تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 10 دی 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):نیکوترین مردم از نظر ایمان، خوش خلق‌ترین و با لطفترین آنها نسبت به اهل خویش است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1847191548




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دخترى در برزخ زندگى


واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: دخترى در برزخ زندگى
[فاطمه وثوقى]
دختر نوجوان كنار پنجره راهروى دادسراى اطفال رو به حياط نشسته و به نقطه نامعلومى خيره مانده بود. وقتى به طرفش رفته و خودم را معرفى كردم از او خواستم تا با هم چند دقيقه اى گفت وگو كنيم.او نيز با صدايى لرزان و آهسته گفت: سال دوم دبيرستان بودم كه با پسرى به نام «سعيد» ـ ۲۵ ساله ـ در يكى از بوستان ها آشنا شدم.او گفت: به تازگى از غرب كشور به تهران آمده و شاگرد يك مغازه مكانيكى است. من ساده و خوش خيال هم حرف هايش را باور كردم. از همان اوايل آشنايى او بيش از اندازه به من ابراز علاقه مى كرد و من نيز با رؤياپردازى، آينده روشنى پيش روى خودم مجسم مى كردم. مدت كوتاهى پس از آشنايى نيز او به من پيشنهاد ازدواج داد. وقتى موضوع را با خانواده ام در ميان گذاشتم آنان بشدت مخالفت كردند. پدرم گفت: تو بايد درس بخوانى و آينده درخشانى را براى خودت رقم بزنى. الآن هم بهتر است به فكر ادامه تحصيل و قبولى در دانشگاه باشى نه ازدواج.
اما افسوس كه به حرف ها و نصيحت هاى دلسوزانه شان گوش ندادم. مى خواستم با پافشارى هايم خانواده ام را تسليم خواسته ام كنم اما آنها راضى نمى شدند.
همزمان با اعتصاب غذا چند روزى به مدرسه نرفتم و تصميم به ترك تحصيل گرفتم. پدرم كه با ديدن اين شرايط طاقتش تمام شده بود مرا در زيرزمين خانه حبس كرد تا بلكه آرام شوم. اما من تصميم گرفته بودم هرطور شده با «سعيد» ازدواج كنم. به همين خاطر وقتى از زيرزمين نجات يافتم با «سعيد» نقشه فرارم را طراحى كرديم. وقتى همه اعضاى خانواده ام در خواب بودند شبانه از خانه بيرون رفتم. «سعيد» با «پرايد» سفيد يكى از دوستانش سر خيابان منتظرم بود و با عجله سوار شده و همراه او به خانه يكى از دوستانش در شمال رفتيم.
چند روزى را آنجا بوديم. در همان روزها به رفتار و حركات او مشكوك شدم پس از كنجكاوى متوجه حقايق تلخى شدم.
سعيد اعتياد شديدى به «شيشه» داشت. وقتى اين موضوع را فهميدم كه خيلى ديرشده بود و راهى براى بازگشت نداشتم. ملتمسانه از او خواستم تا اعتيادش را ترك كند. او هم قول داد به خاطر عشق و علاقه مان بزودى ترك كند. اما تمام وعده هايش دروغ بود. پس از چند روز وقتى به تهران برگشتيم و به اتاق اجاره اى او رفتيم صاحبخانه اش به محض اطلاع از حضور من در خانه، از سعيد خواست هرچه زودتر مرا از خانه بيرون كند، اما سعيد مرا خواهر خودش معرفى كرد و گفت: براى تحصيل از شهرستان به تهران آمده ام. صاحبخانه هم به شرط افزايش اجاره خانه با ماندن من در آنجا موافقت كرد.«سعيد» روزها در خانه مى خوابيد و شب ها از خانه خارج مى شد. هرچه به او مى گفتم اين چه كارى است كه شب ها بايد سر كار بروى او جواب درستى نمى داد. در حالى كه به او شك كرده بودم يك شب تعقيبش كردم و پى به حقايق دردناكى بردم. او يك سارق وسايل خودرو بود. با اطلاع از اين موضوع دنيا دور سرم چرخيد. چون من با لجبازى و پافشارى هايم خودم را به چاه تاريكى انداخته بودم. سعيد هم معتاد بود و هم سارق.
آن شب با چشمانى اشكبار به خانه بازگشتم و به انتظار «سعيد» نشستم. او نيز همزمان با طلوع خورشيد به خانه بازگشت. همان موقع از او خواستم تا حقايق را بازگو كند. او هم وقتى پى برد همه چيز را فهميده ام قهقهه اى سر داد و با تمسخر گفت: تو چقدر خوش خيالى دختر! اين كار درآمدش بيشتر از نان كارگرى است و به هيچ عنوان آن را كنار نمى گذارم.با شنيدن اين حرف ها احساس كردم دنيا روى سرم خراب شد. تنفر تمام وجودم را گرفت و در همان لحظه بى اختيار كارد ميوه خورى را كه روى ميز بود برداشتم و به طرفش حمله ور شده و چند ضربه به سينه اش زدم. در حالى كه بشدت ترسيده بودم، وسايلم را جمع كرده و از آنجا خارج شدم. بى هدف در خيابان پرسه مى زدم تا اين كه براى رهايى از عذاب وجدان خودم را تسليم مأموران كردم. ساعتى بعد هم فهميدم او مرده!
چندين بار پدر و مادرم براى ديدنم به كانون اصلاح و تربيت آمدند اما از شرم و خجالت نمى توانستم آنها را ببينم به همين خاطر فقط با چند قطعه عكس آنها كه هنگام فرار از خانه برداشته بودم درد دل مى كنم تا كمى از غصه هايم كم شود. حالا نيز شبانه روز دعا مى كنم كه مورد عفو و بخشش قرار گيرم. اما مى دانم چه سرنوشت شومى در انتظار من است.
 چهارشنبه 15 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 148]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن