واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: پیشفرضهای روانشناسی اسلامی
سؤال اصلى
با توجه به آنچه در متون اصیل اسلام راجع به انسان گفته شده، چه موضوعى را مىتوان براى روانشناسى در نظر گرفت؟
در این باب، پیشنهادهایى وجود دارد که عبارتند از: "روح"، "نفس" و "فطرت" . فرضیه روح
نظر برخى بر آن است که موضوع مطالعه روانشناسی اسلامی «روح» می باشد. و چنین استدلال مىکنند که: قرآن، انسان را صرفا یک پیکر فیزیکى نمىداند، بلکه بیان مىکند که پس از پیکربندى، از روح الهى در وى دمیده مىشود. آنچه حقیقت انسان را تشکیل مىدهد، همین روح است. پس روانشناسى آدمى، به معناى «روحشناسى» است.
دو نکته قابل تامل در خصوص این دیدگاه وجود دارد: نخست آنکه، در این بیان، روانشناسى به منزله علمى معطوف به جوهر حقیقى انسان در نظر گرفته شده است. در حالى که روانشناسی در پى شناخت واقعیت و وضع موجود آدمى نیز هست، نه صرفا حقیقت او . دوم آنکه، در استدلال مذکور، مساله قابل شناخت بودن حقیقت وجود آدمى یا روح الهى، مفروغ عنه گرفته شده است; در حالى که این مساله نیز قابل تامل است. قرآن هنگام بحث از امکان دریافتن حقیقت روح ، سخن را کوتاه مىکند و آدمى را برخوردار از این مجال نمىداند و او را متنبه مىسازد که بهره ورى او از علم، اندک و ناچیز است. در اشارتى که قرآن نسبت به روح دارد، آن را حقیقتى «امرى» در برابر «خلقى» معرفى مىکند که منطق آن، منطق «کن فیکون» است و «امر» خدا، و نیز روح که از جمله آن است، در قوالب ما محصور شدنى نیست و از منزلگاه علم و منطق انسان، بسى فراتر است و بنابراین، براى انسان قابل فهم نیست لذا به نظر نمىرسد که بتوان «روح» را به عنوان موضوع روانشناسى اسلامى در نظر گرفت. فرضیه نفس
گروهى دیگر بر این عقیدهاند که، باید موضوع بررسیهای روان شناختى اسلامى را «نفس» دانست. این «نفس» با «روح» فرق دارد و در روان شناسى جلوههاى پست و عالى نفس، هر دو مورد توجه می باشد.دلیلى این سخن ، آن است که قرآن، على رغم کوتاه کردن سخن در باب روح، هنگام سخن گفتن از نفس، جلوههاى مختلف آن را مورد بحث قرار داده است، چنانکه از جلوههاى امارگى، لوامگى، اطمینان نفس و ویژگیهاى هر یک، سخنها به میان آورده است. به علاوه در روایات، موارد فراوانى از دعوت آدمى به شناخت نفس خویش وجود دارد، و این امر، نه تنها ممکن شمرده شده است، بلکه اهمیت آن، از سایر معرفتها نیز فراتر قرار گرفته است.
البته نفس را موضوع روانشناسى اسلامى خواندن، کلام تامى نیست. به دلیل آنکه باید معین کرد که نفس، از چه حیث، موضوع روانشناسى اسلامى است; و از چه حیث، موضوع علم النفس فلسفی؛ و از چه حیث، موضوع معرفت النفس عرفانی.
فرضیه فطرت
نظر سوم آن است که، موضوع روانشناسى اسلامى فطرت می باشد.
نظریههایى را که در خصوص فطرت عرضه شده است، مىتوان بر این اساس تقسیم بندى کرد که در آنها، فطرت، یا به منزله امرى «محتوایى» و یا امرى «ساختارى» در نظر گرفته شده است.
سه دیدگاه وجود دارد: فطرت به منزله محتواهاى مثبت ضمیر آدمى فطرت به منزله محتواهاى مثبت و منفى ضمیر آدمى فطرت به منزله ساختار وجود آدمى به نظر مىرسد در هر سه دیدگاه مذکور، فطرت، مترادف طبیعت انسان در نظر گرفته شده است، یعنى به منزله آینهاى که عناصر بنیادین وجود آدمى را و یا ساختار اساسى آن را نشان مىدهد. در حالى که ملاحظه موارد استعمال این مفهوم در منابع اسلامی آشکار مىسازد که فطرت، به گستردگى مفهوم طبیعت انسان، مورد استعمال قرار نگرفته است. بلکه، فطرت، صرفا ناظر استبه بعد معینى از وجود آدمى، یعنى معرفت و میلى ربوبى، که آدمى با آن سرشته شده است.
عمل، موضوع روانشناسى اسلامى
در این دیدگاه، با توجه به انسانشناسى اسلامى ، می کوشد بر اساس تصویرى که در منابع اسلامى از انسان ترسیم شده است، روانشناسى متناسبى را بر حسب اقتضاهاى آن، پدید آورد. عمدهترین و برجستهترین ویژگى انسان را بر حسب آنچه در منابع اسلامى ذکر شده است، اینست که او، برخوردار از «عمل» است. در منابع اسلامى، در باب انسان، از این امور سخن رفته است که: در کالبد او، روح دمیده مىشود; او داراى نفسى است که جلوههاى مختلفى دارد; در ضمیر او معرفت و میلى ربوبى (فطرت) نهاده شده است; او برخوردار از عقل است که با آن مىتواند حق را از باطل، و خیر را از شر تمیز دهد; و رابطه علم و عمل خویش را بسنجد و عمل خود را در پرتو علم خویش سامان دهد و ...
در اهمیت مفهوم عمل در انسانشناسى اسلامى، همین بس که مىتوان گفت: هویت هر فرد آدمى، برآیند مجموعه اعمال اوست. از این رو اگر بگوییم هر فردى، معادل عملى است که انجام داده، سخنى گزاف نخواهد بود و حتى فراتر از این، مىتوان گفت هر فردى، عین عملى است که انجام داده است. لذا قرآن در وصف فرزند نوح علیه.السلام، وى را «عمل» غیر صالح مىخواند، نه فردى که «داراى» عمل غیر صالح است، چنانکه در وصف انسانهاى منزلت یافته، آنان را عین منزلتهایشان که حاصل عمل آنان بوده مىخواند، نه همچون کسانى که برخوردار از منزلتهایى هستند. و در همین سیاق، باید به آیهاى نگریست که قائل است: «انسان جز تلاش خود، چیزى به دست نخواهد آورد.» به عبارت دیگر، مىتوان گفت مراد آن است که انسان، چیزى جز تلاش خود نیست. با توجه به جایگاه خطیر و رفیع «عمل» در انسانشناسى اسلامى، به نظر مىرسد موضوع اصلى روانشناسى اسلامى را باید در حیطه این مفهم بنیادى و کلیدى جستجو کرد. به عبارت دیگر، مىتوان «عمل» فرد را در خور آن دانت که موضوع تحقیق روان شناختى قرار گیرد.
منابع
فصنامه حوزه و دانشگاه، ش 3 و 5 حسینى، سید ابوالقاسم; بررسى مقدماتى اصول روانشناسى اسلامى احمدى، على اصغر; فطرت، بنیان روانشناسى اسلامى مطهرى، مرتضى; فطرت، انتشارات صدرا سایت دانشنامه رشد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 161]