واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > موسوی، سیدعبدالجواد - من متهمم به احساسینویسی و شاعرانه دیدن قضایا. حتماً همینطور است که دوستان میگویند ولی به هر حال احساسی بودن با همه معایبی که دارد از موج سواری و سیاسیکاری به مراتب بهتر است. حداقل حسنش در این است که شب سرآسوده بربالین میگذاری و وقتی در آیینه نگاه میکنی، حالت از دیدن خودت بههم نمیخورد. این روزها به اصطلاح برهکشون سیاسینویسهاست، بسکه اخبار سیاسی داغ است و حادثه پشت حادثه اتفاق میافتد. اما من کنار همه این وقایع هیجانانگیز اخباری را میبینم و میشنوم که شاید در نظر اهل سیاست هیچ اهمیتی نداشته باشد.اخباری که دل هر دردمندی را به درد میآورد و کسانی را که کمتر سیاستزدهاند به تفکر و تأمل وا میدارد. در خبرها آمده بود که آزادگان گیلانی در اعتراض به وضعیت پرداخت حقوقشان جلوی یکی از نهادهای مربوطه تجمع کردند. چند روز پیش هم در اخبار صداوسیما یک جانباز شیمیایی را نشان دادند که علیرغم وضعیت بسیار بدی که داشت تنها سیصدوپنجاه هزار تومان حقوق ماهانه دریافت میکرد، یعنی بسیار کمتر از آن چیزی که در آمارهای رسمی خط فقر نامیده میشود. من اگر جریدهای داشتم به جای قهر و آشتی دولتمردان و یا اظهار فضل فلان مسئول که حاصلی جز ملالت و کسالت در پی ندارد، اخباری از این دست را به تیتر یک بدل میکردم. اخباری که اگر چه ظاهراً ارزش خبری چندانی ندارند اما بیاعتنایی به آنها فجایع بسیاری در پی خواهد داشت. اینکه مسئولان به فکر جمعآوری سگها از خیابان افتادهاند و یا بار دیگر قرار است در مبارزه با بدحجابی قوانین سختگیرانهای اعمال کنند شاید چندان هم بد نباشد. به هر حال هر جامعهای عرفی دارد که باید آن را رعایت کرد اما یادمان نرود که ما بارها و بارها از زبان عالمان دینی بر منابر شنیدهایم: «الملک یبقی مع الکفر و لایبقی معالظلم».اگر حقیقتاً ذرهای به آنچه میگوییم اعتقاد داریم باید از شنیدن اخباری از این دستلرزه بر انداممان بیفتد. من به دلیل همان نازکطبعی و یا به قول دوستان احساساتی بودنم از خواندن صفحه حوادث روزنامهها به شدت پرهیز میکنم اما همین الان به اصرار یکی از دوستانم خبری را خواندم که همه وجودم آتش گرفت. یک خانواده پنج نفره زنده زنده در داخل ماشینی که بین یک دستگاه پژو 206 و یک تریلی گیر کرده بود سوختند و کسی هم به دادشان نرسید.بعضیها هم آتشنشانی آن منطقه را مقصر دانستند. بندهکمترین در مقامی نیستم که بگویم چه کسی مقصر است و چه کسی مقصر نیست اما چیزی که ظاهراً همه بر سر آن توافق دارند این است که «به دلیل کمبود تجهیزات آتشنشانی در بخش سلفچگان قم هر روز محور این منطقه که از پرترددترین جادههای کشور است حوادثی را به خود میبیند که گاهی به قربانی شدن انسانها منجر میشود.» توجه فرمودید؟ حادثهای آنقدر تکرار میشود که شنیدنش و دیدنش دیگر هیچ واکنشی را برنمیانگیزد. یک سؤال غیرمترقبه و تا حدودی قابل تأمل: اگر این حادثه خدای ناکرده برای خانواده یکی از مسئولان اتفاق میافتاد باز هم ماجرا به همین سادگی خاتمه مییافت؟ 24
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 416]