تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس يك روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ايمان از او جدا مى‏شود
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805516507




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتاري از علي اكبر رشاد بايسته هاي كنوني دين پژوهي


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفتاري از علي اكبر رشاد بايسته هاي كنوني دين پژوهي
خبرگزاري فارس:نوشتار حاضر، متن سخنراني علي اكبر رشاد مي باشد كه در سومين گردهمايي اعضاي هيأت علمي و محققان پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي در قم ايراد گرديده است.


فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه لينفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم...(توبه: 122)
حضور و همايش همكاران ارجمند را در اين نشست علمي و مشورتي گرامي مي داريم و اميد مي بريم حضرت سبحان، حق و حسن الهام فرمايد تا آنچه خير و خردپسند است بر ذهن و زبان حقير جاري شود.

در باب بايسته هاي دين پژوهي از زواياي گوناگوني مي توان سخن گفت:

1. از زاويه نظام دهي، برنامه ريزي و بهسازي

2. از حيث محتوا، ساختار و روش شناختي علمي

3. از جهت نحوه عرضه و ارائه و ارتباط با مخاطب.

در زمينه ي نخست، ده ها مقوله و مساله در خور بررسي است، از قبيل، مديريت و سازمان، سياست گذاري، هدفگزيني، رويكرد و جهت دهي، اولويت بندي، امكان سنجي، اطلاع رساني، آسيب شناسي، هماهنگ سازي و تقسيم كار، ابزاريابي، شيوه شناسي و روش گزيني، آموزش و دانش افزايي محققان و مقولات و مسائل بسيار ديگر. كما اين كه از زاويه محور سوم يعني نحوه صورت بندي و عرضه و ارتباط با مخاطب نيز ده ها نكته و گفته قابل طرح است.

بنده در اين گفتار عمدتاً به محور دوم يعني: بايسته هاي دين پژوهي در زاويه ي محتوا و مضمون، ساختاردهي و روش شناسي، نظر دارم. هر چند به اعتبار ترتيب، تقدم با محور نخست است و اهميت و خطورات محور سوم نيز كم نيست ولي به نظر حقير محور دوم اصيل تر و اساسي تر و طبعاً مقدم بر دو محور ديگر است.

هر گاه مكتب و مرامي در معرض تجربه عملي قرار مي گيرد و بر منصه ي اجرا مي نشيند، كاستي هاي آن- اگر ذاتاً كاستي پذير باشد- آشكار مي شود، و هر زمان بينش و منشي علم ادعا برمي افرازد، هم توقعات از آن مضاعف مي گردد، هم خصومت ها و دشمني ها با آن فزوني مي گيرد. امروز اسلام در ايران در بوته ي آزمون و اجرا و در جهان در معرض داوري و ارزيابي قرار گرفته و طبيعي است برخي پيامدها و تبعات به سراغ آن بيايد. بدين لحاظ رسالت متفكران اسلامي و روشنفكران مسلمان در تبيين و توسعه ي معرفت ديني و رفع نواقص و نقائص و تصحيح كاستي ها و ناراستي هاي تئوريك و ارائه پاسخ در خور به پرسش هاي نو پديد و پيشنهاد مدل هاي كاربردي در زمينه تدبير مناسبات اجتماعي متناسب با شرايط مستمراً تحول يابنده عصر حاضر، صد چندان شده است. عنوان سخن امروز بنده نيز به همين رسالت اشارت دارد.

به نظر ما بعد از يك دوره ي طولاني ركود فكري و فقهي، اينك با شرايط جديدي مواجه شده ايم و اين شرايط، مطالبات بسياري را پيش روي ما مي نهد. در قلمرو حكمت، 400 سال است كه ما بر يك مكتب فلسفي پاي مي فشريم و تنها ريزه خوار خوان پرنعمت صدرنشين شبستان حكمت الاهي و معرفت شيعي، حضرت صدرالمتالهين شيرازي هستيم و طي اين مدت به جاي هر گونه تحرك و تحول، نوآوري و نظريه پردازي، تنها به تعليقه نگاري و حاشيه زني و شرح و بسط آنچه وجوه برجسته فلسفي اين دوران پديد آورده بودند بسنده كرده ايم. در حوزه هاي كلام نيز گامي فرا پيش ننهاده ايم، بلكه كوشش و جوشش در حوزه ي كلام بي رمق تر از فلسفه بوده است. در فقه پژوهي مهم وضع ما بهتر از حوزه ي فلسفه و كلام نيست. در حوزه اخلاق نظري نيز فقر ديرين و ضعف مزمن، ادامه يافته و بلكه وضعيت اخلاق پژوهي ما، حتي قابل مقايسه با بخش فلسفه، كلام و فقه نيست، زيرا در اينجا از آغاز يكسره مقلد بوده ايم. اصولاً اخلاق نظري ما چيزي بيش از بازگويي اخلاق ارسطويي و اخلاق نيكو ما خوسي نبوده است. البته بحث امروز بنده بيش تر ناظر به دين پژوهي معطوف به بخش فلسفه، كلام و فقه است.

