پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850437702
از ماكياول تا لاك(3)
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
◄ نوزايي و تحول انديشه سياسي در عصر جديد
ج) انديشه سياسي لوتر و كالون
در حركت رفرم مذهبي كه به وسيله لوتر و كالون(17) صورت گرفت وحدانيت كليساي كاتوليك در هم شكست. جنبش اصلاحطلبانه مذهبي از لحاظ ديني چيز جديدي ارائه نكرده، ولي از اين نظر كه موجب رشد ناسيوناليسم و سرمايهداري شد، اهميت دارد. بنابراين حركت رفرم حركتي است كه در انقلاب تأثير گذاشت. تأثير رفرم در ساخت سياسي عبارت است از اقدامي كه لوتر و كالون انجام دادند و به استقلال مذهبي و تأسيس كليساهاي ملي و محلي منجر شد. در آلمان لوتر و طرفدارانش كوشيدند كه زمينهاي كليسا را به دست آورند و از پاپ امتيازات زيادي بگيرند. پس حركت رفرم در تصرف اراضي شاهزادگان آلماني مؤثر بود. اينگونه بود كه دوك خردمند ساكسوني از لوتر حمايت كرد. از سوي ديگر تأثير اين حركت بر ديگر قسمتهاي اروپايي آشكار شد و آن اينكه به تبع آن، كليساهايي كه در اين دوره پديد آمدند، كليساهاي پروتستاني بودند كه آزادي خاص خود را داشتند. تأثيري كه آيين پروتستانتيسم در افكار سياسي دارد اين است كه با تأكيد بر قدرت شاهزادگان و شاهزاده نشينها، قدرت پاپ را تضعيف كرد. از يكسو لوتر به كمك فرمانروايان به پاپ تاخت و قدرت او را تضعيف كرد و از سوي ديگر با تاختن به كليسا موضوع وديعة الهي بودن سلطنت را مطرح كرد. هرچند كه رفرم بيشتر، مطالب ديني را مطرح ميكند، اما مسائل سياسي را هم در بر ميگيرد؛ يعني قدرت ريشه الهي دارد و هركس بايد از بزرگتر خويش اطاعت كند. افراد نبايد مخالفت كنند، چون فرمانروايان را خداوند مقدر كرده است. او معتقد است كه بايد از فرمانروايان اطاعت كرد، حتي اگر ديوانه باشند. لوتر دربارة شورشها ميگويد: من طرفدار كسي هستم كه شورش را تحمل نكند و مخالف كسي هستم كه سر به شورش بردارد و به همين دليل دستور داد كه جنبش دهقاني آلمان را سركوب كنند. در اينجا لوتر فقط در زمينمه آزادي مذهبي صحبت كرده ولي در مورد آزادي سياسي حرفي نزده است. او دستور سركوب شورشها را ميدهد و معتقد است كه افراد بايد به اطاعت محض بپرازند.
كالون نيز(18) در عصري است كه بيشتر انقلاب تجاري را درك كرده و سعي نموده است كه سخنگوي محافل تجاري باشد. در حالي كه بينش كليساي كاتوليك مخالف تجارت بود چون در آن ربا خواري و سوداندوزي بود و به همين دليل آباء كليسا به آن روي خوشي نشان نميدادند. اما كالون ميكوشيد كه اناجيل را به نفع تجار و سرمايهداران ترجمه و تفسير كند. از نظر او بهرهوري از منابع مادي و اقتصاديات لازم است و خداوند آنها را در افراد به وديعه نهاده است. از نظر كالون، رشد و رونق تجارت در واقع نشانة رحمت الهي است. اين كالون بود كه تئوري «تقدير ازلي» را ارائه كرد. يعني هركس كه كارش رونق و شكوفايي يابد، نشان رحمت الهي است. در مورد قدرت، كالون ميگويد: همة فرمانروايان لازم الاطاعه هستند، مگر اينكه اطاعت از آنها با قوانين شرع مغايرت يابد. او وظيفه رعايا را اين ميداند كه حرمت فرمانروايان را نگه دارند، ماليات بپردازند و وظايف خود را انجام دهند و عليه فرمانروايان شورش نكنند. هرچند كه ممكن است فرمانروايان مرتكب كارهاي خلاف شوند، اما نبايد عليه آنها شورش كرد. زيرا قدرت او ناشي از اراده خداوند است و اين خداوند است كه سزاي او را ميدهد. پس كالون نيز همانند لوتر معتقد است هر كسي شورش كند لعن خواهد شد. بنابراين در عصر جديد راه براي الهي بودن قدرت سلاطين در حال هموار شدن بود. در عصر جديد، قدرت پاپها تضعيف ميشود و به همان ميزان شاهزادگان قدرت كسب ميكنند. در عصر جديد قدرت «دولتهاي مستقل ملي» روبه افزايش است كه همين مسأله راه را براي دعاوي پادشاهان در مورد قدرت الهي داشتن هموار ميكند. زيرا در اين عصر پادشاهان حكومتهاي ملي را تشكيل ميدهند و ارتباط خود را با مذهب و كليساي كاتوليك قطع ميكنند. اين چنين است كه خواستههاي پادشاهان و مردم همچون دو روي يك سكه خصوصيات عصر جديد را منعكس ميكند. انقلاب تجاري و رشد ناسيوناليسم در اين عصر با عملكرد نظام سرمايهداري و تكوين دولتهاي مستقل ملي همراه است(19).
