واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: با اين بيانها روشن شد كه خطاي اين است كه چگونگي تعلق اراده الهي را به فعل تميز ندادند و بين با فرق نگذاشتند و به بطلان تاثير اراده عبد در فعل به واسطه تعلق اراده خداي متعال به آن حكم كرده.اند.
اما معتزله، گرچه در قول به اختياري بودن افعال مردم و ساير لوازم با مخالفند، لكن در اثبات اين معنا راهي را پيموده.اند كه در فساد، دست كمي از قول ندارد! و آن مسلك اين است كه آنها از يك طرف اين مطلب را به نفع مجبره مسلم دانسته.اند كه تعلق اراده الهي به فعل موجب بطلان اختيار مي.گردد و از طرف ديگر اصرار دارند كه افعال انسان اختياري است؛ و در نتيجه تعلق اراده الهي را به افعال منكر شدند و نفي كردند. پس برايشان لازم آمد كه خالق ديگري براي افعال ثابت كنند كه او انسان است؛ همان.گونه كه خالق غير افعال خداست! و محذور برآنان لازم آمد و به محذوراتي افتادند كه به مراتب شديدتر از محذورات است؛ همان.طور كه امام فرمود:
در كتاب احتجاج آورده است كه عبايه بن ربعي اسدي از اميرمومنان(ع) از معناي پرسيد؛ امام در جواب فرمود: عبايه ساكت شد. حضرت به او گفت: فرمود: معناي اين روايت با بيانات گذشته ما واضح است.
در شرح العقائد شيخ مفيد از امام علي.النقي(ع) روايت شده كه از آن حضرت درباره افعال بندگان سوال شد كه: امام در جواب فرمود:
همه افعال ما داراي دو جهت است: 1. جهت ثبوت و وجود؛ 2. جهت انتساب و فاعل. اتصاف افعال به طاعت و گناه يا حسنه و سيئه از جهت دوم است؛ زيرا از جهت ثبوت و تحقق، فرقي ميان و نيست؛ فرق تنها در جهت دوم است و آن اين است كه با امر الهي موافق است و با امر الهي مخالف است. همچنين بين قتل نفس به نفس و قتل نفس به غيرنفس يا ضرب يتيم به خاطر ادب كردن و ضرب يتيم از روي ستم از جهت وجودي فرقي نيست؛ بنابراين گناهان صلاح يا موافقت امر يا فايده اجتماعي مي.باشند برخلاف طاعات. 7
الله خالق كل شيء: خدا آفريننده هر چيزي است. (زمر، 52) ...هم كه آدمي آن را انجام مي.دهد، از لحاظ ثبوت و وجود، است.
الذي احسن كل شيء خلقه: خدايي كه هرچه آفريده، خوب آفريده است. (سجده، 7) از اين آيه به ضميمه آيه اولي روشن مي.شود كه هر چيزي كه مخلوق است، از جهت حسن است؛ پس و از يك ديگر جدا نخواهند شد.
از سوي ديگر خداوند پاره.اي از افعال را (بد) ناميده است: من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسيئه فلا يجزي الا مثلها: هركس كار نيك به جا آورد، براي او ده برابر است و هركس كار بد به.جا آورد، به جز همانند آن جزا داده نمي.شود. (انعام، 160)
مراد از در اين آيات، گناهاني است كه انسان انجام مي.دهد، به دليل آنكه مجازات براي آن ذكر شده است، از اينجا درمي.يابيم كه سيئات، از آن حيث كه معصيت.اند، عدمي و غيرمخلوق.اند؛ چرا كه اگر مخلوق بودند، حسنه بودند نه سيئه. 8
ما اصاب من مصيبه` في الارض ولا في انفسكم الا في كتاب من قبل ان نبراها: هيچ مصيبتي نه در زمين و نه در نفس.هايتان به شما نمي.رسد، مگر آنكه در نوشته.اي است، پيش از آنكه آن.را پديد آوريم. (حديد، 22)
ما اصاب من مصيبه` الا باذن الله و من يؤمن بالله يهد قلبه: هيچ مصيبتي به شما نمي.رسد، مگر به اذن خدا و هركه به خدا ايمان آورد، خدا قلب او را هدايت مي.كند. (تغابن، 12)
و ما اصابكم من مصيبه` فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير: هر مصيبتي كه به شما برسد، به واسطه آن چيزي است كه دست.هاي شما انجام داده است و خدا از بسياري عفو مي.كند. (شوري، 30)
ما اصابك من حسنه` فمن الله و ما اصابك من سيئه` فمن نفسك: هرچه از حسنه به تو برسد، از خداست، و هرچه از سيئه به تو برسد، از خود تو است. (نساء، 79)
و ان تصبهم سينه يقولوا هذه من عندك قل كل من عند الله فمال هؤلاء القوم لا يكادون يفقهون: اگر به اينها حسنه.اي برسد، مي.گويند: اين از جانب خداست و اگر به آنها سيئه.اي برسد، مي.گويند: اين از جانب توست. بگو همه از جانب خداست. اينها چگونه.قومي.اند كه هيچ سخن تازه.اي را نمي.فهمند؟ (نساء 78)
از اين آيات مي.فهميم مصيبت.هايي كه به انسان مي.رسد، نسبي است؛ يعني انساني كه به يكي از نعمت.هاي خدا (مثل امنيت، سلامت، صحت و غنا) متنعم است، واجد و داراي آن نعمت مي.باشد، پس اگر به واسطه نزول نازله يا رسيدن مصيبتي فاقد آن شد، اين نازله نسبت به اين شخص سيئه است، چون مقارن است با فقد و از دست دادن، يعني . پس هر نازله و مصيبتي از جهت وجودي.اش از ناحيه خداست، و از اين جهت كه جهت وجودي آن است سيئه نيست، ولي نسبت به كسي كه داراي چيزي بوده و حالا از دست داده، سيئه است. پس هر بدي (سيئه)، از جهت عدمي، منسوب به خداي سبحان نيست، اگرچه از جهت وجودي.اش به واسطه و امثال آن منسوب به خداست.
3. جبر و تفويض از نظر فلسفه.
شكي نيست اشيائي را كه ما در خارج، مي.ناميم، اموري هستند كه آثار عملي نوعي دارند و اين آثارند. ما وجود اين انواع و نوعيت آنها را كه از غيرشان امتياز مي.يابند، از طريق آثار و افعال خارجي ثابت مي.كنيم؛ بدين.گونه كه از طريق حواس خود، كارهاي نوعي و آثار مختلفي مشاهده مي.كنيم، بدون آنكه حواس ما در احساس اين آثار، به امري غير از آثار عرضي رسيده باشد؛ اما بعد از احساس آثار، از طريق قياس و برهان، و موضوعي را كه باعث پابرجايي اين آثار و افعال شده است، ثابت مي.كنيم و از اختلاف آثار مشهود، حكم به اختلاف اين موضوعات يعني مي.كنيم. مثلا اختلافي كه در آثار و ساير انواع حيوانات مشهود است، موجب مي.شود كه حكم كنيم مختلفي وجود دارند كه چنين و چنان نام دارند و آثارشان نيز چنين و چنان است؛ همچنين اختلافات بين و .هاي گوناگون را از ناحيه يا آنها، اثبات و حكم به وجود آنها مي.كنيم. 9.
تقسيم افعال به و .
از سوي ديگر (كاركردها) در مقايسه با موضوعات خود، در تقسيم اولي، دو دسته.اند:
1- فعلي كه از طبيعت صادر مي.شود، بدون اينكه در صدور در آن، دخالت داشته باشد؛ مثل كار نشو و نمو و تغذي نباتات و حركات اجسام و همچنين و كه صحت و مرض و امثال آنها گرچه معلوم و قائم به ما هستند، ولي تعلق علم به آنها هيچ تاثيري در وجود و صدور آنها ندارد و تمام استناد را به فاعل طبيعي خود دارند.
2- فعلي كه از جهت بودن و تعلق گرفتن به آن، از فاعل صادر مي.گردد، مثل افعال ارادي انسان و ساير حيوانات صاحب شعور. اين قسم از فعل، فاعلش آن را انجام مي.دهد، از آن جهت كه علم او، به آن تعلق گرفته و آن را مشخص كرده و از ساير چيزها بازشناخته است. پس علم، در كارهايي كه فاعل انجام مي.دهد، اين نقش را دارد كه آن.كار را از كار ديگر، معين مي.گرداند و تميز مي.دهد. اين تميز و تعيين از جهت انطباق مفهومي است كه كمال فاعل است و به واسطه علم، برمصداق خارجي انطباق پيدا مي.كند و تحقق خارجي مي.پذيرد، زيرا فاعل - هر فاعلي كه باشد -. فعلي را انجام مي.دهد، كه مقتضاي كمال و تمام وجود اوست، پس فعلي كه از علم صادر مي.شود، از آن جهت، احتياج به علم دارد كه فاعل، چيزي را كه كمال است از چيزهايي كه كمال نيست بازشناخته و تميز مي.دهد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 146]