واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: براى اسلام ، معنویت و اخلاق باید به دموکراسى روى آوردسید محمد خاتمى رییس جمهور طى سخنانى در جمع اندیشمندان سودانى تاکید کرد که براى پاسدارى از کیان اسلام ، معنویت و اخلاق باید به دموکراسى روى آورد.وى تاکید کرد : براى ورود به عالم تفکر و رهایى از تکبر، باید از تغلب و خودکامگى در سیاست پرهیز کرد.وى همچنین توجه به واقعیات جدید سیاست و اندیشه نوین سیاسى را فصل مشترک اندیشمندان جهان اسلام عنوان کرد و از آنان خواست تفکر دینى را از تحجر و تفسیرهاى تنگ نظرانه "پاک " کنند.متن سخنرانى سید محمد خاتمى رییس جمهورى در جمع فرهیختگان سودان به شرح زیر است .بسم الله الرحمن والرحیم! استادن گرامىاندیشمندان گرانقدربارها گفته ام که سیاست ، میهمان اندیشه و فرهنگ است و خود نیز این را در زندگى آزموده ام . مقام دانش ، مقام آفرینندگى و تولید است و مقام سیاست ، ورزیدگى است و مصرف . بهترین بهره من از سیاست ورزى، گاه آمدن به میهمانى صاحبان بینش و دانش در اطراف و اکناف عالم است و گاه آزمودن آزمونى به محک تجربه و اندوختن پرسشى تازه شاید این بیان حافظ زبان حال من باشد که : نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بسبه برکت و مناسبت این جمع ارجمند به گذشته خویش باز مىگردم که در دانشگاه درسى را تحت عنوان "سیرى در اندیشه سیاسى مسلمانان " ارائه مىدادم . در آنجا نظریه اى در باب مواجهه تاریخى میان اندیشه دینى وحاکمیت سیاسى عرضه داشتم . بنابر آن ، "بعد از دوران خلافت راشده ، آنچه بر جهان سیاست مسلمانان حاکم شد چیزى جز تغلب، یعنى بدترین صورت سیاست نزد همه فیلسوفان مسلمان و غیر مسلمان نبود. هر چند که در عمل، تغلب صورت سیاست غالب در همه زمان ها و مکان هاى تاریخ و جغرافیاى بشرى بوده است وهم امروز نیز، دست کم آنچه بر حیات بین المللى حاکم است به تسامح مىتوان آن را صورتى از تغلب مذموم دانست ."اتکاى قدرت سیاسى بر درفش و دینار و دروغ ، و گرفتار آمدن "ایمان و اندیشه در دام خودکامگى، منشا بسیارى از خسارت ها و فلاکت هاى تاریخى براى ما مسلمانان بوده است . سیاست متغلب، همان گونه که هیچ رقیبى را در عرصه واقع بر نمىتابد. تاب تحمل اندیشه ورزیدن در باب ماهیت سیاست از جمله ذات متغلب و راه برون رفت از آن نیز ندارد. نحوه و نوع مواجهه نوین غربیان و مسلمانان هم که در طول همین دوران رخ داد، نیازمند بازاندیشى و تامل است . بازماندن ما از رویارویى درست با دنیا... و تمدن غرب به عنوانبزرگترین رخداد آن هنوز مساله است . ما در میدان جدال سنت و تجدد گرفتار دو آفت شیدایى و نفرت بوده ایم ، از این رو راه درست را کمتر شناخته و یافته ایم . این عدم یا ضعف شناخت ، درد بزرگ ما و از جمله موجبات آشفتگى در فکر و وابستگى در عمل ما مسلمانان است .آنگاه که بتوانیم به مقام تفکر برسیم و با نقد تمدن غرب و نه بالضروره نفى تمامى آن و نیز نقد سنت و نه نفى همه آن ، راهى نو در جهان پرشتاب کنونى بیابیم . مىتوانیم به نتیجه تلاش هاى احیاگرانه و اصلاحى درقلمرو اندیشه و عمل امید بندیم .تعبیر آرنولد توین بىمتفکر بزرگ انگلیسى براى این گونه رویارویىهاى تمدنى گویاست . او مىگوید : براى هر چالش تازه اى دو پاسخ افراطى وجود دارد. پاسخ زلوت ها ( Zealats) و پاسخ هردوسىها (Herodians). یهودیان زلوتى مىپنداشتند که به جاى آنکه به تمدن یونانى اجازه دهند هویت آنها را تعریف کند، باید برآداب و رسوم خود پاى بفشارند. در برابر، یهودیان هردوسى بر وام گرفتن یکایک دستاوردهاى تمدن جدید اصرار داشتند.این دو رویکرد در واقع ضد همدیگر نیستند، هر دو، رویه هاى یک رویه اند : واکنشى از سر انفعال و ناامیدى با "نادیده گرفتن " یا "از پیش پذیرفتن " موقعیت جدیدى که بر اثر ورود عنصر پویایى به حیات اجتماعى بهوجود آمده است ."تایید فرمانبرانه " یا "تکذیب لجوجانه " هر پدیده نوى واکنش هایى نامعقول و بىفرجام است . جهان اسلام و درصدر آن اندیشه ورزان مسلمان باید با پدیده هاى نو به منزله پرسش هاى نو رو به رو شوند. دنیا و دوران جدید سرشار از فرصت ها و تهدیدهاست . باید تهدیدها را به فرصت مبدل کرد و این در وهله اول کار متفکران و نظریه پردازان است . عالم اندیشه ، میدان کنش گرى و آفرینندگى است و نه عرصه واکنش و انفعال.براى آنکه دانشمندان و اندیشمندان مسلمان بتوانند دایره دانایى و دامنه کنش گرى خود را در این عصر که عصر ارتباطات است توسعه دهند، باید راه را به روى فهم انتقادى بگشایند. داشتن نگاه نقادانه به خود و دیگرى اهتمام به میراث گذشته است و در عین حال جدیت در کسب تجربه هاى تازه ضرورى است و باید با دنیاى جدید، گفت و گو کنیم و گفت و گو را بر سر پرسش ها و نیازهایى که در متن زندگى و در افق فرداى جامعه بشرى است ، پیش بریم . گمان نکنیم که هر پرسشى، پرسش زمانه و هر کاوشى دویدن در پى حقیقت است .ما بیش از همیشه به فهم رابطه انتقادى میان سنت و مدرنیته نیاز داریم .سنت و مدرنیته تا وقتى به خود به صورت امرى مطلق نگاه کنند و خود را خیر مطلق و دیگرى را شر محض بدانند نه مىتوانند خود را بشناسند و نه دیگرى را. نقد سنت در جهان ما امرى گریزناپذیر است .چنانکه نقد مدرنیته نیز چنین است . نقد سنت را باید با شناخت درونى آن و نقد مدرنیته را نیز با آگاهى از مبانى و مبادى آن سامان داد.انتقاد از مدرنیته وقتى به ثمر مىرسد که از مبانى عقلانى خود فاصله نگیرد و حجت و مرجعیت عقل را کنار ننهد. انتقاد از سنت نیز آنگاه سودمند است که ابزارى براى بیگانگى با خویش و فریفتگى به دیگرى نباشد.براى ما مسلمانان اساسا این مهم است که هیچ سلیقه و حتى عقیده اى به جاى خداوند ننشیند و در جایگاه او مطلق و مقدس نشود. در آیین ما رنگ اطلاق و قدسیت ، به هیچ داشته و دانش بشرى نمىخورد و پرستش سلیقه و سنت خصم خداپرستى به حساب مىآید. براى اینکه آیین و اندیشه را از خودمدارى و خودکامگى برهانیم ، باید بتوانیم عقیده و معرفت خود را در معرض نقد دیگران درآوریم به محض اینکه چشم و گوش بر اندیشه و اقوال دیگران فرو بندیم باید بدانیم که در چنبره سنت پرستى و حجاب عقیده پرستى گرفتار شده ایم .بر این پایه است که من همچنان بر گفت و گوى جهان اسلام با "خود" و "دیگرى" تاکید دارم و مىگویم این گفت و گو مستلزم شنیدن از فرهنگ ها و تمدن هاى دیگر است . تمدن غرب از تمدن اسلامى بسیار آموخت و ما هممىتوانیم و باید از تمدن غرب بسیار بیاموزیم .آنچه در این راه یک تهدید اساسى است سیطره مونولوگ و یک نظم تک ذهنى است که با هر انگیزه و به هر نامى باشد به نظام هاى بسته و شیوه هاى غیر دموکراتیک امکان بروز و ظهور مىدهد. گفتمان مرکزگرا و غیریت ستیز غربى و گفتمان بنیادگرا و خشونت مدار دینى دو رویه یک منطق غیر گفت و گویى و دوسویه ، یک تهدید اساسى براى جامعه و جهان امروز است .تمدن ها آنگاه که با خود بیگانه شوند، با دیگرى نیز بیگانه مىشوند.آنگاه که صداى دیگرى را نشوند، صداى خود را نیز نمىشوند، پس تنها کسانى مىتوانند دیگرى را دریابند که خود را دریافته باشند. اگر بتوانیم این قاعده را در جهان اسلام به کار گیریم به نقطه عزیمت تازه اى براى رهایى و شکوفایى رسیده ایم .دوستان اندیشمند ، خواهران و برادران دردوران دشوارى به سرمى بریم ، جستجوگرى براى حقیقت به جد موضوعیت دارد و جویندگان حقیقت نیز درهمه سوى عالم فراوانند ، اما کتمان حق و حقیقت و فرار از آن نیز جدى است ، تغلب ، و میل به خودکامگى وجه غالب و پردامنه سیاست بین المللى است . زمانى فارابى بنیان گذار فلسفه اسلامى تغلب و چیرگى زوربنیاد را ، باهدف استقرار سیاست هاى حاکم مىدانست و یا وسیله اى براى استقرار آنچه درنظراو نادرست و ناپسند است . امروز هم باید باتاسف بگوییم که دنیاى ما به ویژه درعرصه سیاست بین المللى ، به آفت مهلک فزون خواهى و خودکامگى گرفتار است . عدالت که نخستین فضیلت نهادهاى اجتماعى و به منزله حقیقت دردستگاه اندیشه است ، درمناسبات بین المللى مفهومى غریب است .سیاست مسلط برجهان ما درتخصیص فرصت ها وتوزیع قدرت درهمه جا عادلانه عمل نمىکند. درجایى باید ملت ها از حق پیشرفت و توسعه حق برخوردارى از آزادى و امنیت و حتى حق تعیین سرنوشت و داشتن سرپناه محروم بمانند و در جایى باید ملت ها از حق پیشرفت و توسعه ، حق برخوردارى از آزادى و امنیتو حتى حق تعیین سرنوشت و داشتن سرپناه محروم بمانند و درجایى دیگر هرگونه تبعیض ، اعمال خشونت و ترور مجاز شمرده مىشود. جهان از یک جانبه گرایى و حاکمیت منطق دوگانه دررنج است . درجایى ملتى مثل ملت مظلوم فلسطین نه تنها از حق داشتن سرزمین که از داشتن حق امنیت و سرپناه ، بازمى ماند و درهمان جا دولتى چون دولت غاصب اسراییل باتکیه برتروریسم دولتى و توسعه سلاح هاى کشتار جمعى به آسانى جنایت مىآفریند .اگرآنچه دراین دوران برمردم رنجدیده عراق گذشته است و مىگذرد و آنچه را ملت محروم افغانستان دیده اند و کشیده اند بتوانیم درک کنیم ، تصویر ناعادلانه دنیاى پیرامون خویش را بهتر مىبینیم ، درعین حال بپذیریم کهاین صورت تمامى واقعیت نیست .ملت ها امروز نه بازیچه که بازیگران واقعى همه عرصه هاى زندگى انسان امروز روبه سوى کنش گرى دارد و زمان تحمیل و ارعاب سلطه گران و خودکامگان را برنمى تابد ، همه تحقیقات معتبر نشان مى دهند که میل به مردم سالارى درجهان ودرجهان اسلام گرایش غالب است و نیل به آزادى ، استقلال و پیشرفت گوهرتکاپوهاى فراوان مسلمانان است .دراین دوران که هم سرشار از تنش و هم مالامال از تلاش است ، به راستى چه باید کرد ؟ به گمان من و به حسب این جمع فرهیخته زمان تامل همدلانه متفکران مسلمان دراین مسایل زمانه است ، باید به تحلیل و تعلیل گسترده تر وضعیت کنونى جهان و جهان اسلام پرداخت و سببها و شرایط حاکمیت تغلب خودکامگى و بىعدالتى را که مصیبت بارترین چهره سیاست است به دقت شناخت و راه حلهاى عملى براى بیرون رفتن از بحران را یافت .براى این کار ناگزیریم که از هیاهوى درگیرى بدفرجام غرب گرایان و سنت پرستان بیرون آییم تاصداى مصلحان خردورز را درعالم اسلام و درهمه سوى عالم بشنویم .آنچه فصل مشترک اندیشه و تلاش این دسته از متفکران و مصلحان مسلمان درعهد ماست توجه ، هم به واقعیت جدید سیاست و هم اندیشه نوین سیاسى است .درصحنه سیاست باید حتى براى پاسدارى از کیان اسلام و معنویت و اخلاق به دموکراسى روى آورد و درساخت اندیشه براى مفاهیم و گفتمان هاى آزادى ، استقلال و پیشرفت از منظردین پاسخ واقعى یافت .تفسیرهاى تنگ نظرانه از دین دراین دوران نه با ذات آن سازگار است و نه راهگشایى دارد. تحجر تنها خشونت مىکارد و عقب ماندگى به بارمى آورد.پس بکوشیم که دامان دین را از این شائبه پاک کنیم ، اندیشه انسان امروز سرشار از پرسش ها و جستجوهاى تازه است . براى پاسخ واقعى به این پرسش ها به تلاشى مشترک و همه جانبه روى آوریم . پرسش ، همیشه بوده و هست ، اما پاسخ باید از ضرورت ها و اقتضاهاى این زمان برخوردار باشد. مابراى ورود به عالم تفکر و یاصریح تر بگویم رهایى از امتناع تکبر به رهایى از تغلب و خودکامگى درسیاست نیاز داریم . پس جاى آن است که باز متفکران و اندیشمندان مسلمان سیاست مداران را دراین نیاز ، مهمان کنند ، شاد وسرافراز باشید .منبع : ایرنا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 270]