واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: سر ژان شاردن،جهانگرد و فيلسوف بزرگ فرانسوي در ۱۶ نوامبر سال ۱۶۴۳ در پاريس بدنيا آمد. ژان بعد از اينكه تحصيلات خود را به پايان رسانيد در سن ۲۲ سالگي تصميم گرفت كه اولين سفر جهانگردي خود را از آسيا و هند شرقي آغاز نمايد كه بيشترين تمايلش از اين سفر،عشق به ديدن ايران بود.
شاردن دوبار به ايران سفر كرد كه بار اول ۶ سال و در مرتبه ي دوم ۴ سال در ايران ماند و زبان فارسي را ياد گرفت. شاردن اولين جهانگرد اروپايي بود كه توانست زبان فارسي را ياد بگيرد،بخواند و بنويسد و اولين كتابش را كه مربوط به سفرهاي ايران بود در سال ۱۷۷۱ ميلادي در پاريس منتشر كند و در آن كتاب چگونگي مرگ شاه عباس دوم و بر تخت شاهي نشستن شاه صفي،پسر شاه عباس دوم را شرح دهد.
شاردن بر خلاف اكثر جهانگردان اروپايي كه به ايران آمدند وضعيت و شرايط زندگي مردمان آن دوره را بدون هيچ قصد و قرضي به رشته ي تحرير در آورد.
متن كامل سياحت نامه ي شاردن در سال ۱۸۱۱ ميلادي،آن هم به تشويق ناپلئون بناپارت كه در آن موقع با ايران رابطه ي سياسي برقرار كرده بود،در ان كشور منتشر شد.
ژان شاردن يكي از مشاهير بزرگ فلاسفه ي جهان بود و مورخين قرن هيجدهمي چون منتسكيو و روسو در تدوين نظريات تاريخي و تهيه آثار علمي با ارزش خود، از عقايد فلسفي و اجتماعي اين جهانگرد بزرگ سود برده بودند. او با تحقيقات دقيق خود،ايران و ايرانيان را براي اولين بار آنطور كه شايسته اش بود،به همه ي مردم جهان معرفي نمايد. او اولين كسي بود كه كتابي در ارتباط با بناهاي تخت جمشيد نوشت و آن را منتشر كرد.
ادوارد براون،ايران شناس معروف انگليسي در باره ي او مي گويد :
” شاردن معتبرترين مورخ عهد صفوي است و سياحت نامه اي كه او نوشته است از پاره اي جهات با شاهنامه ي فردوسي مي شود مقايسه اش كرد كه در آن از دلاوريهاي پهلوانان ايران صحبت به ميان آمده است.
ژان شاردن در ۵ ژانويه سال ۱۷۱۳ درگذشت.
نژاد ايراني تا دويست سال قبل به اين زيبايي نبود،براي اينكه ايرانيان،پيوسته بين خويشاوندان وصلت مي كردند و خون تازه وارد خانواده هاي ايرانيان نمي شد. از دويست سال به اين طرف رسم وصلت كردن با نژادهاي بيگانه،بخصوص وصلت با گرجي ها و چركس ها كه از زيباترين نژادهاي جهان هستند،در ايران طوري متداول شد كه در آن كشور هر كس اسم و رسمي داشته باشد،مادرش گرجي است يا چركسي. اختلاط نژادهاي ايراني با نژادهاي گرجي و چركسي،نژاد ايرانيان را خيلي زيباتر كرده است.
مردها و زن ها،در شهر اصفهان ” پايتخت ايران در زمان حكومت صفوي ” همه بلند قامت و نارك اندام هستند و من در اصفهان،مرد زشت نديدم مگر،روستائيان كه از اطراف به شهر مي آمدند. انسان وقتي از معابر و بازارهاي اصفهان عبور مي كند آنقدر مردان زيبا مي بيند كه نمي داند كداميك از آنها را از نظر بگذراند. من زنها را كه حجاب داشتند،نمي ديدم ولي در كشوري كه مردها آنقدر زيبا باشند،معلوم است كه زيبايي زنها به چه پايه مي رسد و تمام جوان هاي ثروتمند ولايات ايران كه خواهان زن بسيار زيبا باشند براي زن گرفتن به اصفهان مسافرت مي كنند و از دختران اصفهاني خواستگاري مي نمايند. اكثر زنهاي سلاطين صفويه،گرجي يا چركسي هستند و مادر تمام سلاطين ايران در دوره ي صفويه گرجي يا چركسي بوده اند. علاوه بر اختلاط نژاد ايراني با نژادهاي گرجي و چركسي،چيزي كه زيبايي ايرانيان را حفظ كرده خشكي هواي آن كشور بوده است.
هواي تمام مناطق ايران،غير از ولايات شمالي و سواحل خليج فارس و بحر عمان خشك است و هواي خشك مانع از اين مي شود كه زيبايي مرد و زن،بزودي از بين برود. در پاريس اگر يك ورق كاغذ را شب قبل از خوابيدن در هواي آزاد بگذاريد،هنگام صبح مي بينيد كه آن كاغذ از رطوبت هوا خيس شده است ولي در اصفهان اگر كاغذي را در شب قبل از خوابيدن در هواي آزاد قرار دهيد هنگام صبح كوچكترين اثر رطوبت در آن نمي بينيد. ايراني ها ” و البته سكنه ي شهرنشين آنها ” همانگونه كه از حيث زيبايي و خوش اندامي در خور تحسين هستند،از حيث اخلاق و معاشرت هم در دنيا بي نظير مي باشند.
من هيچ ملت را مودب تر و ملايم تر از ملت ايران نديده ام و ادب و نزاكت در ايراني ها فطري است و اگر سالها با يك ايراني دوستي و يا معامله بكنيد،محال است از زبان او چيزي بشنويد كه شما را برنجاند و محال است كه او حاضر باشد يك خبر بد به شما بدهد و اگر مجبور شود راجع به مرگ يك نفر صحبت كند و مي گويد ” عمرش را به شما داد ” يا ” عمرش را به شما بخشيد “. يعني او نمي خواست بميرد تا اين كه باعث تاثر شما بشود بلكه چون شما را دوست مي داشت براي ابراز دوستي عمرش را به شما واگذار كرد و رفت.
من هيچ ملت را نديدم كه مثل ايراني ها نسبت به اقوامي كه از لخاظ نژاد و دين بيگانه هستند،سهل انگار باشند. در اين هنگام كه در كشورهاي اروپايي اختلافات بزرگ مذهبي وجود دارد در ايران،هيچكس به يهودي ها و عيسوي ها و گبرها و مسافرين اروپايي كه گاهي به ايران مي آيند كاري ندارند مگر اينكه بعضي از افراد آنها را تحريك كنند و به جان يهودي ها يا عيسوي ها و يا گبرها،بياندازند.
اما از زمان سلطنت شاه عباس بزرگ به بعد،اگر قشري از افراد در صدد برآيند كه عوام الناس را تحريك كنند و به جان يهوديان و عيسويان و گبرها بيندازند،هر قدر مقام آنها بزرگ باشد دچار مجازات هاي هولناك خواهند بود. اين ملت با ادب و مهربان،مهمان نوازترين قوم جهان است و هر كس در هر فصل به خانه يك نفر برود،ولو صاحبخانه بي بضاعت باشد،ميزبان،مجبورش مي كند كه چيزي بخورد و يا بياشامد.
در اضفهان عوام الناس نمي توانستند نام من ” شاردن ” را تلفظ كنند و مرا ” شيرده ” مي خواندند،زيرا تلفظ ” شيرده ” به مناسبت گاو يا گاوميش شيرده براي آنها آسان بود.
در يكي از روزهاي پاييز كنار يكي از آبادي هاي اصفهان در صحرا گردش مي كردم كه يك روستايي با اينكه مي دانست من فرنگي و مسيحي هستم مرا بخانه خود برد و نشنانيد و چند لحظه ي ديگر يك سيني مقابل من نهاد كه در آن چند نان لواش و چند خوشه ي انگور بود. چند روستايي ديگر هم براي اينكه مرا ببينند وارد آن خانه شدند و به من تعارف كردند كه نان لواش و انگور بخورم.
من ديده بودم كه ايرانيان پنير را لاي نان مي گذارند و مي خورند،بنابراين حبه هاي انگور را لاي يك قطعه از نان لواش گذاشتم و هنگامي كه مي خواستم به دهان ببرم،حبه هاي انگور در نان شكست و آب انگور فرو ريخت و روستائيان خنديدند اما خنده آنها از شادي بود نه از روي تمسخر و من حس مي كردم كه قصد ندارند مرا مورد مسخره قرار بدهند بلكه از ناشي بودن من تفريح مي نمايند و سپس ميزبان رسم غذا خوردن نان و انگور را به من آموخت و گفت : اول بايد نان را به دهان برد و بعد حبه هاي انگور را.
من در هيچ كشور،جماعتي نديدم كه مثل جماعت نوكر باب ايران،مسرف باشند و ثروت خود را در اندك مدت با عيش و طرب و ولخرجي از دست بدهند. نوكر باب در ايران به جماعتي اطلاق مي شود كه درباري و حكام ايالات و ولايات هستند و در دستگاه دولت خدمت مي كنند. اين طبقه به قدري به عيش و عشرت علاقه دارند كه اگر پادشاه ايران يك روز را معادل پانصد هزار ليره فرانسوي به يكي از درباريان خود بدهد كه در كشور ما براي اعاشه چندين خانواده ي بزرگ تا پايان عمرشان كافي است،ماه ديگر آن شخص از آن همه پول،يك پشيز ندارد و همه را صرف تجمل و باده نوشي و آميزش با زيبارويان كرده است. اما اين ولخرجي خارق العاده كه نظيرش در كشورهاي ديگر ديده نمي شود فقط بين طبقه ي نوكرباب ايران است كه در دستگاه دولت كار مي كنند و طبقات ديگر نه فقط ولخرج نيستند بلكه صرفه جو نيز مي باشند و ثروت كشور را همان طبقات صرفه جو بوجود آورده اند.
در ايران اشراف و نجبا وجود وجود دارند ولي نه مثل فرانسه. در فرانسه اصيل زادگي موروثي است و كسي كه پدرش اصيل زاده نباشد، نمي تواند خود را در سلك اشراف در آورد اما در ايران،جزو اشراف شدن مستلزم اين نيست كه پدرشان اصيل زاده باشد و هر كس كه ابراز لياقت كند يا ثروت تحصيل نمايد مي تواند در شمار اشراف در آيد و عده اي كثير از اشراف دربار ايران كساني هستند كه پدر يا جد آنها مردي گمنام بوده و آنها توانسته اند با ابراز لياقت خود را جزو اشراف كنند.
منبع : سايت مجله خبري گجمو
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 134]