به نظر مي رسد چهار حركت اساسي در باب دين پژوهي اسلامي از زاويه ي توسعه و تكامل در محتوا، و تحول و تغيير در ساختار و روش، بايسته است: 1. نخستين گام و اقدام، بازپژوهي نقادانه، منصفانه، عالمانه، و نوعي آسيب شناسي و آفت زدايي جدي از دانش هاي ديني است،2. سپس تنقيح و بازپيرايي دقيق دانش ها و متون ديني، 3. آن گاه تنسيق، بازسازي و ساماندهي جديد علوم اسلامي، 4. واپسين اقدام، نظريه پردازي و نوآوري در بخش هاي گوناگون انديشه ي ديني و احياناً تاسيس و تدوين برخي علوم تازه و ضروري، با توجه به نظرها و نيازهاي نو پيدا است.

طي قرون اخير، در حوزه هاي علمي ما، برخي دانش ها ماننده فقه، به لحاظ كمي بيش از حد مورد اهتمام واقع شده( هر چند به لحاظ كيفي- چنان كه خواهيم گفت- سخت نيازمند عطف توجه ارباب فضل و اصحاب فكر و فرهيختگي است) و برخي دانش ها مانند فلسفه، كلام و قرآن پژوهي بسي مورد بي مهري قرار گرفته اند همچنين برخي ديگر مانند علوم حديثي، تاريخ و رياضيات...، مطلقاً مهجور و متروك افتاده اند.

در علوم و دانش هاي اصلي اسلامي مانند فلسفه، كلام، فقه و اصول، از سويي زوائدي راه يافته است كه ربطي به اين دانش ها ندارد و از ديگر سو تورم و فربهي هايي پديد آمده كه هم تناسب و تعادل را در اين دانش ها بر هم زده و هم به جاي گره گشايي، خود باعث پيچيدگي مضاعف در عرصه نظر و عمل شده است. همچنين از سوي سوم خلاها و كاستي هايي در آن ها وجود دارد كه اساساً مورد توجه واقع نشده اند. و اين همه موجب شده است كه هندسه دانش هاي اسلامي، بي قواره و ناموزون و احياناً اين علوم چند رگه و ناكار آمد جلوه كنند. البته اين نقايص و ناراستي ها در فقه و اصول آشكارتر است.

برخي مباحث انضمامي كه احياناً ربطي به ذات و غايت دانش هاي اسلامي ندارد، يا فلسفه انضمام خود را از دست داده اما به هر حال در آن ها راه يافته و همچنان منضم آن هاست، و رفته رفته فربه و فربه تر شده و امروز مانند زائده اي بر اندام برخي علوم خودنمايي مي كند، اين است كه گاه مباحثي از يافته هاي دانشمندان و متخصصان ديگر رشته ها، مانند بخش طبيعيات در فلسفه وام گرفته شده و اكنون بطلان بسياري از اين دست مباحث و مناظر در اين بخش بر آفتاب افتاده است اما هنوز و همچنان وبال فلسفه ي اسلامي است و لاشه لخت فرضيات و نظريات فرسوده و پوسيده آن بر گرده فلسفه سنگيني مي كند.

همچنين بايد گفت مطالبات نامتعادل و غيرجامع از فقيهان، يا راحت طلبي بعضي از مدرسين فقه( كه باعث شده بخش هايي از فقه را تدريس كنند كه راه آن را ديگران هموار كرده اند، و به بخش هاي جديدي كه نيازمند كار و تلاش و ابداع است نپردازند) يا عرف و عادت فقيهان و مدرسان، موجب شده است تا به برخي از ابواب بيش تر پرداخته شود و بر اثر تكرار تدريس و تحقيق در آن ها، هر كس چيزي بر آن بيافزايد و رفته رفته اين ابواب، متورم و حجيم شوند و بخش هاي ديگر لاغر و نحيف بمانند يا حتي به مرور زمان از علم فقه حذف شوند. مثلاً چون گذشتگان نوعاً همه تدريس و تبويب فقه را از باب طهارت آغاز كرده اند، متاخرين نيز چنان كرده اند! و همين رويه سبب شده است تا باب طهارت به گونه اي روزافزون حجيم تر شود. اما براستي آيا هيچ مساله و مقوله اي در فقه به اندازه اين باب حائز اهميت و ضرورت نيست؟ آيا پس از قرن ها بحث و فحص باز هم ابهام درخور اعتنا و مطالب كشف نشده اي در اين باب باقي مانده است كه بايد به آن ها اهتمام گردد؟ واقعاً اين باب چه ميزان قابليت نوآوري دارد؟ و چرا باب طهارت؟ آيا اين انتخاب به خاطر تقدم مسائل شخصي و تكاليف فرديه بر وظايف اجتماعي، صورت گرفته است؟ يا بدين سبب است كه طهارت، مقدمه عبادات است و عبادات مقدم بر ساير تكاليف ديني و طبعاً مقدم بر ديگر بخش هاي فقه؟ اما آيا اين نكته ها و امثال آن براي توجيه رفتار و روش كنوني كفايت مي كند؟ آيا اين نكات به حدي مهم است كه سبب شود آموزهاي اساسي دين مغفول و مهجور و بخش هاي بسيار مهم فقه، ضعيف و نحيف بمانند و در نتيجه پرسش هاي حياتي و نيازهاي اساسي امت بي پاسخ رها شوند؟ اين بهانه ها قابل تامل است، وانگهي اگر سير آموزشي احكام بايد چنين باشد و طبعاً ساختار تدويني متون فقهي نيز چنين شود، آيا لزوماً سير تدريس علمي و تحقيقاتي هم بايد به همين نحو باشد؟ آيا انتخاب عناوين مورد تدريس و تحقيق نبايد با لحاظ كردن شرايط زمانه و حاجات منظور و متغير مكلفين صورت گيرد؟ مگر فقه براي پاسخگويي جامع به نيازهاي روزمره و نوشونده و فزاينده امت تاسيس نشده است؟ مگر فقه فلسفه اي غير از اين دارد؟ اگر پاسخگويي جامع و جدي به نيازهاي جاري و جديد امت مطرح نبود، آيا اصلاً فقهي لازم بود؟ و آيا اجتهاد معنا پيدا مي كرد؟ اگرچه علل و عوامل فراواني موجب اين وضعيت شده است كه البته بررسي آن ها خارج از دايره ي بحثي است كه براي طرح در اين نشست پيش بيني كرده ام اما به هر حال مبحثي است بس در خور مطالعه و بررسي.

حكمت ما نيز وضع بهتري ندارد. البته در كلام زوايد كمتري به چشم مي خورد اما كاستي و كسري در آن فراوان است. خلاهاي فلسفي، كلامي و فقهي در گذشته نيز بسيار بوده اما امروز جستارها و چالش هاي جديد باعث شده است كه خلل و خلاها آشكارتر گردد.

در بسياري از مقاطع تاريخي، شيعه به صورت يك فرقه ي رفض و رد شده قلمداد شده و تنها در برخي از نقاط عالم و جهان اسلام حضور داشت، اما اينك شيعه پرآوازه ترين مذهب اسلامي در جهان است. در گذشته، تشيع نوعاً فاقد حاكميت بود و مانند امروز در قبال مكاتب فكري جهاني علم ادعا برنيافراشته بود. لذا در اكثر مقاطع و مناطق، مردم ما فقط به فقه فردي نيازمند بودند و بيش تر از اين هم، متوقع و ممكن نبود. فقها نيز بيش تر به اين بخش اهتمام مي كردند، اما امروز شرايط ديگر مانند گذشته نيست. براي من بسيار زيبا و دلپذير بود شنيدن اين نكته كه گفتند: چند سال پيش يكي از فضلاي قم كه به نجف مشرف شده بود، خدمت حضرت آيت الله سيستاني نيز مي رسند و ايشان از اوضاع و احوال قم و دروس حوزه پرسش مي كنند. او پاسخ مي دهد بحمدالله درس و بحث رونق خوبي دارد مثلاً 100 يا 200 حلقه كرسي درس خارج دائر است. ايشان مي پرسند چه مباحث و ابوابي مورد تدريس قرار مي گيرند؟ او پاسخ مي دهد: طبق عرف ابوابي مانند طهارت، صوم و صلاه و... ايشان با تعجب مي گويند: هنوز هم اين بحث ها مطرح مي شوند؟ موضوعات دروس فقه حوزه ي علميه قم بايد از مجلس شوراي اسلامي بيايد! بايد مجلس بگويد كه نياز فقهي كشور چيست و چه موضوعاتي را بحث كنيد! اين نكته ي بسيار ظريفي است. ما به دانشگاه ها ايراد مي گيريم كه بين تحقيق و تئوري پردازي در رشته هاي فيزيك، شيمي، رياضيات و مهندسي با عمل صنايع و عمران و دستگاه هاي عامل رابطه اي نيست! طي سال هاي اخير در هر وزارتخانه اي دفتري براي ارتباط با دانشگاه داير شد. در دانشگاه ها هم دفتري براي ارتباط با صنايع. اخيراً هم آمدند دستگاه ذي ربط مطالعات علمي، آموزش و پژوهش عالي را ادغام و وزارت علوم، تحقيقات و فن آوري را تاسيس كردند. اين اقدام اميدوار كننده است و ان شاء الله در مقام عمل هم نتيجه بخش خواهد بود، البته كاستي و ناراستي در زمينه تعامل تئوري و تجربه و علم و اجرا، وسيع تر از اين حدود است كه بتوان تنها با اين دست اقدامات اميد به رفع مشكل بل مشاكل برد. اين مشكل مزمن دستگاه و سامانه آموزشي جديد و دانشگاهي هم است و هنوز ادامه دارد. اين نوع مشكلات در قلمرو علوم ديني در گذشته كم تر بود چون توقع و مطالبه هم از روحانيون كم تر بود و در آن بخشي كه از ما مطالبه مي شد يعني احوال شخصيه و تكاليف فردي، كم و بيش كار كرده ايم. اما در سياسيات، اجتماعيات، اقتصاديات كار درخوري نكرده ايم، و امروز عذر و بهانه هاي قبلي از حوزه و نظام پذيرفته نيست! امروز چه نسبتي بين حوزه و سازمان برنامه و بودجه هست؟ چه رابطه اي ميان حوزه و وزارت ارشاد، كشور، اقتصاد، نفت و نظام بانكي هست؟ چه ارتباطي بين حوزه و مجلس وجود دارد؟ چه نسبتي بين حوزه و قوه قضاييه وجود دارد؟ چرا بايد قوه ي قضاييه جداي از حوزه، دانشكده قضايي تاسيس كند؟ مگر از جمله رسالت هاي اساسي حوزه، تربيت قاضي نيست و مگر منصب قضا علي الاجماع متعلق به فقها نمي باشد؟ آيا قوه قضاييه اين مسئووليت را از حوزه طلب نمي كند يا حوزه پاسخگوي نيازهاي قوه قضاييه نيست؟

امروز ذهن و زبان ها پر است از پرسش. به چه دليلي اين همه پرسش بايد بي پاسخ بماند؟ من وقتي اين همه سئوال هاي بي جواب را در قلمرو فلسفه، كلام و فقه ملاحظه مي كنم و مي بينم كم تر كسي خود را موظف به پاسخگويي مي داند، تعجب مي كنم! امروز كارآمدي حوزه در حد انتظار نيست، زيرا مطالعات و تحقيقات در آن كاربردي نيست، تعليم و تربيت نيازنگرانه نيست، انتشارات نيازسنجانه نيست. براي برخي از مدرسين و محققين انگار نه انگار كه انقلابي به وقوع پيوسته! انگار نه انگار كه حكومتي تاسيس شده! انگار نه انگار كه ما در سطح دنيا با هزاران پرسش و چالش، شك و شبهه و حمله و هجمه مواجهيم! از بعضي از فقها در باب يك موضوع زنده و مورد نياز روز كه پرسش مي شود، حداكثر سرمايه گذاري اي كه مي كنند اين است كه حاضرند پنج شنبه ها به صورت چند جلسه ي تلطفي و گاه تفنني به تبيين آن بپردازند، البته باز از اين بعض بايد بسيار ممنون بود زيرا برخي در اين حد هم حاضر نيستند به " حوادث واقعه" بپردازند! اجتهاد دو رسالت عمده و اصلي بر عهده دارد: ابداع و اصلاح. پرداختن به مباحث و موضوعات مستحدثه، تصحيح آراي پيشين و پيشينيان. اگر اين دو رسالت بر زمين بماند، فقه فلسفه خود را از دست خواهد داد و اجتهاد، تقليدي و كليشه اي خواهد شد. تقليد در اجتهاد هيچ ارزش علمي و عملي ندارد و متاسفانه آنچه برخي مدرسان فقه مي كنند چيزي بيش از تقليد در اجتهاد نيست، در حالي كه بنا به راي مشهور فقهاي ما، تقليد مسلمان هم بايد اجتهادي باشد! اين جا بايد از فيلسوف متفكر و فقيه بصير و انديشمند مسئووليت پذير، حضرت علامه آيت الله جوادي آملي ذكر خير و قدرشناسي كنيم كه به دوستان ما فرموده بودند: اگر شما در باب اقتصاديات و اجتماعيات موضوع به من بدهيد، من آن را موضوع دروس فقه خود قرار مي دهم. چه مانعي دارد فقيهي موضوع دروس خود را فقه سياست قرار دهد؟ فقيه ديگري موضوع بحث خود را فقه هنر قرار دهد؟ ديگري و ديگران هم فقه ارتباطات، فقه بين الملل، فقه حقوق معنوي اثر، فقه بانكداري، فقه حقوق انسان و صدها موضوع و مساله مبتلا به ديگر را موضوع تدريس خود قرار دهند؟ چه مي شود اگر متفكران ما تدريس و تحقيق خود را به سمت دانش هاي نوبنياد جهت دهند؟ يا كساني در صدد باشند كه با تدبير و تلاش خود، دانش هاي جديدي را در قلمرو انديشه ي اسلامي بنياد نهند؟ تاسيس و تدوين دانش هايي چون فلسفه معرفت اسلامي، انسان شناسي اسلامي، فلسفه دين توحيدي، فلسفه اخلاق اسلامي، فلسفه فقه، قواعد فقه( به صورت دانش مستقل و مدون) و دانش هاي بسيار ديگر- كه در شرايط كنوني عين تشريح شريعت و تدوين دين به شمار مي رود- در انتظار سرانگشت فكر بكر و اراده گره گشاي انديشمندان مبدع و مبتكر و دانش ورزان شجاع متهور است. اين محورها از چالشگاه هاي اصلي معرفت و حكمت روزگار ماست كه حضور و عرض اندام دين و دينداران و اصحاب فكر و ارباب فقه را طلب مي كند. سكوت اختيار كردن در قبال علوم و آراي جديد به معني توقف اختيار كردن و اعلام" نمي دانم" است. " توقف" و " نمي دانم" نيز چيزي جز عافيت طلبي و تن آسايي نيست.

امروز نوآوري و ابداع، نظريه پردازي و بازآفريني در دو زاويه ضرورت روز دين پژوهي است. دين پژوهي به معناي عام شامل علوم فقهي و نيز هر دانشي كه يك طرفش انديشه ي ديني باشد و هر مساله اي كه نسبتي با دين داشته باشد، است مانند دانش ها و حوزه هايي كه از آن ها نام بردم و همچنين ساير علوم انساني اجتماعي مانند جامعه شناسي، روان شناسي، تربيت، همه و همه نسبتي وثيق و عميق با تفكر ديني و منش ديني دارند. اگر اين علوم و معارف به دين عرضه شوند يا دين و دينداري به آن ها عرضه شود آنچه به دست مي آيد در قلمرو دين پژوهي قرار مي گيرد. به هر حال دين پژوهي، هم نيازمند تاسيس و تدوين علوم و مباني و مباحث جديدي است و هم حاجتمند تنقيح و تنسيقي نو و طبعاً منطق گذاري و صورت بندي جديد. پس ما، هم حاجتمند تحول و تكامل مضموني در علوم هستيم و هم نيازمند تطور و تغيير روش شناختي و منطقي در آن ها. فلسفه و منطق، قرآن پژوهي، معرفت شناسي، انسان شناسي، سياست، اقتصاد، تاريخ، و فلسفه ي دين و علوم و روش تحقيق در اين علوم، بايد به صورت رشته هاي تحصيلي در حوزه، مورد تحقيق و تدريس قرار گيرند. به علاوه اين كه در هر يك از اين ها يك دسته متخصصيني بايد تربيت شوند، سطح عمومي اين رشته ها به صورت درس هاي عمومي بي استثنا براي طلاب تدريس شود و همه طلاب بايد در حد نياز اجمالي روش تحقيق بياموزند. گذشتگان ما اهتمام خاصي به روش تحقيق و تاليف داشتند، مثلاً وقتي محدث و مفسر و فقيه و مفتي بزرگي چون علامه مجلسي به كار سترگي چونان تدوين 110 جلد بحارالانوار كه خود دايره المعارفي بزرگ و شايد از كهن ترين دانش نامه هاي جهان باشد، دست مي يازد، حتماً برابر با شيوه نامه، روش پژوهش و نگارش و طرح و ساختار مشخص و مدوني به اين كار اقدام مي كند. آيا امكان دارد اين كار عظيم، بي متد و منطق و بي نظام و نسق صورت بسته باشد؟ آيا بحار الانوار روش شناسي ندارد؟ كدام يك از توجه و تفطن كرده ايم كه متدولوژي تحقيق و تدوين حاكم بر بحارالانوار چيست؟ چرا امروز در يونسكو علامه ي مجلسي به عنوان اولين دايره المعارف نويس يا از نخستين دانش نامه نگاران جهان گرامي داشته مي شود؟ چون كار او، هم عظيم و هم تابع منطق علمي صحيحي است. اصول و نكات فراواني كه در امر تاليف و تنظيم بحار اعمال شده، از سازماندهي و مديريت تحقيق گرفته، كه ده ها و شايد صدها نفر را سامان داده، تا موضوع گزيني، ترتيب گذاري و ساختار دهي به مباحث و تا سبك تدوين آن، همه و همه مي تواند مورد بازرسي و ژرف رسي قرار گيرد. تجربه گرانبها و كهن تدوين بحار، به مواريث و گنجينه هاي مدفوني مي ماند كه مرور زمان بر ارزش آن افزوده و اين كار امروز بيش از ديروز قابل ارزشگذاري است. بحارالانوار كاخ عظيمي است كه معمار عظيم الشان آن در روزگاران دور آن را پي افكنده و علاوه بر ارزش عمارت آن، دفينه هاي بسياري نيز در آن نهفته است. منطق حاكم بر بحار هنوز هم جواب مي دهد و حتي طي اين چند صد سال بسياري خواستند آن را تنقيح، تلخيص و يا تبديل كنند اما هرگز موفق نشدند.

روش تحقيق، بسيار مساله مهمي است كه به شدت مي شايد و مي بايد توجه و اهتمام مجتهدين جوان و متفكرين با فضل و فضيلت را به خود جلب كند. هم اكنون عده اي از دانش پژوهان و محققان جوان در صدد برآمده اند تا به نحو خودآموز و خودآزمون روش تحقيق ياد بگيرند! چرا حوزه به فكر تامين نياز اين طبقه نيست؟

امروز تنظيم مجدد و سامان دهي جديد دانش هاي ديني، يك ضرورت است. علوم عقلي سازماندهي جديدي را مي طلبد. مرحوم علامه طباطبايي، اولين كسي است كه در عصر ما سازماني نو به فلسفه ي اسلامي دارد و شاگردانش مرحوم استاد مطهري، استاد مصباح و علامه جوادي آملي، تا حدي، مقصد و مرام او را تعقيب كردند. اصول فلسفه نخستين اثر فلسفي است كه سازمان جديد فلسفه در آن اعمال شده است. علامه در اين اثر گرانسنگ، فلسفه را از معرفت شناسي آغاز كرده، كما اين كه مجموعه ي جهان بيني استاد مطهري نيز نخستين مجموعه اي است كه با سبكي بديع و روشي نو، در زمان ما كلام شيعي را سازمان دهي كرد. اما فقه و اصول ما بيش از علوم عقلي نيازمند تحول صوري است. شهيد صدر در فقه تا حدي چنين كاري را انجام داد. به نظر من اقتصاد ناي شهيد صدر كتاب فقهي نيز محسوب مي شود زيرا او به مثابه يك فقيه و با تكيه بر منطق اجتهاد وارد علم اقتصاد شده است، كما اين كه در اصول نيز مرحوم مظفر و مرحوم شهيد صدر، اصلاحاتي كرده اند، اما اين نمونه ها و در اين حدود كافي نيست.

تعريف روابط اصول و قواعد هر دانش با هم و كاربرد هر يك از مباحث و قواعد در زمينه هاي مختلف نيز يكي از بايستگي هاست، مثلاً بايد روشن و تبيين شود كه اگر كسي معتقد به اصالت وجود باشد، در جهان شناسي و الاهيات او چه اتفاقي مي افتد؟ اگر منكر وحدت و اصالت وجود بشود چه روي مي دهد؟ طلاب ما دروس و متون را " مي خوانند" اما " نمي دانند"، " حفظ " مي كنند اما " هضم" نمي كنند. تدريس و تدرس بصيرانه و كاربردي نيست. براي كاربردي كردن يافته ها بايد در فهم مبادي، مباني و شرايط و كاركرد آن ها اهتمام درخوري صورت بندد. اين جاست كه اهميت فلسفه هاي مضاف رخ مي نمايد. مرحوم استاد علامه مطهري در آثاري چون كتاب عدل الاهي سعي كرده برخي قواعد و مسائل فلسفي و احياناً كلامي را به صورت كاربردي مطرح كند. عدل الاهي هر چند فلسفه و كلام است اما به تلقي امروزي و بر وفق ادبيات الاهياتي كنوني عمدتاً از جنس فلسفه ي دين و كلام جديد است و اگر كلام جديد دانش مستقلي تلقي شود و در حوزه اسلامي نيز چنين دانشي قابل طرح باشد، بايد گفت استاد مطهري نخستين متفكر شيعي و ايراني است كه در ربع قرن اخير به طور جدي و از موضع فعال و همراه با ابداع و ابتكار، به فلسفه ي دين و كلام جديد پرداخته است و اصولاً اصطلاح" كلام جديد" را او نخستين بار در ايران به زبان آورده است. برخي طلاب جوان و قليل الاطلاع هنگامي كه با بعضي مباحث به اصطلاح جديد مواجه مي شوند، تصور مي كنند اين ها الهاماتي است كه به پيامبران مدرن در غرب شده و هيچ پيشينه اي ندارند! اين چنين نيست، اين ها اگر حرف درستي دارند، گاه عيناً يا دستكم مايه هاي اصلي و زمينه هاي اين حرف ها در منابع ما نيز هست، اما سازمان دانش ها و روش پژوهش و آموزش ما طوري نيست كه به سهولت بتوان آن ها را از منابع خودي استحصال و اصتياد كرد. بعضي از بحث ها و نظريه ها مثلاً در باب فلسفه زبان و زبان شناسي و ابواب ديگر، توسط غربي ها گاه طوري علم مي شود كه حتي به عنوان مباحث بي پِيشينه برخي اهل فضل را هم مجذوب خود مي سازد، اما وقتي به سراغ اصول خودمان مي رويم و مثلاً آراي آخوند را در كفايه، در بحث الفاظ، مي بينيم آن مباحث و مناظر بسي دقيق تر، منسجم تر، منطقي تر و عالمانه تر توسط او مطرح شده و سروصدا و ادعا هم نكرده است. قصه ما مصداق" آنچه خود داشت زبيگانه تمنا مي كرد" است. به نظر من كارهايي از قبيل فلسفه تحليلي فاضل فرهيخته جناب آقاي حاج شيخ صادق لاريجاني(حفظه الله كه مايه فخر حوزه به خصوص فضلاي جوانند) بايد تكرار و تكثير شود. ما ذخاير فراواني داريم كه بايد با بازپژوهي و بازسازي، تنسيق و تبويب نو، كاربردي، كارآمد و منطبق با زبان زمان و نياز عصر سامان بخشيم و عرضه كنيم.

