واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: مخالفت عمر و ابابکر با حضور در لشگر اسامه
یکی از مطاعن عمر تخلف از لشگر اسامه است. بعد از اینکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله در غدیر خم علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی کرد و مردم با وی بیعت نمودند. آنگاه پیامبر در مدینه مردم را به رفتن برای جنگ با رومیان بسیج کرد و از بیشتر صجابه اش خواست تا در آن لشگر حضور یابند. مهمترین کتب حدیثی و تاریخی وجود ابوبکر،عمر،عثمان و ابوعبیده جراح را در میان آنان که برای حمله به شام فراخوانده شده بودند ذکر میکنند.
ابن سعد در اینباره مینویسد: وقتی صبح پنجشنبه شد رسول خدا با دست خود پرچمی برای اسامه بست و سپس فرمود:
به نام خدا و در راه خدا غزوه کن و با کسانی که به خدا کافرند بجنگ. اسامه خارج شد و در جرف اردو زد و هیچکس از بزرگان مهاجرین و انصار باقی نماند الا اینکه به پیوستن به این لشگر فراخوانده شدند از جمله ابوبکر عمر ابوعبیده جراح سعد بن ابی وقاص و سعید بن زید و غیر آنها.... (1)
تخلف عمر و ابابکر از لشگر اسامه
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله روز دوشنبه ابوبکر ،عمر و جمعی از مسلمانانی که در مسجد حاضر شده بودند را طلبیدند و فرمود: مگر دستور ندادم که لشگر اسامه را روانه کنید؟
گفتند: بله یا رسول الله
فرمود: پس چرا در فرمان تعلل کردید؟
ابوبکر گفت: من بیرون رفتم و دوباره برگشتم تا عهد خویش را با تو تجدید کنم.
عمر گفت: یا رسول الله من خارج نشدم زیرا دوست نداشتم که احوال تو را از سواران (رهگذر) سوال کنم. !!!
پیامبر ص فرمود: لشگر اسامه را روانه کنید. و سه بار آن را تکرار کرد. (2)
عمر علیرغم فرمایش رسول خدا ص همچنان بر مخالفت خود با حمله اسامه پای می فشرد. چنانچه از پیوستن به لشگر اسامه خودداری کرد وابوبکر برای او از اسامه اجازه گرفت تا در مدینه بماند. آمده است: ابوبکر به اسامه دستور داد تا لشگر را روانه کند و از او خواست تا عمر را واگذارد تا یاور وی در کارهایش باشد. اسامه گفت: درباره خودت چه میگویی؟ ابوبکر گفت: برادرزاده! دیدی که مردم چه کردند پس عمر را برایم بگذار و یکسره روانه شو. پس اسامه با مردم خارج شد. (3)
و به همین ترتیب ابوبکر و عمر و عثمان و عبدالرحمن بن عوف و غیره از پیوستن به لشگر اسامه در زمان حیات پیامبر ص و در زمان حکومت ابوبکر خودداری کردند.
مخالفت با وحی یا همان تخلف از لشگر اسامه
همانطور که گذشت حضرت رسول ص ابوبکر و عمر را امر کرده بودند تا در لشگر اسامه قرار بگیرند و تحت فرمان او باشند. اما آنها مخالفت کردند و نرفتند. و حضرت رسول ص نیز به خاطر این کارشان آنها را لعن و نفرین کردند و فرمودند: لعن الله من تخلف عنه (4). خدا لعنت کند کسانی را که از لشگر اسامه تخلف کردند !!! و این کلام حضرت به عبارتی لعن صریح عمر و ابابکر و دیگر اطرافیان ایشان بود.
و دیگر اینکه همانطور که گذشت وقتی حضرت رسول از آنها علت تخلف را پرسیدند. آنها دلایل بچه گانه و غیر قابل قبولی آوردند. و پیامبر هیچکدام از دلایل آنها را قبول نکردند و برای بار دیگر آنها را امر به خروج از مدینه کردند. تخلف آنها در حالی بود که قرآن کریم میفرماید کلام حضرت رسول ص جز وحی چیزی نیست (سوره نجم ایه 3) پس تخلف از لشگر اسامه به معنای مخالفت با وحی الهی بود.
و از طرفی عمر و ابابکر به دستور پیامبر ص (چه در زمان حیاتشان و چه بعد از شهادتشان) باید تحت فرمان اسامه قرار میگرفتند. اما آنها دقیقا برعکس عمل کردند. نه تنها تحت فرمان اسامه قرار نگرفتند بلکه پس از شهادت حضرت رسول ص خود را خلیفه اعلام کردند و به اعتقاد خود اسامه را تحت فرمان خود گرفتند و به او امر و نهی کردند.
اما چرا عمر و ابابکر با لشگر اسامه مخالفت کردند؟؟؟
دلایل زیادی وجود دارد که عمر و ابابکر می دانستندکه حضرت رسول ص به زودی به شهادت خواهند رسید. مانند:
1-رسول خدا یک ماه قبل از شهادت خود از آن خبر داده بود. (لسان المیزان ج1 ص456(
2- پیامبر ص در حجه الوداع و در برابر مسلمانان آن زمان فرمود: جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه میداشت و امسال دوبار آن را بر من عرضه کرد جز آن نیست که اجل من فرا رسیده است. (5)
و بسیاری دلایل دیگر که همه نشان دهنده این است که عمر و ابابکر آگاه از شهادت زود هنگام حضرت رسول ص بودند. پس با اسامه نرفتند و در مدینه ماندند تا به محض شهادت ایشان خلافت را غصب کنند و نگذارند علی علیه السلام حق خود را بگیرد. و این فرض که علت ماندن آنها در مدینه شرکت در تشییع جنازه حضرت رسول یا مثلا نگرانی آنها از حال حضرت بود کاملا باطل است. زیرا پس از شهادت حضرت رسول دیدیم که آنها هیچ اعتنایی به حضرت نکردند و آل هاشم را با پیامبر تنها گذاشتند وخودشان مشغول به غصب خلافت شدند.
-------------------------------------------
اسناد:
1-الطبقات الکبری ابن سعد ج2ص249 --البدایه و النهایه ج8 ص 73 --عیون الاثر ابن سید الناس ج2ص281 --السیره النبویه،احمدزینی رحلان ج2ص339 و شرح نهج البلاغه ج6ص52و...
2-الارشاد شیخ مفید ص96
3-البدایه و النهایه ج8ص73
4-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج6ص5
5-صحیح بخاری باب جبرئیل قران را بر پیامبر عرضه میکرد. الطبقات ابن سعد ج2ص194
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]