واضح آرشیو وب فارسی:حيات: معرفي شهداي شهرداري تهران (5) ؛شهيد محمد علي دامنگير 14 سال سخن نگفت
تهران - حيات
سكوت 14 ساله اش 5 روز قبل از شهادت شكست و به مادرش گفت : "ببخشيد اذييتان كردم".
شهيد محمد علي دامنگير، فرزند فضل الله و سكينه، در اول بهمن 1331 در تهران زاده شد. تحصيلات خود را تا سال دوم دبيرستان در خيابان تيموري تهران ادامه داد و پس از مدتي به خدمت سربازي رفت.
دوران جواني وي با اوج مبارزات مردمي عليه رژيم پهلوي همزمان شد و او همگام با مردم در راهپيمايي ها و محافل انقلابي حضور يافت و در واپسين دم حيات رژيم پيشين، در جريان آزادسازي زندانيان سياسي قصر و چندين زندان ديگر فعاليت كرد.
مدت كوتاهي به همكاري با جهاد سازندگي پرداخت. او در همان ايام با ماشين هاي كمپرسي به باغداران حوالي شهريار كمك هاي زيادي كرد.
با پيروزي انقلاب اسلامي مدت كوتاهي به همكاري با جهاد سازندگي پرداخت.
به گفته نزديكان او در همان ايام با ماشين هاي كمپرسي به باغداران حوالي شهريار تهران كمك هاي زيادي كرد. وي پس ازچندي به استخدام شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه درآمد و به عنوان راننده مشغول كار شد.
با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران، دامنگير در اوايل سال 1360 از طريق سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به جبهه هاي غرب اعزام شد. يكي دو ماه از حضورش در جبهه نگذشته بود كه از ناحيه كتف دچار مجروحيت شد و در بيمارستان بستري گرديد. بيست روز بعد، بدون اينكه به خانواده اش اطلاع دهد، از همان بيمارستان به جبهه بازگشت و در 2 فروردين 1360 در شوش از ناحيه مغز دچار آسيب ديدگي سختي شد و بدن بيهوشش را به بيمارستان انتقال دادند. او مجهول الهويه بود. پس از ده روز كه در سردخانه را باز كردند متوجه شدند كه نايلون روي پيكر دامنگير بخار زده، لذا پي بردند كه او زنده است. بنابراين او را به بيمارستان ايرانشهر تهران انتقال دادند و مدتي در بخش اي سي يو بستري شد و چندين عمل روز مغز وي انجام گرفت. خانواده اش مدت ها بعد، از وضعيت او خبردار شدند و به منزل انتقالش دادند.
دامنگير بر اثر اصابت تركش به مغزش به افتخار 90 درصد جانبازي نايل آمده و از آن به بعد تا زمان شهادتش كه چهارده سال به طول انجاميد، بارها عمل شد.
او در طول اين چهارده سال هيچ گاه حرف نزد. با حركت تركش ها در مغز، حالت هاي او هم تغيير مي كرد. بينايي و شنوايي و تكلم و قدرت حركت را از دست داده بود و فقط مي توانست يكي از دست هايش را تكان دهد. در طول اين مدت مادر و خواهرش از او پرستاري كردند و وي پنج روز پيش از شهادتش فقط يكبار زبان به تكلم باز كرد و خطاب به مادرش گفت: «ببخشيد اذيتتان كردم» و سرانجام در 18 دي 1374 مصادف با نوزدهم ماه رمضان به شهادت رسيد.
پيكر او را در قطعه شهداي امامزاده طاهر كرج به خاك سپردند.
او در دوراني كه هنوز دچار آسيب ديدگي نشده بود بود هميشه زير سقف آسمان نماز مي خواند به هنگام نماز رنگش مي پريد، اشك مي ريخت و بدنش به لرزه در مي آمد.
پدر شهيد دامنگير از دنيا رفته است و مادرش در منزل خواهر شهيد زندگي مي كند. كوچه محل زندگي شهيد به ياد او نام گذاري شده است.
كتاب " شب روز دهم " روايتي است از زندگي اين شهيد بزرگوار نوشته خسرو باباخاني كه از سوي اداره كل امور ايثارگران شهرداري تهران به چاپ رسيده است .
پايان پيام
دوشنبه 13 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 134]