من نمي خواهم پيشنهاد كنم كه مثلاً معرفت شناسي، جهان شناسي و انسان شناسي جزء علم كلام و علم فقه به حساب آيد اما آيا مگر مي شود منقطع از معرفت شناسي، جهان نگري و انسان شناسي، كلامي كارآمد و كامل داشت! اگر رسالت و غايت كلام تنسيق و تعليم گزاره هاي دين، پاسخ به پرسش ها و دفاع از گزاره ها و آموزه هاي ديني است- كه چنين است- عمده ي شبهات و هجمات امروز از اين نواحي ساماندهي و گسيل مي شود. همان گونه كه سابقاً در متون كلامي كلاسيك و شبه فلسفي ما مانند تجريد الاعتقاد خواجه به دلايلي بخش هايي چون امور عامه آمده است، امروز هم دانش ها و دانستني هاي جديد ديگري پيش نياز و پيش گمانه الاهيات و علوم ديني را تشكيل مي دهند؛ يعني نفياً و اثباتاً چيزي راجع به آن ها بايد گفت، لهذا به نحوي و در جايي مناسب در كلام بايد به آن ها اشاره كرد، كما اين كه همين نياز و نسبت در ديگر علوم، مانند فقه و تفسير نيز قابل طرح است. امروز بدون اعتنا و اطلاع به و از هرمنوتيك و زبان شناسي و فلسفه زبان، ورود در تفسير كافي نيست. البته در حد معقول و معتدل، و به نحوي صحيح و دقيق. ما در اين جا در مقام نفي و اثبات و احياناً تعيين حدود تاثير اين دانش ها، ثبوتاً و اثباتاً نيستيم ولي به هر حال مدعياتي مطرح شده است كه نمي توان آن ها را ناديده انگاشت. نفياً و اثباتاً بايد به آن ها اعتنا كرد و لازمه ي اعتنا، اطلاع است. در اين راستا علاوه بر ساختار دهي درون دانشي، به طبقه بندي جديد بينا رشته اي نيز نيازمنديم.

در قلمرو فقه و علوم فقهي، قواعد فقه، رجال و درايه، دانش هاي مهمي هستند كه بايد به صورت درسي فرا گرفته شوند. فلسفه فقه و قواعد فقه از اصول فقه چه كم دارد؟ شما فكر مي كنيد كاربرد آن ها در استنباط از اصول فقه كم تر است؟ سال ها پيش در بازديد از دايره المعارف فقه مدرسه مرحوم آيت الله گلپايگاني رضوان الله تعالي عليه از دوستان شنيدم كه مي گفتند: افزون بر هزار قاعده ي فقهي را از منابع فقهي شناسايي و استخراج كرده اند. برخي خيال مي كنند كه سه، چهار مجموعه اي كه به نام القواعد الفقيه يا نام هاي مشابه(و نوعاً بدون ساختار اصولي و تبويت منطقي)منتشر شده حاوي همه قواعد هستند. ما بسياري از قواعد را به كار مي بريم بي آن كه توجه داشته باشيم!

تفسير آيات الاحكام و منطق فهم قرآن، بايد به صورت اصولي به طلاب تعليم شود. هنوز هم كساني هستند كه مي گويند آيات الاحكام پانصد آيه است. در همين معجم و در نتيجه استقراي نسبتاً كامل، معلوم شده است كه افزون بر 2200 آيه در استنباط فروع كاربرد دارد. به نظر بنده به دليل پيدايش باب هاي جديد و پرسش هاي نوپديد امكان و بلكه ضرورت تمسك به آيات بيش تري فراهم آمده است. فلسفه ي فقه( و در ذيل آن فلسفه ي قواعد، فلسفه ي احكام و فلسفه ي اصول فقه) مي تواند و بايد جزء دروس رسمي حوزه قرار گيرد.

در فلسفه نيز نيازمند طبقه بندي جديد و احياناً تدوين علوم جديدي هستيم. تدوين فلسفه هاي مضاف كه امروز در حوزه حكمت و معرفت در دنيا حرف اول را مي زنند از ضرورت و خطورات مضاعفي برخوردار است. امروزه اين حقوق نيست كه بر جوامع و دانشگاه ها حاكم است، بلكه فلسفه ي حقوق است كه تكليف مكاتب و جوامع را روشن مي كند. اين اقتصاد نيست كه جوامع را راه مي برد، فلسفه ي اقتصاد و بينش فلسفي حاكم و جاري بر نظام اقتصادي است كه حرف اول را مي زند. و نيز امروز فلسفه( به معناي هستي شناسي و كلان هستمندشناسي) دغدغه اول دنيا نيست، اين فلسفه ي فلسفه، فلسفه ي معرفت، فلسفه ي علم و فلسفه ي ذهن و علم شناختي است كه اول حرف را مي زند. حتي بايد گفت امروز، اين دانش ها هستند كه راجع به مباحث جديد نظري در باب دين تصميم مي گيرند، و اين فلسفه ي دين است كه امروز ذهن جوانان ما را ويران مي كند. بايد به فلسفه دين به طور جدي پرداخته شود. به نظر ما برخي شبهه افكنان متكلم نما، حتي يك مقاله كلامي هم ندارند! هر چه مي نويسند از سنخ فلسفه ي دين است اما به نام كلام و الاهيات، به مردم عرضه مي شود! اين ها به مثابه فيلسوف دين و ناهمدلانه و بي دغدغه حق و باطل، به تشريح و جراحي دين مي پردازند و نتيجه اش همين مي شود كه مي بينيد. فلسفه ي دين كم تر از 200 سال پيشينه دارد. اين دانش به عنوان يك دانش مستقل و مدون اصالتاً يك دانش ملحدانه است، چون در فلسفه ي دين بنابر نقد دين و نگاه انساني و عقلاني به دين است نه نظر الاهي به آن. هر چند مباحث فلسفه ي دين در آثار موحدين از گذشته ها مطرح بوده كما اين كه در فلسفه و كلام ما هم مباحث بسياري از سنخ مباحث فلسفه ي دين فراوان به چشم مي خورد، لهذا اشكالي ندارد يك فلسفه دين موحدانه تدوين شود، كما اين كه در پژوهشگاه ما چند مورد كار، البته در حد مقدماتي، انجام گرفته از جمله سلسله بحث هايي كه در خدمت مرحوم استاد جعفري صورت پذيرفت و سپس به همين نام منتشر شد.

درهر حال ما نيازمند طبقه بندي جديدي در علوم دين هستيم. كما اين كه به شدت نيازمند بحث هاي تطبيقي مي باشيم، و كما اين كه به جد نيازمند نوسازي ادبيات ديني هستيم. نسل جوان ما زبان ما را نمي فهمند، پل ذهني ميان ما و آن ها ويران شده است، چرا اين حقايق را نمي پذيريم؟ حوزويان عزيز چرا باور نمي كنيد كه با اين ادبيات و با اين سبك و سياق، قادر به تخاطب با نسل نو نيستيم؟ امروز بخشي از نسل نو جامعه دچار انقطاع فرهنگي شده است، درك مشترك با ما ندارد و برخي از ما با ادبيات زمان و ادبيات جهان فاصله پيدا كرده ايم. نه با جوانان هموطن خود مي توانيم سخن بگوييم و نه با دنيا مي توانيم ارتباط برقرار كنيم! اين همه منابع غني، اين همه ذخاير گرانبها و اين همه مواريث ارزشمند و ذي قيمت در اختيار ماست، اما نمي توانيم آن ها را به نحو شايسته عرضه و ارائه كنيم. در مثل، به مردم افريقا مي مانيم كه سر در بالين خاك طلا خيز نهاده ، از گرسنگي مي ميرند!

وقت گذشت و من برخي موارد را اجمالاً توضيح دادم، اما مطالب بسياري باقي ماند. ان شاء الله در فرصتي ديگر به آن ها خواهم پرداخت. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.
......................................................................
منبع: منبع: كتاب دين پژوهي معاصر
انتهاي پيام/
 پنجشنبه 23 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 123]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن