تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815427471




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مقام و تاریخ هنر اسلامی


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: بدون-- دانستن-- تاريخ-- هنر اسلامي--، نمي--توان-- تحولات-- تاريخ-- انديشه-- اسلامي-- را به-- خوبي-- باز شناخت--. در ادامه--، تاريخ--
معماري--، نقاشي-- و موسيقي-- را در سرزمينهاي-- اسلامي-- به-- روايت-- كتاب-- «تاريخ-- فلسفه-- در اسلام--» اثر م--.م--.شريف-- مرور مي--كنيم--.

نقاشي-- هيچگاه-- در قرآن-- حرام-- شمرده-- نشده-- است--
5-4- آنچه-- بيش-- از همه-- جالب-- توجّه-- است--، نقاشيهاي-- ديواري-- است-- كه-- بيشتر نشان-- دهنده--ي-- تصاويري-- از زندگي-- روزمرّه--، يك-- صحنه--ي-- شكار و مظاهري-- از تاريخ--، شعر و فلسفه-- است-- به-- صورت-- پيكرهايي-- كه-- بالاي-- سر آنان-- كلماتي-- به-- زبان-- يوناني-- نوشته-- شده-- است--. گنبد گرمخانه-- به-- شكل-- آسمان-- نقاشي-- شده-- بود و صورفلكي-- دُبّ اكبر، و دُبّ اصغر، علائم-- منطقة--البروج-- و غيره-- بر آن-- نقش-- بسته-- بود. اما از همه-- مهمتر، تصاوير دشمنان-- اسلام-- بود كه-- بني--اميّه-- آنان-- را مغلوب-- ساخته-- بودند و اسامي-- آنها بدين-- شرح-- به-- زبانهاي-- عربي-- و يوناني-- بالايشان-- ثبت-- شده-- بود: قيصر (امپراتور بيزانس--)، رودوريك-- Rodoric (پادشان-- ويزيگوت-- اسپانيا)، خسرو ( Chosro)، نجاشي-- پادشاه-- حبشه-- و دو نام-- ديگر كه-- محو شده-- است--.

بر خلاف-- اعتقاد عامّه--، نقاشي-- در هيچيك-- از سور قرآني-- از منهيات-- شمرده-- نشده-- است-- و تنها در حوالي-- پايان-- قرن-- دوم--/هشتم-- بود كه-- مخالفت-- با آن-- شكل-- كاملاً مذهبي-- به-- خود گرفت--.
يادگارهاي-- معماري-- دوره--ي-- اموي-- آثار واقعاً شكوهمندي-- است-- كه-- از سنگ-- تراش-- خورده-- و رشته-- طاقهايي-- با ستونهاي-- مرمرين-- بنا گرديده-- و داخل-- ساختمانها با قابسازيهاي-- مرمر و معرّق-- كاري-- (فسيفسا) تزيين-- گرديده-- است--. سقف-- مساجد تقريباً در تمام-- موارد به-- صورت-- دو شيبه-- ساخته-- شده-- است--. مناره--ها بلند و چهارگوش-- و نشئت-- گرفته-- از برج-- كليساهاي-- دوره--ي-- قبل-- از اسلام-- سوريّه-- است-- و شكل-- سه-- دهانه--ي-- شبستانها نيز از همين-- تأثير حكايت-- مي--كند. معماري-- دوره--ي-- اموي-- آميخته--اي-- از شيوه--هاي-- مختلف-- است--، در درجه--ي-- اول-- سبك-- سوريه--، سپس-- ايراني-- و در عين-- حال-- در انتهاي-- اين-- دوره--، نشانه--هاي-- نفوذ معماري-- مصري-- را در مشتّي-- به-- وضوح-- مي--توان-- ديد. معماري-- اموي-- داراي-- مشخصه--هاي-- زير بود: قوسهاي-- نيم-- دايره--، هلالي-- و جناغي-- درگاهها يا طاقهاي-- تخت-- (تاوه--اي--) با طاق-- كمكي-- نيم-- دايره-- در بالا: سنگ-- طاقهاي-- كام-- و زبانه--دار؛ طاقهاي-- نيم-- استوانه--ي-- سنگي-- و آجري--، گنبدهاي-- چوبي-- و گنبدهاي-- سنگي-- با لچكيهاي-- كاملاً كروي--. ظاهراً عنصر سكنج-- در اين-- دوره-- معمول-- نبوده-- است--. از نوشته--هاي-- قدماً چنين-- بر مي--آيد كه-- نوعي-- مسجد در عراق-- متداول-- بوده-- است-- كه-- ديوارهايي-- از آجر و گاهي-- از خشت-- خام-- داشته-- و سقف-- صاف-- چوبي-- آن-- بدون-- استفاده-- از قوس-- واسطه-- مستقيماً بر روي-- ستونها استوار مي--شده-- است--. در اينجا ارتباط-- مستقيمي-- ميان-- بارگاه-- باستاني-- ايران-- (آپادانا) با ايوانهاي-- سرپوشيده-- (تالار) كاخهاي-- جديدتر ايراني-- كه-- داراي-- سقف-- مسطّح-- است-- مشاهده-- مي--شود.

تقريباً در همين-- اوقات--، قسمتهايي-- از مسجدالاقصي-- در بيت--المقدس-- به-- دست-- خليفه-- المهدي-- بازسازي-- شده-- بود. تحقيقات-- اخير مؤيّد اين-- است-- كه-- مسجد مذكور داراي-- يك-- راهرو مركزي-- به-- عرض-- 50/11 متر و هفت-- راهرو و در هر يك-- از طرفين-- چپ-- و راست-- بوده-- كه-- هر يك-- 15/6 متر پهنا داشته-- است--. تمام-- راهروها عمود بر ديوار قبله-- و داراي-- سقف-- دو شيبه-- بوده-- است--. در انتهاي-- راهرو مركزي-- گنبد چوبي-- بزرگي-- قرار دارد. در ضلع-- شمالي-- يك-- در بزرگ-- در وسط-- و هفت-- در كوچك--تر در جوانب-- چپ-- و راست-- واقع-- بود و ضلع-- شرقي-- يازده-- در «تزيين-- نشده--» داشت--.
شيوه--ي-- معماري-- اين-- مسجد در طرح-- مسجد جامع-- قُرطُبه-- كه-- در سال-- 170/786-787 به-- دست-- عبدالرحمن-- اول--، آخرين-- خليفه--ي-- خاندان-- اموي-- ساخته-- شد، تأثير زيادي-- داشته-- است--. در مسجد اخير طّي-- سه-- مرحله-- الحاقاتي-- صورت-- گرفته-- است--، اما قسمتهاي-- اوّليّه-- هنوز موجود است--. در اينجا نيز مثل-- مسجدالاقصي--، راهروها كه-- تعداد آنها يازده-- تاست-- همگي-- بر ديوار عقب-- عمودند، با سقفهاي-- دو شيبه--ي-- موازي-- پوشيده-- شده--اند و راهرو وسط-- از ديگر راهروها عريض--تر است--. نفوذ معماري-- سوريّه-- در اسپانيا در اين-- دوران-- عجيب-- نيست--، چرا كه-- اسپانيا مملو از پناهندگان-- سوري-- بود.

از ديگر ابنيه--ي-- اين-- دوره-- كه-- در تاريخ-- معماري-- از اهمّيّت-- فراوان-- برخوردار است--، آب-- انبار رمَله-- در فلسطين-- است--. قسمت-- زيرزميني-- اين-- آب-- انبار 8 متر عمق-- دارد و با پنج-- رشته-- طاق-- 4 دهنه--، به-- شش-- راهرو تقسيم-- شده-- است--. طاقها همه-- نوك-- تيز هستند و به-- نظر مي--رسد كه-- مراكز دو نيمه-- قوس-- هر طاق-- بين-- يك-- پنجم-- تا يك-- هفتم-- عرض-- دهانه-- از يكديگر فاصله-- داشته-- باشند. تاريخ-- ذوالحّجه--ي-- 172 / مه-- 789 كه-- به-- خط-- كوفي-- بر گچ--كاري-- زير سقف-- نقش-- بسته-- است--، جاي-- ترديدي-- باقي-- نمي--گذارد كه-- اين-- طاقها، قرنها بيشتر از نخستين-- قوسهاي-- جناغي-- در اروپا زده-- شده-- است--.

