تهنيت ندارد چه رسد به توقع آن و چه رسد به گله و خرده گيري از تبريك نگفتن ديگران و چه رسد به جشن گرفتن براي دستيابي به اين منصب يا آن موقعيت . تازه اگر از مسيري درست و بدون ارتكاب گناه و حق كشي و ستم به ديگران به آن رسيده باشد وگرنه زشتي كار بسي آشكار است . خداي « رضوان اكبر » خود را شامل حال آن « نفس مطمئنه » كند كه در تحريرالوسيله اش نوشت : اگر امامان جماعت بر سر امامت اختلاف كرده و هر كدام مي خواهد خود عهده دار آن شود احتياط و بهتر آن است كه مردم پشت سر هيچ كدام نماز نگذارند . (13 )
اين در جايي است كه « تشامه » و كشمكش تنها براي درك ثواب امامت باشد وگرنه پيداست « اقتدا » جايز نيست و حكم اقتدا به نماز باطل را دارد! اگر چنين است آيا حوزه ها و عالمان سراسر كشور و جامعه اسلامي مسئوليت ندارند در عمل و گفتار خود حقيقت اين آيه شريفه را نشان دهند كه فرمود :
« تلك الدار الاخره نجعلها للذين لايريدون علوا في الارض ولافسادا; آن خانه آخرت را براي كساني قرار مي دهيم كه خواهان هيچ علو و فسادي در زمين نباشند . » (14 )
آيه اي كه حضرت امير(ع ) فرمود درباره واليان عادل و متواضع و ساير قدرتمندان نازل شده است . (15 )
و نيز فرمود : انسان همين كه خودش را مي گيرد و خوشش مي آيد كه بند كفشش از بند كفش رفيقش بهتر باشد داخل اين آيه مي شود . (16 )
آن كسي كه در بند القاب و پس و پيش بودن نام خود و ديگري است و « اين » و « آن » را به شفاعت و واسطه گري مي طلبد كه در فلان رسانه نام وي را با فلان وصف و لقب ببرند و يا عكس وي را در فلان وضع و مقدم بر اين و آن ارائه كنند و اگر نكنند زبان گله و شكايت پيش اين وآن مي گشايد آيا مي تواند الگو و يا كمك كار مبارزه با رياست طلبي و فزون خواهي باشد اگر در « تشاح » امامان آن هم بر سر ثواب بيشتر حضرت امام آن توصيه احتياط آميز را كرده است آيا مي توان به چنين افرادي دل سپرد و امر دين و آخرت خود را به آنان واگذارد اينها سخن گفتن در خلا و ناشي از ذهن بافي نيست اينها بخشي از همان واقعيت زجرآور است كه روحانيت براي زدودن آن از چهره جامعه و به ويژه خواص ـ هرچند كم باشد ـ مسئوليت دارد.
خداي متعال رحمت كند مرحوم آيت الله مشكيني « قده » را و بر درجات وي بيافزايد . سي و چند سال پيش حدود سال 55 و56 برادرشان وفات يافت و مجلس ختمي از طرف ايشان در مسجد نزديك بيمارستان مرحوم آيت الله گلپايگاني « قده » برقرار شده بود. سخنران جلسه كه شهيد عزيز حجه الاسلام والمسلمين حاج شيخ عباس شيرازي بود در خطابه خود به اين مضمون خاطرنشان كرد هرچند استاد محترم آيت الله مشكيني درخواست كرده اند نامي از ايشان نبرم اما من وظيفه مي دانم از ايشان كه صاحب مجلس و مصيبت اند نام ببريم و به ايشان تسليت بگويم . « وارستگي » آن مرحوم مايه منع خطيب از نام بردن وي در مجلس ختمي است كه متعلق به خود اوست و طبعا صاحب عزا را تسليت مي گويند. چقدر فاصله است ميان اين وارسته و آن « دلبسته » اي كه چه بسا از مجلس ختم « ديگران » نيز در پي نمدي براي كلاه خود است !
آن دو خاطره زيبا را نيز از حضرت امام « قده » فراموش نكرده ايم كه چگونه از مرحوم آيت الله مشكيني و نيز خطيب توانا مرحوم فخرالدين حجازي گله كردند كه چرا در حضور وي به ستايش و تمجيد ايشان پرداخته اند اينك چه مي توان گفت جز اينكه سربسته بگويم : فاين تذهبون
4 ـ دروغگويي
اين انقلاب نوراني و سه دهه تاريخ پرحادثه آن بسياري از واقعيت ها و حقايق را كه در كتاب ها خوانده و بر زبان آورده بوديم عيني و ملموس كرد و در عمل مفاهيم و معاني زيادي را كه تنها در ذهن داشتيم و بستر كم تري براي تحقق آن فراهم شده بود درك كرديم .
به عنوان مثال به اينكه درك بهتر و عيني تري از اين سخن شريف عسكري (ع ) داريم كه « خبائث در خانه اي گذاشته شده و كليد آن دروغ قرار داده شده است . » (17 ) چه اينكه درك بالاتر و گسترده تري از روايات چندي داريم كه دروغ گويي را مايه زوال شخصيت و ارزش آدمي مي داند. همان گونه كه به مراتبي از اين حقيقت كه در سخن حضرت باقر(ع ) جلوه كرده پي برده ايم كه بنابر نقل موثق فرمود : « خداوند براي « شر » قفل هايي قرار داده و شراب را كليد آنها ساخته است و دروغ بدتر از شراب است . » (18 )
هر چند شدت برخورد اين روايت با « كذب » در مقايسه آن با شراب مرحوم مجلسي را به محدودسازي دامنه آن كشانده است و گفته است گويا مراد از كذب كذب بر خدا و پيامبر است (19 ) اما واقعيت آن است كه خسارت بزرگ پديده بي اعتمادي در جامعه و به ويژه از ميان رفتن وجهه شخصيت هاي حقيقي و حقوقي جامعه مانع استبعاد معنايي است كه از ظاهر روايت شريف هويد است . دروغ هر چقدر زشت باشد كه هست چيزي از زشتي شراب نمي كاهد اما آيا بعيد است زشتي دروغي كه به فريب دادن يك جامعه مي انجامد و آن همه بي اعتمادي و فاصله ايجاد مي كند از گناه بزرگ آلوده شدن يك فرد در خلوت خود به شراب بيشتر باشد
امروزه كيست كه نداند ابزار دروغ گويي چقدر گسترده و فراگير است و چگونه يك دروغ به راحتي خانه ها و ادارات و مراكز و شهرها و كشورها را پشت سر مي گذارد و در تمام مجامع پخش مي شود و آن همه خسارت به بار مي آورد.
تهذيب اخلاق و رفتار مردم و هدايت به سوي عدالت اخلاقي در گفتار و نوشتار وظيفه اي منحصر به حوزه ها نيست اما در درجه نخست اين مسئوليت متوجه آنان است كه جامعه بويژه خواص را با زشتي دروغ بيشتر آشنا كنند و از آن برحذر دارند. اگر دعوت آحاد جامعه به صداقت در عرصه روابط فردي و بر حذر داشتن آنان از صفت رذيله دروغ گويي يك وظيفه است اين امر در عرصه هاي وسيع تر و مهم تري كه ارتكاب آن به بي اعتمادي عمومي دامن مي زند بسي بزرگ تر است .
اينكه در روايت شريف عادت به دروغ گويي را مايه تنگدستي شمرده (20 ) اين فقط در رفتار فردي نيست . اگر در پي بهبودي وضع معيشت و اقتصاد جامعه نيز هستيم بايد بدانيم كه وقتي خلاف گويي و گزارش غيرواقعي دادن گسترش يافت و تبديل به رويه شد نه تنها از مشكلات كاسته نمي شود بلكه بر آن افزوده مي گردد.
حوزه ها و روحانيت مسئوليت انتقال علمي و عملي اين حقايق به جامعه و به ويژه در سطح دست اندركاران امر جامعه و معيشت مردم را دارند. بايد به جامعه هشدار داد كه يك مايه فلاكت و بدبختي در زندگي و تنگدستي دروغ گويي و خلاف نمايي است . همان گونه كه به فرموده حضرت صادق (ع ) گفتن يك دروغ آدمي را از توفيق نماز شب باز مي دارد(21 ) رو آوردن به دروغ گويي و خلاف جلوه دادن واقعيات آن هم به انگيزه هايي كه كم و بيش مي شناسيم مايه فقر و نقص در روزي است .
پرسش اين است كه چرا بر سر دروغ گويان كه آن همه خسارت و زيان به جامعه وارد مي كنند فريادي بلند نمي شود اگر جاني در خطر باشد اگر آبرويي به ناحق در معرض برباد رفتن باشد و گريزي جز خلاف گويي نباشد چنان كه عالمان اخلاق و نيز فقهاي اسلامي فرموده اند گناهي نيست . اما آيا حفظ رياست و منصب و موقعيت يا توسعه آن و جلب منافع مادي نيز مجوز خلاف گويي هست آن هم به بهاي آن همه پيامدهاي ناگوار اخلاقي و رفتاري در جامعه
حال كه برگزاري همايش و كنگره براي بسياري از امور باب شده است اي كاش همايش ها و حتي كنگره هايي نيز براي بررسي پديده هاي اخلاقي ناگوار و دردناكي مانند دروغ گويي و خلاف نمايي و تملق گويي و امثال آن نيز برگزار مي شد و رسانه هاي ديداري و گفتاري و نوشتاري ما نيز اهتمام درخوري درباره چنين آفاتي كه اصل وجود آن هيچ جاي انكار ندارد مي داشتند.
5 ـ دورويي و سازگاري ظاهري
صفحات روزنامه ها و نشريات هر روز و هر شماره مجموعه اي از مفاسد و فجايع در جامعه را گزارش مي كنند و ديگر امري عادي به شمار مي رود. با اين حال شايد سخن گفتن از واقعيت تلخي به نام نفاق و دو رويي در جامعه امري غريب به شمار رود. اما محيطي كه در متن خود هر چند محدود گرفتار پديده هاي ناروايي محافظه كاري رياست طلبي تملق گرايي و خلاف گويي باشد آيا ميتواند از پديده نفاق اخلاقي و دورويي عملي كاملا به دور باشد با اين پرسش به برخي زمينه اي رشد دورويي در جامعه نيز اشاره كرديم .
راستي چرا يك جامعه صداقت و صراحت و يكرنگي و حق گويي و حق طلبي خود را از دست مي دهد و بسياري برخلاف فهم و درك خود از واقعيات جامعه و وظايف خود عمل مي كنند پاسخ دشوار نيست .
در محيطي كه هزينه بيان حقايق و حتي شناخت آن زياد شود و شجاعت و مناعت افراد دستخوش نفع طلبي و زياده خواهي اين و آن گردد رشد افراد دو چهره و فرصت طلبان بي ريشه امري طبيعي خواهد بود.
كما اينكه طيف وسيعي از افراد جامعه و گاه متن اصلي جامعه روابط ظاهري و مناسبات بيروني خود را به گونه اي متفاوت از باطن و خلوت خود تنظيم مي كنند به گونه اي كه حتي گاه نمونه هاي آماري نيز به خطا ميروند و فقط در فرصت هايي خاص چنين مكنوناتي آشكار ميشود و بسياري را به شگفتي وامي دارد.
تربيت جامعه بر اين اصل كه همواره به خوشايند اصحاب قدرت و سياست سخن بگويند بيشترين خسارت را متوجه همان قدرتمندان و سياست پيشگان و اصحاب موقعيت خواهد كرد چرا كه از « نصح » و « نقد » جامعه محروم مي مانند. خير خواهي و دلسوزي براي مديران جامعه در هر موقعيت و مسئوليتي كه هستند چه در حوزه و چه در حكومت و چه غير آن فقط به ابراز پشتيباني و تاييد و تمجيد و همراهي كامل در قول و عمل نيست به نقد و ارزيابي منصفانه عملكردها و هشدار دادن و ايستادگي در برابر اخلاق و رفتار و عملكرد ناصواب و نارواي آنان نيز هست . به گسترش شرح صدر و بالا بردن ظرفيت روحي و پذيرش نواقص و حتي به قول قرآن كريم « اذن خير » بودن براي جامعه نيز مي باشد.
روحانيت و حوزه ها همان گونه كه خود همواره بايد پاي بند صراحت و حق گويي و حركت برمواد آزادگي و پرهيز از مجامله و مصانعه باشند وظيفه دارند زمينه اي گسترش نفاق و دورويي در جامعه را شناسايي و محدود كنند و خسارت هايي كه از اين ناحيه وارد مي شود را بويژه براي زمامداران برملا سازند و به آن هشدار دهند.
چندان نياز به تاكيد دوباره نيست كه ذكر اين همه ونيز محورهاي ديگري كه در نظر است اما مجال پرداختن به آنها نيست به هيچ رو به معناي ناديده گرفتن يا كم ديدن آن همه صفات و ارزش هاي عيني و عملي گذشته و حال جامعه انقلابي و اسلامي ما نميباشد و هيچ منصف آگاهي نمي تواند مراتب رشد آگاهي و پيشرفت اخلاقي و گسترش ارزش هاي ديني در عرصه هاي مختلف اجتماعي ما را ناديده بگيرد اما سخن اين است كه ميان « واقعيت موجود » تا « حقيقت مطلوب » از جمله در عرصه اخلاق فاصله فراوان است و حوزه هاي علميه در اين زمينه نيز مسئوليت دارند مسئوليتي دوچندان .

پاورقي :
1 ـ منيه المريد ص .389 اشاره شهيد « قده » به حديث شريف « بالعدل قامت السماوات و الارض » است .
2 ـ همان ص 345
3 ـ بحار الانوار ج 74 ص .128
4 ـ نهج البلاغه خطبه .108
5 ـ كافي ج 2 ص .105
6 ـ همان ص 78
7 ـ نجم آيه 32
8 ـ سنن ابي داود ج 4 ص 254
9 ـ بحارالانوار ج 72 ص 324
10 ـ آل عمران آيه 188
11 ـ نك : نهج البلاغه خطبه 193 و نيز بحارالانوار ج 77 ص 66
12 ـ بحارالانوار ج 67 ص 270 به نقل از كافي شريف .
13 ـ تحريرالوسيله ج 1 ص 276
14 ـ قصص آيه 83
15 ـ نورالثقلين ج 4 ص 144
16 ـ همان .
17 ـ بحارالانوار ج 72 ص 263
18 ـ كافي ج 2 ص 339
19 ـ مراه العقول ج 10 ص 329
20 ـ بحارالانوار ج 72 ص 216
21 ـ همان ص 260
درجامعه در يك ارزيابي كلي « عدالت اخلاقي » حتي در برايند كلي از وضع خواص در سطح مورد انتظار وجود ندارد و دست كم مورد ترديد است
براي ديدن برخي واقعيت هاي آزاردهنده اخلاقي در جامعه نيازي به گشتن و تلاش زياد نيست ; تنها نبايد چشم ها را برهم گذاشت
راحت طلبي رفاه زدگي بده و بستان هاي مستقيم و غيرمستقيم و ترس و زبوني از عوامل محافظه كاري و توجيه گري در برابر نابساماني ها و مفاسد است
تنها مقايسه ميان عملكرد « الازهر » مصر در برابر معاهده ننگ آور كمپ ديويد و مقابله روحانيت ايران به رهبري امام خميني « قده » با قانون مصونيت مستشاران آمريكايي (كاپيتولاسيون ) تفاوت « وابستگي » و « عدم وابستگي » را نشان مي دهد
آيا در جامعه اي كه به دستور پيامبر اكرم (ص ) به دهان « ستايشگران » و چاپلوسان خاك مي پاشند و آنان را از خود مي رانند باز جايي براي عرض اندام چاپلوسان و ستايشگران ضعيف النفس و نان به نرخ روز خور مي ماند
اگر برخي رسانه ها نان عناوين و القاب اين گوينده و آن صاحب نظر را مي خورند به آن فخر مي فروشند اما چرا بايد اين « تلقينات كاذب » در ما اثر كند و خود را مرهون رسانه ها و عنوان پراكني آنها بسازيم يا بدانيم
آيا مي شود از ميان حس مسئوليت خواهي و تن دادن به بار مسئوليت ديني و شرعي اين همه تهمت و افترا و دروغ و حسادت و كينه و استهزا و محروميت و محكوميت آن هم ميان قومي كه بايد « رحما بينهم » باشند سر برآورد
باور كنيم با ملاك هايي كه در حوزه ها سال ها ما را به آن خوانده و بر آن پرورش داده اند دستيابي به مناصب و موقعيت ها هرچه باشد اگر تسليت گفتن نداشته باشد دست كم تبريك و تهنيت ندارد
مشكل كنوني جامعه ما بحث از تقدم و تاخر فقه يا اخلاق نيست . مشكل فقدان « انتظام » امر معاش و معاد و ضعف « عدالت » و تقوايي است كه اسلاميت واقعي جامعه و آحاد آن به آن شناخته مي شود
تهذيب اخلاق و رفتار مردم و هدايت به سوي عدالت اخلاقي در گفتار و نوشتار وظيفه اي منحصر به حوزه ها نيست اما در درجه نخست اين مسئوليت متوجه آنان است كه جامعه بويژه خواص را با زشتي دروغ بشر آشنا كنند و از آن برحذر دارند.
در محيطي كه هزينه بيان حقايق و حتي شناخت آن زياد شود و شجاعت و مناعت افراد دستخوش نفع طلبي و زياده خواهي اين و آن گردد رشد افراد دو چهره و فرصت طلبان بي ريشه امري طبيعي خواهد بود
 دوشنبه 27 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: هموطن سلام]
[مشاهده در: www.hamvatansalam.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 270]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن