پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848432475
راضيه تجار در گفت وگو با حيات نوسوژههاى ناب جنگ مغفول مانده است
واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: راضيه تجار در گفت وگو با حيات نوسوژههاى ناب جنگ مغفول مانده است
اشاره: راضيه تجار، متولد سال 1326 تهران، داستان نويس، كارشناس و مدرس داستان. در پرونده كارى تجار انتشار 20 جلد كتاب جاى گرفته است. او كارش در حوزه ادبيات پايدارى را با كتاب هفت بند آغاز كرد و با همان كار موفق به كسب مقام نخست در تهران و مقام دومىدر ايران شد. نرگسها، زن شيشه اي، كوچه اقاقيا از ديگر كارهاى اين نويسنده است.
بگذاريد گفت و گويمان را درباره نامىآغاز كنيم كه براى اين شاخه از ادبيات معاصر ايران استفاده مىشود. ادبيات پايدارى كه نامىجهانى و مصطلح براى اين نوع از ادبيات است و در مورد جنگ در ديگر كشورهاى هم استفاده مىشود، ادبيات دفاع مقدس و ادبيات جنگ. شما خودتان نويسنده هستيد و مىدانيد كه كلمهها بارهاى معنايى متفاوتى دارند. آيا هر سه نام ادبيات پايداري، ادبيات دفاع مقدس و ادبيات جنگ به درستى براى اين نوع از ادبيات كاربرى دارد؟
در ارتباط با نام من هم معتقدم، عنوانى را كه ما براى يك جريانى مد نظر قرار مىدهيم يقينا مىتواند به ما در ارتباط با درك صاحت و درون مايه و محتوى آن جريان كمك كند. من بيشتر معتقدم در ارتباط با جنگ خودمان اتفاقى كه افتاد بهتر است با همان نام ادبيات پايدارى يا ادبيات دفاع مقدس ياد كنيم چون جنگ بسيار گسترده است. براى مثال اگر نگاه كنيم مىبينيم كه ما در اينجا براساس شواهد و مدارك و گفتهها و قانونى كه نوشته شده مظلوم بوديم. به ما حمله شده به همين صورت كه در عالم واقع حقيقت جارى و سارى بوده در ادبيات ما نيز كه نشات گرفته از اين واقعيتها و حقايق است به طبع بايد ادبياتى در كارنامه داشته باشيم كه از مظلوميت، از دفاع از رشادتها و پايمردىها و از طبعات اين جنگ بگويد. ما هنوز به اين جنگ نزديكيم و سنى كه جنگ را ديده اند حضور دارند و از بين نرفتهاند و بسيار سينه به سينه با اين قضايا بوديم.
جنگ يك اتفاقى است كه وقوع مىپيوندد اما واقعيت اين است كه آمده اند و با ما جنگيده اند ولى ادبياتى كه خلق مىشود اين ادبيات بايد در حقيقت از آن چيزى بگويد كه نشان دهنده اين واقعيت باشد و نويسنده آن بايد ريشه در اين آب و خاك داشته باشد. نويسنده اش نسبت به موقعيتى كه او را در آن قرار داده اند بايد عرق داشته باشد. نويسنده بايد به نوعى فرهنگ جامعه اش را بشناسد و نويسنده اش بايد از حقايق بگويد. يعنى مثل آينه گردان واقعيتهايى باشد كه اتفاق افتاده است. اما عينا نياز نيست كه اين را منعكس كند.
پس چكار بايد بكند؟
در اينجاست كه نويسنده مىتواند تخيلش را هم در خدمت اين واقعيت و حقيقت قرار دهد و آنچه را كه خلق مىكنند در قالب ادبيات قرار دهد. حالا چه داستان كوتاه، چه داستان بلند و چه خاطره نويسي. اينها همه قالبهاى نگارشى است كه هنرى تر از همه آنها رمان و داستان كوتاه است. گنجاندن واقعيتها در اين قالبها استفاده از تخيل نويسنده، محصولى را به وجود مىآورد كه ضمن بيان واقعيتها وجه هنرى نيز دارد. البته قالب ديگر هم هست كه همان زندگى نامه داستانى است.
شما نظرتان درباره نوع نگاه به جنگ در داستاننويسى چيست؟
من بيشتر از آن دست نويسندگانى هستم كه معتقدم ما نبايد چشمانمان را ببنديم واز مشهودات يا اسناد و موقعيتها واقعى چشم پوشى كنيم و خيال كنيم داريم درباره جنگ جهانى اول و دوم مىنويسيم. و آن سياه نگرىها و بى تفاوتىها و اضمحلال روحى و آن تيره و تار ديدن همه جا و روزنه اى بر آسمان نديدن را در كارهايمان لحاظ كنيم. و آن حالت خمودگي، بدبختي، فضاحت و فلاكت را در كارهايمان جارى كنيم. نظرمان اين باشد كه داريم درباره جنگ مىنويسيم و نويسنده هم جنگ را دوست ندارد و اصلا ما در سراسر جهان دنبال صلحيم.
البته كه مىگوييم ما صلح را دوست داريم ما عاشق صلحيم اما وقتى يك جنايتى اتفاق افتاده و حمله اى صورت گرفته وقتى موشك باران شد وقتى بچههاى ما اين طرف واقعا مقاومت كردند و وقتى جنگ ما جنگ مردمىبود و مردم ما ايستادگى كردند. وقتى يك رئيس جمهور خائنى داشتيم و هنوز نيرو نرسيده بود در آن موقعيت خود مردم ايستاده بودند و مىجنگيدند آيا نبايد اينها را ببينيم. از از اضمحلال و از عواقب جنگ بگوييم؟
من خود به شخصه مىگويم اين درست نيست. وقتى يك نفر در خانه را با لگد باز مىكند، تو مىزنى در گوشش و بيرونش مىكني. نمىايستى كه گريه كني. پس اگر از اين زاويه نگاه كنيم مىگوييم ادبيات مقاومت، ادبيات پايداري. اين تعريف بر تارك اين نوع از ادبيات بايد بدرخشد.
شما بحث جالبى را مطرح كرديد. اينكه ما بياييم و از نگاه ديگرى به جنگ بنگريم. شما مىگوييد مثبت انديش باشيد. اگر جوانهايمان رفتند و جنگيدند. اگر شهيد داديم اگر جانباز داشتيم. اما بياييم نگاه قشنگى داشته باشيم. و بگوييم همه اينها رفتند جنگيدند تا حتى يك وجب از خاك ما در طول تاريخ 200 ساله معاصرمان از دست نرود.
اما آيا شما معتقد نيستيد كه جنگ به هرحال با هر هدفى كه هست پيامدهاى منفى هم دارد. و اگر ما بخواهيم از اينها چشم پوشى كنيم يعنى شجاعت آن را نداشتيم كه صادقانه بنويسيم.
من مىگويم چرا شجاعت نداشته باشيم صادقانه بنويسيم وقتى اين همه سوژه بكر مغفول مانده، اين همه سوژه درباره استقامت، رشادت، پايمردي. چرا درباره انديشه و تفكر، تاكتيك و تكنيك و دفاع، دفاعى كه مردمىبوده ننويسيم. چرا ما همه اينها را نبينيم و چشممان را روى اينها ببنديم و درباره آسيبهاى دو دهه بعد بنويسيم.
وقتى ما به پرچممان احترام مىگذاريم كسى نمىآيد بگويد شما چرا يك پارچه را مىپرستيد اين پرچم نماد كشور ما است. داستانهايى هست كه از آسيبهاى جنگ مىگويد مضاف بر اينكه در اين دهه ما كارهاى زيادى از اين دست ديدهايم چرا كه از جنگ فاصله گرفتيم. وقتى در حال جنگيدن بوديم آن روحيه مقاومت بايد مدام بالا نگاه داشته مىشد. براى مثال جريان تيمىرا مىتوان مطرح كرد كه در زمين فوتبال بازى مىكنند. تماشاچيان طرفدار اگر هو بكشند روحيه تيم افت مىكند. در زمانى هم كه جنگ در جريان بود نويسندهها هم نمىتوانستند از ابعاد منفى آن بنويسند. و مردم هم پشتيبانى مىكردند. اما الان چون از جنگ فاصله گرفتيم به طبع خيلى داستانها را داريم كه از آسيبها هم گفته است. ولى نرم گفته است.
يعنى شما اعتقاد به نگاه عادلانه و صادقانه به جنگ در ادبيات پايدارى داريد؟
دقيقا
خيلى از صاحبنظرها معتقدند كه ادبيات نخستين گام براى آن است كه يك جامعه به آرمانها و ايدهآلها نزديك شود. و باز خيلىها معتقدند كه ادبيات حتى تفكرهاى جامعه شناسانه را رقم مىزند. و باز اگر بخواهيم در مراحل ساده تر درباره تاثيرگذارى ادبيات سخن بگوييم مىتوانيم بگوييم يك داستاننويس مىتواند با نگاه موشكافانه اش به شهردارش يادآورى كند يك جانباز نمىتواند از پله بالا برود او نيازمند اجراى تدابيرى است كه با توانايىهاى كنونى فيزيكيش همسو باشد. اگر چه اين موضوع گفتن از تبعات منفى جنگ است اما نتايج مثبتى را به دنبال دارد. خلاصه آنكه هنرمند كاشف است و در حوزه ادبيات پايدارى هم نويسنده نبايد از اين امكانش چشم پوشى كند.
هنرمند هميشه پيشرو است. و من مىخواهم بگويم بخشى از اين داستانها نوشته شده است. منتها متاسفانه خيلىها نمىخوانند چون نمىخوانند و نمىدانند چه چيزهايى خلق شده است فكر مىكنند هيچ اتفاقى نيفتاده است و فقط آن بخش شعارى و تيپيك را مىبينند.
با اين همه به نظر شما در يك داستان ارزشى چه نكاتى بايد لحاظ شود تا تاثيرگذارى لازم را داشته باشد.
از يك سو داستان شعارى و فقط تعريف و تمجيدى نباشد. از سوى ديگر نويسنده فقط سياهانديش و با نگاه تاريك به جنگ نگاه نكند. يك داستانهايى در اوايل جنگ و در دهه اول خلق شد كه پر از شعار بود و سست. هنوز هم ده تا كار دست ما مىرسد كه 9 تايش آنقدر ضعيف است كه كنار گذاشته مىشود و تصويب نمىشود. در اين نوع از كارها نويسنده آمده به دفاع از جنگ بپردازد. اما كار آنقدر به لحاظ ساختار ضعيف است و نويسنده ضعيف اين دفاع را انجام داده است كه اگر كار چاپ شود همه مىخندند. صد در صد آن داستان نمىتواند روى پاى خودش بايستد. وقتى كسى يك داستان كوتاه مىنويسد در خلوتش خود اوست و كاغذش اما وقتى مىآيد آن را چاپ مىكند اگر كارى نه از نظر هنرى و نه از نظر پيامىچيزى براى گفتن نداشته باشد مانند يك موجود ناقص الخلقه است. بالاخره داستان بايد هم به لحاظ ساختار و هم محتوا آنقدر قوى باشد كه بتواند از خودش دفاع كند. ديگر آنكه همه درباره شاهكارهايى حرف مىزنند كه حتى خود نويسندههانيز اين شاهكارها را خلق نمىكنند. فقط خيلى قشنگ شعار مىدهند. برنامهاى بود به نام در سايه آتش كه در آن با كسانى صحبت كرده بودند كه ضعيف نويسترين هستند و بيشترين چهره را هم نشان دادند.
در اين ميان كسى نيست بگويد پس چرا با اين حرفهايى كه مىزنيد داستانى كه خودتان خلق مىكنيد چنين كيفيتى را دارد. پس چرا گفتههايتان را خودتان رعايت نمىكنيد. شعار دادن كه مهم نيست. مهم آنست كه در كار چه انجام بدهى و چه خلق كني. فرصتها را هم كه داشتي، پس انجام بده. اما بعضىها فقط حرف مىزنند. اما بعضىها خودشان را نشان دادند و اقلا 10 تا داستان كوتاه موفق و 4 تا كار بلند خوب در بخش ادبيات پايدارى نوشته اند. كارهايى كه در تاريخ ادبيات ما مىماند.
بعضى از كسانى كه مثلا مىروند و از بنيان حفظ آثار سفارش كار مىگيرند و بعد مىبينى از كيسهاشان چيز ديگرى در مىآيد. در اين ميان گلايه ما از همين كسانى است كه دم دست ما هستند و گرنه آن كسى كه كتابى نوشته و چاپ كرده هيچ، او عقيده خودش را نوشته است. اما اينها چرا چنين عمل مىكنند. از نظر اخلاقى و انسانى اين كار درست نيست. حالا كه سه دهه از جنگ گذشته همه آنهايى كه مىتوانند شاهكار بنويسند بايد بنويسند.
فكر مىكنيد چرا خيلى از نويسندهها كه جوان هستند و مىتوانند قلم خوبى هم داشته باشند به آن سطح لازم در كار نمىرسند.
در مورد اين نويسنده ها هنوز آن عرق ريزى روح كه فاكنر هم از آن مىگويد اتفاق نيفتاده است. نوشتن سخت است. اين نيست كه آدم يك شب بنشيند و خلق كند و نتيجه هم شاهكار باشد. نويسندگى لوازم خودش را كه استعداد و پشتكار است و كسانى كه هنوز به مرتبه اى نرسيدهاند بايد زير نظر يك استاد كار كنند تا چراغدارشان باشد و راهشان را روشن كند و مطالعه مدام و خوب لازم است.
در اين ميان نوآورى چه نقشى دارد؟ منظورم اين است كه لابد يك نويسنده بايد چيزهايى را از كارش حذف كند تا به نوآورى برسد.
تيپ سازي، كليشه سازي، شعار گويي، سوژههاى نخ نما بايد از اينها دورى كرد. اينها گفته شده و بهترينهايش هم ماندگار شده است. الان وقت آن رسيده كه ناگفتهها گفته شود. و يا نگاه تازه به وجود آيد. نگاه تازه است كه خيلى از موضوعها را تازه مىكند. شما فكر مىكنيد چقدر درباره عشق يا فقر يا چنين مضامينى گفته شده اما يك نويسنده موفق مىآيد و از زاويه اى ديگر وارد مىشود و چيزهايى را مىبيند كه انگار ديگران نديده اند و چيزهايى را به مخاطبانش مىدهد كه براى او جذاب است. و آن مكشوفات است كه باعث تاثيرگذارى بر مخاطب مىشود. تكرار مخاطب را بى حوصله مىكند. خلاقيت يعنى همين كه نويسنده از آن چيزى كه خداوند در وجودش به وديعه گذاشته استفاده و از زاويه جديدى آغاز به گفتن كند.
نويسنده چه مسئوليتى بر عهده دارد؟
حالا اين را هم بايد اضافه كنم كه اگر يك جاهايى سختگيرىهايى مىشود كه مثلا مجوز نمىدهند (البته من زياد موافق) نيست. اما مىخواهم بگويم كسى كه واقعا مىنويسد شرط انصاف اين نسيت كه اگر ما مىبينيم پنير گران است پا بگذاريم روى تمام حقيقتى كه زير پايمان است. حداقل اين است كه برويم و مطالعه كنيم. كسى كه مىخواهد ادبيات جنگ را بنويسد مىتواند برود و اسناد و مدارك و ناگفتههايى را كه در جاهاى مختلفى در اين مورد هست بخواند. نويسنده اين شاخه از ادبيات بايد برود و تحقيق كند. تا بداند آيا همه، آنچيزى است كه خودش مىداند يا چيز ديگرى هم هست. حداقل خودش را به تعادل برساند. كسى كه مىخواهد از جنگ دفاع كند بايد بدون آنكه به دام شعار و تيپ سازى افتاده باشد كار كند. چرا كه اگر يك نويسنده به دام اين موارد بيفتد ديگر كارش ارزش چاپ ندارد. بويژه در اين دهه كه ما به دنبال ادبيات ناب هستيم.
پيشكسوتان ادبيات ايران هم در اين عرصه نوشته اند و كارهاى مانايى را به ادبيات ايران هديه كرده اند.
ديگر اين مسئله يك مسئله ملى ميهنى است. آقاى دولت آبادى چند سال است كه مىگويند مىخواهم بنويسم ديگر نمىدانم مىنويسند يا نه. يا خدا بيامرز آقاى احمد محمود كارى در رابطه با جنگ نوشت. آن كار هم جز اولين كارهايى بود كه در همان سالهاى 62-61 درآمد كار به مستندنگارى مىماند. انگار راوى دوربين به دست بود و هر آنچه را كه اتفاق مىافتاد روايت مىكرد. كار خوبى هم بود. اتفاقا آقاى احمد محمود نويسنده به روزى بود. يعنى به جاى آنكه راجع به مسائل 5 دهه گذشته بنويسد و درباره فئودالها و روستا بنويسد مسائل روزش را دستمايه كارش كرد. و اتفاقا سعى كرده بود بى طرفانه هم به ماجرا نگاه كند. انگار كه دوربينى ماجرا را ثبت و ضبط مىكند. و بسيارى از نويسندگاه پيشكسوت ما كه قوى پنجه هم بودند منحاى اسماعيل فتحى كه مىآيد و زمستان 62 را مىنويسد. ايشان هم در اين حوزه گرچه خيلى هم رندانه در بعضى از جاها ايده خودش را پياده كرده است اما نتيجه كار قابل توجه است. من خودم كار را خواندم و لذت هم برد. مىآييم سراغ بعضى ديگر از نويسندگان، غير از نويسندگان جبهه اى كه ايدئولوژيشان انقلاب و اسلام است و موضع گيرى آنچنانى نمىكنند، كمتر هستند نويسندگانى كه خوب مىنويسند. در حالى است كه چگونه مىتوانى نويسنده باشى و ايرانى و وقايع روز را ببينى و سكوت كني. يا اگر نوشتى از الف تا ى را بر عيله بنويسي. خوب تو كه چنين نويسنده اى هستى برو و در جبهه دشمن بايست ديگر. نمىشود كه همه چيز را لوس كرد. چنانچه ايراد گرفته مىشود كه چرا نمىگذاريد بعضى از وقايع درج شود. من مىگويم بشود اما به شرطى كههانريش بل را نبينى و از او نمونه بردارى نكني.
اما بعضىها در كارهايشان فقط ياس و بدبينى است بدون اينكه يك رگه روشنايى در كارشان باشد. جنگى كه در عالم واقع اين تاريك بينى نبود. يعنى عكسها، فيلمها، ديدهها و شنيدهها به ما مىگويد جنگ ما متعلق به تيرگى نبوده است. خب من معتقدم اگر من نوعى مىخواهم در حوزه ادبيات دفاع مقدس بنويسم نمىتوام مسائل خودم را فقط در كار حاكم كنم. بلكه بايد از ديدهها و شنيدهها و آنچه كه هست استفاده كنم. يعنى آنقدر هجوم سوژه زياد است كه آدم نمىرسد اينها را جمع كند حالا در شرايطى كه بهتر و بهترين هست آدم بايد بهترين را انتخاب كند تا برسد به ته ماجرا.
فكر نمىكنيد اين نگاهى كه شما داريد شايد بتواند تعبيرى از سانسور باشد؟
منظورتان چيست؟
ببينيد نويسنده اى نگاه سياهى به جنگ دارد و بعد تاريك آن را مىنويسد -اينجا از واژه جنگ استفاده مىكنم چون براى آن آدم جنگ است هيچ كسى جنگ را دوست نمىپسندد- چون نگاهش چنين است. اما راضيه تجارمىآيد ابعاد مثبت اين اتفاق چون رشادت و پايدارى و... را مىنويسد. حالا ما اگر بخواهيم بگوييم خانم يا آقاى نويسنده وقتى هنوز اين سوژهها هست و آنچنان كه شايسته است به اين سوژهها پرداخته نشده شما چرا از آن نگاه مىنويسى بيا و از اين نگاه بنويس. در اين صورت ما داريم به او سرمشق مىدهيم و اين خط دادن به معناى سانسور نگاه او نيست؟
حالا من مىگويم. من مىگويم چرا اگر من داستان كوتاهى از اين دست بنويسم در خيلى از نشريات چاپ نمىكنند. چرا وقتى كتاب بچههايى كه نگاه مقاومتى به اين موضوع داشتند در جشنوارههاى متعدد مطرح مىشود اصلا بايكوت مىشد؟ چرا در صد سال داستان نويسي، حسن عابدينى وقتى مىآيد داستان نويسها را داورى كند خيلىها را نمىبيند. از كسانى كه اينگونه نگاه كردند.
چرا؟
خوب سانسور مىكنند ديگر. اصلام من هم معتقدم وقتى مىخواهند بنويسند چرا آنچه را كه 8 سال در كشورمان بوده نمىبينند. هيچ كدام از اينها برايشان ملموس نبوده است. حالا مىخواهند بنويسند ما كارى نمىتوانيم انجام دهيم اما آن ديگر ادبيات پايدارى نيست. اين انتقاد شما وارد است. اما من مىگويم اگر اكنون آرامش و آسايشى هست به خاطر همين مقاومت بوده است. چطور وقتى تيم فوتبال ما برنده مىشود ما همه هورا مىكشيم؟ چون نسبت به ايرانمان عرق و جوششى داريم و آن فوتبال تنها نمادى است. با اين همه من عقيده دارم اتفاقا در اين دهه كه دهه سوم است هر كسى كه مىخواهد از اين نگاه هم بنويسد هيچ مانعى نيست. ديگر مردم ما شناخت پيدا كردهاند. ولى من خودم كسى نيستم كه از آن نگاه بنويسم چون معتقدم هنوز آنقدر سوژههاى به جامانده دارم كه بايد به آن بپردازم. من آمدم درباره شهيد شيرودي، شهيد بابايى و يا 8 سردار شهيد جنگ نوشتم. يك مجموعه دارم به نام جاى خالى آفتابگردانها كه داستانهاى بسيار دلى ام هست. هفت بندم هم اولين داستانم بود كه من با آن آغاز كار كردم؛ در همان سالهاى 64-65.
ادبيات پايدارى در زندگى شما چه اثرى داشت؟
من خودم اصلا يك انقلابى داغ و دو آتيشه نبودم و اين را هم به صراحت مىگويم. من يك نظارهگر بودم كه از حاشيه نگاه مىكرد. اما اين جنگ كه شروع شد ديگر نتوانستم ساكت باشم، ديگر پاى مردم و كشور من در ميان بود. و شواهدى كه از دل جبهه برايم مكشوف شد من را راضيه تجار كرد. حتى مىتوانم بگويم جنگ مرا با انقلاب آشتى داد و اين را براى اولين بار است كه مىگويم. اين نبود كه من يك شبه طرفدار شوم ايستادم و آرام ارام در حد بضاعت خودم ماجرا را درك كرد. سعى كردم اول بفهمم و بعد عاشق شود. تا جهان بينى و ايدئولوژى آدمىاز درون ساخته نشود از قلمش نمىتواند چيزى جارى شود. اگر غير از اين باشد به دل مخاطب نمىنشيند.
و نوع حضور شما در عرضه جنگ باعث شد كه نوشتههايتان هم از حاشيهها باشد.
يك نويسنده سوژهها را از دل واقعيتها برداشت مىكند. فاميل دورى داشتيم كه دو پسر با نامهاى افشين و تكين داست. يكى از اين پسرها رفت و شهيد شد. از همين اتفاق سوژه اى گرفتم و داستانى خلق كردم كه بقيه اش تخيل بود. در اين داستان يكى از پسرها كه پدرشان هم سرهنگى است از پدرش جلو مىزند و مىرود و شهيد مىشود. واقعيت هم همين بود. در آن روزگار خيلى از نسل جوان از اولياشان جلوتر بودند. اسمشان را هم گذاشتم افشين و تكين. حتى وقتى مىخواستم كتاب را چاپ كنم به من توصيه كردند كه اسم اينها را عوض كنم اما من وقتى به كار چاپ رسيدم دوباره همين نامها را براى آنها گذاشتم. چون اين اسمها ايرانى است. يعنى من اينها را مخلوط مىبينم. ايرانىها زرتشتىهايى بودند كه آمدند و دين اسلام را پذيرفتند. اينجا را كه تخليه نكردند و عده ديگرى را وارد اين مرز و بوم كنند. ايرانىها همانها بودند كه يك بازسازى درونى كردند.
دوشنبه 13 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-