اعراب-- نخستين-- بار در سال-- 19/640 تحت-- فرماندهي-- دليرانه--ي-- عمرابن--العاص--، فاتحانه-- قدم-- به-- خاك-- آفريقاي-- شمالي-- نهادند. سرتاسر مصر در ظرف-- كمتر از دو سال-- تصرف-- شد و عمروعاص-- اردوگاه-- نظامي-- فسطاط-- را در جنوب-- قاهره--ي-- امروزي-- بر پا كرد. فُسطاط-- تا سال-- 360/969 كه-- فاطميّون-- قاهره-- را تأسيس-- كردند همچنان-- پايتخت-- مصر بود. عمرو در فاصله--ي-- سالهاي-- 20-21/641-642 مسجد ساده--اي-- در فسطاط-- بنا كرد كه-- اوّلين-- مسجد آفريقا به-- شمار مي--آيد. اين-- مسجد در عهد امويان-- توسعه-- و بهبود يافت-- و با گذشت-- زمان-- به-- صورت-- مسجد معروف-- فسطاط-- درآمد.
مسجد عمرو نخستن-- بار در سال-- 53/673 به-- دستور معاويه-- توسعه-- يافت-- و چهار مناره-- در چهارگوشه-- آن-- بر پا شد. اين-- اوّلين-- بار بود كه-- در يك-- بناي-- اسلامي-- مناره-- ساخته-- مي--شد.
توسعه--ي-- عمده--ي-- بعدي-- اين-- مسجد در سال-- 212/827، مقارن-- دوران-- خلافت-- مأمون-- و به-- دست-- عبداللّه--بن--طاهر، والي-- مصر صورت-- گرفت--. از آن-- زمان-- تا به-- حال--، اين-- مسجد بارها تعمير و بازسازي-- شده-- است--.

مسجد عمرو در حال-- حاضر محوّطه--ي-- وسيعي-- را شامل-- مي--شود. در ديوارهاي-- جانبي-- بيست-- و دو پنجره-- تعبيه-- شده-- كه-- روشنايي-- بيست-- و دو راهرو شبستان-- را تأمين-- مي--كند. شبستان-- سه-- محراب-- و هفت-- رشته-- طاق-- داشته-- است-- و هر رشته-- طاق-- داراي-- نوزده-- دهانه-- و متكي-- بر بيست-- ستون-- بوده-- است--. تمام-- طاقها با تيرهاي-- تزيين-- شده-- كلافبندي-- شده-- است--.

خصوصيات-- نقاشي-- اسلامي--
5-11- نقاشي-- اسلامي-- در تاريكي-- آغاز شد - تاريكي-- ناشي-- از تحريم-- نمايش-- تصويري-- اشياء مادّي--. اسلام-- دعوت-- خود را با مبارزه-- با شبيه--سازي-- آغاز كرد و استقرار نظمي-- مبتني-- بر منطق-- را هدف-- اصلي-- خود قرار داد. قوانيني-- وضع-- كرد و سازمانها و تشكيلاتي-- بنياد نهاد تا اهداف-- آسماني-- خود را در زمين-- عينيّت-- بخشد. اسلام-- تنها به-- تبيين-- اصول-- و ارزشها اكتفا نكرد، بلكه-- كوشيد تا ثابت-- كند كه-- اين-- معاني-- در همين-- عالم-- فاني-- قابل-- درك-- و تحصيل-- است--. در اين-- مجاهده--، اسلام-- مي--بايست-- گرايشهاي-- جاهلي-- را نه-- تنها در ميان-- اعراب--، بلكه-- در بين-- تمامي-- ملل-- مغلوب-- ريشه--كن-- سازد. شرك-- رابطه--اي-- مرموز و تقريباً ذاتي-- با بت--پرستي-- داشت-- و تنها از راه-- هنرهاي-- زيبا بود كه-- مي--شد بتهايي-- آن-- چنان-- زيبا و باشكوه-- بر پا كرد كه-- بيننده-- را مفتون-- و مجذوب-- خود سازد. زيبايي--شناسي-- در نظر مشركين-- مفهوم-- مذهبي-- داشت--. در ذهن-- مشرك-- دلبستگي-- به-- زيبايي-- عين-- پرستش-- بود. شرك-- آيين-- جاهليت-- بود و بر مبناي-- ارتباط-- ميان-- بشر اوليه-- و نيروهاي-- طبيعي-- كه-- در زندگي-- روزمره-- با آنها مواجه-- بود شكل-- گرفته-- بود. اسلام-- اين-- پيام-- را به-- همراه-- آورد كه-- خدا يكي-- است-- و فقط-- اوست-- كه-- سزاوار پرستش-- است-- و قواي-- طبيعت-- را بشر مي--تواند مسخر سازد و در راه-- اهداف-- و مقاصد خود به-- كار گيرد. مصلحت-- اسلام-- در آن-- زمان-- اقتضا مي--كرد كه-- زيباييها و ارزشهاي-- ظاهري-- تحت--الشّعاع-- اخلاقيات-- و محاسن-- معنوي-- قرار گيرد. لذا، اين-- ضرورت-- تاريخ-- بود كه-- مسلمانان-- نخستين-- را بر آن-- داشت-- تا هنر را كه-- نمايش-- اله--ها و الهه--ها و قهرمانان-- ملي-- را موضوع-- پرستش-- قرار مي--داد، تحريم-- كنند.
از اين--رو آغاز نقاشي-- در جهان-- اسلام-- با مانعي-- همراه-- بود كه-- بدون-- در نظر گرفتن-- آن--، درك-- هويّت-- خاص-- و منحصر نفوذ نقاشي-- اسلامي-- ممكن-- نخواهد بود. بعضي-- از خصايص-- انحصاري-- نقاشي-- اسلامي-- از اين-- قرار است--:

1- مسلمانان-- به-- كتاب-- آسماني-- خود، قرآن-- عشق-- مي--ورزيدند و در كار استنساخ-- آن-- كوشيدند تا آن-- را زيبا و شيوا بنگارند و چنين-- بود كه-- شيوه--هاي-- جديد رسم--الخط-- ايجاد گرديد و در امر كتابت-- تحوّلات-- بديع-- پديد آمد. كلام-- محكم-- و خوش-- آهنگ-- قرآن--، نويسندگان-- را بر آن-- مي--داشت-- تا آن-- را با گرمي-- و احساس-- بنويسند و كلمات-- و حروف-- آن-- را به-- شكلي-- موقر و موزون-- به-- رشته--ي-- تحرير درآوردند. نقاشي-- اسلامي-- نتيجه--ي-- ايجاد اين-- تحولات-- در كار خطّاطي-- است--. از اين-- روست-- كه-- مي--بينيم-- نقاشان-- مسلمانان-- بر خط-- بيش-- از هر چيز ديگر تأكيد مي--كنند. يك-- خط-- قوي-- و خوش-- رنگ-- و يك-- اشاره--ي-- محكم-- قلم-- نقّاش-- مي--تواند شكلي-- دلربا بيافريند كه-- بيننده-- را مجذوب-- و مسحور خود سازد. خط-- است-- كه-- حائز اهميت-- است--، ساير اجزاء خود به-- خود قوام-- مي--يابند. زيبايي-- اشكال-- بسته-- به-- شكل-- خط-- است--، چه-- مستقيم-- باشد و چه-- منحني--. همين-- خط-- است-- كه-- ملاك-- زيبايي-- را به-- دست-- مي--دهد.

2- اسلام-- سخت-- پايبند تاريخ-- است--. از ديد اسلام--، طبيعت-- تنها به-- عنوان-- زمينه--اي-- براي-- رشد شخصيت-- انسان-- و تحقّق-- افعال-- او قابل-- توّجه-- است--. نقاشان-- از اعضاي-- فعال-- و سرزنده--ي-- جامعه--ي-- اسلامي-- به-- حساب-- مي--آيند. در نظر آنان-- جنگها و منازعات--، ظهور و سقوط-- حكومتها و تخريب-- و احداث-- شهرها وقايعي-- هستند كه-- اهميت-- حياتي-- دارند و نمي--توان-- با بي--قيدي-- و رضايت-- به-- آنها نگريست--. از ديد هنرمند مسلمان--، شخصيت-- انسان-- داراي-- والاترين-- ارزشهاست--. از اين-- روست-- كه-- سرگذشت-- و عمل-- آدمي-- موضوع-- اصلي-- نقّاشي-- اسلامي-- را تشكيل-- مي--دهد. نكته--ي-- چشمگير در پرده--هاي-- نقاشي-- مسلمين--، نپرداختن-- به-- موضوعاتي-- از قبيل-- عرصه--هاي-- وسيع--، كوهها و دره--ها، تندبادها و رگبارهاست-- كه-- خصايص-- اصلي-- نقاشي-- چيني-- به-- شمار مي--رود. علت-- اصلي-- اين-- امر ظاهراً درك-- اين-- معني-- است-- كه-- براي-- زنده-- و با روح-- جلوه-- دادن-- مناظر طبيعت-- لازم-- است-- كه-- تعابير و اشارات-- انساني-- به-- كار گرفته-- شود. تندباد را بايد سهمگين-- و توفنده-- ترسيم-- كرد و باد را سرزده-- در لابه--لاي-- درختان-- به-- تصوير كشيد. درّه--ها را در ترنّم-- نغمه--ها و كوهسارها را همچون-- آغوشي-- گرم-- و سرشار از محبت-- بايد مجسم-- كرد. تصوير يك-- منظره-- تنها زماني-- لذّت-- بخش-- خواهد بود كه-- به-- چشم-- سرنگريسته-- شود، زماني-- كه-- به-- هر حال-- نشاني-- از آدمي-- در خود داشته-- باشد. اين-- بدان-- معنا نيست-- كه-- نقاشان-- مسلمان-- از ترسيم-- دورنما خودداري-- مي--كردند، كار آنان-- در اين-- زمينه-- به-- مراتب-- چشمگيرتر از آثار مشابه-- نقاشان-- امپرسيونيست-- فرانسه-- و هلند است--. مع--ذلك--، از آن-- اجتناب-- داشتند كه-- دورنمايي-- را صرفاً براي-- اينكه-- دورنماست-- به-- تصوير درآورند. حضور يك-- انسان-- در پرده--ي-- نقاشي-- لازم-- بود تا منظره-- را طبيعي-- و واقعي-- جلوه-- دهد. طبيعت-- بدون-- وجود انسان-- مرده-- و بي--معني-- است--. در نظر نقاش-- مسلمان--، تصوير زيباييهاي-- طبيعت-- ناقص-- و گنگ-- است--، مگر اينكه-- بيننده--ي-- منظره-- نيز به-- نحوي-- در صحنه-- حاضر باشد. اين-- نحوه--ي-- جديدي-- از ادراك-- است-- كه-- در آن--، طبيعت-- حاصل-- فعل-- و انفعال-- ما بين-- محركهاي-- طبيعت-- و چشم-- انسان-- است--. منتقدين-- غربي-- هنر اسلامي-- از اين-- نكته-- غافلند. آنها، تنها به-- اين-- سبب-- كه-- نقاشي-- اسلامي-- به-- طبيعت-- في-- حد ذاته-- عنايتي-- نداشت--، آن-- را في-- الجمله-- احساساتي-- و رؤيايي-- خوانده-- و به-- همين-- اكتفا كرده--اند.

3- نقاشان-- مسلمان-- در كار خود از علم-- مناظر و مرايا (پرسپكتيو) استفاده-- نمي--كردند و از اين--رو تقريباً تمام-- پرده--هاي-- آنان-- به-- استثناي-- پرده--هايي-- كه-- در زمان-- جهانگير و با الهام-- از آثار نقاشان-- هلند و فلاندر تهيّه-- شده-- فاقد عمق-- به-- نظر مي--رسد. نقاشان-- مسلمان-- بُعد سوم-- و تغييراتي-- را كه-- اين-- بُعد در نحوه--ي-- تجسم-- انسان-- موجب-- مي--شود ناديده-- گرفته--اند. شايد به-- اين-- علت-- كه-- موضوعات-- دور و نزديك-- به-- يك-- اندازه-- نظرشان-- را به-- خود جلب-- مي--كرده-- است--. در آثار آنان--، شي--ء واقع-- در دوردست-- همان-- قدر به-- موضوع-- اصلي-- نقاشي-- مربوط-- است-- كه-- موضوعي-- واقع-- در زمينه--ي-- جلو تصوير. پس-- چرا با دوربين-- خيال-- آن-- را نزديك--تر نياوريم-- و به-- بزرگي-- واقعي-- ترسيمش-- نكنيم--؟ تصاويري-- از اين-- قبيل-- را در شاهنامه-- نيز مي--توان-- ديد. در آنجا، صحنه--هاي-- متعدّدي-- در يك-- پرده--ي-- نقاشي-- گردهم-- آمده-- و داستان-- كاملي-- را تجسّم-- بخشيده--اند. منتقد غربي-- از درك-- اين-- آثار عاجز است-- و حتي-- زماني-- كه-- زبان-- به-- تأييد اين-- نقاشيهاي-- «غيرعادي--» مي--گشايد، به-- اختصار سخن-- مي--گويد. علت-- عجز او از درك-- اين-- شيوه--ي-- نقاشي-- آن-- است-- كه-- ذهن-- او با مفهوم-- زمان-- در اسلام-- آشنا نيست--. در نظر يك-- مسلمان--، زمان-- و ابديّت-- دو وجه-- مختلف-- از يك-- حقيقت-- واحد هستند و لازم-- نيست-- از يكديگر تفكيك-- شوند. يك-- مسلمان-- محتاج-- اين-- نيست-- كه-- گذشت-- زمان-- را امري-- مجازي-- فرض-- كند تا از اين-- طريق-- ميل-- به-- جاودانگي-- را در خود ارضا نمايد. مسلمان-- موظف-- است-- با كوشش-- مداوم-- خود از گذشت-- زمان--، ابديّت-- بيافريند. بنابراين-- عجيب-- نخواهد بود اگر در نقاشي-- اسلامي-- تمامي-- ابعاد فضا يكسان-- و همه--ي-- مقاطع-- زماني-- يكجا تصوير شود.

4- نقّاشان-- مسلمان-- تاريكيها را ترسيم-- نمي--كردند. در آثار آنان-- همه-- چيز روشن-- و رنگارنگ-- است--. گويي-- درخشش-- خورشيد بر بوم-- و صفحه--ي-- نقاشي-- آنان-- پرتو افكنده-- است--. سايه--هاي-- تيره-- يا اشباح-- سياه-- را كه-- همچون-- ارواح-- شرير حيات-- بشر را تهديد مي--كند، به-- حريم-- تصوير راهي-- نيست--. نقاشي-- اسلامي-- آميخته--اي-- از رنگهاي-- شفاف-- و تركيبات-- باز و روشن-- آنهاست-- و اين-- نيز به-- نوبه--ي-- خود حاكي-- از روحيّه--اي-- است-- كه-- به-- خصوص-- بشر غربي-- را غريب-- مي--نمايد، چرا كه-- او به-- غوطه--ور شدن-- در تاريكي-- عادت-- كرده-- است--. ظلمت-- و ميل-- به-- ظلمت-- از خصايص-- نوعي-- مشركين-- و كاشف-- از حالاتي-- است-- كه-- منشأ آن-- ناآگاهي-- است--. انسان-- هشيار هرگز در ظلمات-- مقام-- نتواند كرد. ظلمت-- اژدهايي-- است-- كه-- حدود و ثغور اشياء را مي--بلعد و قدرت-- تميز را از انسان-- سلب-- مي--كند. ظلمت-- نوعي-- از تنهايي-- محض-- را تداعي-- مي--كند كه-- در آن--، فرد منتزع-- از جامعه-- به-- كام-- نوميدي-- مطلق-- فر مي--رود. وجدان-- انسان-- غربي-- امروز كه-- با فرهنگ-- اسلامي-- به-- كلي-- بيگانه-- است-- نمي--تواند ارزش-- ظلمت--زدايي-- را دريابد. او در جستجوي-- بياني-- است-- تا سياهي-- دل-- مأيوس-- خود را بدان-- بازگو كند. اما كدورت--، يأس-- و انزوا در انديشه--ي-- مسلمان-- جايي-- ندارد، همچنان-- كه-- ذكر شد، پايبندي-- جدي-- نسبت-- به-- تاريخ-- مورد تأكيد اسلام-- است--. در يك-- جامعه--ي-- اسلامي-- روبه-- رشد، هر شخص-- علاوه-- بر اينكه-- يك-- فرد است--، به-- تمام-- معني-- موجودي-- اجتماعي-- است--. حيات-- جمعي-- علت-- وجودي-- فرد است--. از اين--رو، استيصال-- فرد و كدورت-- روحي-- ناشي-- از آن-- با معرفت-- اسلامي-- سازگار نيست--. ممكن-- است-- انسان-- مسلمان-- در مواجهه-- با هجوم-- فرهنگ-- صنعتي--، چندي-- دچار يأس-- گردد و به-- وادي-- ظلمت-- درآيد، امّا ديگر بار به-- ديار نور راه-- خواهد يافت--. البته--، بودند مسلمانان-- اهل-- سرّي-- كه-- گه--گاه-- دچار كدورتهاي-- روحي-- مي--شدند، امّا اين-- عده-- هرگز با نقاشي-- سروكار نداشتند.

5- نقّاشان-- مسلمان-- دانسته-- يا ندانسته-- در آثار خود علايم-- و نشانه--هايي-- را به-- كار مي--بردند كه-- جنبه--ي-- اسرارآميز داشت--. گاهي--، انبوهي-- از خطوط-- منحني-- كه-- آغاز و انجامي-- نداشت-- از حال-- سرگشته--اي-- حكايت-- مي--كرد كه-- بي--قراري-- درونش-- را لذات-- بيرون-- علاج-- نتواند كرد. گاهي-- نيز اشكال-- ماندالا ( Mandala در فلسفه--ي-- هند و بودايي--، نقش-- هندسي-- جادويي-- كه-- معرّف-- كائنات-- است--. - م--.) به-- كار مي--بردند تا حالت-- كمال-- معنويي-- را نشان-- دهند كه-- عرفاً مشتاق-- نيل-- به-- آنند. منتقدين-- غربي-- مفهوم-- اين-- علايم-- را درك-- نمي--كنند و تنها به-- جنبه--ي-- تزييني-- آن-- اكتفا مي--كنند. تا زماني-- كه-- شخص-- سابقه--ي-- تاريخي-- هنر اسلامي-- را به-- درستي-- درنيابد و در عالم-- خيال-- طريق-- تفكّر و تاريخ-- اسلام-- را نپيمايد، قدر اين-- پديده--ي-- بي--مانند را نخواهد شناخت--.

6- در نقاشي-- اسلامي-- و به-- خصوص-- در ايران--، هر پرده-- به-- بيان-- يك-- حالت-- روحي-- اختصاص-- داشت-- و تمام-- اجزاء موضوع-- در جهت-- پرداخت-- مؤثر دقايق-- و ظرايف-- آن-- حالت-- تجسّم-- و به-- كار گرفته-- مي--شد. تصاوير گلها و درختان-- تنها زمينه--ي-- نقاشي-- را بر نمي--كرد، بلكه-- به-- شيوايي-- بيان-- آن-- مي--افزود. بيشتر مينياتورهاي-- ايراني-- به-- پرده--هاي-- موسيقي-- مي--ماند كه-- هر جزء تصوير در نواختن-- آن-- سهمي-- دارد. بازيل--گري-- Basil Gray بر اين-- عقيده-- است-- كه-- اين-- خصلت-- انحصاري-- نقّاشي-- اسلامي-- ممكن-- است-- از اعتقادات-- مرموز و شرك--آلود پارسيان-- كه-- احتمالاً هر يك-- از اجزاء طبيعت-- را مظهري-- از خداوند به-- حساب-- مي--آورند نشئت-- گرفته-- باشد. مع--ذلك--، توجيه-- منطق--تر اين-- خصوصيت-- منحصر به-- فرد را شايد بتوان-- در مفهوم-- زمان-- از ديد اسلام-- جستجو كرد. مسلمان-- دوام-- زمان-- را متّصل-- و ابدي-- و حال-- را منقطع-- مي--داند؛ جهان-- از ديد او هر لحظه-- تازگي-- دارد و نداي-- كن-- فيكون-- پيوسته-- در گوش-- او طنين--انداز است--. از اين-- روست-- كه-- در نظر نقاش-- مسلمان--، توالي-- زماني-- حوادث-- را در مقايسه-- با همزماني-- ابديت-- وقعي-- نيست--. جنبه--هاي-- مهيّج-- اشياء به-- طور ضمني-- در تركيب-- كلي-- آنها گنجانده-- شده-- است--. براي-- غربيها، اين-- نحوِ تلقّي-- از امور به-- سادگي-- قابل-- فهم-- نيست--. به-- همين-- سبب-- است-- كه-- مي--بينيم-- منتقدين-- غربي-- هنر اسلامي-- وقتي-- مي--خواهند جنبه--هاي-- توصيفي-- اين-- هنر را با فرضيات-- و قالبهاي-- ذهني-- خود منطبق-- سازند دچار كج-- فهمي-- مي--شوند و جوهر يگانگي-- آن-- را مخدوش-- جلوه-- مي--دهند. نزديك--ترين-- نمونه--ي-- اين-- نوع-- بينش--، مفهوم-- همزماني-- است-- كه-- در متون-- معتبر چيني-- همچون-- اي--چينگ--، تبيين-- شده-- است--. از آنجا كه-- هر يك-- از لحظات-- فعلي-- از افعال-- خداوند است--، نقاش-- مسلمان-- براي-- زمان-- اعتباري-- فراتر از وقت-- قابل-- سنجش-- و براي-- مكان-- قابليتي-- وراي-- موجوديت-- هندسي-- آن-- قائل-- است--. همين-- ديدگاه-- خاص-- نقاش-- است-- كه-- آثار او را هويتي-- منحصر به-- فرد مي--بخشد و اين-- واقعيت-- كه-- ديدگان-- مشتاق-- او آرايش-- خاصي-- از اشياء را بر مي--گزيند، از بينشي-- حكايت-- مي--كند كه-- مختص-- به-- خود اوست--. در عين-- حال--، اين-- آرايش-- مظهري-- از نظام-- آفرينش-- است-- و اين-- حقيقت-- ديدگاه-- نقاش-- را از ابتدا جامعيت-- مي--بخشد. اين-- چنين-- است-- كه-- در يك-- اثر واحد هنري--، دو خصلت-- عموميت-- و اختصاص-- با يكديگر جمع-- مي--شوند.

7- موضوع-- نقاشي-- اسلامي-- - باز هم-- مخصوصاً مينياتور - عبارت-- است-- از تصاوير كتب-- معتبر ادبي-- و مذهبي--. اين-- خصيصه--ي-- انحصاري-- به-- صور مختلف-- تعبير و تفسير شده-- است--، اما تنها تعبيري-- كه-- با روح-- كلي-- اسلام-- سازگار است-- اين-- است-- كه-- در نظر يك-- مسلمان--، جهان-- خود مظهري-- از كلام-- خداست-- و اين-- خود كلمه--هاي-- كن-- فيكون-- است-- كه-- به-- عالم-- محسوسات-- بدل-- شده-- است--. جهان-- همان-- كلمه--اي-- است-- كه-- به-- صورت-- مادّه-- و حركت-- در آمده-- است--. معرفت-- اسلامي-- ريشه-- در آگاهي-- از رابطه--اي-- عميق-- ميان-- حقيقت-- و واقعيت-- دارد. كلام-- را شايد بتوان-- مايه--ي-- حيات-- عالم-- به-- حساب-- آورد.
اين-- نكته-- واضح--تر خواهد شد اگر مقايسه--اي-- را كه-- اخيراً توسط-- دكتر اسميت-- W.C Smith بين-- آيين-- عشاي-- ربّاني-- در مسيحيت-- و حفظ-- كردن-- قرآن-- به-- وسيله--ي-- مسلمين-- به-- عمل-- آمده-- است-- بپذيريم--. دكتر اسميت-- مي--نويسد: «قرآن--، كه-- بنابر اصول-- اوليه--ي-- اعتقادي-- مسلمين--، قديم-- و ازلي-- است--، به-- عقيده--ي-- آنان-- تنها شي--ء مادّي-- در عرصه--ي-- طبيعت-- است-- كه-- ماهيتي-- ماوراء طبيعي-- دارد، يعني-- نقطه--اي-- كه-- در آن-- ابديّت-- حصار زمان-- را شكافته-- و به-- آن-- درآمده-- است--. پر واضح-- است-- كه-- مراد از قرآن-- ظاهر كاغذ و مركب-- آن-- نيست-- بلكه-- مقصود پيام-- آن--، سخن-- آن-- و در نهايت-- معنا و مفهوم-- آن-- است--. از ديد يك-- مسيحي-- «حافظ--» (كه-- معني-- جاري-- آن-- «از بركننده--» و معني-- تحت-- اللفظي-- آن-- «نگهبان--» است--) روح-- كلام-- خدا را همان-- گونه-- جزء وجود خويش-- مي--سازد كه-- همكيشان-- خود او در آيين-- عشاي-- ربّاني-- به-- وجه-- تمثيل--، بدن-- حضرت-- عيسي-- را كه-- او نيز تجلّي-- مادّي-- خداوند، و مافوق-- طبيعي-- - و تجسّم-- ابديّت-- در زمان-- است-- جزء وجود خود مي--كنند.» اين-- مقايسه-- بسيار ارزشمند است--، زيرا همان--گونه-- كه-- فرد مسيحي-- براي-- ارتقاء به-- ساحت-- ربوبي-- محتاج-- اتحاد جسماني-- با مسيح-- است--، يك-- مسلمان-- نيز براي-- نيل-- به-- لقاء حق-- مي--بايست-- كلمات-- قرآن-- را جزئي-- از وجود خويش-- سازد. كلام-- الهي-- و معناي-- آن-- وجودي-- واحد و غير قابل-- تفكيك-- است-- و همين-- كلام-- است-- كه-- روح-- مؤمن-- را تغذيه-- مي--كند.

اگر آثاري-- هنري-- نقاشان-- مسلمان-- را از اين-- ديده-- بنگريم--، اهميت-- و تأثير اين-- نحو سلوك-- را بهتر و بيشتر در خواهيم-- يافت--. كلام-- در نظر مسلمين-- داراي-- قدرت-- مقاومت--ناپذير خلاقه-- است--؛ روح-- مؤمن-- بايد با بالهاي-- كلام-- به-- ابديت-- پرواز كند و مهم--تر آنكه-- كلام-- تنها طريق-- نيل-- بدين-- مرتبه-- است--. از اين--رو هر تجربه--ي-- حسي-- كه-- نقاش-- با الهام-- از آن-- به-- ياري-- خط-- و رنگ-- بيان-- ما في-- الضّمير مي--كند، بايد در قالب-- الفاظ-- قابل-- توصيف-- باشد تا بتواند جزئي-- از شخصيت-- هنرمند شود. شدت-- و ضعف-- احساسات-- بايد به-- وسيله--ي-- الفاظ-- قابل-- تنظيم-- باشد.
نقاشي-- اسلامي--، به-- خصوص-- در اوايل-- امر، يك-- وسيله--ي-- بيان-- مستقل-- نبوده-- بلكه-- مكمل-- ادبيات-- به-- حساب-- مي--آمد. اولين-- آثار نقاشي-- اسلامي--، حاصل-- تلاش-- نقاشان--، در كار مصور ساختن-- بعضي-- از متون-- ادبي-- است--. آنان-- محتواي-- آثار خود را از متن-- اين-- كتب-- مي--گرفتند و بسته-- به-- ذوق-- خود، آن-- را در قالب-- اشكال-- زيبا ارائه-- مي--كردند. انگيزه--ي-- به-- تصوير در آوردن-- موضوعات-- مكتوب-- منحصر به-- هنرمندان-- مسلمان-- نيست--، كما اينكه-- دلاكروآ Delacroix ي-- نقاش--، فاوست-- اثر گوته-- را بر روي-- بوم-- آورد و ميكل-- آنژ قصص-- انجيل-- و افسانه--هاي-- مسيحيت-- را بر در و ديوار نمازخانه--ها و كليساهاي-- بزرگ-- نقاشي-- كرد. جالب-- توجه-- است-- كه-- عبدالرحمن-- چغتايي--، پير دير نقاشي-- پاكستان--، شهرت-- خود به-- عنوان-- يك-- هنرمند بزرگ-- را مديون-- تصاويري-- است-- كه-- براي-- كتاب-- ديوان-- غالب-- نقاشي-- كرده-- است--. نقاشان--، اعم-- از شرقي-- يا غربي--، وقتي-- مي--خواهند صحنه--هاي-- عالي-- و ديدگاههاي-- متعالي-- را در آثار خود جلوه--گر سازند، به-- مصّور ساختن-- كتب-- معتبر روي-- مي--آورند. گويي-- نياز به-- تكرار اين-- صحنه--ها نيازي-- ابدي-- است--. حال-- براي-- اثبات-- اين-- مطالب--، تاريخ-- نقاشي-- اسلامي-- را به-- اجمال-- از نظر مي--گذرانيم--.

تصاوير كتابها
5-12- در قرن-- هفتم-- / سيزدهم--، به-- دستور خلفاي-- عباسي--، كار مصوّر ساختن-- كتب-- معتبر علمي-- و عرفاني-- آغاز شد. مشوّق-- اين-- حركت-- احتمالاً بعضي-- از آثار نقّاشان-- قرون-- دوم-- / هشتم-- و سوم-- / نهم-- بود كه-- تحت-- تأثير ماني--، نقاش-- بزرگ-- ايراني--، قرار داشتند. بني--عباس-- براي-- مصوركردن-- كتبي-- كه-- در نظر آنان-- داراي-- ارزش-- و اعتبار بود احتمالاً مسيحيان-- نسطوري-- يا يعقوبي-- را به-- كار گرفتند. از حيث-- محتوي--، تفاوت-- اصلي-- ميان-- نقاشيهاي-- مكتب-- ماني-- و تصاوير اسلامي-- اين-- بود كه-- در اولي-- بيشتر به-- ارائه--ي-- موضوعات-- مذهبي-- توجه-- مي--شد، امّا در ديگري-- تمام-- سعي-- بر اين-- بود كه-- علوم-- مربوط-- به-- جسم-- و روح-- انسان-- در شكلي-- ديدني-- و جذاب-- به-- بيننده-- عرضه-- شود. براي-- مثال--، متن-- ترجمه--ي-- عربي-- كتاب-- ماتريا مديكا Materia Medica اثر ديسقوريدوس-- مملوّ از تصاويري-- است-- كه-- توسط-- شخصي-- به-- نام-- عبدالله-- بن-- فضل-- نقاشي-- شده-- است--. به-- همين-- ترتيب--، در كتب-- ديگري-- كه-- به-- بررسي-- علمي-- گياهان-- و جانوران-- اختصاص-- دارد، تصاوير موضوعات-- مورد بحث-- به-- وسيله--ي-- نقاشان-- ماهر آن-- زمان-- ترسيم-- شده-- است--. خصيصه--ي-- اصلي-- اين-- نقاشيها پرداختن-- به-- امور عملي-- است-- و از جمله-- موضوعات-- آن--، تصاوير اطباء در حالي-- تهيه--ي-- داروست-- و يا صحنه--هايي-- از عمل-- جراحي--. سبك-- اين-- نقاشيها بسيار ساده-- است--. استفاده-- از رنگهاي-- تند و قوي-- صحنه--ها را زنده-- و موضوعات-- را فعّال-- و با تحرّك-- جلوه-- داده-- است--. براي-- تزئين-- البسه-- و پر كردن-- سطح-- جامه--ها، از نقوش-- گل-- و بته-- استفاده-- شده--، اما زمينه--ي-- منظره-- در اغلب-- موارد فقط-- و فقط-- با چند تصوير باسمه--اي-- درخت-- مشخص-- گرديده-- است--.

مقامات-- حريري-- از جمله-- كتابهايي-- بود كه-- به-- داشتن-- نقاشيهاي-- جالب-- معروف-- بود. تصاوير اين-- كتاب-- توسط-- هنرمند زبردست-- آن-- زمان-- يحيي-- بن-- محمود واسط-- كه-- به-- الواسطي-- شهرت-- داشت--، نقاشي-- شده-- بود. الواسطي-- مهم--ترين-- نسخه--ي-- مقامات-- را در سال-- 635/1237 رونويسي-- و مصوّر كرد. موضوع-- نقاشيهاي-- دلپذير اين-- كتاب--، تصاويري-- از زندگي-- روزمرّه-- است--. در اين-- تصاوير، مردم-- عادي-- در حال-- سفر در بيابان--، عبادت-- در مسجد، نوشيدن-- در قهوه--خانه-- و مطالعه-- در كتابخانه-- نشان-- داده-- شده--اند. مضامين-- نقاشيها با نشاط-- و واقعي--، مفاهيم-- آنها صريح--، اشارات-- قلم-- زنده-- و محكم-- و خطوط-- منقوش-- زيبا و ظريف-- است--.

در اين-- دوره--، داستانهاي-- هندي-- كليله-- و دمنه-- كه-- ابن--مقفع-- آن-- را به-- عربي-- ترجمه-- كرده-- بود، براي-- نقاشاني-- كه-- در فن-- نقاشي-- كتاب-- جوياي-- نام-- بودند، منبع-- الهام-- بسيار خوبي-- به-- حساب-- مي--آمد. در يكي-- از نسخ-- اين-- كتاب-- كه-- در سال-- 628/1230 تهيه-- گرديده--، بدن-- حيوانات-- به-- نحوي-- عالي-- مجسّم-- و با دقّت-- نظر در جزئيّات-- ترسيم-- شده-- است--، مع--ذلك-- در اينجا نيز، مثل-- هميشه--، بُعد سوم-- تنها در حد اختصار و به-- نحو تجريدي-- نمايش-- داده-- شده-- است--. هنر نقاشي-- در قسمت-- شمالي-- بين-- النّهرين-- ظاهراً در دوره--ي-- حكومت-- اتابكان-- سلجوقي-- محبوبيّت-- بسياري-- كسب-- كرده-- بود. الجَزَري-- مخترع-- بزرگ-- وقت-- به-- درخواست-- نورالدين-- محمود ، اُرتق-- سلطان-- ديار بكر، رساله--اي-- درباره--ي-- آثار خود تأليف-- كرد. نسخه--هاي-- متعددي-- از اين-- كتاب-- مصور، موسوم-- به-- اُتوماتا Automata در موزه--هاي-- مختلف-- جهان-- موجود است--.
مقارن-- همين-- دوران--، آثار هنري-- ايران-- به-- نقاشيهاي-- ديواري-- و مصنوعات-- سفالي-- و كاشيهاي-- منقش-- محدود مي--شد كه-- در آنها تصوير انسانها و صحنه--هاي-- داستاني-- با رنگهاي-- كمابيش-- تعديل-- شده-- نشان-- داده-- شده-- بود. استفاده-- از رنگهاي-- فيروزه--اي-- و آبي-- يا سفيد به-- عنوان-- زمينه--ي-- نقاشي--، نقوش-- طلايي--، نقره--اي--، سبز، بنقش-- و مانند آن-- را جلوه--ي-- بيشتري-- مي--داد.

مكتب-- نقاشي-- مغول--
5-13- با تسلّط-- مغولها، هنر چيني-- به-- شدّت-- محبوبيت-- يافت--. نقّاشان-- بين--النّهرين--، چنان-- كه-- ديديم--، خود بسيار واقع--گرا بودند. حسّ واقع--بيني-- آنان--، بر اثر تماسّ با فرهنگ-- و هنرهاي-- زيباي-- چين--، دقيق--تر و قوي--تر شد. تا آن-- زمان--، هنرمندان-- چيني-- در نقاشي-- از مناظر طبيعت--، به-- مهارت-- و رشد قابل-- ملاحظه--اي-- دست-- يافته-- بودند. هنرمندان-- مسلمان-- نه-- تنها مضامين-- منتخب-- نقّاشان-- چيني-- را در شيوه--ي-- خاصّ خود جذب-- كردند، بلكه-- سبك-- امپرسيونيستي-- سياه-- و سفيد آنان-- را نيز به-- كار بستند. كتاب-- منافع--الحيوان--، اثر ابن-- بختيشوع--، قديمي--ترين-- متن-- ايراني-- از دوره--ي-- مغول-- است--. نسخه--هاي-- متعددي-- با سبكهاي-- مختلف-- نقاشي-- از اين-- كتاب-- تهيه-- شده-- كه-- در برخي-- از آنان-- رنگهاي-- ملايم-- به-- كار رفته-- و در بعضي-- ديگر بي--محابا از رنگهاي-- تند استفاده-- شده-- است--.

نقاشي-- مغول-- در اين-- دوره-- بيش-- از همه-- تحت-- تأثير متفكّري-- والامقام-- به-- نام-- رشيدالدّين-- بود كه-- كتاب-- جامع--التواريخ-- در تاريخ-- قوم-- مغول-- از جمله-- آثار اوست--. او كه-- قبل-- از هر چيز شيفته--ي-- دانش-- و هنر بود، در اين-- راه-- شهر كي-- بنا نهاد (= رَبع-- رشيدي-- - م--.) كه-- مشغوليت-- اصلي-- مردم-- آن-- غنا بخشيدن-- به-- زندگي-- از طريق-- دانش-- بود. رشيدالدين-- در اين-- شهرك-- مسكن-- و تسهيلات-- رفاهي-- لازم-- را براي-- جمعي-- از هنرمندان-- فراهم-- كرد و از آنان-- خواست-- تا بعضي-- از كتب-- را كه-- بيشتر آنها از آثار خود او بود استنساخ-- و مصور نمايند. از نظر بيان-- هنري--، نقاشيهاي-- مينياتور در تمامي-- اين-- كتابها - و به-- خصوص-- در جامع-- التّواريخ-- - تركيب-- معتدل-- و در عين-- حال-- دلفريبي-- از شيوه--هاي-- ايراني-- و چيني-- است--. بعضي-- از نسخ-- اين-- كتاب-- ظاهراً به-- دوره--هاي-- بعد تعلّق-- دارد، زيرا از سبك-- تكامل-- يافته--تري-- برخوردار است-- كه-- تا آغاز قرن-- هشتم-- / چهاردهم-- بي--سابقه-- بوده-- است--.

عدّه--ي-- قابل-- توجهي-- از نقاشان-- اين-- دوره-- شاهنامه--ي-- فردوسي-- را استنساخ-- و مصوّر كردند. در اينجا نيز انواع-- مختلفي-- از تركيب-- سبكهاي-- چيني-- و ايراني-- به-- كار گرفته-- شده-- است--. مشخّصه--ي-- بارز اين-- تصاوير، حالت-- واقع--گرايانه--ي-- آنهاست--. استقلال-- بيان-- آثار كاملاً چشمگير است-- و جزئيات-- مناظر نيز به-- دقّت-- منعكس-- شده-- است--.

مكتب-- نقاشي-- تيموري--
5-14- سپس-- نوبت-- به-- تيموري-- مي--رسد. مردي-- كه-- هرگاه-- كشوري-- را غارت-- مي--كرد جويي-- از خون-- به-- جاي-- مي--گذاشت--. مع--ذلك--، تيمور عشق-- شديدي-- به-- هنر داشت--. به-- هنگام-- كشورگشايي-- به-- دقت-- مراقب-- بود تا مبادا هنرمندي-- كشته-- شود. هنرمندان-- را به-- بغداد منتقل-- مي--كرد و در آنجا آنان-- را به-- كار استنساخ-- و مصوّر نمودن-- كتب-- مي--گماشت--. با وجود اين--، اعتلاي-- واقعي-- هنر در اين-- دوره--، منحصراً به-- مدد الهامات-- و عنايات-- شاهرخ-- (پسر تيمور) كه-- در هرات-- اقامت-- گزيد، حاصل-- شد. شاهرخ-- به-- كتاب-- علاقه--مند بود و هنرمندان-- بسياري-- را برانگيخت-- تا كتب-- مهم-- و معروف-- آن-- زمان-- را خطاطي-- و تزيين-- كنند. خليل--، نقاش-- بزرگي-- كه-- تالي--ماني-- به-- حساب-- مي--آمد، مهم--ترين-- شخصيت-- هنري-- دربار شاهرخ-- بود. بايسنقر ميرزا، پسر شاهرخ--، براي-- تعليم-- هنرهاي-- مربوط-- به-- تزيين-- كتاب--، مدرسه--ي-- بزرگي-- تأسيس-- كرد. از نقاشان-- مهم-- اين-- مدرسه--، امير شاهي-- و غياث--الدّين-- بودند. نقاشان-- دربار هنوز هم-- از مضامين-- شاهنامه-- الهام-- مي--گرفتند، اما در عين-- حال-- به-- موضوعات-- خيالي-- و استعاره--اي-- - همچون-- موضوعات-- خمسه--ي-- نظامي-- و بوستان-- و گلستان-- سعدي-- - نيز مي--پرداختند. بيان-- زنده-- و پر احساس-- اين-- تصاوير حاكي-- از آن-- است-- كه-- نقاشان-- براي-- ارائه--ي-- موضوعات-- تازه-- و بديع--، شيوه--ي-- كار خودرا به-- تناسب-- موضوع-- تعديل-- مي--كردند و يا تغيير مي--دادند. در اين-- زمان--، شيراز داراي-- مكتب-- هنري-- مستقلي-- بود. رنگهاي-- مورد استفاده--ي-- نقاشان-- شيرازي-- سردتر و ملايم--تر بود و سبك-- كار، هر چند تفاوت-- زيادي-- با مكتب-- هرات-- نداشت--، اما از نظر ميزان-- تبحّر، قطعاً نازل--تر از آن-- بود.
كتاب-- ديوان-- جامي-- نيز از ديگر منابع-- الهام-- مقبول-- در نزد نقاشان-- آن-- دوره-- بود. عبدالكريم-- نامي-- از اهالي-- خوارزم--، ديوان-- مولانا جامي-- را، در آخر قرن-- نهم-- / پانزدهم--، خطاطي-- و مصور كرد. در سمرقند نيز كتابي-- درباره--ي-- نجوم-- براي-- استفاده-- در كتابخانه--ي-- الغ-- بيگ-- مصوّر گرديد.

مكتب-- استاد بهزاد
5-15- خواندمير ، مورخ-- ايراني-- در نيمه--ي-- قرن-- دهم-- / شانزدهم--، درباره--ي-- بهزاد اين-- چنين-- مي--نويسد: «بدايع-- صور و نوادر هنر خويش-- را به-- ما عرضه-- مي--دارد، قلم-- او، كه-- همچون-- كلك-- ماني-- است--، ياد همه--ي-- نقاشان-- عالم-- را از خاطره-- ها زدوده-- و سرپنجه--ي-- جادوييش-- نام-- جمله-- هنروران-- از اولاد آدم-- را نقش-- فنا نموده--. تار مويي-- از قلمش-- از سر چيره--دستي--، نقش-- بي--جان-- را معطي-- هستي-- است--.»

اين-- نقاش-- بزرگ-- كار خود را در قرن-- نهم-- / پانزدهم-- نزد سلطان-- حسين--ميرزا در هرات-- آغاز كرد. سپس-- در اوايل-- قرن-- دهم-- / شانزدهم-- در تبريز به-- خدمت-- شاه-- اسماعيل-- درآمد. آورده--اند كه-- وقتي-- جنگ-- با تركان-- شدت-- گرفت--، شاه-- ناصر، بهزاد و شاه-- محمود النيشاپوري-- را در غاري-- مخفي-- ساخت--. در سال-- 929/1522، بهزاد به-- مديريت-- كتابخانه--ي-- سلطنتي-- منصوب-- شد. معروف--ترين-- كتبي-- كه-- به-- دست-- بهزاد مصور گرديد، خمسه-- و بوستان-- است--. در تصاوير اين-- دو كتاب--، تجسّم-- قوي-- اشكال-- و قوّه--ي-- تشخيص-- بسيار حسّاس-- و دقيق-- در مورد رنگ-- را مي--توان-- مشاهده-- كرد. اين-- نقوش--، همچنين-- عرصه--ي-- تجربه--اي-- در زمينه--ي-- رنگ-- است-- كه-- از خلال-- آن-- نوعي-- جديد از احاطه-- و ادراك-- پديد مي--آيد و طريق-- آگاهي-- و احساس--، دليلي-- تازه-- مي--يابد. اين-- تصاوير نشان-- دهنده--ي-- درك-- اعجاب--آور و عميق-- بهزاد از امور متضادّي-- همچون-- تحرك-- و ركود، آرامش-- و آشوب-- و اجتماع-- و انفراد و حاكي-- از توانايي-- وي-- در تركيب-- و ارائه--ي-- اين-- اضداد در كنار يكديگر است--. كتاب-- ظفرنامه-- كه-- شرح-- زندگي-- تيمور است-- نيز به-- وسيله--ي-- بهزاد مصوّر گرديد. بهزاد ديوان-- مولانا جامي-- را نيز مصوّر كرد و نقاشيهاي-- اين-- كتاب-- گواه-- آن-- است-- كه-- او در امور تجربي-- نابغه--اي-- به-- تمام-- معني-- بوده-- است--.

برجسته--ترين-- شاگرد بهزاد قاسم-- علي-- نام-- داشت-- كه-- سبك-- و سنت-- هنري-- استاد بي--همتاي-- خود را ادامه-- داد. قاسم-- علي-- كه-- خوي-- تجربه--گري-- را از بهزاد به-- ارث-- برده-- بود، در كار صورتگري-- به-- شهرت-- رسيد.

نكته--اي-- كه-- با مشاهده--ي-- آثار بهزاد به-- ذهن-- كارشناسان-- معاصر هنر نقاشي-- خطور مي--كند اين-- است-- كه-- او هر چند در كار خود از محدوده--ي-- تنگ-- سبك-- مينياتور پا فراتر نگذاشت--، اما از فلسفه--ي-- «ماندالا» كاملاً آگاه-- بوده-- است--. كافي-- است-- به-- شاهكار وي--، «رقص-- دراويش--» نظري-- بيفكنيم--. اين-- اثر نه-- تنها مجموعه--ي-- دلفريبي-- از خطوط-- محكم-- و منحنيهايي-- است-- كه-- حركت-- و آهنگ-- را القا مي--كند، بلكه-- تصوير زيبايي-- از يك-- ماندالا نيز هست--. چنين-- به-- نظر مي--رسد كه-- دراويش-- حول-- يك-- مركز در حال-- رقص-- و چرخش-- هستند. وجود اين-- مركز نيز خالي-- از معني-- نيست--، در اين-- نقطه--، چهار درويش--، دست-- در دست-- يكديگر به-- رقصيدن-- مشغولند. اين-- اثر خط-- بطلاني-- بر نظريه--ي-- آن-- دسته-- از منتقدين-- غربي-- است-- كه-- مكّرراً هنر اسلامي-- را به-- طور غيرمنصفانه--، هنري-- صرفاً تزييني-- قلمداد كرده--اند. نقّاشي-- مذكور يكي-- از تصاوير ديوان-- شعر جامي-- است-- كه-- محتواي-- آن-- مشخّصاً جنبه--ي-- رمزي-- دارد. در اينجا با نقاشي-- روبه--رو هستيم-- كه-- نه-- تنها معاني-- سرّي-- را در قالب-- آثار هنري-- تجلّي-- عيني-- مي--بخشد، بلكه-- خود جاذب-- اين-- معاني-- نيز هست--. ماندالا مظهر كمال-- معنوي-- است--. به-- نظر مي--رسد كه-- مقصود بهزاد از خلق-- اين-- آثار گرانقدر پاسخگويي-- به-- يك-- نياز معنوي-- بوده-- است-- و نه-- پرداختن-- به-- جنبه--هاي-- تزييني-- هنر، اين-- تصاوير پاسخي-- بود به-- تمنيّات-- باطني-- هنرمند، عالَمي-- بود پر جذبه-- كه-- يافته--ي-- حاجات-- دل-- و پاسخ-- مناجات-- روح-- او بود. با مشاهده--ي-- «رقص-- دراويش--» مي--توان-- دريافت-- كه-- بسياري-- از آثار معروف-- نقاشي-- كه-- مضمون-- مشابه-- ماندالا را به-- لسان-- رمز ساير فِرَق-- نقل-- كرده--اند. در مقايسه-- با اين-- تصويرْ خوار و بي--مقدار جلوه-- مي--كنند. تأثيري-- كه-- نقاشيهاي-- بهزاد در بيننده-- باقي-- مي--گذارد، تنها از يك-- روح-- كامل-- ساخته-- است-- و اين-- كاري-- است-- نه-- در حد يك-- زينتگر ساده--.

مكتب-- نقاشي-- صفوي--
5-16- هرات--، حتي-- پس-- از نقل-- مكان-- بهزاد به-- تبريز، همچنان-- مهد هنر باقي-- ماند. نفوذ بهزاد سطحي-- و زودگذر نبود، چرا كه-- سراسر روح-- مسلمانان-- را متأثر مي--كرد. خمسه--ي-- اميرخسرو دهلوي-- در بلخ-- استنساخ-- شد و يكي-- از شاگردان-- بهزاد آن-- را مصوّر كرد. اين-- نسخه-- داراي-- چند نقاشي-- مينياتور بسيار با ارزش-- بود. علي--الحسيني-- خطّاط-- بزرگ--، گوي-- چوگان--، اثر عارفي--، را در سال-- 930/1523 رونويسي-- و مصوّر كرد. به-- همين-- ترتيب--، شيخ--زاده-- از شاگردان-- بهزاد و سلطان-- محمّد كه-- سبك-- خاصّ خود را داشت--، ديوان-- حافظ-- را مصوّر ساختند. سلطان-- محمد خمسه--ي-- نظامي-- را نيز رونويسي-- كرد و تصاويري-- عالي-- بدان-- افزود. آثار سلطان-- محمد معرف-- شيوه--هاي-- جديد رنگ--بندي-- و نوآوريهايي-- در نحوه--ي-- تجسم-- است--.

سلطان-- محمد به-- تمام-- معني-- يك-- نقاش-- درباري-- بود. او نه-- تنها همدم-- و دوست-- صميمي-- شاه-- طهماسب-- بود، بلكه-- او را تعليم-- نقاشي-- نيز مي--داد. سلطان-- محمد خمسه--ي-- نظامي-- و شاهنامه--ي-- فردوسي-- را مصوّر كرد و به-- اتفاق-- استادش-- ميرك--، سبك-- جديدي-- در نقاشي-- ابداع-- كرد. در نقاشيهاي-- او، اشكال-- پيچيده--تر و زمينه--ي-- اثر از نظر جزئيات-- و تزئينات-- پركارتر است--.
از ديگر آثار سلطان-- محّمد، تصاويري-- از چهره--هاي-- جوانان-- جذّاب-- و بانوان-- دلرباست--. موضوع-- بعضي-- از نقاشيهاي-- او چهره--ي-- خود شاه-- طهماسب-- است--.

نيمه--ي-- دوم-- قرن-- دهم-- / شانزدهم-- شاهد اشتهار نقّاشي-- ديگر، به-- نام-- استاد محمدي--، پسر و شاگرد سلطان-- محمد بود. سبك-- جذّاب-- و تركيب-- موزون-- مينياتورهاي-- اين-- هنرمند بزرگ-- در تاريخ-- نقاشي-- اسلامي-- بي--سابقه-- است--. او مضمون-- آثار خود را از موضوعات-- زندگي-- روزمّره-- انتخاب-- مي--كرد و تمام-- جزئيّات-- اشكال-- را با ترتيبي-- بي--نظير به-- تنظيم-- در مي--آورد. درختان--، حيوانات-- وحشي-- و اهلي--، مردان-- و زنان-- بر پرده--ي-- تصوير او حياتي-- جاودانه-- و لايزال-- مي--يابند.

مكتب-- بخارا
5-17- در اوايل-- قرن-- دهم-- / شانزدهم--، بخارا مركز جوش-- و خروش-- و خلاقيّت-- بود. محمد مُذَهَّب--، از شاگردان-- خطّاط-- معروف-- ميرعلي--، در ترسيم-- صحنه--هاي-- عشقي-- مهارت-- داشت--. او همچنين-- مخزن--الاسرار نظامي-- را مصوّر كرد. در اين-- قرن--، چندين-- نقاش-- ديگر نيز آثاري-- در سبك-- مينياتور به-- وجود آوردند كه-- معرّف-- نفوذ بهزاد و مكتب-- اوست--. مع--ذلك--، اين-- نقاشان-- كوركورانه-- از بهزاد تقليد نمي--كردند، بلكه-- با تأثيرپذيري-- از او، شيوه--ي-- جديدي-- را ابداع-- كرده-- بودند. آنها كار را با رنگهاي-- مختلف-- تجربه-- مي--كردند و اشكال-- خود را رنگ-- و روي-- محلّي-- مي--دادند. از كتبي-- كه-- توسّط-- اين-- نقاشان-- مصور شد، بوستان-- سعدي-- و فتوح-- الحرمين-- محيي-- لاري-- است--. تصاوير زيبا و زينتي-- است--، اما از آن-- شور دروني-- كه-- خصيصه--ي-- آثار بهزاد به-- حساب-- مي--آيد بي--بهره-- است-- و از سوزو گدازي-- كه-- روح-- بخش-- نقاشيهاي-- مكتب-- هرات-- است-- نصيبي-- ندارد. نقاشيهاي-- مذكور مظاهر انحطاط-- هنري-- است-- كه-- تقريباً در همين-- زمان-- ايران-- و ديگر ممالك-- اسلامي-- را در برگرفته-- بود. ظاهراً علت-- اصلي-- اين-- انحطاط-- پايبندي-- نقاشان-- به-- همان-- قالبهاي-- كهنه--ي-- مينياتور و امتناع-- آنان-- از آزمودن-- شيوه--هاي-- ديگر بود. بدان-- لحاظ-- بود كه-- در دوره--ي-- شاه--عباس-- در اصفهان-- تنها كتابهايي-- مصوّر مي--گرديد كه-- در مقايسه-- با شاهنامه-- يا ديوان-- حافظ--، كيفيتي-- بسيار نازل-- داشت--. موضوع-- نقاشيها، صحنه--هايي-- از كتابها همچون-- چهل-- ستون-- و عالي--قاپو بود. در اين-- زمان--، رضا عباسي-- برجسته--ترين-- نقاش-- ايران-- به-- حساب-- مي--آمد. نقاشيهايي-- كه-- در آنها از يك-- رنگ--، ولي-- با درجات-- مختلف-- تند و ملايم-- استفاده-- كرده-- است-- گويي-- از شور و زندگي-- مي--تپد. در آثار او امواجي-- از خطوط-- منحني-- را مي--توان-- ديد كه-- آزادانه-- در يافته--هاي-- خود به-- جولان-- در مي--آيند و اشارات-- ملايم-- قلم-- پايان-- اشكال-- را مشخص-- مي--دارند. آثار او در حقيقت-- نسيمي-- بود از هواي-- تازه--، چرا كه-- به-- جاي-- كتاب--، زندگي-- خود منبع-- الهام-- نقاش-- بود. تغييري-- عظيم-- بود، اما اين-- تغيير آن-- چنان-- نبود كه-- بتواند احساس-- شود، چرا كه-- تغييرات-- بزرگ-- را بايد هنرمندان-- بزرگ-- حفظ-- و حمايت-- كنند و افسوس-- كه-- نه-- رضاي-- عباسي-- و نه-- هيچكس-- ديگر را اين-- زمان-- تيزبيني-- بهزاد يا سلطان-- محمد نبود. بدين-- لحاظ--، هر چند در قرون-- يازدهم-- / هفدهم-- و دوازدهم-- / هجدهم--، رضا عباسي-- مورد تحسين-- و تقليد همگان-- بود، اما جنبش-- تازه--اي-- به-- وقوع-- نپيوست--.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 309]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن