واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اقتصاد > بازار مالی - فیروزه خلعتبری بحث بحرانهای اقتصادی جهان بحث خیلی مهمیاست. خیلی از ما فکر میکنیم این اولین بار است که بحران رخ داده در حالی که وقتی به تاریخ اقتصاد دنیا نگاه میکنیم این بحرانها متعدد بوده و همچنین خاص یک نقطه از دنیا نبوده است. بحرانها ناشی از یک نابسامانی اقتصادی بین عملکرد بخش پولی و بخش واقعی است و اینکه چگونه این نابسامانیهای اقتصادی به وجود میآید و چگونه میتوان جلوی آنها را گرفت و اینکه ما در کجای این بحران هستیم، بحثی جدی است. آیا ما از این بحران تأثیر میپذیریم یا خیر؟ این بحرانها چگونه به وجود میآیند؟هر اقتصادی دو بخش دارد: بخش پولی و بخش واقعی. ناترازی بین این دو بخش باعث ایجاد بحران میشود. برخلاف تصوری که عدهای دارند رفتار پرخاشگرانه اقتصادی کشورها به بحرانها منجر نمیشود. بحرانها همیشه یک نتیجه داشته و آن هم تحکیم حضور دولتها در اقتصادهای بحرانزده و به خصوص گسترش شبکههای مدیریتی وابسته به دولت در بخش مالی بوده است. منظورم از بخش مالی بازار پول و سرمایه به صورت گسترده است. بحرانهای مالی همیشه مخرب و مسری هستند و ریشه تمام آنها سیاستهای کلان ناپایدار و بیدوام است. بحرانها به دو دسته تقسیم میشوند: بحرانهایی که در بازار پول هستند و بحرانهایی که در بازار سرمایه هستند. مهمترین بحران بازار پول بحران بانکی فراگیر است. در این حالت شرکتهای فعال در اقتصاد و نهادهای مالی به صورت گسترده قراردادشکنی و نقض تعهدات میکنند. وامها معوق میشوند. تعداد بدهیهای معوق اقتصاد را به رکود میکشاند، بازار کالاهای بادوام به رکود میرود. نرخ بهره رو به افزایش میگذارد. بانکها احساس میکنند که منابع سپردهای به اندازه کافی ندارند و در نهایت بانکهای کشور توان وام دادن و اعطای منابع را از دست میدهند. شاید همه اینها برای ما آشنا باشد. بله ما حتی قبل از ورود به بحرانهای بینالمللی دچار یک بحران بانکی فراگیر بودهایم. وقتی نگاه میکنیم در فاصله 2007-1970میلادی 124بحران بانکی فراگیر در دنیا وجود داشته است. نقطه اوج این بحرانها وقتی است که بالاترین حد نسبت وامهای معوق به وجود میآید و ضایعات بحران معمولاً به یک دوره زمانی 5 ساله کشیده میشود. بحران دیگر بحران پولی است. در یک دوره زمانی کوتاه رقم قابل ملاحظهای مثلاً 30درصد نوسان در ارزش پول به وجود میآید یک رکود حدود 10درصد حداقل به وجود میآورد. 208 مورد از این بحرانها را در فاصله 2007-1970 میلادی داشتهایم. بحران بدهی کشورها در دهه 80 به شدت وجود داشته است. بحرانهای بازار پول اصلاً جدید نیستند. بحران مالی 1819، 1837، جمعه سیاه 1869، سقوط مالی 1873، بحران مالی 1882، بحران 1896، بحران 1901، سقوط 1907، رکود 1929، رکود 1937، حباب داراییهای ژاپن 1990 که 13 سال طول کشید، چهارشنبه سیاه 1992 انگلستان، 1998 روسیه، 2000 و بعد هم بحران اخیر نمونههایی از این بحرانها است. مطالعه اینها نشان میدهد که همه ساختار یکسانی دارند. دلیل گسترده شدن این بحرانها ارتباطات بازارهای مالی با یکدیگر است. سرعت اشاعه بالا میرود. به تدریج که بازارهای سرمایه بزرگتر و بزرگتر شدند بهوجود آوردن بدهی با استفاده از اسناد بهادار مد شده و این خودش عاملی است که اشاعه بحرانهای مالی را بسیار زیاد میکند. بنابراین جای تعجب نیست اگر امروز میبینیم که بحران اخیر ظرف مدت کوتاهی همه جهان را فراگرفته است. بانکهای سرمایهگذاری راه اشاعه بحران جدید در بازارهای سرمایه بودند به دلیل اینکه اینها در بازار سرمایه بودند و حاکمیت مقام پولی که در بازار پول است روی اینها نبود ، آزادی عمل بیشتری داشتند.در تمام بحرانهای پایهای، رکود در بازار واقعی وجود داشته است و این رکود خودش یکسری نابسامانی را به وجود میآورد. شدت رکود و بحرانها براساس نقش اسناد اصلی در بازارها، سیاستهایی که برای ارزشگذاری پول ملی داریم، بدهیهای دولتی به نسبت بدهیهای خصوصی تغییر میکند. وقتی بحران به وجود میآید موارد خطرناکی مانند: تهاجم سفتهبازها، خطر بیاخلاقی، سقوط حباب داراییها و وحشت به وجود میآید. در جریان بحران عوامل جمعی و فردی هم اضافه میشود. دولتها در تمام موارد بحران وارد سیستم میشوند. ورود دولتها به سیستم با دو نگاه صورت میگیرد اولاً اینکه جلوی اشاعه بحران را بگیرند. برای این کار معمولاً کاری که میکنند تزریق پول است گاهی به صورت نقد گاهی به وامهای سوختشدنی تضمین داده میشود به صورتی که مردم دچار شک نشوند. در مواردی دستور میدهند نهادهای مالی بسته شوند یا دستور میدهند مردم حق ندارند پولشان را از سیستم بیرون ببرند. سیستم سعی میکند خودش را از روشهای مختلف آرام کند. بحران اخیری که به وجود آمده بعد از دوشنبه سیاه وضعیتی است که اقتصاد آمریکا نیاز به گردش تولید پیدا کرد و پیشنهاد دولت این بود که اجازه دهید منابع مالی وارد سیستم شود و مردم بتوانند وام بگیرند. تعهد خاصی وجود نداشته باشد و این گردش با شعار «بخر تا آمریکا بچرخد» یک حرکت به وجود آورد و در بخش مسکن به خصوص خیلی رونق ایجاد کرد. مردم متوجه نبودند این بار مالی مرتباً سنگینتر میشود. این سیستم نمیتوانست باقی بماند. زمانی که این سیستم به توقف رسید نقطه شروع بحران بود و پول برنمیگشت، اعتبار جدید داده نمیشد. وقتی این اختلال به وجود آمد اول یکی، دوتا بانک سرمایهگذاری علامت دادند که شوک دارد اتفاق میافتد و دیگر نمیتوانند ادامه دهند چون خیلی معتبر بودند مردم متوجه شدند که چه اتفاقی دارد میافتد. دولت آمریکا 700 میلیارد دلار وارد سیستم بانکی کرد. طی زمانیکه طول کشید تا این سیستم تثبیت شود و این بحران شناخته شود، این بحران به اروپا هم کشیده شد و بانکهای اروپا دچار بحران شدند. بنابراین ما میبینیم که بحران یک دفعه گسترده شده است. حاصل این کار بدین صورت شد که در نهایت سران گروه 7 گفتند پولی میخواهند تزریق کنند. این پول به صورت نقد در سیستم وارد نمیشود، بخش اعظم آن به شکل اعتبارات است. فرانسه 360 میلیارد یورو گذاشته که 320 عدد از آنها ضمانت وامها است و چهل عدد به دلیل بالارفتن سرمایه بانکها است. اسپانیا 100 میلیارد گذاشته که تضمین اعتبارات است. ایتالیا 20 میلیارد، اتریش 100 میلیارد که همه آن به جز 15 میلیارد آن، برای تضمین بوده و هلند 200 میلیارد که تضمین مداخله دولت برای سلامت است.این تضمینها همه توانسته روی کم کردن اثر اشاعه بحران اثر بگذارد. در آمریکا انتقالات درست برعکس اروپا روی سرمایه بوده، برای اینکه آمریکا مرکز بحران بوده است. تمام اقداماتی که تا این مرحله انجام گرفته تنها یکی از ابزارهایی است که میتوان در کنترل اشاعه بحران به کاربرد. این به معنی تمام شدن بحران نیست. تجربه نشان داده بحران میتواند تا 12، 13 سال هم طول بکشد. برای تمام شدن بحران باید سیاستهای ساختاری گذاشته شود. اینجاست که اثر روی اقتصاد دنیا میتواند بسیار گستردهتر شود. تا آینده میانمدت اعتبارات بینالمللی گران میشود و نظارتها افزایش خواهد یافت. ما باید انتظار داشته باشیم که نهادهای مالی جدید شکل بگیرند. باید انتظار ادغام بنگاههای مالی را با هم داشته باشیم و در واقع جایگاه ما در بازار مالی عوض شود. در نگاه اول اینکه خوش به حال ما چون سیستم بانکی ما بینالمللی نیست و بورس ما بینالمللی نیست. ولی واقعیت این است تمام قراردادهای ما در مورد تأمین مالی دچار اما و اگر شده است. نکته دیگر اینکه بالاخره زمانی میخواهیم این دنیای بحرانزده را درست کنیم همیشه قیمت نفت بالا نخواهد بود. سرمایهگذاری انجام نمیشود. کسب منابع مالی در بخشهای مختلف اقتصاد کشور با مشکلاتی همراه است. سیستم بینالمللی تمایلی ندارد با جهانی غیر از خود ارتباط برقرار کند برای اینکه گرفتار است، میخواهد اصلاح ساختار بکند. با بررسی بحرانها میتوان انتظارات خودمان را از تحولات پیش رو در دنیا شکل دهیم. اقتصاد ما باید اقتصاد جستوجوگر شود. خطر بزرگتری که ما داریم خطری است که هیچ ربطی به این بحران نداشته است. خطر یک بحران بانکی فراگیر در کشور است. دانسته یا ندانسته یکسری منابع مالی هم از حساب ذخیره ارزی به بانکها تزریق کردهایم. به اختصار باید گفت در کوتاهمدت ما در یک حوزه امنی قرار داریم ولی واقعاً خیلی کوتاه است. در میانمدت که اثر واقعی بخش بحران ظاهر میشود به یقین ما آسیبپذیری گسترده داریم. علاوه بر آن ما دچار یک بحران بانکی فراگیر هستیم یعنی یک حوزه بحران داریم که میتواند یک رکود گسترده در اقتصاد ایجاد کند. گاهی تا 40درصد ارزش محصول ناخالص کشورها در اثر این قبیل بحرانها از بین رفته که متوسطش حدود 13درصد است. بنابراین در حد متوسطش هم رقم کمی نیست. بنابراین باید به بحران هم از بعد داخلی و هم از بعد بینالمللی نگاه کرد. فوق دکترا و پژوهشگر ارشد اقتصاد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 463]