تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):در انسان پاره گوشتى است كه اگر آن سالم و درست باشد، ديگر اعضاى بدنش هم با آن سا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1850080461




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

‏نيهيليسم: از انكار تا واقعيت


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: مقدمه


وقتي به آمارهاي نگران کننده ي طلاق، اعتياد و بسياري از آسيبها، جرايم و ‏ناهنجاريهاي اجتماعي نظر ميكنيم، آن گاه كه با سطح و كيفيت نازل فرهنگ عمومي، ‏آرزوها، انتظارات، آمال و شيوههاي زندگي و زيست (غيرجدي) گروههاي مختلف ‏اجتماعي مواجه مي شويم و به طوركلي، وقتي در پياده روي خيابان شهر قدم مي زنيم ‏و با رفتارها، كنشهاي اجتماعي، نحوه تقابل و برخورد شهروندان و به ويژه جوانان با ‏يكديگر، روبرو ميشويم، در ميمانيم كه واقعيتهاي اجتماعي قابل مشاهدهمان را ‏چگونه تحليل كنيم. و كدام دستگاه تحليلي و توصيفي ميتواند، به گونهاي اين ‏واقعيتها را تجزيه و تحليل كند كه زواياي بسيار متعدد و پر راز و رمز آن را ‏بازشناسي كند و دلايل قانعكنندهاي براي اين گونه واقعيتهاي تلخ بدست دهد. ‏نظريات مختلفي براي فهم و درك وقايع و پديدارهاي اجتماعي ميتوان و بايد ‏استخدام كرد و از رويكردهاي چندضلعي، به چهرههاي گوناگون آن پرداخت. يكي از ‏اين تئوريها كه ميتواند ما را جهت فهم علل ناهنجاريها و كنشهاي نامتعارف ‏‏(غيراخلاقي و غيرعقلاني)، كمك كند نظريه «نيهيليسم» است. نيهيليسم كه در مقابل آن ‏نيست انگاري، هيچ انگاري، پوچ گرايي و...، وضع كردهاند، به مثابه دستگاه تحليلي ‏است تا بتوانيم از طريق آن پي به علل بسياري از اين رفتارهاي بيمارگون و مخرب ‏ببريم. به واقع، مطالعهي واقعيتهاي ناخوشايند وآزاردهنده، با رويكرد نيهيليسم، ما را ‏با زمينهها، علل، پيامدها و چيستي آنها، آشنا ميسازد. بنابراين «نيهيليسم» (در اين ‏مقاله)، به عنوان چهارچوب تجزيه و تحليل و فهم عناصري است كه نيازمند درك ‏درست از آنها هستيم.‏


بررسي و فهم صحيح و دقيق رفتارهاي فردي و اجتماعي، مستلزم دستيابي به ‏شناخت افراد از زندگي و نحوهي مواجههشان با مسئلههايشان است. وقتي ميتوانيم ‏چرايي ر فتار يك فرد را (آن چه در حاق واقع است) توضيح دهيم كه درك او را از ‏خودش، نگاهش را به زندگي، انسان، دنيا و هستي، كشف نمائيم. هستي شناسي، ‏بنياديترين علتها را در اختيار ميگذارد. به نحو موجز اين سؤال پيش ميايد كه، ‏افراد، چه دركي از زندگي و جهان و هستي دارند. وقايع، رفتارها و واقعيتهاي بيروني ‏را چگونه معنا ميكنند؟. به عنوان مثال، زندگي براي آنها چه معنايي دارد. رنج ها را ‏چگونه معناسازي ميكنند. هستي خود و بودنشان را چگونه تحليل و توجيه ميكنندو ‏در برابر وپوشش از حيات و زندگي چه پاسخي خواهند داد؟ ‏


آيا اساسا پرسشهاي وجودشناختي «مولوي» برايشان مطرح مي شود و چه ‏جوابهايي براي آن دست و يا كردهاند؟ مولوي ميگويد: ‏


سالها فكر من اين است و همه شب ‏سخنم


كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم


از كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود


به كجا ميروم آخر، ننمايي وطنم


دغدغههاي وجودشناختي (اگزيستانسياليستي) را با چه تئوري حل و فصل ‏ميكنند؟ چگونه با پرسشهاي هستي شناختي و اضطرابهاي اگزيستانسياليستي ‏‏(وجودشناختي) مواجه ميشوند؟ آيا آنها را سركوب ميكنند، زيرا پاسخي ارام كننده ‏برايشان نمييابند ويا آنها را جدي ميگيرند و خود را به درياي مواج و سهمگين ‏‏«معناها» ميسپارند؟ ناديده گرفتن و فراموش كردن، سركوب و يا جنگ و ستيز با ‏پرسشها و دغدغهها، سه واكنش فوري (و البته غيراصولي) است كه اكثريت افراد به ‏آن تأسي ميجويند. نحوهي سه گانه واكنش به حيات و زندگي و هستي و پديده هاي ‏بسيار جدي و غيرقابل اغماض زيستن، عمدتا نتيجهي عجز و ناتواني در دست يافتن ‏به پاسخهايي اطمينان بخش و قانع كننده است، و اين همان رويكرد نهيليستك به ‏‏«خود»، حيات و هستي است كه از فرط وفور، به چشم نمي اید و يا كمتر به مثابه يك ‏مسئله ي اجتماعي مورد بحث قرار ميگيرد. کافی است به اضطرابات، بي حوصلگيها، ‏نااميديها و سرگردانيها (به ويژه جوانان) نگاهي اجمالي بيندازيم. از سوي ديگر به ‏سرگرميها، دل مشغوليها، افراط در اتلاف وقت و پريشاني در زندگيها و ‏بيهودگيها، نظري بيفكنيم و يا آمار مفاسد و ناهنجارها و رشد آنها را ملاحظه نمائيم، ‏آن گاه به سرعت درمييابيم كه اتفاق ناخوشايندي در جامعه در حال تكوين است. ‏اين امر ناميمون، همان «نيهيليسم» است كه روان، روح و زندگي افراد و جامعه را آزاد ‏ميدهد.‏





مدعیات اصلی


در اين مقاله تلاش شده است تا پديده ي «نهيليسيم»، مورد واكاوي تئوريك ‏قرارگيرد و توضيحاتي هرچند ناقص در باب چيستي، چرايي، علت شناسي و ‏پيامدشناسي آن ارائه گردد. اين مقاله سه امر را مفروض ميگيرد و لذا نسبت به آنها ‏ساكت است.این مفروضات پايههاي اصلي و زيرين اين نوشته محسوب ميشوند. ‏بنابراين همت اصلي به شرح و كالبدشكافي «نيهيليسم» و شناخت ابعاد آن گذاشته شده ‏است. مفروضات اصلي عبارت است از: ‏


‏1 - براي فهم كنشهاي اجتماعي و رفتارهاي فردي علاوه بر توجه و شناخت ‏ساختارهاي اجتماعي و ساير عوامل غيرفردي، بايد به نقش انسانها در ساخت ‏واقعيتهاي اجتماعي پرداخت. در اين فرض، انسانها، كاملا دست بسته ‏نيستند و بلكه در شكلدهي و ساخت وقايع و پديدارها، حضور تعيين كننده ‏دارند. بنابراين نحوهي نگاه آدميان به پيرامونشان و معناسازي و معنابخشيها ‏آنها نسبت به «خود»، "هستي"، "زندگي" و حيات، بسيار پراهميت است.‏


‏2 - ساخت زندگي و چهارچوب فرهنگ عمومي در ايران، نشان ميدهد كه در ‏سطح فردي، فرايند معنابخشي به عناصر كليدي مثل زندگي، رنج، مرگ و ‏كاستيها، با چالشي بزرگ روبرو شده است و دست كم اکثریت قشر متوسط ‏و عموما جوانان، با «بحران معنا» دست و پنجه نرم ميكنند. در سطح جمع، ‏زندگي و ساخت آن (خانواده)، دچار تزلزل بی معنايي شده است.‏


‏3 - ‏«بحران معنا» و نيهيليسم، يكي از عوامل مهم براي واكاوي و فهم ‏ناهنجاريهاي اجتماعي است.‏


‏4 - كاهش رنج و اعطاي آرامش و شادابي اجتماعي، وقتي ميسر است كه «بحران ‏معنا» كاهش يابد و پرسشهای جدي (و مدرن) پاسخهاي قانع كننده، ‏غيرتكرري (و مدرن) دریافت کنند. ‏


هدف اصلي مقاله ايضاح پديده ي «نيهيليسم» و پاسخگويي به سوالات زير است: ‏


‏1 - عوامل مؤثر بر ترويج روحيه و منش نهيليستي چيست؟


‏2 - نسبت نيهيليسم انديشي با زندگي چيست؟‏


‏3 - چگونه ميتوان نيهيليسم را در ايران تشريح نمود؟‏


‏4 - و آيا نيهيليسم در جامعهي امروز ايران، به مثابه يك مسئله قابل تحقيق ‏وبررسی است؟


اين مقاله مدعي است: ‏


‏1 - بسياري از آسيبهاي جدي اجتماعي – فرهنگي و خطرآفرين و رشد آن در ‏جامعهي فعلي ايران، به ويژه طلاق، اعتياد، آفت آموزش و خيابان گرديهاي ‏بيحاصل و...، نشانهاي بارز از وجود نيهيليسم است.‏


‏2 - گرچه نشانههاي برشمرده شده منحصر به شهر و يا منطقهاي خاص نميشود، ‏اما نيهيليسم در بين جوانان طبقهي متوسطهي بشري، ترويج بيشتري دارد.‏


‏3 - نيهيليسم و رشد آن، نه تنها محصول ارتباط پيچيدهاي از عناصري مثل ‏آسيبهاي فرهنگي است، بلكه حضور و ظهور اين پديده، به انواع آسيبها در ‏ساحت مختلف زندگي اجتماعي ميانجامد. ‏





فهم كلي از نيهيليسم


‏«نيهيليسم» وضعيت روان شناختي و معرفت شناختي است كه در آن، معناي ‏زندگي، هستي، بودن، خود وحیات، از دست ميرود و در پي آن شرايطي اضطراب ‏آفرين و سردرگمي روحي ايجاد ميشود. نيهيليسم، جدي نگرفتن دنياوزندگي وهر آن ‏چيزي است كه با آن مواجه ميشويم. نهيليست در رويارويي با شرايط بيروني، هيچ ‏توضيح و تفسيري و توجيهي نمييابد. يك نهيليست، گويي غريبهاي است در اين ‏عالم، در ميان واقعيتهاي سخت و زمختي كه نه قدرت فهم آنان را دارد و نه ميتواند ‏آنها را تعيير دهد. روحيه نهيليستي را مي توان به روي يك طيف ترسيم كرد و آنرا از ‏حالت ضعيف و كم به سمت افراطي تقسيم بندي نمود. در سمت ر است طيف ‏نيهيليسم، كساني قرار ميگيرند كه به پوچي بي مسئله و غيرجدي ميرسند، وضعيتي ‏كه در آن حتي پوچي هم اهميت ندارد. آنان به زندگي معمولي شان ادامه ميدهند ولي ‏هر از چندگاهي (و عمدتا بر اثر فشارهای زندگي و افزايش نارضايتي)، سري تكان ‏ميدهند و به ياد ميآورند كه به پوچي زندگي و جهان فكر كردهاند و نگران شدهاند. ‏اما پس از مدتي اين احساس آنهارا رها ميكنند و آنان دوباره و سريع به زندگيشان ‏برميگردند. آنان سعي ميكنند احساسهاي ناخوشايند ناشي از به پوچي رسيدن را ‏فراموش كنند تابتوانند به حيات و زندگيشان ادامه دهند، گرچه گاه و بيگاه درمعرض ‏انواع سؤالات مبهم خود قرار ميگيرند. هرچه به سمت چپ طيف پيش مي رويم، به ‏سوي منطقهي نيهيليسم افراطي كشيده ميشويم. در اين وضعيت است كه افرادي به ‏پوچي ميرسند، اما احساس بيمعنايي و پوچي رهايشان نميكند و به مثابهاي ‏مسئلههاي فراموش نشدني، زندگي روزمره و حتي روان و شخصيت فرد را دچار ‏اختلال ميكند. زندگي و هستي، براي اين گروه، مسئلهاي است كه بايد حل شود و يا ‏دست كم چيستي آن درك و فهم گردد. در نيهيليسم افراطی، انديشه و احساس ‏بيهودگي و پوچي، غيرقابل اغماض است، به گونهاي كه نميتوان از كنار آن گذشت و ‏آن را فراموش كرد. آنان نمي توانند آرام بگيرند، لذا در سفري دائمي براي يافتن معناي ‏جهان و زندگي و زيستن، حركت ميكنند، تا اينكه اميدشان را از دست بدهند و مانند ‏‏«كامو» معتقد شوند كه هيچ چيز مهمي وجود ندارد كه مجبور باشند به آن فكر كنند. آن ‏چنان كه قهرمان بيگانه ي «كامو» كه مادرش را از دست ميدهد، اما بر سر تابوت مادر ‏مينشيند، قهوه مينوشد و سيگار ميكشد. آن گاه بدون هيچ گونه احساس ناراحتي، به ‏دريا ميرود وشنا ميكند. اين قهرمان، در فرداي مرگ مادر به سينما ميرود و به ‏تماشاي فيلم كمدي مينشيند. براي او كه بعداً به جرم قتل، محكوم به اعدام ميشود، ‏حتي زندگياش مهم نيست و «هيچ چز فرق نميكند». براي او جهان ناپايدار و بي ‏معناست و لذا شادمان از اين است كه در نهايت، پوچي هستي خويش را پذيرفته ‏است.»‏ كامو خودكشي را از جنبهي هستي شناختي مطالعه ميكند و آن را مرگي ‏ميداند كه به اراده ي خويشتن اتفاق ميافتد تا «فقدان دليل جدي براي زيستن … و ‏اعتراض به بيهودگي رنج كشيدن»‏ را به رسميت بشناسد.‏


كسي كه به پوچي ميرسد، گويي «بيگانهاي» است در اين جهان. براي او جهان ‏بيش از هر چيز غيرقابل درك است. احساس پوچي، «احساس جدايي انسان و زندگي ‏است. انسان، هنرپيشهاي است كه روي صحنه آمده، اما صحنه پردازي برايش آشنا ‏نيست و نميداند كدام قسمت از نمايشنامه را بايد اجرا كند و همواره احساس عدم ‏تعلق و آوارگي ميكند.»‏ فلسفهي «اين نيز بگذرد»، فرصتي در اختيار آدميان مينهد تا ‏از كنار هر چيز ناخوشايند بگذرند و بي آن كه با آن درگيري عاطفي و يا شناختاري ‏پيدا نمايد، بتواند به زندگي عاديشان ادامه دهند. در چنين رويكردي است كه ‏محسوسات اين عالم (و آن چه پيش ميآيد)، بي ارزش و يا كم ارزش جلوه ميكند. ‏اين رويكرد، واكنشي است كه در برابر ارزشهاي متعالي شكل ميگيرد و معتقد است ‏در پس پردهي اين عالم هيچ چيز، هيچ هدفي و هيچ وحدت بزرگي نهفته نيست. يعني ‏آن گاه كه نقاب از رخ گيتي برافكنيم، در پس آن با هيچ مواجه ميشويم. آن چنان كه ‏سهراب سپهري ميگويد: ‏


به سراغ من اگر ميآئيد، پشت هيچستانم، ... ‏


‏آدم اين جا تنهاست، ‏


‏و در اين تنهايي، سايه ناروني تا ابديت جاري است.»‏ ‏


احساس تنهايي و بيگانگي با این جهان به گونهاي كه سهراب سپهري آن را سروده ‏است، از ويژكيهاي بنيادين نيهيليسم است. مولوي نیز احساس تنهايي و دلتنگي ‏ميكند. اما نالههاي او از آن است كه ميداند كه از وطن مألوف خويش جدا شده است. ‏او ميداند كه اگر از نفيرش مرد و زن ناليدهاند، از آن جهت است كه از نيستان و از يار ‏خويش جدا افتاده است. بنابراين دو گونه غريبگي و احساس تنهايي شكل ميگيرد: ‏اولا احساس تنهايي كسي كه از يار خود دور شده است و ثانيا احساس بيگانگي و ‏تنهايي كسي كه ميداند كه تنهاست اما نميداند چرا. او فقط در اين هيچستان گرفتار ‏آمده است. دلتنگي و گلايهي مولوي از جدايي است و دلتنگيهاي يك نهيليست از ‏پوچي و تنهايي است. از اين روست كه اين جهان براي مولوي معنا مييابد و اگر ‏مينالد، همه از براي دوست و نه از بودن در اين جهان است. و درست نقطه مقابل ‏نيهيليسم، اين جهان، براي مولوي، بهشت پرصفاي سرسبز است. زيرا در صلح و ‏دوستي با خداوندگار اين جهان است.‏


من كه صلح دائمم با اين پدر


اين جهان چون جنتست اندر نظر


نيهيليسم بر معيار بي معنايي شكل ميگيرد. جهان و زندگي كه بر آن نميتوان ‏اميدي داشت. براي يك نهيليست نه تنها جهان و زندگي بيمعناست كه نااميد از يافتن ‏معنا توسط ايدئولوژيها و انديشههاي متافيزيكي است. به عبارت ديگر، حتي ‏انديشههاي موجود هم نميتوانند پاسخگويي پرسش هاي زندگي باشند.‏


ژان گيتون فيلسوف كاتوليك معتقد است، وقتي آدمي در برابر جهان و هستي قرار ‏ميگيرد، دو گونه واکنش از خود نشان می دهد. آن دو گونه موضع آدمي در قبال ‏جهان و زندگي عبارت است از: پوچي و راز.آدمی وقتی دربرابر هستی، زندگی وحیات ‏قرار می گیرد ازخود می پرسد «درپس اين پرده چيست؟ افراد در برابر اين معما دو ‏گونه واکنش نشان می دهند: يكي بر جانب پوچي رهنمون ميشود و ديگري به جانب ‏‏«راز».. رازها حقايقي نيستند فراتر از ما، حقايقي هستند فراگيرندهي ما»‏


در اين رويكرد مسايل نهايي و اساسي زندگي، از جنس رازند. «پوچي»، وقتي سر ‏برميآورد كه معنايي براي مسايل مناسبي نمييابيم و آن را نيز از جنس رازها ‏برنميشماريم. «معناداري، بدين منظور است كه آدمي توجيه رواني و فكري براي ‏اولويتهاي و ارزش گذاريهاي خويش بدست آورد، بدون آن كه او نيازمند ‏‏«هويتداري» (پاسخ به پرسشهاي عالم و آدم) باشد.» هنگامي كه انسان معاصر( و بعد ‏از رنسانس) قصد آن كرد كه برپاي خويش بايستد و معناي زندگي را خود دريابد، ‏هنگامي كه از زير سيطره اقتدارهاي سنتي بيرون آمدو «رازهاي» اين عالم را(كه عارفان ‏را مسحور و مقهور ميساخت) از جنس مسالههایي تلقي كرد كه بايد حل شوند و ‏متعلق آگاهي انساني قرار گيرد، آن وقت بود كه بن بستهاي متوالي را تجربه ميكرد. ‏نيچه، انسانی راکه قرار است برپای خودبایستد، « ابر انسان» نام نهاد. از نظر او، «ابر ‏انسان» انساني است كه بر پاي خود ميايستد و قرار است اهداف، ارزشها و اصول را ‏خود پي ريزي نمايد و به قول داستايفسكي، از «حد تودهها فراتر» ميرود، زيرا از ‏ديگران متفاوت و متمايز ميشود. ‏


براي يك نهيليست، همهي آرمانهاي فراتر از بشر مرده است و يا همهي ‏معنابخشيهاي فراتر از زندگي ملموس بشر مردهاند.‏ براي انسان دوران سنت، ‏گزارههاي توضيح بخش (كه در پرتو آن به فهم قابل قبول از جهان و زندگي نايل ‏ميآمد) و هم گزارههاي توجيه بخش (كه در پرتو آن همه چيز موجه جلوه ميكرد) و ‏گزارههاي «فيصله بخش» (كه در آن پرتو آن بن بستها باز ميشد و نزاعها خاتمه ‏مييافت)، حضوري پررنگ داشت. آرامش دوران سنت (و انسان سنتي)، ناشي از ‏معناداشتن زندگي و هستي است. براي او مسايل به راحتي حل ميسوند و پرسشها، ‏پاسخهايي درخور مييابند. اما انسان امروز (و از آن جايي كه در پي معنادهي به اين ‏جهان است) با انواع اضطرابها و تلخيها دست و پنجه نرم ميكند. علل اضطراب ‏آفرين در دوران پيشين نيز وجود داشته است، اما ساكنان آن زمان، به مدد دين ‏وانديشهي متافيزيكي آنها را معنا ميكردند. ‏


پل تيليش (متاله آلمانی) معتقد است، انسان همواره باسه گونه تهديد و اضطراب ‏وجودي (اگزيستانس)، مواجه می شود. سه عاملي كه اضطراب ميآفرينند و موجوديتي ‏دائمي دارند عبارتند از: ‏


اضطراب ناشي از مرگ،


‏اضطراب ناشي از پوچي و بيمعنايي


‏و اضطراب ناشي از محكوميت.‏ ‏


از نظر تیلیش همچنان كه مرگ، انسان را تهديد ميكند، پوچي و بی معنايي نیز از ‏عوامل اصلي تهديدزا است. وي اضطراب بيمعنايي را چنين تعريف ميكند: «اضطراب ‏بيمعنايي، اضطراب ازدست دادن يك مسئلهي غايي و تشويش درباره ي يك معنا ‏است كه معنابخش همه ي معاني است. اين اضطراب با از دست دادن گرهگاهي معنوي ‏رخ ميدهد.»‏ فقدان پاسخ به پرسش از معناي زندگي، مرگ و رنجها و اضطرابهاي ‏انسان، به بيمعنايي و نيهيليسم منتج ميشود. از نظر تليش، اضطراب پوچي وقتي رخ ‏ميدهد كه محتواي خاصي از زندگي، در معرض تهديد عدم قرار ميگيرد. در اين ‏حالت قدرت مشاركت خلاق در حوزههاي فرهنگي و عمومي از دست ميرود. فردي ‏كه به پوچي مي رسد، مستمراً دلبستگيهايش را از دست ميدهد و به چيزهاي ‏جديدتر (و البته موقتي) دل ميبندد. همه چيز تجربه ميشود، اما هيچ چيز او را قانع ‏نميكند. دلبستگي متزلزل و ناپايدار از آن جهت است كه گويي معني هر چيزي كه ‏بدست ميآيد، از دست ميرود و ناپديد ميشود. رنجهاي ناشی از سست بنیادی معناها ‏، باعث ميشود كه فرد با رها ساختن پرسشها و نگرانی ها، گريبان خود را از دست ‏شكهاي رنج آفرين رها سازد و با قدرت مافوق خود متحد شود. «انسان به منظور ‏اجتناب از خطر پرسيدن و شك كردن، حق پرسيدن و شك كردن را از خود سلب ‏مينمايد، او از آزادي خويش ميگذرد تا از اضطراب بيمعنايي فرار كند.»‏ اريك فردم ‏نيز در كتاب گريز از آزادي مكانيسمهاي فرار و اجتناب از آزادي را توضيح ميدهد، از ‏نظر وي آدمي، آزادي، اختيار و مسئوليتهايش را واگذار ميكند تا به آرامش دروني ‏دست يابد. و اين نقطهي تلاقي مسئلهي فلسفي (نيهيليسم) با مسئلهي جامعه شناسي ‏‏(شكلگيري پوپوليسم و تودهگرايي) است. همرنگ و همرأي جماعت گشتن، پشت ‏سر جمع قايم شدن و از خود سلب مسئوليت كردن، به معناي واگذاري خويش به ‏ديگران است. وقتي فرد نتواند معضل معنايابي رابردوش کشد، پروسهي خود ‏رافراموش می کندو این چنین است که پروژه ی اضمحلال و فراموش كردن، شكل ‏ميگيرد. جامعه ی پوپولیستیک دقیقا به همین معنا است.جامعه ای كه مداوما، قهرمان ‏ميسازد تا اولا، افراد مسئوليتهايش را واگذار كنند و ثانيا، معناي بودنشان را در پيروي ‏و تبعيت، جستجو نمايند. تعلق وسرسپردگی به ديگري (قهرمان) و در نتيجه پيروي و ‏تبعيت بي چون و چرا، (یابيگانگي از خود) نتيجهي فرار از ناتوانی دربرابربی معنايي ‏است.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 229]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن