واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: گاهی اوقات مردم با ترساندن سايرين و دردسر آفريدن، سعی در رسيدن به خواستههای خود دارند. اين مساله در فوتبال بسيار رخ میدهد. گاهی اين اتفاق هنگامی كه مربيان و بازيكنان با عصبانيت به فحاشی كردن به تيم حريف میپردازند رخ میدهد. به گزاری ایسنا، تماشاگران فوتبال هم همواره سعی در نشان دادن تصورات خود پیرامون تیم حریف هستند. اما،این مساله میتواند به مراتب جدیتر از اینها باشد. به عنوان مثال در جریان رقابتهای جام جهانی 1962 در سوئد "جیمی گریوز" دروازهبان انگلیس گفت: «بازیكنان خوبی در اینجا هستند كه بسیار بد بازی میكنند. آنها از این میترسند كه ا گر مدت زمان زیادی به حفظ توپ بپردازند یك نفر آنها را به قتل برساند.» چنین مسایلی همواره قسمتی از فوتبال بوده است. در دهه 80 هواداران اغلب در صورتی كه تصور میكردند تیمشان در آستانه شكست قرار دارد به زمین مسابقه هجوم میآوردند. در فینال جام حذفی اسكاتلند در سال 1881 تیم كوئینز پارك برابر دامبرتون به میدان رفت. هواداران كوئینز پارك به زمین هجوم آوردند و در نتیجه بازیكنان دامبرتون قادر به مالكیت توپ نبودند. به دنبال همین مساله كوئینز پارك گل آسانی به ثمر رساند. هواداران تیم انگلیسی آستون ویلا در سالهای 1888 و 1893 به زمین مسابقه هجوم آوردند. گاهی مواقع حتی آب و هوا هم به وسیلهای جهت دشوار كردن شرایط برای تیم مقابل تبدیل میشود. این مساله در سال 1982 زمانی كه تیم ملی انگلیس در مادرید برابر اسپانیا به میدان میرفت، رخ داد. مربی اسپانیا كه از بازی سرعتی و نفسگیر انگلیسیها خبر داشت، با تعیین تاریخ بازی در ماه مه نقشه خود برای تخریب تیم حریف را عملی كرد. ماه مه اغلب در اسپانیا با گرمای شدید همراه است. بدون شك این مساله كفه ترازو را به سود تیم ملی اسپانیا سنگین تر كرد. بازی دو تیم 3-3 شد و در همین هنگام هواداران اسپانیایی پا به زمین گذاشتند و به این ترتیب انگلیسیها بازی را به حریف واگذار كردند. در آمریكای جنوبی مجرمان اكثرا بازیكنان بزرگ را گروگان میگیرند تا آنها نتوانند در بازی های مهم حضور پیدا كنند. آنها حتی گاهی اقدام به باج گیری هم میكنند. این حادثه در سال 1964 برای "آلفردو دیاستفانو" بازیكن اسپانیایی رخ داد. ساعت شش صبح یك روز شنبه در كاراكاس (ونزوئلا) ناگهان گروهی به هتل اقامت "دیاستفانو" حمله كرد. افراد این گروه به دی استفانو گفتند: «ما پلیس هستیم، همراه ما بیا، میخواهیم چند سوال از تو بپرسیم.» آنها اینگونه "دیاستفانو" را از هتل ربودند.چند ساعت بعد یك زن به مسوولان هتل، پلیس و روزنامههای ونزوئلا تلفن زد. او گفت: «دی استفانو در چنگ ماست.» مجرمان در واقع عضو یك گروه ونزوئلایی به نام AFNL بودند. AFNL از گروه هایی بود كه قصد داشت ونزوئلا را به یك مكان خودمختار تبدیل كند. آنها میخواستند شرایط را برای "رومولو بتانكورت" رییس جمهور آن زمان ونزوئلا و دولت وی دشوار سازند. در كشوری همچون ونزوئلا كه فوتبال همه چیز است، این بهترین راه برای رسیدن به چنین هدفی بود. دولت به تمام نیروهای پلیس دستور داد تا به دنبال "دیاستفانو" بگردند اما، گروه AFNL بازیكن اسپانیایی را به مدت 57 ساعت نزد خود نگه داشت تا سرانجام آنها دیاستفانو را نزدیك یكی از ساختمانهای دولت اسپانیا در كاراكاس رها كردند. آنها به "دیاستفانو" آسیبی نرساندند و در واقع به خوبی از او مراقبت كردند، اما از "دی استفانو" و فوتبال برای تغییر شرایط كشور و رسیدن به اهداف خود استفاده كردند. بازیكنان گاهی در صورت مخالفت با تصمیمهای داور كار را برای او سخت میكنند. در سال 1964 مشكلات بسیاری دراین باره در آفریقا پدید آمد. در گابون، تونس و كنیا تماشاگران باعث فرار داور از زمین میشدند. در كینشاسا پایتخت كونگو تماشاگران آنقدر به سمت داور سنگ پرتاب كردند كه او یك قدم با مرگ فاصله داشت. در زیمباوه مسئولان برگزاری مسابقات فوتبال به دلیل دردسرهای به وجود آمده مجبور به بستن ورزشگاهها برای یك مدت زمان طولانی شدند. پنج دقیقه مانده به پایان یكی از بازیها، داور برای حفظ جان خود مجبور به فرار از ورزشگاه شده بود. در همان دوران، در زیمباوه، مسئولان راه جدیدی برای جلوگیری از مشكلات مربوط به فوتبال پیدا كردند. نیروهای پلیس به شدت مراقب تماشاگران بودند و اگر فردی دردسرساز میشد، پلیس او را به رنگ نارنجی درمی آورد و از آن پس، مراقبت از تماشاگر خاطی آسانتر میشد. بدون شك تیمها و كشورها احساس خاصی نسبت به حضور در جام جهانی دارند. پیروزی در چنین بازیهایی مهمترین مساله در جهان ورزش به شمار میرود. مردم میگویند فوتبال نوعی جنگ است. در سال 1969 این نظریه تحقق یافت. یك جنگ واقعی برای حضور در جام جهانی 1970 شكل گرفت. این مساله در سه بازی میان دو تیم آمریكای مركزی یعنی هندوراس و السالوادور به وقوع پیوست. در آن زمان جنگ موجب كشته شدن سه هزار نفر و بیخانمان شدن صد هزار نفر شد. مشكل زمانی شروع شد كه تیم السالوادور روز یكشنبه هفتم ژوئن وارد پایتخت هندوراس شد. دیدار نخست دو تیم روز یكشنبه بود و در نتیجه بازیكنان السالوادور تنها یك شب فرصت استراحت و آماده شدن داشتند. هواداران هندوراسی قصد داشتند این شب را به یك شب به یادماندنی تبدیل كنند. آنها تمام شب بیرون از هتل، جو را برای بازیكنان السالوادور به جهنم تبدیل كردند. هواداران سر و صداهای بسیاری با اتومبیلهای خود به وجود آوردند، به طرف پنجرههای هتل سنگ پرتاب كرده و تاحد ممكن با صدای بلند فریاد زدند و آهنگ خواندند. اینكه تیم السالوادور روز بعد همانند همیشه بازی نكرد، چندان باعث تعجب نبود. هندوراس این بازی را با نتیجه یك بر صفر به سود خود پایان برد. در ال سالوادور، هوادارانی که بازی را از طریق تلویزیون تماشا می کردند، از این مساله ناراحت بودند. یک دختر 18 ساله به نام "آملیا" بلافاصله پس از پایان بازی در مقابل دیدگان پدرش، به ضرب گلوله خودکشی کرد. یک هفته بعد، تیم هندوراس برای بازی دوم راهی "سن سالوادور" شد. اتومبیل های ویژه ای بازیکنان هندوراس را برای فرار از میان جمعیت و سر و صدای آنها به هتل رساندند اما، انبوه مردم هتل را احاطه کرده و به فریاد زدن، شکستن پنجره ها و پرتاب تخم مرغ و موش های مرده پرداختند. صبح روز بعد، اتومبیل هایی برای رساندن بازیکنان به محل برگزاری مسابقه دست به کار شدند. سربازان بسیاری زمین مسابقه را احاطه کرده بودند و برخی از این سربازها مسلسل هایی در دست داشتند. ال سالوادور به راحتی و با نتیجه 3 بر صفر بازی را به سود خود پایان برد. بازیکنان هندوراس راهی فرودگاه شدند، اما هواداران ال سالوادور با هواداران تیم حریف درگیری پیدا کردند. آنها تعداد بسیاری از هواداران هندوراسی را مورد ضرب و شتم قرار داده و دو تن از آنها را به قتل رساندند. هواداران ال سالوادور همچنین تعداد 150 اتومبیل هواداران هندوراس را به آتش کشیدند. چند ساعت پس از این حوادث، رفت و آمدها میان دو کشور غیر ممکن شده بود. وضعیت میان دو کشور وخیم تر از پیش می شد و دولت ها باید برای مبارزه با این مسائل اقدامی می کردند. با این حال، دولت ها هم کار خاصی برای رفع این مشکل ها انجام ندادند. شب پیش از سومین و آخرین بازی میان دو تیم، آنها سرانجام دست از مذاكره در مورد این مشكل ها برداشتند چرا که هیچیک از دو كشور موافق نظر دیگری نبود. این صحبت ها تنها وضعیت را بدتر از قبل کرد. دیدار آخر دو تیم در مکزیکو سیتی برگزار شد. هواداران هندوراس یک قسمت از ورزشگاه را از آن خود کرده بودند و قسمت دیگر ورزشگاه هم به هواداران ال سالوادور رسیده بود. بیش از 5 هزار نیروی پلیس مکزیک هم بین هوادران دو تیم مستقر شده بودند. دیدار دو تیم با نتیجه 3 بر 2 به سود ال سالوادور خاتمه یافت و این تیم توانست به جام جهانی 1970 مکزیک راه پیدا کند. هیچ مشکل خاصی پس از آخرین دیدار دو تیم وجود نداشت، اما دو هفته بعد دو کشور وارد جنگ با یکدیگر شدند. جنگ زمانی آغاز شد که سربازان ال سالوادور وارد مرزهای هندوراس شدند. جنگ میان دو کشور چهار روز به طول انجامید. سرانجام دولت آمریکا و سایر کشورهای آمریکای مرکزی با دو کشور در حال جنگ مذاکرده کرده و آنها هم دست از جنگیدن برداشتند. هیچیک از دو کشور در جنگ پیروز نشدند، اما فوتبال سرچشمه آغاز این جنگ بود. مردم از این جنگ به عنوان جنگ فوتبال" یاد کردند، اما متاسفانه دو کشور با زدن ضربه های پنالتی قادر به حل مشکل خود نبودند. پیش از جام جهانی 1970 مکزیک، تیم انگلیس یك اردو در کشور کلمبیا برگزار کرد. آنها در بوگوتا پایتخت کلمبیا اقامت داشتند. دو تن از معروف ترین بازیکنان آن زمان تیم ملی انگلیس یعنی "بابی مور" و "بابی چارلتون" تصمیم گرفتند تا از فروشگاه های شهر دیدن کنند. آنها به یک فروشگاه طلا و نقره رفتند. بعدها، یک نفر به سراغ "مور" و "چارلتون" آمده و به آنها گفت: «یک حلقه طلای 600 پوندی در این فروشگاه ناپدید شده است. آیا توضیحی در این باره دارید؟» هردو بازیکن از شنیدن این حرف حیرت زده شده بودند، آنها به هیچ وجه از این مساله باخبر نبودند و نمی دانستند كه چنین مسائلی می تواند در كلمبیا رخ دهد. "مور" و "چارلتون" حتی تصوری نسبت به شكل و شمایل این حلقه نداشتند، در نتیجه هردوی آنها این مساله را برای پلیس توضیح داده و دیگر در مورد آن فكری نكردند. پس از این اتفاق، تیم ملی انگلیس برای برگزاری یك بازی به اكوادور رفت. هنگامی كه این تیم در راه بازگشت به مكزیك برای رقابت های جام جهانی بود، آنها در راه كلمبیا متوقف شدند. پلیس بلافاصله "بابی مور" را با خود برده و او را در هتل زندانی كرد. صاحب فروشگاه طلا و نقره، دختری كه فروشنده آن فروشگاه بود و یك فرد ناشناس همگی ادعا كردند كه "مور" دست به دزدی حلقه طلا زده بود. پس از این ادعا، روزنامه ها و شبكه های تلویزیونی جهان به انعكاس خبر پرداختند چرا كه تیم ملی انگلیس باید بدون "مور" راهی مكزیك می شد. سرانجام، دولت انگلیس با دولت كلمبیا وارد مذاكره شد. مور با پرداخت مقداری پول، كلمبیا را ترك كرده و در جام جهانی حضور یافت. مردم خیلی زود داستان حلقه طلا را فراموش كردند. هیچكس از نقطه آغاز آن مطلع نبود، اما افرادی كه این باعث به وجود آمدن این مساله شدند، به خواسته خود رسیدند. آنها توانستند دردسرساز شده و بازیكنان را بترسانند. شاید به همین خاطر بود كه انگلیس در دیدار با آلمان غربی 3 بر 2 بازی را به حریف واگذار كرد. در خاور میانه هم مردم احساس خاصی نسبت به فوتبال دارند. اگر یك بازی تعیین كننده حضور تیمی در رقابت های جام جهانی باشد، مردم بیش از پیش شور و هیجان پیدا می كنند. در اواخر سال 1985 پیش از یكی از این دیدارها، مهمترین روزنامه ورزشی كشور عراق نوشت: «اگر ما بازی را واگذار كنیم، هواداران بیكار نخواهند نشست. آنها به سمت اعضای تیم خود سیب زمینی و بطری پرتاب خواهند كرد.» چند سال پیش از این و در جام جهانی 1982، یكی از شاهزادگان كویت وارد زمین شده و سعی كرد تا وظیفه داور را عهده دار شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 598]