واضح آرشیو وب فارسی:حيات: معرفي شهداي شهرداري (6) ؛ حسين يوسفي صادقلو
تهران - حيات
برف مي باريد . بر زمين چيزي نشسته بود اما آسمان را ابري يكدست و خاكستري پوشانده بود .
جمعيتي كه در كوچه و خيابان هاي حوالي تجريش حركت مي كرد ، دريايي بود انگار ؛ دريايي كه غريق خود را خوابيده بر گهواره ، بر سر امواج دست ها حمل مي كرد. دريا غريق خود را پيش مي برد تا به زمين بسپارد ؛ زميني كه روزي شهادت بدهد : " والسابقون السابقون اولئك المقربون في جنات النعيم ثلة من الاولين و قليل من الاخرين"
شهيد حسين يوسفي صادقلو در 7 مرداد 1336 در مرحله دربند شميران ديده به جهان گشود. پدرش جواد كارمند شهرداري بود و مادرش منصوره اسداللهي نام داشت. حسين پس از طي دوران كودكي، تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در مدارس زادگاهش گذراند و از دبيرستان پيشگام ديپلم گرفت. او تابستان ها در كنار پدر در شهرداري فعاليت مي كرد و عمدتا به امور حسابداري مي پرداخت. پس از دريافت ديپلم در كنكور شركت كرد و در چند رشته قبول شد. حتي جزو قبولشدگان بورس خارج از كشور نيز بود كه خودش از اين ميان رشته مخابرات را برگزيد و در دانشكده مخابرات واقع در خيابان شريعتي به تحصيل پرداخت و فوق ديپلم گرفت.
علاقه به تحصيل سبب شد كه او دوباره در رشته اي ديگر به تحصيل بپردازد، لذا پس از قبولي، دوباره رشته مهندسي برق و الكترونيك را ترجيح داد و رشته مزبور را تا آخر دوره كارشناسي آن ادامه داد.
حسين يوسفي در دوران تحصيل در دانشگاه از فعالان سياسي دانشجويي به شمار مي رفت. او با برخي گروه هاي اسلامي همكاري مي كرد و در تجمعات و راهپيمايي هاي دانشجويان حضوري فعال داشت. همين فعاليت هاي انقلابي سبب شده بود كه عوامل امنيتي رفتارهاي وي را كنترل كنند و به خانواده اش نيز اخطار بدهند كه اين كارها سبب اخراج او از دانشگاه خواهد شد، اما حسين همچنان فعاليت هايش را ادامه مي داد.
وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي فعاليت هاي خود را با عضويت در بسيج محل در آنجا متمركز كرد و كوتاه زماني بعد به استخدام شهرداي تهران درآمد و در اداره كل خدمات عمومي شهرداري تهران به عنوان تكنسين مخابرات مشغول كار شد .
يوسفي صادقلو چندي پس از شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران، در اوايل سال 1360 داوطلبانه عازم جبهه هاي نبرد شد و مسووليت تعمير و تنظيم بيسيم ها و دستگاه هاي مخابراتي را عهده دار شد.
او مدتي در اهواز، سپس در كردستان و بعدها در خرمشهر فعاليت كرد و سرانجام پس از يك سال و اندي حضور در جبهه، در 19 بهمن 1361 در عمليات والفجر مقدماتي در منطقه فكه به شهادت رسيد، اما به سبب عدم دسترسي به پيكر وي مفقود الاثر اعلام شد و سال هاي بعد، در 27 بهمن 1369 پيكرش به آغوش خانواده اش بازگشت و در امامزاده علي اكبر (ع) چيذر به خاك سپرده شد.
خانواده يوسفي سال ها در انتظار بازگشت فرزندشان مانده بودند و از شهادت وي هيچ اطلاعي نداشتند. در اين ميان ، مادر وي بيش از همه انتظار مي كشيد. او در طول آن چند سال نوشته هاي زيادي در فراق فرزندش خلق كرده و گويا با آن نوشته ها آرامش يافته است. در يكي از آخرين نوشته هايش آورده است : «مي دانيد كه چه قدر سوزان است اشك مادري منتظر . نه كسي نمي داند، چون در تنهايي من فقط خدا بود شاهد اشك هاي بسيارم. چنان در تنهايي دلم مي سوخت كه خدا هم با من بود و نگذاشت از پاي درآيم. حسين ، پسرم با اشك بدرقه ات كردم و با اشك منتظرت ماندم، نيامدي و هنوز سالها با همان اشك زندگي مي كنم، حالا ديگر اشكم به هق هق گلويم هم جواب نمي دهد.
خدانگهدار ، اشك من!»
شهيد يوسفي به ورزش تكواندو علاقه داشت و كمربند مشكي آن رشته را نيز اخذ كرده بود . هم اكنون پدر و مادر شهيد يوسفي در تجريش، انتهاي خيابان شريعتي در كوچه اي كه به ياد او نام گذاري شده زندگي مي كنند و برادران و خواهرانش نيز تحصيلات عاليه دارند.
"عطر خون" روايتي است از زندگي حسين يوسفي نوشته نرگس آبيار كه اداره كل امور ايثارگران شهرداري تهران آن را به چاپ رسانده است .
پايان پيام
چهارشنبه 15 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 140]