د) ژان بدن و توماس هابس(تئوري استبداد)
اين دو تن از لحاظ سير انديشه سياسي، تفكراتشان اهميت خاصي دارد و آنها نمايندة رشد دولتهاي مستقل ملي هستند. علت اساسي پيدايش ايدة حكومتهاي مستقل ملي را بايد در شكلگيري طبقه متوسط شهري جستجو كرد. با انقلاب تجاري و گسترش فعاليتهاي اقتصادي طبقه نوخاسته به پيشرفت در امور اقتصادي و نظم و امنيت داخلي علاقهمند شد. متفكران اين دوره ميكوشيدند تا حكومتهاي مستقل ملي را تثبيت كنند. اين تلاشها، آن چيزي است كه درنهايت به پيدايش مكتب استبداد منجر شد. متفكراني كه در اين زمينه فعاليت كردند ژان بدن فرانسوي و توماس هابس انگليسي بودند.
الف) ژان بدن (1530-1596م.).
بحث دربارة بدن(20) را بايد ابتدا با اوضاع و احوال زمان او شروع كرد؛ زيرا آراء و انديشههاي يك متفكر تحت تأثير شرايط و اوضاع و احوال زمانش قرار ميگيرد. بدن جزء متفكراني است كه در رشته حقوق تحصيل كرده بود. او در فرانسه متولد و در دانشگاه «تولوز» به تحصيل حقوق مشغول شد. بدين ترتيب وي خود به خود ذهني نسبتاً قوي و علاقهمند به مسائل حقوقي پيدا كرد. در زمان اوضاع و احوال فرانسه به علت تعارضات مذهبي مغشوش بود. قرن بدن قرن شانزدهم ميلادي است كه قرن رفرم مذهبي است. رفرم فرانسه نيز تحت تأثير عقايد كالون قرار گرفته بود. در اين دوره برخوردهاي مذهبي شتاب بيشتري گرفت و سبب سنگينتر شدن جو سياسي فرانسه شد و كاتوليكها و پروتستانها تعارضاتشان شدت گرفت. از نظر زماني كاتوليكها با سابقه بودند و در سياست نفوذ داشتند؛ اما پروتستانها گروههاي جديدي بودند كه خواهان نفوذ در مسائل سياسي بودند. با برخوردهاي اين دو گروه تعصب ديني شدت يافت.
حركت اصلاحي كليسا به دليل برانگيختن احساسات مذهبي، جوّ سالم و روشن رنسانس را تيره و تار كرد. بدن جزء افرادي بود كه به اجتماع سياسي به نام «اجتماع سياسيون» وابستگي داشت. اين اجتماع متشكل از روشنفكران، وكلا و سياسيون بود كه ميخواستند جوي را در فرانسه ايجاد كنند كه مسائل مذهبي در درجه دوم اهميت قرار بگيرد و افراد به علت ارتداد حقوقشان را از دست ندهند. كليساي كاتوليك هم اجتماعات خاص خود را داشت. اين عده تا آنجا پيش رفتند كه واقعه «سن بارتلمي» را به وجود آوردند. اينگونه بود كه كاتوليكها با ايجاد اتحاديهاي به نام «ليگ» به مخالفت برخاستند.
ژان بدن در زندگي سياسي خويش بين اين دو گروه نوسان داشت. او توانست از طرح مذهب كاتوليك به عنوان يك دين رسمي خودداري كند. اما بعدها احساس كرد كه تنها ماية اتحاد فرانسه پيوستن به «ليگ» است. هانري چهارم به علت قتل عامي كه پيش آمده بود توانست به عنوان تنها وارث سلطنت، قدرت را به دست گيرد. بدين ترتيب طرفداران پروتستانها به حكومت دست يافتند. در اين زمان بدن مجدداً خواست به پروتستانها نزديك شود، اما اجل مهلتش نداد. وي به عنوان يك متفكر سياسي از لحاظ سياسي تا حدودي شخصيتي متناقض داشت. اما چيزي كه او را مهم جلوه ميدهد، بررسي آراء و نظريات اوست كه در عصر خودش تا حدودي از زمان فراتر ميرود. بدن از مردم طبقه سوم است. طبقه اول روحانيت، طبقه دوم اشراف و طبقه سوم ديگر طبقات اجتماعي فرانسه بودند. دو طبقه اول ممتاز بودند ولي طبقه سوم طبقهاي بود كه در اواخر قرون وسطي ظاهر شده بود و نسبت به دو طبقة ممتاز سابقه چنداني نداشت. اين طبقه كه براي نخستينبار در سال 1302 در مجلس اتاژنرو شركت كرد، تركيب جديدي را در مجلس فرانسه به وجود آورد. اينكه بدن از طبقه سوم بود در تأليف آثارش تأثير گذاشت. او به زبان فرانسوي مطلب مينوشت، اما زبان علمي آن روز لاتين بود. او علاقهمند بود كه آثارش را به زبان مردم خودش بنويسد. وي در كتابش با عنوان شش گفتار در باب جمهوري كه بعداً آن را به زبان لاتين ترجمه كرد، نظرياتش را بيان ميكند.
آنچه در تفكر وي اهميت دارد، عنوان «جمهوري» است. او جمهوري را در مفهومي كه ارسطو و افلاطون به كار بردند، به كار ميگيرد. يعني به مفهوم «عام» دولت و امور مردم. بدن در اثرش از متفكران قديمي كمك ميگيرد و تا حدودي تأثير ارسطوست، هرچند كه در اين كتاب تفاوتهايي هم با ارسطو دارد.(21)
شايد مهمترين بحث بدن دربارة دولت باشد كه به نظر او دولت عبارت است از مسأله قانوني بودن و اينكه حكومت يك نهاد قانوني است و بحث را با قانون آغاز ميكند. اما وقتي قوانين را بر ميشمرد وارد تفصيلات نميشود و در مورد قوانين طبيعي زياد شرح نميدهد. از نظر او معيار پيدايش حكومت عبارت است از قانوني بودن. بعد از اين اصل است كه دو اصل ديگر ظاهر ميشود. يكي مسأله خانواده و ديگري حاكميت. در بحث خانواده بدن منشأ اجتماع را خانواده ميداند كه اين خانواده منشأ پدرسالاري دارد و پدر بر خانواده ولايت دارد. نهاد اصلي جامعه از نظر بدن خانواده است و خانواده مانند سلول جامعه ميباشد. او به خانواده نظر مساعد دارد و قدرت پدر را تأييد ميكند.
صرفنظر از مسأله خانواده وي معتقد بود كه جهت و هدف تشكيل حكومت با آنچه گذشتگان ميگفتند فرق ميكند. در گذشته معتقد بودند كه هدف از تشكيل دولت شاد كردن مردم است، اما از نظر بدن اين تعاريف كامل نبود. يعني اينكه شادي و خوشي مردم هدف دولت است، اما كافي نيست، بلكه بايد مسأله را بالاتر و غايت دولت را چيز ديگري دانست. او معتقد است كه غايت دولت كمال معنوي و فضيلت است كه اين امر حاصل نميشود مگر با رفع حوائج مادي. او معتقد است كه انسان دوگانه است، روح و روان دارد و اقتضائات فيزيولوژيك. بنابراين بايد نيازهاي هر دو بعد انسان فراهم شود. او جامعه را مثل انسان ميداند، يعني چنانچه نيازهاي مادي انسان تأمين نشود ميميرد جامعه هم همينطور است. از نظر او بايد مايحتاج عمومي تأمين شود و همه مردم را به سوي نيكي سوق دهد. اين گونه است كه انسان احساس امنيت و آرامش ميكند. يعني هم از ماديات و هم از معنويات بهرهمند ميشود. تا اينجا روشن است كه بدن هيچيك از دو وجه را نفي نميكند و مانند گذشتگان معتقد است كه سعادت و رستگاري انسان مهم است، ولي روي مسائل مادي تكيه بيشتر ميكند.
در مفهوم حاكميت، بدن نظر خودش را روشنتر بيان ميكند. زيرا او نخستين كسي است كه اصطلاح حاكميت را در عرف سياسي به كار ميبرد. تا اين زمان روي مسأله حاكميت بحث چنداني نشده بود؛ زيرا اين مفهوم در نزد كليسا و امپراتوري پنهان باقي مانده بود. اما در عصر جديد به علت به وجود آمدن حكومتهاي مستقل ملي مفهوم پيدا كرد. حاكميت يعني قدرت مردم يك جامعه كه آن را از طريق فرمانروا اعمال ميكنند. بنابراين حاكميت دو خصلت آشكار دارد؛ مستمر بودن و مطلق بودن. حاكميت زماني مطلق است كه در آن هيچ شريكي وجود نداشته باشد. يعني كسي كه قدرت را در دست دارد، تنها مجري قوانين است كه از كس ديگري دستور نميگيرد و فقط از خداوند اطاعت ميكند. پس يكي از ويژگيهاي حاكميت، مطلق بودن است. فرمانروا براي اجراي قانون به مشورت با ديگران نياز ندارد، اما اگر قرار باشد با كس ديگري مشورت كند، اين حاكميت ديگر مطلق نيست و شريك پيدا كرده است. قوانين نبايد دست پادشاه را ببندد، خود پادشاه مجبور به اجراي قوانين نيست و عرف و سنت نيز نبايد مانع قانون باشد. قانون ميتواند سنت و عرف را نقض كند و از اعتبار بيندازد. پادشاه است كه حق ضرب سكه و حق اعلان صلح و جنگ را دارد. اينجاست كه مفهوم حاكميت با حكومت فرق ميكند. حاكميت هيچگاه از بين نمي رود، زيرا حاكميت قدرت قانوني يك ملت است. پس چيزي كه عوض ميشود حكومت است و حاكميت ملي ملتها هيچگاه از بين نميرود؛ مگر با غلبه دشمن خارجي. او در بحث دربارة حاكميت به شمردن اوصاف حاكميت، يعني مطلق بودن، مستمر بودن، دائمي بودن و هميشگي بودن قدرت ملت ميپردازد. يعني در هر جا كه دولت وجود دارد حاكميت ملت نيز وجود دارد كه هم مطلق است و هم هميشگي و مستمر. هيچگاه قدرت مطلقه در نزد او مترادف با استبداد نيست. او طرفدار قدرت مطلق دولت است، اما طرفدار استبداد نيست. وي بين اين دو مفهوم تفاوت قائل است. استبداد يعني هر حاكميت، بالضروره بايد مطلق باشد، ولي هر قدرت فائقهاي مستلزم حاكميت نيست. از نظر او حاكميت تنها اطاعت از قانون نيست. از نظر او همه فرمانروايان اجازه دارند كه قدرت مطلقه را اعمال كنند و اين به علت وجود نيرويي است كه دارند. پادشاهان كساني هستند كه نه به دليل ميل و خواهش خود بلكه با شناختي كه از قوانين كلي دارند به فرمانروايي ميرسند. حكومت آنها توأم با خودسري و هوي و هوس نيست، بلكه حكومت عدل است و بايد امنيت را ايجاد كند. او معتقد است حكومتها ميتوانند چند نوع باشند و سه نوع حكومت را بر ميشمرد؛ حكومت پادشاهي، آريستوكراس و دموكراسي.
اما خود بدن نسبت به حكومت سلطنتي نظر مساعدي دارد. او معتقد است كه حكومت سلطنتي بيشتر با فطرت انسان سازگار است و در حكومت سلطنتي قدرت واقعي در اختيار فرمانرواست. در حكومت پادشاهي تعارض قدرت وجود ندارد و قدرت در دست يك نفر است و اوست كه قدرت را قبضه ميكند. پادشاه دستش باز است و ميتواند هركسي را كه دلش بخواهد به مجلس بفرستد. وي دلايلي را در تأييد سلطنت ميآورد و ميخواهد بگويد كه سلطنت مطلقه در فرانسه مفيدتر است. از نظر بدن حكومت دو شكل دارد: 1) حكومتهاي مشروع كه موروثي هستند و منشأ قانوني دارند. 2) حكومتهاي نامشروع كه منشأ غيرقانوني دارند.
اينكه بدن روي حاكميت تأكيد ميكند دليل دارد. زيرا او ميخواهد قدرت را به فرمانروا بدهد و تأكيد او بر اين است كه در گذشته امپراتوري سابقه طولاني داشت و پاپها هم قدرت فوقالعادهاي داشتند. پس تلاش ميكند كه تا حدودي از اهميت مسائل ديني بكاهد و برتري منافع سياسي را بر منافع مذهبي نشان دهد. وي ميكوشد مذهبي را بپذيرد كه با عقل سروكار داشته باشد، بنابراين فرقهگرايي مذهبي را نميپسندد. او نسبت به مذهب نظر مساعدي دارد، در عين حالي كه در تضعيف قدرت كليسا ميكوشد. در اين زمان فئودالها در فرانسه در صحنه بودند و اشراف زميندار كه داراي محاكم خاص خود بودند با مقيدات فئودالي همچنان بر فرانسه سايه افكنده بودند و مانعي بودند بر سر راه رشد بورژوازي فرانسه. بنابراين بدن تلاش ميكند كه اشراف را به نفع پادشاه فدا كند و حكومت مطلقه را تأمين نمايد، با تكيه بر قدرت حاكميت و قانوني بودن قدرت.
بدن تا آنجا پيش ميرود كه راه را براي وحدت داخلي هموار ميكند. يعني تأمين منافع مادي طبقه نوخاسته از اين زمان شروع ميشود و رابطه مناسبي بين طبقه نوخاسته و سلطنت پديد ميآيد و بتدريج نقش فئودالها و اشراف كاهش مييابد. بدن نمايندة طبقه خودش است و راه را براي استبداد همواره ميكند. از نظر مباحث اجتماعي هم افكار بدن مهم است. از نظر او بازرگاني سبب نظم و امنيت ميشود. وي طرفدار جنگ نيست و معتقد است كه جنگ ضرورت ندارد، مگر اينكه دفاع لازم باشد. او جنگ را مخل نظم و امنيت ميداند، دولتي را كه او در نظر دارد حكومتي متكي بر صلح و ايجاد نظم و امنيت و عدالت است.
بدن نميتواند عدالت اجتماعي را با قانون طبيعي عوض كند. از نظر او افراد داراي حقوق طبيعي هستند و يكي از حقوق طبيعي مالكيت است و وظيفه دولت هم حفظ مالكيت. او همچنين ميپذيرد كه علت شورش مردم فقر است. پس معتقد است دولت حق ندارد كه مالكيت افراد را لغو كند. در اين صورت او نابرابري اقتصادي، اجتماعي را صحّه ميگذارد. چون وي مالكيت را نميتواند لغو كند با چنين زمينههايي بعضي از افكار او جنبه واپسگرايانه دارد.
در مجموع بايد گفت كه بدن متفكر عصر جديد است و جهانبيني او متحرك و پوياست و تا حدودي متأثر از عالم اسلامي. وي تا حدودي از ابن خلدون متأثر شده است. امروزه به افكار و آراء بدن توجه نميشود، اما او در زمان خودش مطرح است و به نسبت زمان خودش آراء قابل توجهي را در زمينة سياست ارائه كرده است.(22)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-