واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: بعضي از مفسرين و يا فقها در باره واقع نشدن سه طلاق در يك مجلس استدلال كردهاند به آيه الطلاق مرتان و گفتهاند كه دو نوبت و سه نوبت طلاق بر طلاق در يك مجلس كه بگوئي : من تو را سه طلاقه كردم ، صادق نيست ، همچنانكه همين صادق نبودن در مورد لعان ( نفرين كردن ) مورد اتفاق همه است ، كه بايد هر يك از شوهر و زن چهار مرتبه خدا را شاهد بگيرند كه تفصيلش در سوره نور در جلد 29 اين كتاب خواهد آمد .
و در مجمع البيان در ذيل جمله او تسريح باحسان ، گفته در اينكه منظور از آن چيست دو قول است ، يكي اينكه منظور ، طلاق بار سوم است ، دوم اينكه منظور اين است كه زن در حال عده را به حال خود بگذارند تا از عده در آيد ، نقل از سدي و ضحاك ، و اين معنا از امام باقر و امام صادق (عليهالسلام) نيز روايت شده است .
مؤلف : اخبار همانطور كه ملاحظه ميكنيد در معناي جمله نامبرده مختلف است .
و در تفسير قمي در ذيل جمله و لا يحل لكم ان تاخذوا مما آتيتموهن شيئا الا ان يخافا الا يقيما حدود الله ... ، از امام صادق (عليهالسلام) روايت كرده كه فرمود : طلاق خلع اين نيست كه زن را آنقدر شكنجه دهي تا بگويد مهرم حلال و جانم آزاد ، بلكه اين در وقتي است كه زن بگويد هيچ سوگندي كه براي تو ميخورم راست نميگويم ، و به آن وفا نمي كنم ، و از اين به بعد بدون اجازهات از خانه بيرون ميروم ، و مرد اجنبي را به بسترت راه ميدهم ، و از جنابتي كه از جماع تو حاصل شود غسل نميكنم ، و يا بگويد هيچ امري را از تو اطاعت نميكنم ، تا
ترجمة الميزان ج : 2ص :382
طلاقم دهي ، اگر اين را گفت ، آن وقت بر شوهر حلال ميشود آنچه مهر به او داده ، پس بگيرد ، و يا علاوه بر آن مقداري هم از مال زن را كه زن قادر بر آن است طلب كند ، و با رضايت طرفين در طهري كه با او جماع نكرده طلاقش دهد ، در حالي كه شهود هم حاضر باشند ، در چنين شرايطي طلاق بائن خواهد بود ، هر چند كه يك طلاق است ، و ديگر شوهر نميتواند در عده رجوع كند ، و بعد از عده ، او هم مانند سايرين يك خواستگار است ، اگر زن راضي شد دوباره خود را به عقد او در ميآورد ، و اگر خواست در نميآورد ، پس اگر خود را به عقد او در آورد ، نزد شوهر دو طلاق ديگر محل دارد ، و جا دارد كه شوهر بر زن شرط كند ، آن شرطي را كه صاحب مبارات ميكند .
مترجم : ( فرق طلاق مبارات با طلاق خلع اين است كه در طلاق خلع تنها زن طالب جدائياست ، و به همين جهت مرد ميتواند هم مهري را كه داده پس بگيرد ، و هم چيزي از مال زن را مطالبه نموده بگويد : اگر فلان چيز را به من بدهي طلاقت ميدهم ، ولي در طلاق مبارات هر دو طالب جدائي هستند ، و به همين جهت شوهر نميتواند علاوه بر پس گرفتن مهر چيز ديگري را طلب كند) .
در مبارات ، مرد شرط ميكند كه اگر دوباره ، به مهريهات برگردي و آنرا طلب كني من هم به همسري تو برميگردم .
و يا بگويد اگر تو چيزي از آنچه را كه به من دادهاي درخواست كني من هم به همسري تو بر ميگردم .
و نيز فرمود : طلاق خلع و مبارات و تخيير تنها و تنها در حال پاكي بدون جماع ، و با شهادت دو نفر شاهد عادل صحيح است ، و زني كه به خلع مطلقه شده اگر شوهر ديگري اختيار كند و از او هم طلاق بگيرد بر شوهر اول حلال است كه با وي ازدواج كند .
و نيز فرمود : مردي كه زنش را به طلاق خلع يا مبارات طلاق داده نميتواند در عده رجوع كند ، مگر اينكه زن پشيمان شود ، آن وقت ميتواند آنچه گرفته به او برگرداند و رجوع كند .
مترجم : ( در اين حديث كلمه تخيير آمده بود كه لازم است معنا شود ، بعد از آنكه آيه شريفه يا ايها النبي قل لازواجك ... نازل شد رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل� �م) همسران خود را در ماندن در همسري آنجناب و طلاق خود دادن و رفتن مخير كرد ، برادران اهل سنت به اتفاق به اين آيه استناد كردهاند كه شوهر مي
ترجمة الميزان ج : 2ص :383
تواند زن خود را مخير كنيد ، و همينكه گفت تو مخيري ، اگر زن هم راضي بوده ، در حقيقت طلاق واقع شده ، ولي مذهب اماميه اين است كه اين حكم مخصوص رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل� �م) است ، و روايت بالا هر چند از امام صادق (عليهالسلام) است ، ليكن به خاطر معارضه و مخالفتش با رواياتي ديگر مورد قبول و عمل قرار نگرفته است) .
و در فقيه از امام باقر (عليهالسلام) روايت كرده كه فرمود : آنگاه كه زن به شوهرش صريحا بگويد : ديگر هيچ دستوري را از تو اطاعت نميكنم حال چه اينكه توضيح هم بدهد و چه ندهد براي مرد حلال است با گرفتن چيزي از او ، طلاقش دهد ، و اگر چيزي گرفت ديگر نميتواند در عده رجوع كند .
و در تفسير الدر المنثور است كه احمد از سهل بن ابي حثمه روايت آورده كه گفت : حبيبه دختر سهل زن ثابت بن قيس بن شماس بود ، و از او بدش ميآمد ، چون مردي كوچك و زشترو بود ، به ناچار نزد رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل� �م) آمد ، و عرضه داشت يا رسول الله من قدرت ديدن او را ندارم ، و اگر ترس از خدا نبود تف به روي او ميانداختم حضرت فرمود : آيا حاضري آن باغچهاي كه مهريهات كرده به او برگرداني ؟ عرضه داشت : آري ، باغچه را برگردانيد ، و رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل� �م) بين آن دو جدائي انداخت ، و اين اولين خلعي بود كه در اسلام واقع شد .
و در تفسير عياشي از امام باقر (عليهالسلام) روايت كرده كه در تفسير كلام خدا كه فرموده : تلك حدود الله فلا تعتدوها ... فرمود : خداي تعالي بر زناكار غضب كرده صد تازيانه براي كيفر او معين كرد ، بنابر اين هر كس كه بر زناكار خشم بگيرد و بيش از صد تازيانه بزند من نزد خدا از او بيزارم ، خداي تعالي هم فرموده : تلك حدود الله فلا تعتدوها .
و در كتاب كافي از ابي بصير روايت كرده است كه گفت : از امام صادق (عليهالسلام) پرسيدم آن چه زني است كه ديگر براي شوهرش حلال نيست تا آنكه شوهري ديگر كند ؟ فرمود : زني است كه شوهرش او را طلاق دهد ، بعد رجوع كند و بار دوم طلاقش دهد و باز رجوع كند ، و سپس بار سوم طلاق دهد ، اينجا است كه ديگر براي شوهرش حلال نيست ، تا آنكه شوهري ديگر كند و آن شوهر شيريني و عسيله جماع او را بچشد .
مؤلف: كلمه عسيله به معناي جماع است ، در صحاح گفته : در جماع ، عسيله است .
يعني
ترجمة الميزان ج : 2ص :384
لذتي است كه تشبيه به عسل شده ، و اگر هاي تصغير در آخرش آوردهاند براي اين است كه عسل غالبا مؤنث استعمال ميشود ، بعضي هم گفتهاند براي اين است كه هاء نامبرده بر يك قطعه از عسل دلالت كند همچنانكه وقتي ميخواهند يك تكه طلا را نام ببرند ميگويند : ذهبة ، اين بود گفتار صاحب صحاح .
و در اينكه امام فرمود : و عسيله او را بچشد اقتباسي از كلام رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل� �م) شده كه در داستان مردي به نام رفاعة فرمود : لا حتي تذوقي عسيلته و يذوق عسيلتك ، و داستان وي چنين بود : در تفسير الدر المنثور از بزاز و طبراني و بيهقي روايت آمده كه رفاعة بن سموآل همسرش را طلاق داد ، همسرش خدمت رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل� �م) رسيد و عرضه داشت : يا رسول الله عبد الرحمان با من ازدواج كرده ولي با او نيست مگر چيزي مثل اين ( و اشاره كرد به رشتهاي از جامهاش ) ، رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل� �م) جوابش را نداد ، و او همچنان تكرار كرد تا آنكه رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل� �م) فرمود : به نظرم ميخواهي دوباره به همسري رفاعة برگردي ؟ نه ، ممكن نيست مگر بعد از آنكه تو عسيله او را بچشي و او عسيله تو را بچشد .
مؤلف : اين روايت از روايات معروف است ، جمع كثيري از صاحبان صحاح و غير ايشان از اهل سنت نيز آن را نقل كردهاند ، و بعضي از محدثين شيعه ، نيز هر چند الفاظ آن مختلف نقل شده ، ليكن بيشتر نقلها مشتمل بر جمله نامبرده است .
و در تهذيب از امام صادق (عليهالسلام) روايت آمده كه در باره متعه سؤال شد كه آيا عقد متعه هم در محلل شدن كافي است يا حتما بايد عقد دائم باشد ؟ فرمود : نه ، كافي نيست ، براي اينكه خداي تعالي در آيهشريفه فان طلقها فلا تحل له حتي تنكح زوجا غيره ، فان طلقها فلا جناح عليهما ان يتراجعا ، ميفرمايد اگر شوهر دوم كه در حقيقت محلل است او را طلاق داد آنگاه شوهر اول ميتواند با او ازدواج كند ، و در متعه طلاق نيست .
و نيز در همان كتاب از محمد بن مضارب روايت شده كه گفت : از حضرت رضا (عليهالسلام) پرسيد : آيا مرد خواجه هم محلل ميشود ؟ فرمود : نه و در تفسير قمي در ذيل آيه : و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن ... و لا تمسكوهن ضرارا لتعتدوا ... ميگويد : امام (عليهالسلام) فرمود وقتي طلاقش داد ديگر نميتواند به او برگردد مگر آنكه آنچه را كه گرفته برگرداند .
ترجمة الميزان ج : 2ص :385
و در كتاب فقيه از امام صادق (عليهالسلام) روايت آورده كه فرمود : براي مرد شايسته نيست كه همسرش را طلاق بدهد و دو باره رجوع كند ، در حالي كه احتياجي به او نداشته باشد ، و آنگاه دوباره طلاقش دهد ، چون اين ضرري است كه خداي عزوجل از آن نهي فرموده ، مگر اينكه در رجوعش بناي نگهداري از او داشته باشد .
و تفسير عياشي در ذيل جمله : و لا تتخذوا آيات الله هزوا ... از عمرو بن جميع و او بدون ذكر سند از امير المؤمنين (عليهالسلام) روايت كرده كه در حديثي فرمود : و كسي كه از اين امت قرآن بخواند و داخل آتش دوزخ شود از آنهائي است كه آيات خدا را به مسخره گرفته است .
و در صحيح بخاري در ذيل آيه : و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن ... آمده كه خواهر معقل بن يسار از شوهرش طلاق گرفت ، و شوهرش در عده وي رجوع نكرد ، تا از عده در آمد ، بعدا خواستگاريش كرد ، ولي معقل نميپذيرفت پس اين آيه در موردش نازل گرديد : فلا تعضلوهن ان ينكحن ازواجهن .
مؤلف : در تفسير الدر المنثور اين حديث را از او و از عدهاي از صاحبان صحاح از قبيل نسائي و ابن ماجه و ترمذي و ابي داود و غير ايشان نقل كرده است .
و نيز در تفسير الدر المنثور ، از سدي روايت آمده كه گفت : آيه نامبرده در شان جابر بن عبد الله أنصاري نازل شده ، او دختر عمويي داشت كه شوهرش طلاقش داد ، و با اينكه عدهاش تمام شده بود ميخواست رجوع كند جابر جلوگيري ميكرد و ميگفت تو دختر عموي ما را طلاق دادهاي دوباره ميخواهي با او ازدواج كني ؟ و خود آن زن علاقمند به شوهرش بود ، اين آيه نازل شد كه چرا از ازدواج زنان جلوگيري ميكنيد .
مؤلف : برادر و پسر عمو بنابر مذهب ائمه اهل بيت ، ولايتي نسبت به خواهر و دختر عمو ندارند ، بنا بر اين اگر مسلم بگيريم كه يكي از دو روايت بالا درست است ، و آيه در باره منع معقل و يا جابر نازل شده ، قهرا بايد بگوئيم نهي در آن نه در مقام تحديد كردن ولايت است ، و نه جعل حكمي وضعي ، بلكه فقط ميخواهد ارشاد كند به اينكه مانع شدن از اينكه زن و شوهري دوباره به هم برگردند عمل زشتي است ، و يا اگر در مقام بيان حكم تكليفي باشد ميخواهد كراهت و يا حرمت تكليفي اين عمل را برساند
ترجمة الميزان ج : 2ص :386
حال اين عمل چه از ناحيه برادر و يا پسر عمو باشد ، و چه از ناحيه بيگانه .
مترجم : در فقه شيعه و سنياين مسئله مورد اختلاف است كه آيا برادر ولايتي نسبت به ازدواج خواهر دارد يا خير ، ابو حنيفه و شافعي در يك قولش و نيز مالك قائل به ولايت شدهاند ، و شيعه قائل به اين است كه ولايت ندارد ، چون دليلي بر آن نيست .
و در تفسير عياشي در ذيل آيه : و الوالدات يرضعن اولادهن ... از امام صادق روايت آمده كه اين آيه را تلاوت كرد ، سپس فرمود : فرزند ، مادام كه شير ميخورد متعلق به پدر و مادر است ، و هر دو بالسويه با فرزندشان مرتبطند ، ولي همينكه از شير گرفته شد پدر از مادر و بستگان وي به او نزديكتر و سزاوارتر است ، و اگرپدر ، زني را پيدا كند كه با روزي چهار درهم او را شير بدهد ، و مادر گفت من پنج درهم ميگيرم ، پدر قانونا ميتواند فرزند را از همسرش بگيرد ، و به دايه بدهد ، ليكن اين عمل اخلاقا درست نيست ، و نوعي اجبار و خشونت نسبت به فرزند است ، و او را در دامن مادرش باقي گذاشتن به لطف و مهرباني و مدارا نزديك است .
و نيز در همان كتاب و از همان جناب روايت آورده كه در ذيل جمله لا تضار والدة بولدها ... فرمود : بسيار اتفاق ميافتاد كه زن هنگام جماع ، دست رد به سينه شوهر ميزد ، و ميگفت ميترسم حامله شوم ، با اينكه من بچهدار هستم ، و چه بسا ميشد كه شوهر از جماع خودداري ميكرد و ميگفت ميترسم حامله شوي و دختر آوري ، و من مبتلا به كشتن وي شوم ، و لذا در اسلام خداي تعالي نهي كرد از اينكه مرد موجب زيان زن گردد و يا زن باعث ضرر مرد شود .
و نيز در همان كتاب از امام باقر و يا امام صادق (عليهالسلام) روايت كرده كه در ذيل جمله و علي الوارث مثل ذلك فرمود : منظور خرج است ، اگر شوهر در همين ايام از دنيا برود نفقه زن مطلقهاش را بايد ورثه او بدهند .
و نيز در همان كتاب از امام صادق (عليهالسلام) روايت كرده كه در معناي همين جمله فرمود : وارث هم مانند خود متوفي نبايد زن مطلقه را آزار دهد ، مثلا بگويد نميگذارم بچهاش به ديدنش برود ، و زن مطلقه هم وارث را نبايد آزار دهد ، مثلا اگر ورثه چيزي نزد او دارند از دادنش مضايقه نكند ، و ورثه نبايد بر آن كودك سخت بگيرند .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 259]