واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مرامنامه
عبدالله مقدمی***گفتم : اصغری ! تا حالا چیزی را شروع کرده ای ؟گفت : اتفاقا همیشه ما بدبخت بیچاره ها ، همه چیز را شروع می کنیم ولی نمی دانم چرا بقیه تمامش می کنند ! گفتم : جمله ی قصار نگو پسر جان ! منظورم این بود که تا حالا نامه ای ، نوشته ای ، حسب حالی ، شکواییه ای ، احضاریه ای ، حکم جلبی ، چیزی نوشتی یا نه !چند لحظه ای سکوت کرد . لنگ را دور گردنش چرخاند و گفت : اینها را که نه ! سوادمان که به انشا قد نداد ولی یک بار قولنامه نوشتم . البته رویش نوشته بود : عهد نامه !- عهد نامه ! آفرین . اتفاقا من هم می خواهم عهد نامه بنویسم . ولی ... نه ! عهدنامه همیشه با ننگین می آید ، شگون ندارد ! همان قولنامه یا به قول بعضی ها : مرامنامه بهتر است .- مرامت را عشق است ، اوس عبدا... !- ها ! تو این قولنامه ات را با چی شروع کردی ؟- با توافق طرفین !- نه ، با چی نوشتنش را شروع کردی ؟- با خودکار بیک !- نه بابا ! منظورم این است که اولش چی نوشتی ؟- من ننوشتم . چاپ شده بود : بسمه تعالی .- آفرین پسر جان ! بسم ا... الرحمن الرحیم ، به نام خداوند خورشید و ماه ، منت خدای را عزو جل ! خب ، بعدش چی نوشتی ؟- نوشتم : اینجانب اصغر سیاه سرایی ، اتاقی 12 متری ، واقع در شوش ...- پاشو بابا جان ! پاشو یک دستی به شیشه های حجره بکش ، ظهر شد .*خودتان ملتفت شدید که ! می خواهم یک جوری این مرامنامه را شروع کنم ولی نمی دانم چطوری . از هر طرف که به سمت قضیه می روم ، نمی شود بلندش کرد ! به قول باربرها : بد بار است .البته همیشه همین طور است . بار اول که بخواهی با کسی حرف بزنی و آشنا بشوی معذبی ، گرچه حتی اگر بدانی یک ساعت دیگر، دو تایی از سر و کول هم بالا می روید ... بگذریم . عیبی ندارد . به قول بچگی ها : علی الله ! هی چی شد ، شد .اینجا صفحه« از هر دری ، وری !» است . توی این قوطی عطاری ، نه فال چینی پیدا می شود ، نه پیش بینی وضع هوا ، نه اوضاع اقتصاد و سیاست ، نه اخبار فعالیتهای فرهنگی ، نه مانیفست جریانات ادبی ، نه تبلیغات کاندیداهای آینده ، نه جدول ، نه گزارش ، نه حوادث ، نه شعر ، نه نثر ، نه داستان و نه هیچ چیز دیگر .البته شما که بهتر می دانید ، توی یک صفحه به این کوچکی نمی شود راجع به اینهمه چیزهای گنده گنده نوشت . بعدش هم ، بنویسم که چی بشود . که چون فردا برآید بلند آفتاب ، یک سری آدم از یک صنف جمع می شوند جلوی موسسه که این به اصطلاح اوس عبدالله ! با همکاری مذبوحانه ی آن اصغری نسناس ، به کره اسب ما گفتند : یابو ! حالا اسب و یابو هیچ ، خر بیار و باقالی بار کن !ها ! چی فکرکردید؟ خیال می کنید ما بیکاریم که همینطوری خودمان را توی معرکه بلا بیندازیم و الکی برای خودمان دشمن بتراشیم . آن وقت شما هم کنار بنشینید و بگویید : لنگش کن !نه داداش !ما نیستیم . اصلا مخلص و کوچک همه هستیم . حتی شما دوست عزیز !*راستی اگر این مرامنامه را خواندید و آخرش گفتید : آخه بی مرام ! اگه توی این صفحه خراب شده همه ی این چیزهایی را که گفتی نداری ، پس چی داری ؟ خودتان را کنترل کنید . می گویم برایتان ، اما به وقتش !ادامه دارد...سایت تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 296]