تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):روزه و حج آرام‏بخش دل‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827689450




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: شهريار زرشناس چشم اندازي بر ادبيات معاصر ايران (4)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: شهريار زرشناس چشم اندازي بر ادبيات معاصر ايران (4)
خبرگزاري فارس: ميراث ادبي تمدن كلاسيك ايران داراي يك سنت غني و نيرومند شعري بود كه ريشه در اركان هويتي مردم ما داشته و دارد. به دليل وجود همين ميراث نيرومند بود كه امواج ادبيات شبه‌مدرن در شعر ديرتر و ضعيف‌تر از نثر ظاهر گرديد. به عنوان مثال اگرچه ادبيات منثور زمينه‌ساز مشروطه از دهه‌ي هفتاد قرن سيزدهم هجري قمري تدريجاً ظاهر گرديد و در ادبيات پس از مشروطه در هيأت رمان تاريخي نهادينه گرديد.


شعر مشروطه و پس از مشروطه؛ دوره‌ي دوم ادبيات منظوم شبه‌مدرن ايران
ميراث ادبي تمدن كلاسيك ايران داراي يك سنت غني و نيرومند شعري بود كه ريشه در اركان هويتي مردم ما داشته و دارد. به دليل وجود همين ميراث نيرومند بود كه امواج ادبيات شبه‌مدرن در شعر ديرتر و ضعيف‌تر از نثر ظاهر گرديد. به عنوان مثال اگرچه ادبيات منثور زمينه‌ساز مشروطه از دهه‌ي هفتاد قرن سيزدهم هجري قمري تدريجاً ظاهر گرديد و در ادبيات پس از مشروطه در هيأت رمان تاريخي نهادينه گرديد. شعر زمينه‌ساز به طور تام و تمام و همه جانبه، ويژگي‌هاي ادبيات منظوم غرب‌زده و شبه‌مدرن را در خود ظاهر نكرده بود [اگرچه بسياري از اين ويژگي‌ها در برخي آثار اديب‌الممالك يا در مواردي يغماي جندقي خودنمايي مي‌كرد] و فقط در دوره‌ي پس از صدور فرمان مشروطيت و در آثار ادبي شاعران آن دوره [كساني چون «عارف قزويني»، «ميرزاده‌ي عشقي»، «تقي رفعت» و …] است كه شعر شبه‌مدرن به طور تام و تمام ظاهر مي‌گردد.
در واقع در دوره‌ي مشروطه يك انشقاق بزرگ در ادبيات منظوم و موزون فارسي آن دوره پديد مي‌آيد و ادبيات منظوم داراي دو گرايش مي‌گردد:
1ـ گرايشي كه به نحوي ادامه‌ي همان رويكرد «مكتب بازگشت» در شعر آن دوره بود. شاعران متعلق به اين گرايش در اقليت قرار داشتند.
2ـ گرايشي كه اگرچه به لحاظ قالب و فرم تا حدود زيادي و از جهاتي ادامه‌ي مسير شعر منظوم بود اما به لحاظ محتوا كاملاً در افق شبه مدرنيستي سير مي‌كرد.
البته در دل گرايش شبه‌مدرن، انشقاق ديگري هم پديد آمد كه موجب ظهور ساختار شعري متفاوت به نام «شعر نو» [البته در دوره‌ي سوم ادبيات معاصر ايران يعني فاصله‌ي سال‌هاي 1300 تا 1320 ش] گرديد. هر چند كه نخستين نمونه‌هاي ابتدايي و اوليه‌ي شعر نو در آثار برخي شاعران ادب پس از مشروطه [در همين دوره‌ي مورد بحث ما يعني دوره‌ي دوم] ظاهر گرديده بود. در اين خصوص مي‌توان از آراء و آثار «تقي رفعت» و خانم «شمس كسمايي» و قبل از اين دو «ابوالقاسم لاهوتي» نام برد.
از منظر نگرش ديني و اسلامي، شعر اصيل و حقيقي [كه شاعران متعهدي چون «كميت بن زيد اسدي» و «دعبل خزاعي» را مي‌توان به عنوان نمودها و نماهدي آن نام برد] عبارت است از بيان حقايق و يا توصيف‌ تجربه‌هاي شهودي متعالي و يا بيان آموزه‌هاي اخلاقي و حكمي از طريق تصاوير خيالي و تهييج‌ عواطف به منظور كمال و رشد مخاطب. در واقع شعر متعهد شيعي با ستايش معصومين (عليهم السلام) و بيان منقبت و مصائب و ويژگي‌هاي حماسي و مقدس سلوك آن بزرگواران، در واقع به نحوي مابين افق اجمال و تبيين صور متعالي مثالي از يك سو و افق تفصيل و ارائه‌ي رويكرد متعهدانه‌ي اجتماعي و آرمان‌گرايي اعتقادي و اخلاقي از سوي ديگر جمع مي‌كند.
مؤلفه‌هاي يك شعر اصيل و متعهد را مي‌توان اين گونه برشمرد:
1ـ حكمت
2ـ اخلاق
3ـ بيان حقيقت
4ـ كمال‌بخشي
5ـ جهت‌دهي به سوي رشد
6ـ تحريك و تهييج سازنده‌ي عواطف
7ـ بهره‌گيري از تصاوير خيالي
8ـ آگاهي بخشي
9ـ تعهد آرمان‌گرايانه‌ي قدسي

آن گونه كه از فرمايشات معصومين (عليهم‌السلام) و روايات و رويكرد امامان شيعه نسبت به بعضي شاعران برمي‌آيد، شاعراني كه به بيان حقايق متعالي و توصيف مقام و شأنيت و قداست خاندان طاهرين بپردازند مورد عنايت و توجه آن بزرگواران قرار داشته‌اند و شاعراني كه در كلام مقدس خداوند در قرآن در زمره‌ي گمراهان دانسته شده‌اند، در واقع كساني بودند كه منبع شعر آنها الهام فجور بوده و بعضاً خود به آنچه از فضائل كه توصيف مي‌كرده‌اند متصف نبوده‌اند و شعر آنان موجب غفلت مردمان از ساحت حق و عدل مي‌گرديده است.
ويژگي‌هاي كلي ادبيات منظوم شبه‌مدرن در دوره‌ي دوم را مي‌توان اين گونه فهرست كرد:

1ـ به لحاظ قالب و فرم با شعر كلاسيك «مكتب بازگشت» تا حدودي تفاوت دارد. در اين دوره همچون برخي اشعار ادب منظوم زمينه‌ساز مشروطه [دوره‌ي اول]، قالب‌هاي شعري‌اي چون مستزاد و مسمط رواج پيدا مي‌كند. يكي از ويژگي‌هاي شعر اين دوره، استفاده‌ي زياد از تصنيف است. در ادب منظوم مشروطه و پس از مشروطه مستزادهاي «ميرزاده عشقي» و تصنيف‌هاي «ابوالقاسم عارف قزويني» شهرت زيادي داشته است.

2ـ زبان شعر اين دوره به زبان محاوره‌اي و عاميانه‌ي كوچه و بازار بسيار نزديك مي‌گردد. شاعران معروف مشروطه و پس از مشروطه، كساني مثل عارف قزويني و ميرزاده‌ي عشقي، زبان عاميانه و البته پرغلطي به لحاظ دستوري داشته‌اند و ملك‌الشعرا بهار آنها را «عارف عشقي عوام» مي‌ناميد.(60)

3ـ درون مايه‌ي شعر اين دوره بيشتر متوجه تعريف غربي آزادي، مجذوبيت نسبت به تكنولوژي مدرن و نظام‌هاي سياسي پارلمانيستي، ستايش از دموكراسي اومانيستي، شيفتگي نسبت به تجدد و غرب‌زدگي، رويكرد شبه فمنيستي به زنان و در مواردي نيز تبليغ آشكار نحوي الحاد و يا انكار ضروريات ديني نظير حجاب مي‌باشد. به عنوان مثال ميرزاده‌ي عشقي به انكار خلقت آدم آن گونه كه دين تعبير مي‌كند پرداخته و مي‌نويسد:
قصه‌ي آدم و حوا همه وهم است و دروغ
نسل ميمونم و افسانه بود از خاكم…»(61)

و يا در جايي ديگر، عشقي قطعه شعري عليه حجاب و حياء اسلامي تحت عنوان «كفن سياه» سروده كه حاوي تعابيري زرتشتي درباره‌ي اين حكم الهي است كه مطلع آن چنين است:
با من ار يك دو سه گوينده هم آواز شود
كم كم اين زمزمه در جامعه آغاز شود
با همين زمزمه‌ها روي زنان باز شود
زن كند جامه‌ي شرم‌آور سرافراز شود …

ايرج ميرزا يكي ديگر از شاعران اين دوره نيز تعابير زشتي درباره‌ي حجاب و يا برخي دستورات شرعي ديگر دارد كه در جاي خود به آن اشاره خواهيم كرد.

4ـ ادبيات منظوم مشروطه و پس از مشروطه [در مقطع مورد نظر و تا قبل از به قدرت رسيدن استبداد خون‌آشام رضاشاهي] بار آشكار سياسي و اجتماعي دارد و از همين زاويه ارتباط نزديكي با حوادث و وقايع روز برقرار مي‌كند و نحوي شعر مطبوعاتي و ژورناليستي است كه به ويژه در اشعار شاعري چون «اشرف‌الدين گيلاني» پيوند نزديكي با دغدغه‌هاي روزانه و معيشتي زندگي مردم پيدا مي‌كند.

5ـ وجه غالب شعر اين دوره، انتقادي است. اما نكته‌ي مهم اين است كه انتقادها تا حدودي متوجه استبداد قاجاري و در موارد كمي خطاب به دول استعماري و در حجم زيادي به صورت ظالمانه معطوف به دين و سنت و روحانيت است. به گونه‌اي كه به نظر مي‌رسد شاعران غرب‌زده‌ي اين دوره‌ از شاهزاده‌ي متمول و منحرف قاجاري [ايرج ميرزا] تا شاعر متجددمآب فكلي و رمانتيك [ميرزاده‌ي عشقي] و از تصنيف سراي عاشق پيشه‌ي دين‌ستيزي چون عارف قزويني تا شبه‌مدرنيست افراطي‌اي چون «تقي رفعت» و يا شاعري چون «مكرم اصفهاني» به گونه‌اي آگاهانه يا ناآگاهانه و به صورتي غيرمنصفانه، ضمن انتقادات خود به وضعيت اسفبار جامعه، گناه همه‌ي مشكلات را به شكلي بي‌پايه و اساس و هوچي‌گرانه به گردن روحانيت اصيل و مبارز شيعه [به عنوان يگانه ستون محكم و استوار مدافع استقلال و عزت ملي] و ميراث عزيز و عظيم و غني هويت معنوي و شيعي ما مي‌انداختند و بدينسان دانسته يا ندانسته و تحت لواي انتقاد از شرايط نابسامان وقت، تيشه به ريشه‌ي بنيان‌هاي هويت و استقلال و عزت مردم ايران مي‌زدند. اين دقيقاً همان چيزي بود كه استعمار روس و انگليس مي‌خواستند و از همين رو بود كه چه در آن زمان و چه امروز در بوق و كرناهاي تبليغاتي خود و از طريق آثار مستشرقاني چون «ادوارد براون» و «يان ريپكا» و منورالفكران فراماسونر دست پرورده‌ي آنها به ستايش و تجليل از اين شاعران پرداخته و مي‌پردازند.

6ـ شعر اين دوره در وجه غالب خود رنگ و بويي آشكارا سكولاريستي دارد. مثلث اصلي مفاهيم محوري شعر اين دوره يعني «وطن»، «آزادي» و «قانون» تماماً در تعريفي مدرنيستي و ناسيونال ـ ليبراليستي [آن هم از نوع تقليدي و سطحي و غرب‌زده‌ي آن] تعريف گرديده‌ و لذا ذاتاً خصيصه‌اي سكولاريستي دارند.

7ـ شعر اين دوره خواسته يا ناخواسته به لحاظ ماحصل و كاركرد تاريخي، بسترساز بسط و تعميق فرهنگ وارداتي شبه‌مدرنيستي و زمينه‌ساز تقويت حس و حال ناسيونال ـ شووينيستي و لذا آماده‌گر فرهنگي ـ رواني فضا براي به قدرت رسيدن استبداد شبه‌مدرن و ناسيوناليستي رضاخان بوده است.

8ـ در ادبيات منظوم اين دوره در كنار رويكرد غالب اجتماعي ـ سياسي، رگه‌ها و وجوهي از يك رويكرد عاشقانه نيز در مواردي ديده مي‌شود.

9ـ شعر دوره‌ي دوم ادبيات معاصر ايران، تخيل نيرومند و خلاق چنداني ندارد و به نظر مي‌رسد غرب‌زدگي بيشتر در لايه‌هاي عقلي، آگاهي شاعر حضور دارد و چندان با تار و پود عاطفي و احساسي او تنيده نگرديده است. از همين رو است كه صور حضور مفاهيم غرب‌زده و شبه‌مدرن بيشتر مبتني بر بهره‌گيري از تعابير و واژه‌هاي مدرن است و حالتي تصنعي دارد. در واقع غرب‌زدگي هنوز در اعمال ناخودآگاه عاطفي و تخيل شاعر قادر به آفرينش تصاوير و زبان بديع و ويژه‌ي خود نگرديده است.

10ـ ايران باستان ستايي، بزرگداشت چهره‌هاي گرد و غبار گرفته و به لحاظ تاريخي مبهمي چون مزدك و فخرفروشي گاه و بيگاه به عظمت خيالي و دروغيني كه مستشرقان فراماسونر از ايران باستان ساخته بودند يكي ديگر از درون مايه‌هاي اصلي شعر اين دوره است.

11ـ نخستين جوانه‌هاي توجه به مضامين سوسياليستي و بعضاً ماركسيستي نيز در برخي اشعار «ابوالقاسم لاهوتي» و نيز پاره‌اي اشعار مندرج در روزنامه «آموزگار» [با مديريت محمدتقي و منتشره در رشت] و نيز يكي از اشعار ايرج ميرزا ديده مي‌شود.

12ـ شعر اين دوره اگرچه به لحاظ محتوا شديداً شبه مدرن است و به لحاظ قالب نيز تفاوت‌هايي با شعر عصر بازگشت دارد اما هنوز به لحاظ ساختار دگرگون نشده و در كليت خود به قالب‌هاي كلاسيك شعر فارسي پاي‌بند است و جز در موارد نادري نظير برخي اشعار «تقي رفعت» يا «ابوالقاسم لاهوتي» يا «شمس كسمايي» هنوز به ساحت آنچه «شعر نو» ناميده مي‌شود قدم نگذاشته است.

از شاعران معروف اين دوره مي‌توان از غرب‌زده‌هاي افراطي‌اي چون عارف قزويني، ميرزاده‌ي عشقي، تقي رفعت، شمس كسمايي، ايرج ميرزا و مكرم اصفهاني و نيز از غرب‌زده‌هاي ميانه‌روتري چون اشرف‌الدين گيلاني و ملك‌الشعراء بهار نام برد. البته در بين اين دو نفر، بهار حكايت ديگري دارد. او يك سياستمدار و شاعر غرب‌زده‌ي تمام عيار اما زيرك و مصلحت‌انديش بود كه فرصت‌طلبي و سياست پيشگي‌اش موجب گرديد از تيغ تيز ديكتاتور خونريزي چون رضا پهلوي برهد و در بخشي از دوره‌ي خفقان رضاشاهي نماينده‌ي مجلس شود و در دوره‌ي پس از شهريور 1320 به وزارت برسد. ملك‌الشعرا بهار به لحاظ سياسي پيرو و نوچه‌ي قوام‌السلطنه بود و با تكيه بر شم سياسي و فرصت‌طلبي خاصي كه داشت در آغاز سلطنت رضاخان اين قلدر قزاق، براي او مديحه‌سرايي نيز كرد و بدينسان در دوره‌ي دوم و سوم ادبيات منظوم ايران حضور داشت و در اوايل آغاز دوره‌ي چهارم و با به جا گذاردن كارنامه‌اي از مانورهاي سياسي و مصلحت‌سنجي‌ها و منفعت‌انديشي‌هاي عافيت‌طلبانه به عنوان سياستمدار و شاعري شبه مدرنيست و همسو با افق كلي سير فرهنگي رژيم پهلوي به سال 1330 ش در اثر بيماري سل درگذشت كه كارنامه‌ي ادبي او را در بخش مربوط به دوره‌ي سوم ادبيات معاصر ايران مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد.

اشرف‌الدين گيلاني برخلاف بهار، شاعري ساده‌دل و عامي بود كه در افق ادب منظوم شبه مدرن اين دوره فعال گرديد و وجه تئوريك يا زيركي سياستمدارانه‌اي نداشت.
ديگر شاعران اين دوره هر يك به طريقي فوت كرده و يا آواره و خانه‌نشين گرديدند و عمرحيات جسماني و يا ادبي‌شان كفاف نداد كه به دوره‌ي بعد يعني مقطع ادبيات شبه‌مدرن رضاشاهي پا بگذارند. ايرج ميرزا در پي يك عمر زندگي عشرت‌طلبانه‌ي يك شازده‌ي قجري به سال 1304 ش درگذشت، عارف قزويني پس از مدتي جولان و فعاليت، اسير مشكلات رواني و شخصيتي خود و نيز مغلوب خودخواهي قزاق مستبد و تنگ‌نظري كه تحمل حضور و فعاليت هيچ كس جز خود را نداشت خانه‌نشين گرديد و اندكي بعد مرد.
تقي رفعت در پي قيام خياباني و شكست آن خودكشي كرد. ميرزاده‌ي عشقي را [كه شعارهاي آزادي‌خواهي شبه مدرنيستي را زيادي جدي گرفته بود و براي سردار سپه گردن فراز مي‌كرد] عوامل رضاشاه آينده ترور كردند.
اشرف‌الدين گيلاني بيمار و زمين‌گير و خانه‌نشين گرديد. مكرم اصفهاني كه ظرفيت چاپلوسي براي رضاشاه را داشت، مجله‌اي به راه انداخت و دكاني براي خود باز كرد. شمس كسمايي كه پس از مرگ تقي رفعت و خياباني و تعطيلي روزنامه «تجدد» جايي براي انتشار آثار خود نداشت، وقت خود را وقف همسر دوم و فرزندان خود كرد. ابوالقاسم لاهوتي به سوي كعبه‌ي آمال خود شوروي عصر استالين گريخت و همانجا در گذشت.
علي اي حال و در كل شعر شبه‌مدرن مشروطه و پس از مشروطه نقش تاريخي خود جهت بسترسازي براي بسط فرهنگ غرب‌زدگي شبه مدرن و شكل‌گيري استبداد فرهنگي ـ سياسي تجددمآبانه وابسته به امپرياليزم [شايد بي‌آنكه برخي از شاعران متعلق به آن از نقش خود در اين مسير آگاه باشند و يا نيت قلبي‌شان چنين بوده باشد] به طور تام و تمام ايفا كرد و در پايان اين دوره‌ي ادبي، دولت متمركز استبدادي غرب‌زده‌ و وابسته‌ي پهلوي در ايران استقرار يافت. اينك با هم مروري بر آراء و آثار شاعران اصلي اين دوره خواهيم داشت:

ابوالقاسم عارف قزويني؛ دون ژوان متجددمآب شعر اين دوره
«ابوالقاسم عارف قزويني» متوفي به 1312 ش يكي از شاعران و تصنيف سرايان معروف اين دوره است. او به سال 1258 ش در قزوين به دنيا آمد. روحيه‌اي عصبي و خلقي تند و پرخاشگر داشت. زندگي او آميزه‌اي از عشرت‌طلبي و مي‌خوارگي و شاعري و تصنيف‌پردازي بود. منتقدي شب‌هاي زندگي او را «سرشار از بزم‌هاي سرگيجه‌آور، باده‌نوشي‌هاي ديوانه‌وار، بازي‌هاي شهوت‌انگيز نوميد، كامجويي‌هاي بحراني و از همه رنگ، افيون و بنگ و موسيقي» (62) دانسته است. به تعبير او «شب شاعران جوان شبي است سرشار از آواز، عرق، ترياك، فحشا، سيفليس و تنهايي در جمع».(63)
عارف قزويني طبعي زودرنج و حساس و تندخو داشت، در جواني به دليل روابط عاشقانه و ازدواج پنهاني‌اي كه با دختر يكي از منتقدين قزوين پيدا كرد، ناگزير به فرار از زادگاه خود گرديد و به جمع مطربان دربار قاجار پيوست. با اوج‌گيري واقعه‌ي مشروطه با جريان منورالفكران شبه‌مدرنيست‌ همصدا گرديد و به شاعري و تصنيف‌سرايي و آوازه‌خواني در مسير اهداف گرايش مشروطه‌طلبان سكولاريست پرداخت. دامنه‌ي دون ژوانيسم عارف به زنان دربار قاجار نيز كشيده بود و آن گونه كه از زندگي‌نامه‌ها و ديوان خود او برمي‌آيد با دختران ناصرالدين شاه [افتخارالسلطنه، تاج‌السلطنه و اخترالسلطنه] روابط عاشقانه داشته است. (64)
عارف فردي كم‌سواد و به تعبير ملك‌الشعراء بهار «عوام» بود. اما طبع شعر و آوازه‌خواني خود را در خدمت اغراض ناسيونال ـ ليبراليسم غرب‌زده‌ي شبه روشنفكرانه قرار داده بود. در اشعار او ستايش مفهوم شبه‌مدرنيستي «وطن»، «مشروطه» و «آزادي» بسيار ديده مي‌شود.
رها نكرد دل از زلف خود به استبداد
گرفت و گفت تو مشروطه‌اي، طناب انداخت (65)
يا
هزار پرده از ايران دريد استبداد
هزار شكر كه مشروطه پرده پوش آمد
زخاك شهيدان راه آزادي
ببين كه خون سياووش چه سان به جوش آمد
براي فتح جوانان جنگجو جامي
زديم باده و فرياد نوش نوش آمد (66)

عارف، خود به ترويج تعبير متجددمآبانه‌ي «وطن» در اشعار خويش اشاره مي‌كند (67) و در ديوانش‌ تصريح مي‌كند كه زماني كه او از اين مفهوم [ناسيوناليستي] وطن سخن مي‌گفته است، كسي را از اين مفهوم سكولار شبه مدرن اطلاع نبوده است.
عارف مثل همه‌ي شاعران شبه مدرنيست اين دوره، رويكرد سكولاريستي و اسلام‌گريزي خود را در قالب عرب‌ستيزي و ستايش از ايران باستان و يا حكومت ساسانيان بيان مي‌كند:
تا كه شد پاي عرب، باز در ايران ز آن روز
خبرخرمي از كشور ساسان نرسيد (68)

عارف قزويني پس از صدور فرمان مشروطه و تشكيل مجلس شوراي اول با «حزب دموكرات» [حزب غرب‌زده و سكولاريستي كه تقي‌زاده و رسول‌زاده از اعضاي مؤثر آن بودند] همراه مي‌گردد و همصدا با موج ايران باستان‌ستايي اسلام ستيز به ستايش از آئين زرتشت مي‌پردازد:
به نام آنكه او ستايش كتاب است
چراغ راه دينش آفتاب است
مهين دستور دربار خدايي
شرف بخش نژاد آريايي
شفق چون سر زند هر بامدادش
پي تعظيم خور شادم به يادش
دو تا گرديده چرخ پير را پشت
پي پوزش به پيش نام زرتشت
چون گر دوست داري كشور خويش
ستايش بايدت پيغمبر خويش (69)

عارف صراحتاً آتش پرستي زرتشتي را راه نجات ايران مي‌داند و از مردم دعوت مي‌كند كه به تعاليم اين پيغمبر ايراني باور آورند. (70) عارف در اتوبيوگرافي درج شده در ديوان اشعارش با افتخار اجداد خود را زرتشتي مي‌نامد.(71)
او صراحتاً برخي مظاهر مذهبي اسلامي را مورد مسخره و انتقاد قرار مي‌دهد.(72) عارف مبلغ متعصب ناسيوناليسم شووينيستي بود و از اين منظر مي‌توان او را بسترساز رويكرد تبليغاتي رضاشاهي دانست. ديوان اشعار او ابياتي در ستايش باورهاي شرك‌آلود آتش پرستانه دارد:
پرستشگاهم اين آتش بود گو هستيم سوزد
كه‌اش زاتشكده زرتشت در اين دودمان دارم
مرا قوميت از زرتشت و گشتاسب بود محكم
به پيشاني باز اين فخر از پيشينيان دارم(73)

عارف با برخي چهره‌هاي ديگر مروج شبه مدرنيته در ايران نظير «حيدرخان عمواغلي» حشر و نشر داشت. عارف به دليل گرايش‌هاي شديد ناسيوناليستي‌اي كه داشت، اسير شعارهاي رضاخان سردار سپه گرديد و به جمع ستايشگران او پيوست و او را «مردم‌گرايي منجي ايران ناميد».(74)ظاهراً همين ستايش‌ها نيز سبب گرديد كمتر از يك دهه بعد وقتي تيغ خشم تكبر و تنگ‌نظري و فرعونيت پارانوييد رضاشاه سر دوست و دشمن را به فجيع‌ترين وضع قطع مي‌كرد، عارف از چنگال خونريز اين مستبد بي‌مايه اما جنايت‌پيشه سر به سلامت دربرد.
عارف به ستايش «كابينه‌ي سياه» كودتاي 1299 «سيدضياء» نيز پرداخته بود و حتي دو، سه سال پس از آن كودتاي شوم و عيان گرديدن ماهيت وابسته‌ي سيدضياء باز هم بر آن تأكيد مي‌‌ورزيد.(75) در آن سال‌ها اين مصرع عارف خطاب به سيدضياء معروفيت داشت كه سروده بود:
«قربان كابينه‌ي سياهت بازآ» (76)
به نظر مي‌رسد شم ناسيونال ـ غربزده‌ي عارف، افق شبه مدرنيستي و غربزده‌ي كابينه سياه سيدضياء و رضاخان را دريافته بود و از همين رو بود كه از آن حمايت مي‌كرد. عارف به سال 1302 ش وقتي غوغاي خيانت‌كارانه‌ و عوام‌فريبانه‌ي رضاخان سردار سپه درباره‌ي تأسيس جمهوري سكولار به راه افتاده بود نيز باز به ستايش مي‌پردازد و «غزل جمهوري» را مي‌سرايد كه بيت واپسين آن چنين است:
«كنون كه مي‌رسد از دور رايت جمهور
به زير سايه‌ي آن زندگي مبارك باد»(77)

و در «مارش جمهوري» مي‌سرايد:
«كار ايران رو به ره باد
نام شاهي رو سيه باد
زنده سردار سپه باد
با غريو كوس و شيپور»(78)

نكته‌ي تاريك ديگر در كارنامه‌ي عارف اين كه او با اين همه شور و هيجان و داعيه‌ي آزادي‌خواهي در سال‌هايي كه تازي سردار سپه براي تغيير سلطنت و تبديل شدن به رضاشاه آينده و در شرايطي كه مرحوم مدرس شجاعانه اما يك تنه در مقابل استبداد وابسته‌ي در حال شكل‌گيري قامت راست مي‌كند و مي‌ايستد و فرياد برمي‌آورد، ساكت مي‌ماند و در لالايي تصنيف‌هاي آزادي‌خواهانه و مشروطه‌طلبه‌اش به خواب مي‌رود. آيا از سرنوشت عشقي عبرت آموخته است و يا اينكه مهر دختركان و همهمه‌ي صداي كف زدن‌هاي جمعيت براي شاعران آوازه‌خوان، فرصت عمل كردن به شعارهاي آزادي‌خواهانه را از او گرفته بوده است؟ اما به نظر نگارنده، محتمل اين است كه نفرت او از رژيم قاجاري و دل‌بستگي وي به غرب‌زدگي شبه مدرن موجب گرديده بود كه غايت ناسيونال ـ غرب‌زده‌ي حركت رضاخان را دريابد و علي‌رغم آن همه شعر و شعار درباره آزادي‌خواهي، در برابر سر برآوردن ديو استبداد غرب‌زده سكوت همراه با رضايت ضمني نمايد. اين البته همسو با حركت كلي جريان روشنفكري ايران بود كه يا با رضاخان و سكولاريسم استبدادي او همراهي و همكاري فعال نمود [داور، دشتي، تقي‌زاده، پورداوود، فروغي] و يا در سكوت همراه با رضايت به استقبال آن رفت [عارف، مصدق پس از تأسيس سلسله‌ي پهلوي، قوام‌السلطنه] البته عارف در سال‌هاي اوج استبداد رضاشاهي [سال 1310] شايد از ترس يا براي ادامه يافتن مستمري‌هاي ماهانه‌ي دولتي يا چيز ديگر زبان به تملق رژيم پهلوي نيز مي‌گشايد. (79)
تعلق خاطر عارف به ناسيوناليسم ايران باستان‌گرا به گونه‌اي است كه هر چيز متعلق به ايران باستان براي او ستودني و ارزشمند تلقي مي‌شود و حتي به مدح و ثناي آيين شرك‌آلود و توخالي مزدك نيز مي‌پردازد.(80)
رويكرد سكولاريستي و ضدديني عارف به زندگي او را به ستايش شراب و «مأمن» ناميدن «شرابخانه» نيز واداشته است:
گريخت هر كه زظلمي به مأمني، عارف
شرابخانه در ايران پناهگاه من است(81)

افق نيست‌انگار غرب‌زدگي شبه مدرن ايران در جهان‌بيني و شعر عارف نيز ظاهر گرديده است. شعر عارف بسياري اوقات طعم تلخ سياه‌انگاري نيهيليستي دارد. از جمله‌ي اين اشعار عارف مي‌توان از غزل «روياي راحتي» با مطلع:
«در دور حفظ زندگي به جز از غم نديده‌ام / يك روز خوش زعمر به عمرم نديده‌ام» (82)نام برد. اين غزل در سال 1340 ق و در اوج هيجانات سياسي اواخر سلطنت قاجاريه سروده شده است. عارف در ديوان و اتوبيوگرافي‌اي كه نوشته است به كرات رويكرد نيست‌انگارانه‌ و سياه‌انديشانه‌ي خود به زندگي و حيات را آشكار كرده است.

ايرج ميرزا، شاهزاده‌ي غرب‌زده‌ي ستايش‌گر انحرافات اخلاقي
يكي ديگر از شاعران شبه‌مدرنيست اين دوره، «ايرج ميرزا» است. «ايرج ميرزا جلال‌الممالك» پسر شاهزاده‌ «غلامحسين ميرزا» [ملقب به «صدرالشعراء» و متخلص به «بهجت»] و از نوادگان فتحعلي‌شاه قاجار است. ايرج ميرزا از «اميرنظام گروسي» نويسنده متجددمآب آن دوره لقب «‏فخرالشعراء» دريافت كرد. ايرج ميرزا در نيمه‌ي دوم عمر خود و پس از نهضت مشروطه، جريان غالب شعر خود را معطوف به سروصداها و بازي‌ها و شعارهاي تجددمآبانه كرد. البته او برخلاف عارف قزويني از خاندان قاجار بود و در شبه‌مدرنيسم خود كمتر عليه قاجاريه چيزي مي‌گفت.
ايرج ميرزا اگرچه از نوادگان فتحعلي‌شاه بود اما از مكنت چنداني بهره نداشت و از اين رو عادت به مداحي دولتمردان بدسابقه و خيانت‌پيشه‌اي چون «امين‌السلطان» (86) و صنيع‌الدوله و اعتضادالسلطنه داشت تا از آن راه امرار معاش نمايد. او متولد سال 1290 ق و فردي عشرت‌پيشه و شهوت‌ران و زن‌باز و گرفتار انحراف جنسي و اخلاقي بود. مرگ او با سال 1304 ش بر اثر سكته‌ي قلبي و در يك محفل مي‌خوارگي روي داده است.
ايرج ميرزا در دوره‌ي دو حيات ادبي خود [كه دوره‌ي اصلي فعاليت شاعري اوست] شاعري تماماً ماترياليست و ملحد بود. او اعتقاد به معاد و زندگي اخروي نداشت و در قطعه‌ي «بهشت و دوزخ»(87)اساس آن را زير سوال برده است. وي قطعه‌اي ديگر به نام «دوزخ» (88) دارد و در آن جهنم را امري واهي مي‌نامد. ايرج ميرزا در شعري كه مصرع آغازين آن چنين است: «من از جحيم نترسم، از آن كه باري خداي…» نهايت بي‌اطلاعي خود از مباحث كلامي و اعتقادي و مباحث مربوط به معاد و جهنم را عيان مي‌كند و در بياني عاميانه و مغلطه‌گرانه مدعي مي‌شود العياذبالله خداوند، «مطبخي» نيست كه كسي را در آتش كباب كند! او از درك فلسفه‌ي نماز نيز عاجز است و مي‌پرسد كه خداوند به نماز بشر چه نيازي ندارد؟
ديوان اشعار ايرج ميرزا مشحون از سروده‌هاي توهين‌آميز و حتي تعابير هتاكانه‌ي ركيك نسبت به روحانيت مي‌باشد نظير مثنوي‌اي كه با مصرع «خدايا تا به كي ساكت نشينم؟» آغاز مي‌گردد. تعابير زشت و ركيك اشعار او عليه روحانيت آگاه به بي‌ادبي و اهانت نسبت به ساحت معصومين (عليهم‌السلام) نيز كشيده مي‌شود. تعابير زشت و بسيار بي‌ادبانه او درباره‌ي مراسم عزاداري امام حسين (ع)، وعاظ و فاجعه‌ي عاشورا به گونه‌اي است كه نقل آن شرم‌آور و غيرممكن است.
ايرج ميرزا قصيده‌اي در هجو شهيد آيت الله فضل الله نوري دارد كه با اين مطلع آغاز مي‌گردد:
«حجت الاسلام كتك مي‌زند / بر سر و مغزت دگنگ مي‌زند» (89) دشمني او با روحانيت به همين جا ختم نمي‌يابد و در قطعه‌ي «اشك شيخ» (90) و «تصوير زن» (91) و بسياري ابيات ديگر تكرار مي‌شود.
اين شاعر سكولاريست و دين‌ستيز گرفتار انحرافات اخلاقي مثل ديگر شاعران شبه‌مدرنيست هم دروه‌ي خود احكام الهي نظير «حجاب» را مورد استهزاء و اهانت قرار مي‌دهد. او در قطعه‌ي «تصوير زن» و قصيده‌ي «انتقاد از حجاب» (92) و برخي اشعار ديگر اين حكم الهي را از منظري متجددمآبانه و غرب‌‌زده مورد حمله قرار مي‌دهد.
زبان شعري ايرج ميرزا، زباني ركيك و فحاش است و در اشعاري نظير «قصيده مطايبه» و يا «قصيده مزاح با وزير»(93) و نيز در اشعار متعدد ديگر او اين ركاكت كلام آشكار است. آن گونه كه از برخي اعترافات و سروده‌هاي ايرج ميرزا برمي‌آيد، او مبتلا به انحراف جنسي بوده و در «مثنوي انقلاب ادبي» و «قصيده مزاح با وزير» و برخي اشعار ديگر او مؤيدات صريحي در اين خصوص ديده مي‌شود. در اشعار عارف نيز به تبع اكثر شاعران غرب‌زده‌ي اين دوره كم و بيش آثار توجه به مفهوم ناسيوناليستي وطن ديده مي‌شود، هر چند كه اين وجه شعرا و در مقايسه با عارف و يا عشقي كم‌رنگ‌تر مي‌باشد. اساساً حال و هواي اكثر اشعار ايرج ميرزا، حال و هواي عشرت‌طلبي‌هاي فسادآلود و بعضاً منحرفانه است و تعداد زيادي از اشعار او نيز به درد لمپنيسم كنار منقل و محفل مي‌خوارگي مي‌خورد.
در يك جمع‌بندي كلي مي‌توان ويژگي‌هاي شعر ايرج ميرزا را چنين فهرست كرد:
1ـ جهان‌بيني شعر ايرج ميرزا در دوره‌ي دوم حيات ادبي آن مبتني بر تجددگرايي سطحي و تقليدي است.
2ـ زبان شعري ايرج ميرزا، هتاك و بي‌ادب و بعضاً ركيك است.
3ـ شعر او در بسياري موارد مداح دولتمردان غرب‌زده و فراماسونر و خيانت‌پيشه‌اي چون «امين‌السلطان» و «صنيع‌الدوله» بوده است.
4ـ وجه غالب شعر ايرج ميرزا، خصيصه‌ي شهوت‌گرايي جنسي و منحرف او است.
5ـ شعر ايرج ميرزا، صبغه‌اي سكولاريستي و دين‌ستيز و مخالف احكام شريعت اسلامي دارد.
6ـ جهان‌بيني حاكم بر شعر ايرج ميرزا، نحوي ماترياليسم سطحي و عاميانه‌ي غريزه‌مدار و حيواني است.
7ـ در برخي اشعار او نظير «عارف‌ نامه» رويكرد انتقادي اجتماعي ـ سياسي ديده مي‌شود.
8ـ درون‌مايه‌ي برخي اشعار ايرج حول وطن‌دوستي ناسيوناليستي شكل گرفته است.
9ـ روحانيت‌ستيزي ناجوانمردانه و هتاكانه يكي از ويژگي‌هاي برجسته‌ي اشعار او است كه ريشه در جهان‌بيني عشرت‌طلب و غرب‌زدگي شبه مدرن سطحي و نفسانيت‌مدار او دارد.
10 ـ در اشعار ايرج ميرزا قطعه و قصيده‌هاي تملق‌طلبانه به منظور دريافت پول و يا «حكومت قزوين» و يا حتي «طلب اسب» نسبت به متمولين و منتفذين دولتي ديده مي‌شود.
11ـ زبان شعري ايرج ميرزا، ساده اما در بسياري موراد فحاشانه و ركيك است.
12ـ جهان‌بيني ايرج ميرزا آن‌گونه كه در شعر او ظاهر گرديده، كم‌مايه، سطحي و فاقد بينش اجتماعي و عمق و ژرفاي تئوريك است.
13ـ ايرج ميرزا به استفاده از قالب مثنوي توجه زيادي داشته است و اشعار او غالباً معطوف به حادثه و يا فلان درخواست مالي و يا حال و هواي محفل عشرت‌طلبي خاص و مرتبط با آن مي‌باشد.
14ـ بسياري از اشعار او عاشقانه است. اين اشعار به لحاظ تصويرسازي‌هاي شعر و تخيل، ضعيف و تكراري مي‌باشند.
اگرچه دهه‌ها است كه تبليغات مطبوعات و رسانه‌هاي روشنفكري معطوف چهره‌سازي از ايرج ميرزا مي‌باشد، اما واقعيت اين است كه تعداد اشعار خوب و قابل تأمل او نسبت به كل آثارش به راستي رقم ناچيزي را تشكيل مي‌دهد و سيماي غالب ايرج ميرزا در شعر معاصر ايران با سطحي‌ترين صور غريزه‌مداري‌هاي عشرت‌طلبانه و بيمارگونه و متجددمآبي سطحي و تقليدي پيوند خورده است.
------------------------------------------------------------------
منبع: باشگاه انديشه
انتهاي پيام/
 چهارشنبه 15 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 478]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن