تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش منافق در زبان او و دانش مؤمن در كردار اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1848611938




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تعليم مقدس


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: نويسنده در اين مقاله به بررسى نظريات توماس آكويناس درباره تعليم مقدس مى‏پردازد. منظور او از تعليم مقدس همه علوم و معارفى است كه معلم آنها خداست و كتاب مقدس شايسته اين عنوان است.
آكويناس بر اين باور است كه براى رستگارى انسان ضرورى است‏حقايق خاصى كه فراتر از عقل است، از طريق وحى الهى براى انسان آشكار شود. حقايق درباره خدا، آنچنان كه عقل قادر به شناختن آن باشد، فقط توسط افراد معدود قابل شناخت است؛ آن هم پس از مدتهاى طولانى و همراه با خطاهاى فراوان. بنابراين ضرورى است كه انسانها حقايق الهى را از طريق وحى بياموزند.
در اين مقاله عناوينى نظير: ضرورت وحى، قلمرو عقل و وحى، الهيات و تعليم مقدس، شرافت تعليم مقدس و تقدم آن بر علوم ديگر هنگام تعارض، بحث گرديده است.
اولين موضوعى را كه قديس توماس اكويناس در كتاب «كليات كلام‏» مطرح مى‏كند، درباره قلمرو و ماهيت تعليم مقدس (1) است. منظور توماس از اين تعبير، مجموعه‏اى از تعاليم است كه به سبب داشتن منشا الهى، مقدس شده‏اند؛ و به طور خلاصه، مجموعه‏اى از تعاليم و دستورات است كه معلم آنها خداست. بى‏ترديد كتاب مقدس شايسته اين عنوان است، زيرا متضمن عين كلام خداست. با وجود اين، همان طور كه خواهيم ديد، قلمرو اين عنوان شامل همه چيزهايى است كه تحت هر شكلى حقيقت‏خود را از وحى الهى گرفته‏اند و يا با وحى در جهت هدف مقرر الهى‏اش تشريك مساعى دارد.
مشخصه موضع توماس آكويناس اين است كه اولين سؤال او درباره تعليم مقدس، بايد سؤال از ضرورت آن باشد؛ مانند: آيا ضرورى بود كه خداوند انسانها را تعليم دهد؟ آيا ضرورى بود كه خداوند مجموعه‏اى از تعاليم را كه ما آنها را «تعليم مقدس‏» مى‏ناميم از طريق وحى به انسانها ابلاغ كند؟ اين سؤال، مستلزم امكان يك شبهه است و دليل بر امكان چنين شبهه‏اى، دقيقا اين است كه قبلا مجموعه‏اى از تعاليم كه همه قلمرو معرفت انسانى را فرامى‏گرفت‏يعنى «فلسفه‏» و يا آن گونه كه خود توماس ترجيح مى‏دهد كه آن را «علوم فلسفى‏» (2) بنامد، وجود داشته است؛ يعنى مجموعه‏اى از رشته‏ها يا علوم كه فلسفه را تشكيل مى‏دهند.
استدلال دوم از نخستين مقاله از كتاب «كليات كلام‏»، اين موضوع را با عباراتى بسيار رسا، براى فلسفه بيان مى‏كند كه حتى امروز نيز نمى‏توان مطلبى بيش از آن در حمايت از فلسفه گفت. او مى‏نويسد:
«شناخت، تنها مى‏تواند با هستى مرتبط شود؛ زيرا هيچ چيزى را نمى‏توان شناخت، مگر حقيقت، كه قابل تحويل به هستى است. اما هر چيزى كه هست، در علوم فلسفى بررسى مى‏شود، حتى خود خدا؛ آنچنان كه بخشى از فلسفه كه «الهيات‏» يا «علم الهى‏» ناميده مى‏شود؛ همان طور كه از كلام ارسطو در مابعدالطبيعه، آشكار است. بنابراين با داشتن علوم فلسفى ديگر نيازى به تعاليم ديگر نيست.»
توماس در مقابل اين كفايت كامل و تام (3) فلسفه، اظهار مى‏دارد كه علاوه بر علوم فلسفى، تعليم ديگرى لازم است؛ يعنى كتاب مقدس، كه قديس پولس (4) درباره آن گفته است: «تمامى كتب از الهام خداست و به لحاظ تعليم و تنبيه و اصلاح و تربيت در عدالت مفيد است (رساله دوم پولس به تيموتاؤس 3:16).» از همان زمان، توماس بروشنى تفاوت اساسى‏اى كه اين تعليم را از ديگر تعاليم ممتاز مى‏كند، مشخص كرده است.
آموزش كتاب مقدس و تعاليم آن «ملهم از خداست‏». بدين لحاظ، كتاب مقدس، بخشى از علوم فلسفى نيست كه از طريق عقل كشف شده باشد. اين تمايز اوليه (اساسى) بر موضوع رابطه فلسفه و كلام (الهيات)حاكم است. در واقع، اين تمايز بر همه آموزه‏هاى كتاب «كليات كلام‏» حاكم است؛ به اين معنا كه تمامى مطالب آن، يا بايد در كتاب مقدس باشد و يا به گونه‏اى با تعاليم كتاب مقدس، كه خود تعليمى ملهم از سوى خداست، مرتبط باشد.
در اينجا مشخصه ماهيت ايمان است كه اصل ضرورت آن براساس حجيت (5) كتاب مقدس، كه خود موضوع و متعلق ايمان است، اثبات مى‏شود. با وجود اين، توماس پس از بيان اينكه وجود چنين تعليمى كه ملهم از خدا است، امرى مفيد است، به اثبات اين مطلب مى‏پردازد كه به يك معنا اين مفيد بودن، ضرورت است. دليل اين مطلب كه «براى رستگارى انسان، علاوه بر علوم فلسفى كه زاييده عقل انسان است، وجود علم ديگرى كه ملهم از خدا باشد، ضرورى است‏»، اين است كه خدا به اختيار خويش اراده كرده است كه انسان را قرين سعادت (6) خويش گرداند. اين، همان برداشت او از اين سخن است كه هدف ، يعنى حيات جاودانى (8) با خداست.
حال براى خداوند مطلقا ضرورتى نداشت كه چنين اراده كند؛ اما در واقع، چنين اراده نموده است؛ با اين نتيجه كه اكنون انسان به سوى هدفى كه فراتر از محدوده عقل اوست، يعنى خدا، هدايت مى‏شود. و اين نيز مطلبى است كه ما از وحى الهى آموخته‏ايم و به صدق آن اعتقاد داريم.
اگر خدا انسان را به سوى هدفى راهنمايى كرده است كه فراتر از محدوده عقلى اوست، خود را در وضعيتى مى‏يابد كه اگر به حال خود رها شود و از سوى خدا دستگيرى نشود، نمى‏تواند به آن هدف برسد؛ زيرا انسان نمى‏تواند افكار و اعمال خود را متوجه هدفى كند، مگر اينكه در آغاز شناختى از آن هدف داشته باشد. بنابراين، براى رستگارى انسان ضرورى است كه حقايق خاصى كه فراتر از عقل اوست، از طريق وحى الهى براى او آشكار شود. اگر فرض كنيم كه خدا نجات انسان را اراده كرده است، درواقع اين امر (آشكارسازى حقايق) ضرورت داشته است. اما توماس اين ضرورت را به مرتبه‏اى فراتر از مرتبه حقايق مربوط به خدا كه فراتر از محدوده عقل انسان است توسعه مى‏دهد و تا آنجا پيش مى‏رود كه مى‏گويد: «حتى آن حقايقى درباره خدا كه عقل انسان قادر به تحقيق و درك آنهاست نيز، ضرورى بود كه از طريق وحى الهى به او آموخته شود.» دليل اين ضرورت بيشتر، همان دليلى است كه براى ضرورت اول ذكر شد: يعنى هيچ انسانى به هيچ نحو، رستگار نمى‏شود، مگر اينكه هدف نهايى خود را كه خداست، بشناسد. رستگارى انسان كه تقرب به خداست، بستگى به شناخت او از خداوند دارد كه نه تنها از طريق وحى، بلكه از راه عقل نيز حاصل مى‏شود. سؤال اساسى او در اين مورد اين است كه اگر در واقع خدا انسانها را به خود وامى‏گذاشت، چه تعدادى از آنان به كسب چنين معرفتى موفق مى‏شدند. پاسخ سنجيده توماس چنين است: «حقايق درباره خدا، آنچنان كه عقل، قادر به شناختن آن باشد، فقط توسط افرادى معدود قابل شناخت است؛ آن هم پس از مدتهاى طولانى و همراه با خطاهاى فراوان.» روشن است كه نتيجه اين خواهد بود كه افراد بسيار كمى مى‏توانستند رستگار شوند. تنها سخن توماس اين است كه «براى رستگارى هرچه مناسبتر و مطمئنتر انسان، ضرورى بود كه انسانها حقايق الهى را از طريق وحى بياموزند.» بنابراين، علاوه بر علوم فلسفى كه عقل آن را بررسى مى‏كند، ضرورى بود كه از طريق وحى نيز تعليم مقدس آموخته شود. انسانها، از راه ايمان، سريعتر به حقايق نجات‏بخش درباره خدا مى‏رسند تا از راه عقل طبيعى. اگر انسانها ناچار بودند كه چنين حقايقى را از راه مطالعه فلسفى به دست آورند، تعداد زيادى از انسانها، از آن حقايق محروم مى‏ماندند. و نهايتا سخنى كه درباره همه انسانها صادق است، اين است كه: ايمان، يقينى‏تر از عقل است، مخصوصا در موضوعات الهى. دليل و شاهد بر اين مطلب، خطاها و تناقضهايى است كه فيلسوفان، از طريق عقل طبيعى و بدون استعانت از وحى، در تلاش خود براى كسب شناختى از خداوند، مرتكب شده‏اند. مساله وجود خدا از امور ايمانى است؛ البته نه به عنوان يك امر ايمانى صرف، بلكه به عنوان مقدمه‏اى براى همه امور ايمانى. اما خدايى كه ما به وجود او ايمان مى‏آوريم، چيزى بيش از «محرك نخستين‏» ارسطو يا «واجب الوجود» ابن‏سيناست.
اين خدايان فلسفى، واقعا مقدماتى براى ايمان نيستند؛ همه ضروريات دين به طور ضمنى، در اين نتيجه مستدل عقلانى كه «يك محرك غيرمتحرك نخستين وجود دارد» مندرج نيست. براى ايمان، جاى وسيعى، وراى خدايى كه به وجود آن علم داريم، وجود دارد.
بنابراين، بخشى از فلسفه، «الهيات‏» يا «علم الهى‏» ناميده مى‏شود و اين علم، حقايق الهى را تا حدى كه مى‏توان از طريق عقل طبيعى شناخت، تحقيق مى‏كند. اما اين امر، مانع از اين نيست كه تعليم مقدس همين حقايق را از دريچه ديگرى بررسى كند.
همان طور كه يك منجم و يك فيزيكدان مى‏تواند پديده واحدى، مانند خسوف را، تحقيق و بررسى كند؛ اما فيزيكدان از طريق مشاهده مستقيم و منجم از طريق استدلال رياضى، همچنين دليلى وجود ندارد كه مطالبى را كه در علوم فلسفى مورد بحث واقع مى‏شوند البته تا آن حد كه مى‏توانند از طريق نور عقل طبيعى شناخته شوند نتوان از طريق علمى ديگر تا آن حد كه از طريق نور وحى الهى معلوم مى‏شوند مورد بحث قرار داد. از اين رو، الهياتى كه مندرج در تعليم مقدس است، نوعا با الهياتى كه بخشى از فلسفه است، تفاوت دارد.
البته نبايد فراموش كنيم كه اين امر در مواردى صادق است كه كلام و فلسفه درباره امور واحدى بحث كنند. توماس مسلما مدعى است كه حقيقت واحد نمى‏تواند در آن واحد براى يك شخص، هم متعلق ايمان باشد و هم از طريق عقل طبيعى متعلق علم واقع شود. البته يك امر مى‏تواند متعلق ايمان يك شخص و در عين حال، متعلق علم شخص ديگرى واقع شود و به همين دليل، خدا، حتى حقايقى را كه عقل به آنها دسترسى پيدا مى‏كند، از طريق وحى، براى انسان آشكار كرده است. همچنين شخص واحد مى‏تواند امرى را درباره موضوعى (مانند وجود خدا) از طريق بداند و امر ديگرى را درباره همان موضوع، (مانند تثليث) از طريق ايمان بپذيرد. اما اين نكته را بايد بويژه به خاطر داشت كه اين قاعده، تنها هنگامى صادق است كه مساله شناخت موضوعى واحد مورد بحث‏باشد. براى اينكه متعلق ايمان، همان متعلق شناخت‏باشد، كافى نيست كه هر دو به گونه‏اى خاص تحت‏يك عنوان قرار گيرند؛ بلكه بايد موضوع واحدى با همان تعينات مورد شناخت‏باشد. و چنين است كه يك انسان، به عنوان فيلسوف، پس از آنكه وجود محرك نخستين را اثبات كرد، نمى‏تواند به آن ايمان داشته باشد؛ اما همين فرد مى‏تواند وجود محرك نخستين را بداند و همچنين به عنوان يك مسيحى از طريق ماوراى طبيعى، به وجود خداى مسيحيت ايمان بياورد.
اين مطلب يك نتيجه كلى را در پى دارد: اگر حقيقتى خاص، به صورتى مطلق و فى‏نفسه، متعلق ايمان باشد (به عنوان اينكه فراتر از محدوده عقل است) آن حقيقت اصلا نمى‏تواند متعلق علم واقع شود. چنين حقايقى، چيزى را تشكيل مى‏دهند كه توماس آن را مجموعه حقايقى مى‏نامد كه به عنوان امورى كه بايد بدانها ايمان آورد، به همه انسانها، به طور مشترك، عرضه شده است. چنين حقايقى صرفا متعلق ايمانند و به طور خلاصه، مجموعه‏اى از حقايق را تشكيل مى‏دهند كه براى همگان امرى ناشناخته است. اين موضع، هيچ محدوديتى را نمى‏پذيرد، اما گفتنى است كه در حالى كه برخى از معاصران ما اين اصل را بيشتر براى اثبات اينكه معرفت فلسفى را بايد عارى از اعتقادات دينى نگاه داشت، به كار مى‏برند، ولى اهتمام و هدف اصلى توماس، عكس اين معناست [يعنى تصفيه ضروريات دين از مسائل فلسفى]. دلايلى كه متكلمان براى تاييد حقايق ايمانى اقامه مى‏كنند، درپى اثبات صدق و حقيقت آنها نيست؛ بلكه صرفا دلايلى اقناعى (9) براى نشان دادن اين مطلب است كه آنچه براى ايمان و اعتقاد عرضه مى‏شود، فى‏نفسه «محال‏» يا ممتنع عقلى نيست. البته در موارد ديگر، استدلال عقلى مستقيمى در كلام وجود دارد كه بعضى از مقدمات آنها امور ايمانى است، به طورى كه در تحليل نهايى، نتيجه آنها باز يك امر ايمانى خواهد بود، نه امر علمى.
اين واقعيت، بر تفسير پاسخ توماس به اين سؤال كه «آيا تعليم مقدس، يك علم است؟» حاكم است. اينكه توماس تعليم مقدس را يك علم مى‏ناميد، امر جديدى نبود. در واقع او اين نام را از قديس آگوستين اقتباس كرده و معناى جديدى به آن داده است.
تعليم مقدس گرچه از نور طبيعى عقل پيروى مى‏كند، ولى از اصولى نتيجه مى‏شود كه خدا وحى كرده است. به عبارت ديگر، عقل متكلم، از اصولى نتيجه‏گيرى مى‏كند كه فراتر از نظام عقل طبيعى است. اين مطلب، گفته قبلى توماس را تبيين مى‏كند كه: «الهيات طبيعى فيلسوفان با الهياتى كه بخشى از تعليم مقدس است، تفاوت دارد.» الهيات بر علوم صرفا طبيعى و از جمله مابعدالطبيعه، برترى جوهرى (10) دارد؛ زيرا الهيات علاوه بر اينكه مبتنى بر كلام خداوند است، از يك امتياز منحصر به فردى نيز بهره‏مند است كه از اصولى حاصل مى‏شود كه از طريق وحى و در پرتو علم خداوند به ذات و به ديگر موجودات شناخته مى‏شوند.
فهم طبيعت و ماهيت اين امتياز ويژه، كه الهيات تعليم مقدس از آن برخوردار است، ضرورى است. در واقع، الهيات به معناى خاص خود، علم است. علوم ديگر، حتى برترين آنها، به سبب طبيعت موضوعات صورى‏شان، داراى محدوديتهاى شديدى هستند. اين محدوديتها هم به سبب اصول خاص آنهاست كه در پرتوشناختى كه انسان از اشيا دارد، معلوم مى‏شوند؛ اما تعليم مقدس، برخلاف الهيات، به سبب اينكه از اصولى نتيجه مى‏شود كه آن اصول از طريق علمى كه خدا نسبت‏به هر چيزى (خواه واقعى يا ممكن) دارد، معلوم مى‏شوند، بر همه محدوديتهاى قابل تصور فايق مى‏آيد.
در تعاليم توماس، بيشتر مشاجره‏ها درباره ماهيت و موضوع الهيات، ناشى از غفلت مكرر از اين نكته است.
سومين مقاله كتاب «كليات كلام‏» به اين امر اختصاص دارد كه اين حقيقت را تا سرحد امكان، روشن سازد. در آن مقاله، اين سؤال مطرح مى‏شود كه آيا تعليم مقدس، علمى واحد است‏يا نه؟ البته اين سؤال، مستقيما به همان امكان چنين علمى، به عنوان الهيات كه بخشى از تعليم مقدس است، مربوط مى‏شود. توماس در اينجا براى سومين بار، در حالى كه به تعريف ارسطويى علم نظر دارد، تلاش مى‏كند تا موقعيت الهيات مورد نظر خود را، نسبت‏به آن نوع‏شناختى كه دانشمندان و فيلسوفان آن را علمى تلقى مى كنند، تعيين كند. يك مجموعه از شناخت‏براى اينكه بتواند علم به شمار آيد، بايد واحد باشد. هستى و وحدت، مساوق يكديگرند؛ آن چنان كه «بودن‏» و «يكى بودن‏» عينا يك چيز است (همان طور كه بعدا معلوم خواهد شد). در مورد الهيات طبيعى و علوم ديگر، اين شرط به آسانى برآورده مى‏شود. وحدت هر مجموعه‏اى از شناخت‏بستگى به وحدت موضوع آن است؛ البته خود موضوع بايد نه در ماديتش، بلكه از جنبه «صورى، كه به سبب آن، يك موضوع محقق مى‏شود» اخذ شود. اين امر با خود قواى شناخت‏شروع مى‏شود.
الهيات تعليم مقدس، اصول خود را از علم خدا كه از طريق وحى بر ما معلوم مى‏شود اخذ كرده است. تعليم مقدس نمى‏تواند علم واحدى باشد؛ زيرا كه موضوع آن، وحدت ندارد، اما اگر موضوع واحد نباشد، اصلا تحققى نخواهد داشت. حل اين مشكل، طبيعتا در وحدت موضوع صورى الهيات تعليم مقدس نهفته است و اين «صوريت‏» به علت «وحيانى‏» بودن آن است. در نتيجه، هر آنچه خدا وحى كرده است، تحت موضوع صورى علمى واحد قرار مى‏گيرد. از اين رو، اين علم، علمى است كه همه موضوعاتى را كه به طور مشترك، صورت وحيانى بودن را واجدند، بررسى مى‏كند.
منظور اصلى از اين پاسخ، رفع مشكلى است كه ناشى از تنوع و اختلاف موضوعات مندرج در كتاب مقدس است؛ اما غير از تفاوت موضوع، مشكل ديگرى نيز وجود دارد كه اگر همه تعاليم مندرج در كتاب مقدس را به علمى واحد نسبت دهيم، مشكلات چندى را در پى خواهد داشت. يكى از آنها، كه قبلا نيز آن را ذكر كرده‏ايم، اين است كه كتاب مقدس غالبا وقايع جزئى تاريخى را، نظير رفتار و كردار ابراهيم، اسحاق و يعقوب، بررسى مى‏كند، اما موضوع هيچ علمى نمى‏تواند جزئى باشد، بلكه بايد كلى باشد. توماس براى فايق آمدن براين مشكل بسيار اساسى، كه در واقع از ديدگاه ارسطويى غيرقابل حل است، به مفهوم موضوع صورى الهيات، يعنى «وحيانى بودن‏»، متوسل شده است. نخست او بى‏محابا تصديق مى كند كه تعليم مقدس اساسا و در درجه اول، با حقايق جزئى سرو كار ندارد، بلكه آنها در كتاب مقدس، نقش الگو و نمونه‏هايى را دارند كه ما بايد در زندگى از آنها پيروى كنيم. توماس بايد دريافته باشد كه اين جواب تا حدى نارساست؛ زيرا در تبيين چگونگى خلقت و نجات و فديه‏پذيرى انسان، بسيارى از حقايق جزئى بيان شده است كه اغراضى مهمتر از صرفا تهذيب اخلاق دارند؛ اما برعكس، قسمت دوم پاسخ او ارتباط زيادى با اين موضوع دارد؛ يعنى اين حقايق جزئى براى اين مطرح شده اند كه حجيت و اعتبار كسانى را اثبات كنند كه از طريق آنان، وحى الهى كه كتاب مقدس و تعليم مقدس بر آن مبتنى است‏به ما رسيده است. از آنجا كه همه اين حقايق و وقايع جزئى، در اثبات اعتبار آن افراد دخيل هستند، مستقيما مربوط به موضوع صورى الهيات مى‏شوند كه شناخت آن از طريق وحى الهى براى ما ميسر است.
مشكل ديگرى وجود دارد كه آسانتر قابل حل است. ارسطو مى‏گويد: «يك علم هنگامى واحد است كه فقط درباره نوع واحدى از موضوعات بحث كند، درحالى كه تعليم مقدس، هم درباره خالق و هم درباره مخلوقاتش بحث مى‏كند. حال آنكه خدا و مخلوقاتش نمى‏توانند در تحت‏يك مقوله واقع شوند. پاسخ ساده چنين اشكالى آن است كه در اينجا نيز وحدت نوع وجود دارد:
تعليم مقدس از خدا و مخلوقات، به طور يكسان بحث نمى‏كند، بلكه اولا و بالذات از خدا و سپس از مخلوقات، از آن حيث كه خدا مبدا و منتهاى آنهاست، بحث مى كند. از اين رو وحدت اين علم نيز حاصل مى‏شود.
آخرين اعتراض، مهمترين آنهاست و مستقيما به مساله ما مربوط مى‏شود. موضوعاتى كه متكلم آنها را بررسى مى‏كند، نه تنها متنوعند، بلكه بعضى از آنها را فيلسوف نيز مورد بررسى قرار مى‏دهد. مثلا تعليم مقدس درباره فرشته‏ها بحث مى‏كند، اما فيلسوفان نيز از آنها تحت عنوان مفارق بحث مى‏كنند. و يا مثلا تعليم مقدس در بحث از خلقت، از اجسام بحث مى‏كند، اما همين اجسام تحت‏بررسى منجم، فيزيكدان، زيست‏شناس و دانشمندان ديگرى كه علوم آنان كاملا متفاوت با الهيات است، قرار مى‏گيرد. حتى اخلاقيات كه مساله‏اى بسيار مهم براى متكلمين است فيلسوفان از آن تحت عنوان علم اخلاق بحث مى‏كنند. لذا اگر تعليم مقدس شامل مطالبى باشد كه به علوم فلسفى تعلق دارند، نمى‏تواند يك علم به حساب آيد.
جواب توماس به اين مشكل، بسيار كامل است. او مطالب زيادى را در عبارتهايى كوتاه بيان مى‏كند كه ابتدا بايد آنها را به طور كامل ذكر كرد:
«هيچ مانعى ندارد كه قواى پست‏تر كه به خاطر موضوعاتشان متنوع مى‏باشند، در عين حال، همين موضوعات مى‏توانند تحت‏يك قوه برتر با يكديگر جمع شوند و متعلق آن قرار گيرند؛ زيرا قوه برتر، موضوع خود را تحت صوريت كليتر لحاظ مى‏كند. بنابراين، موضوع حس مشترك، امر محسوس است كه هم شامل مبصرات و هم مسموعات مى‏شود. از اين رو گرچه حس مشترك يك قوه است، اما موضوع آن شامل همه موضوعات حواس پنجگانه مى‏شود. به همين صورت، موضوعاتى كه مورد بحث علوم مختلف فلسفى هستند، بازمى‏توانند از يك جنبه، يعنى از آن حيث كه وحى الهى هستند، مورد بحث تعليم مقدس واحد قرار گيرند. بدين ترتيب، تعليم مقدس به تعبيرى نشانه علم الهى را كه هم واحد و هم بسيط است و با اين حال شامل هر چيزى مى‏شود، با خود دارد».







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 230]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن