تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 9 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):ياد خدا عقل را آرامش مى دهد، دل را روشن مى كند و رحمت او را فرود مى آورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819338511




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

؛انسان شناسي غرب هويت انسان را مخدوش كرده است


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: ؛انسان شناسي غرب هويت انسان را مخدوش كرده است
اشاره: يكي از مهم ترين مسائل درباره هر مكتب و هر آييني، تصويري است كه آن مكتب يا آيين درباره انسان ارائه مي كند. از اين رو مي توان گفت، هر مكتبي را با انسان شناسي آن بهتر مي توان شناخت، چون انسان شناسي هر مكتب، بيان گر همه ايده آل ها، آرمان ها و طرح هاي آن مكتب، براي انسان است و مكاتب مختلف چه آسماني و چه زميني براساس انسان شناسي خود، قوانين مدني و جزايي و برنامه تربيتي خود را ارائه مي دهند.مطلب حاضر گزارشي است از گفتاري كه دكتر مهدي هادوي استاد حوزه و دانشگاه، درباره انسان شناسي اسلام ارائه داده و آن را با انسان شناسي غربي مقايسه كرده است.استاد هادوي عضو شوراي بررسي متون علوم انساني وزارت علوم، تحقيقات و فناوري و رئيس گروه فقه و حقوق اين شورا و عضو شوراي علمي كارشناسي ارشد فلسفه علم دانشگاه صنعتي شريف است. وي همچنين در برخي از علوم جديد مانند اقتصاد، كلام جديد، فلسفه علم و فلسفه هنر، مطالعات و تحقيقات گسترده اي دارد كه بعضي از آن ها در قالب كتاب ها و مقاله ها عرضه شده است.آشنايي با زبان انگليسي و عربي به طور كامل و مهارت در كاربري رايانه و اينترنت، اين امكان را براي وي فراهم آورده است كه اولين پاسخ گوي مسائل اسلامي در اينترنت باشد.اميد است گزارش حاضر از گفتار استاد هادوي كه درصدد است دو ديدگاه اسلام و غرب را درباره انسان بيان كند مورد توجه خوانندگان عزيز قرار گيرد.

حقيقت انسان
دكتر هادوي در مورد حقيقت انسان، دو ديدگاه را قابل طرح مي داند؛ يكي اين كه گوهر آدميان امر يگانه اي است و تفاوت هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي موجود بين آن ها به پوسته ها و عوارض برمي گردد و ديگر اين كه گوهر آدمي در زمان هاي گوناگون و در ميان اقوام گوناگون با يكديگر متفاوت است.به اعتقاد وي، نظر اول را همه نحله هاي ديني، عرفاني، شاخه هاي علم و غالب مكاتب فلسفي پذيرفته اند، اگرچه در تفسير آن، راه هاي گوناگوني رفته اند و آراي مختلفي ارائه داده اند. قرآن گاهي از فضيلت انسان مي گويد و جايي از رذيلت او، جايي از فطرت الهي او و جايي از ناتواني و طمع كاري او. با اين حال هيچ يك از اين ها ناظر به اين نيست كه هنگامي كه انساني به دنيا مي آيد، بالفعل داراي فضيلت يا رذيلت است.نويسنده كتاب «تاريخ علم اصول» در اثبات اين نظريه قرآن استناد مي كند: خداوند تبارك و تعالي درباره انسان مي گويد: «وا... اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا» شما وقتي از شكم مادرانتان خارج شديد چيزي نمي دانستيد. در روايات نيز وارد شده كه ابناي بشر مولود بر فطرت اند و فطرت، فطرتي پاكيزه است. بنابراين، انسان از نگاه قرآني و روايي موجودي است كه وقتي پا به عرصه عالم مي گذارد، علمي ندارد. آگاهي ندارد، ولي فطرتي الهي دارد و در عين حال كششي به سمت ماديات در طبيعت او هست. وقتي وارد صحنه عالم مي شود، در واقع از يك سو شناخت و معرفت را آغاز مي كند و از سوي ديگر در راستاي طبيعت با فطرت جهت مي گيرد. اين نگاهي است كه قرآن به انسان دارد و در وراي پوسته متفاوت انسان ها، يك باطن واحد را مي بيند.

هويت عمومي انسان ها
به اعتقاد دكتر هادوي اين نكته در ميان مكاتب فلسفي و اديان مشترك است: از نگاه فلسفي هم قضيه به همين شكل است، مكاتب فلسفي چه در يونان باستان، چه در اسلام و چه در غرب معاصر، همواره نگاهي واحدگرايانه نسبت به انسان داشته و تصويري كلي از انسان را به عنوان هويت عمومي انسان ها عرضه كرده اند. اين تصوير ممكن است مانند تصويري كه اسلام ارائه كرده و فطرت انسان ها را پاك دانسته، خوشبينانه باشد و امكان دارد مثل تصويري كه مسيحيت عرضه كرده و انسان ها را موجوداتي پليد و گناهكار و طبيعتشان را ناپاك دانسته است، تصويري بدبينانه باشد.وي همچنين مي افزايد: اگرچه تصويرهايي كه انديشه هاي ديني و مكتب هاي فلسفي از انسان ارائه كرده اند متفاوت اند، اما همگي، در اين جهت با يكديگر مشترك اند كه براي انسان با تمام تفاوت هايش، هويت واحدي قائل شده اند. ثابت و متغير در دين براساس همين نگرش، يعني وجود يك هويت واحد، براي انسان هاست كه ما مي توانيم بقاي دين را تصور كنيم؛ چون اديان الهي به تعبير شهيد بزرگوار علامه مطهري، از دو بخش تشكيل شده اند؛ يك بخش عناصر ثابت ديني و بخش ديگر عناصر متغير، آن بخش از اديان الهي كه داراي عنصر ثابت و جهان شمول، همه جايي و همه زماني است، ناظر به بخشي از هويت انسان است كه همواره ثابت است. انسان امروز با انسان گذشته از نظر علم، فرهنگ، شيوه زندگي و بسياري از آداب و رسوم تفاوت هاي اساسي دارد، اما گرايش هاي فطري و طبيعي آدميان يكسان است.

تفاوت انسان مدرن و انسان سنتي
دكتر هادوي تصريح مي كند كه در ديدگاه اسلامي، انسان مبدأيي دارد و معادي مبدأش الهي است «انالله» و معادش هم الهي «وانااليه راجعون » و انسان در يك سير دائم است: از اين رو انسان در اين عالم در حال ساختن خود است و اين فرآيند براي او هويتي فراهم مي آورد كه اين هويت در آخرت تجلي مي كند هادوي سپس تفاوت اين ديدگاه را با ديدگاه غرب اين گونه بيان مي كند:در مقابل اين تصوير، جرياني وجود دارد كه از غرب آغاز شده و امروز به اين جا رسيده است، اين جريان در تلاش است به ما بقبولاند كه انسان مدرن، با انسان سنتي تفاوتي جوهري دارد و نمي توان انسان مدرن را با انسان سنتي مقايسه كرد. انسان سنتي خصلت ها و كشش هايي داشت و انسان مدرن خصلت ها و كشش هاي ديگري دارد.اين پژوهش گر مسائل ديني تصريح مي كند كه در توضيح سكولاريزم انديشه هاي مدرنيستي مطرح مي شود و فهرستي از خصوصيات انسان مدرن در برابر انسان كهن ارائه مي شود؛ مثل اين كه انسان مدرن خواهان دنياست، انسان كهن خواهان آخرت، انسان مدرن عقل را براي «نقد» مي خواهد و انسان كهن عقل را براي فهم، انسان مدرن شك و ترديد را مي طلبد و انسان كهن تعيين و جزم را. انسان مدرن قانع نيست و انسان كهن موجودي است قانع و بر اين فهرست مي افزايند تا بگويند؛ انسان مدرن، انسان ديگري است و نمي توان در جهان مدرن سخن از دين سنتي گفت و بايد يك دين مدرن ارائه كرد.

علت تغيير نگاه به انسان درغرب
استاد مهدي هادوي به علت اين تغيير نگاه به انسان اشاره مي كند و عامل اصلي را در تحولات عصر رنسانس مي داند: وي موضوع را اين گونه توضيح مي دهد:در اين مورد بايد به زمينه هاي پيدايش رنسانس توجه كرد، در اين صورت خواهيم ديد كه يكي از عناصر اصلي در پيدايش رنسانس، انتقال دانش مسلمين به جوامع غربي در پرتو جنگ هاي صليبي است. در پي ارتباط فرهنگ هاي مسيحي و مسلمان، دانش هاي اسلامي به حوزه انديشه مسيحي نفوذ كرد. تحقيقات دانشمندان مسلماني چون جابربن حيان در شيمي، ابن هيثم در فيزيك نور، شيخ الرئيس ابوعلي سينا در طبيعي و پزشكي، فارابي در موسيقي و رياضيات، خوارزمي، بيروني و صدها عالم ديگر به فرهنگ و تمدن اروپا رسيد. در پرتو بهره گيري از علومي كه بسياري از آن ها در دامن تمدن اسلامي رشد كرده بود و در پي ارتباط با سرزمين هاي شرقي مثل چين از طريق سياحان و جهان گردان، زمينه يك جنبش وسيع فكري و علمي در اروپا پيدا شد كه از آن به رنسانس يا نوزايي تعبير مي شود. در دوران رنسانس هم در ساحت علوم تجربي و هم در ساحت علوم اجتماعي، سياسي و فلسفي، انديشه هاي تازه اي در اروپا ظهور كرد و اين در حالي بود كه انديشه هاي كليسايي ابري غليظ بر فراز انديشه و تفكر در اروپا كشيده بود و اجازه هيچ گونه مطالعه علمي و تحقيقي را نمي داد و هرگونه آزمون و تجربه در طبيعت را به عنوان كفر و الحاد معرفي مي كرد. در اين وضعيت با وزش خوش نسيم علوم از شرق به غرب، جان هاي آن ها زنده شد، انديشه ها سر از خاك بر آوردند و مطالب تازه اي در ساحت علوم مختلف عرضه كردند. امكانات مالي گسترده اي كه در پرتو مستعمرات براي اروپا ايجاد شده بود، اين توان را فراهم آورد كه اروپا بتواند از دستاوردهاي اين علوم به سرعت استفاده كند. رنسانس كه دربرابر انديشه كليسايي پديد آمده بود و با آن مخالفت مي ورزيد به طور پيوسته، از حوزه دين دور و دورتر شد. انديشه هايي كه در كليساي كاتوليك وجود داشت راه بين دنيا و آخرت را مسدود و جهان آخرت را جداي از دنيا معرفي مي كرد و راه رسيدن به آخرت را ترك دنيا مي دانست. در اين وضعيت بود كه كم كم گرايش به دنيا پيدا شد و چهره هاي دنيا زده دين، سر از آستين معرفت بيرون آوردند.

دكتر هادوي در ادامه تصريح مي كند: در همين دوران است كه ما مي بينيم، پروتستانيزم در غرب پيدا مي شود. پروتستان يعني «مخالف» يعني «ضد»، اين ها در برابر انديشه هاي كليسايي به مخالفت برخاستند و مسلمات كليسايي را زير سوال بردند و روز به روز پروتستانيزم در غرب گسترش پيدا كرد و به گفته برخي از جامعه شناسان مثل «وبر» در واقع رشد سرمايه داري در پرتو انديشه هاي پروتستاني شكل گرفت، پروتستانيزم گرايش به دنيا را ترويج مي كند. آباداني دنيا را به عنوان يك ارزش الهي معرفي مي كند و پيروان خود را به سوي دنيا فرا مي خواند. پروتستانيزم پيدا شد و روزبه روز گسترش يافت و امروز در ساحت فرهنگ مسيحي حرف اول را مي زند. در اين حال كاتولييسم در درجه دوم و ارتدوكس در درجه سوم قرار دارد. انديشه هاي ارتدوكس در مسيحيت بسيار نزديك به انديشه هاي اخباري در فرهنگ اسلامي است. ارتدوكس ها بسيار ظاهري هستند و از به كاربردن هرگونه انديشه عقلي اجتناب مي كنند. در برابر اين ها كاتوليك ها مدعي شيوه جامعي هستند؛ يعني هم از عقل بهره مي برند و هم از نقل. واژه كاتوليك به معناي «جامع» است. اما پروتستان ها، بيش از هر چيز به عقل آن هم به معناي امروزي كلمه، يعني عقل مصلحت انديش ، معتقدند.

انسان بي خدا
دكتر هادوي سپس يادآور مي شود كه اين قضيه در اين مرحله متوقف نشد.بلكه كم كم كساني در اين عرصه پيدا شدند و اعلام كردند، دوران دين گذشته است، بشر وارد مرحله تازه اي شده و معرفتي پيدا كرده كه ديگر مجالي براي دين نيست.وي سپس رابطه انسان غربي و خدا را اين گونه ترسيم مي كند:در چنين فضايي، كساني پيدا شدند كه به صراحت اعلام كردند، «خدا مرده است» اين سخن معروف نيچه است كه امروز به عنوان سرفصل در دايرةالمعارف ها و اصطلاح نامه هاي فلسفي مطرح است. مرگ خدا يكي از عناوين موجود در اين مكتب است. اما با مردن خدا كار تمام نشد. به قول سارتر خدا مرد و انسان خدا شد. اومانيسم نفي هرگونه انديشه الهي و محور قرار دادن انسان براي همه چيز است.دكتر هادوي در پايان تصريح مي كند: مغرب زمين با كشتن خدا (به گمان خود) و خدا كردن انسان، باز هم نتوانست نجات پيدا كند. به همين دليل انديشمند متاخر غرب ميشل فوكو گفته است: خدا مرد، انسان خدا شد و انسان مرد. انساني كه خداي او مرده، خودش هم مرده است. هيچ هويتي و هيچ هدفي ندارد.
 شنبه 25 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 193]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن