تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):هر که رکوع نمازش را کامل انجام دهد هیچ ترس و وحشتی در قبر با سراغش نمی آید. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831122099




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آواز بزغاله


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: آواز بزغاله
روزي روزگاري، بزغاله بازيگوشي بود كه هميشه از گله گوسفندها جدا مي شد.در يكي از روزها كه بزغاله براي بازي از گله گوسفندها و بزها جدا شده بود و دور شده بود، ناگهان راه برگشتن را گم كرده به اين سو و آن سو دويد اما گله را نديد.هر چه كه مع مع كرد، كسي صداي او را نشنيد، در همين حال گرگ سياه و بد قواره اي از پشت تپه ها درآمد و به سوي بزغاله مي آمد و بزغاله از ديدن گرگ خيلي ترسيد.گرگ به او نزديك شد و پرسيد: چه شده كوچولوي بازيگوش؟ در اين بيابان چه مي كني؟بزغاله كه از ترس مي لرزيد، گفت: اشتباه كردم، براي بازي كردن از دوستانم جدا شدم و ديگر آن ها را پيدا نمي كنم. مثل اين كه گم شده ام.گرگ كه از شنيدن حرف بزغاله خوشحال شده بود مطمئن شد كه امروز مي تواند با خوردن اين بزغاله تنها شكمي از عزا دربياورد.براي همين دندان هاي بزرگ و تيزش را روي هم سائيد و گفت: نگران نباش! من فكري براي تو مي كنم يك فكر خيلي خوب كه هم تو راضي باشي و هم من راضي باشم!بزغاله خوشحال شد و گفت: چوپان به من پاداش خوبي خواهد داد؟چند ضربه چوب از طرف چوپان كه نشد پاداش! بسيار خوب من الان تو را به جايي مي برم كه هيچ وقت گم نشوي. بزغاله پرسيد: كجا؟ پيش مادرم؟ گرگ بلند بلند خنديد و گفت: نه بزغاله نادان! من حالا مي خواهم تو را بخورم، تو توي شكم من جايت امن تر است از توي گله بودن چون توي شكم من اصلا گم نمي شوي.برغاله كه فهميده بود گرگ بدجنس چه نقشه شومي براي او دارد گريه كنان به گرگ گفت: اي گرگ بزرگ از خوردن من چه سودي مي بري؟ من بزغاله اي كوچك و ناتوانم. فقط پوست و استخواني دارم كه با خوردن من سير نمي شوي! اصلا چرا وقتي توي گله ما آن همه گوسفند چاق و چله هست تو نمي روي آن ها را بخوري؟گرگ گفت: نگران من نباش اي بزغاله چون در روزهاي بعد يعني فردا و پس فردا به سراغ گوسفند هاي ديگر مي روم.در همين حال فكري به سر بزغاله زد و گفت: مثل اين كه تو گرگ لجبازي هستي و تصميم خودت را براي خوردن من گرفته اي؟ پس چاره اي نيست، من پذيرفتم كه بايد بميرم. فقط قبل از خوردن من، به يك پرسش من پاسخ بده.بزغاله روي تخته سنگيني پريد و گفت: دوست داري مرا با شادماني و لذت بخوري يا با اندوه و نگراني؟گرگ جواب داد: چه حرف ها مي زني بزغاله نادان! من دوست دارم تو را با شادماني و پايكوبي بخورم.بزغاله تپه كوچكي را نشان گرگ داد و گفت: پس اجازه بده اول بالاي اين تپه بروم و برايت آواز شادي بخوانم.گرگ قبول كرد و بزغاله جستي زد و بالاي تپه رفت و تا مي توانست صدايش را بلند كرد و گفت: آهااااا ي كمك .... آهاااااي گرگ اين جاست، كمك... آهااااا...گرگ فهميد كه بزغاله دارد با اين صداي بلند چوپان گله را خبر مي كند براي همين به طرفش پريد ولي دير شده بود و چوپان با چوب دستي بزرگش به سوي آن ها مي آمد.گرگ از ديدن چوپان و چوب دستي اش ترسيد و ديد كه ديگر نبايد آن جا بماند پس پا به فرار گذاشت و رفت.
 چهارشنبه 22 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 147]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن