واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: ترجمة الميزان ج : 1ص :68
( 2 )سوره بقره مشتمل بر دويست و هشتاد و شش آيه ( 286)
سورة البقرة
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الم(1) ذَلِك الْكتَب لا رَيْبفِيهِهُدًي لِّلْمُتَّقِينَ(2) الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ ممَّا رَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ(3) وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَا أُنزِلَ إِلَيْك وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِك وَ بِالاَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(4) أُولَئك عَلي هُدًي مِّن رَّبِّهِمْوَ أُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(5)
ترجمه آيات
بنام خدائي آغاز ميكنم كه بر همه موجودات رحمتي عمومي و بر نيكان از بندگانش رحمتي خاص دارد .
الف - لام - ميم - اين كتاب كه در آن هيچ نقطه ابهامي نيست راهنماي كساني است كه تقواي فطري خود را دارند .
آنها كه بعالم غيب ايمان دارند و با نماز كه بهترين مظهر عبوديت است خدا را عبادت و با زكاة
ترجمة الميزان ج : 1ص :69
كه بهترين خدمت بنوع است وظائف اجتماعي خود را انجام ميدهند .
و همانهائي كه با آنچه بر تو نازل شده و بدانچه قبل از تو نازل شده ايمان ، و باخرت يقين دارند .
چنين كسان بر طريق هدايتي از پروردگار خويش و هم ايشان تنها رستگارانند .
بيان
از آنجائيكه اين سوره بتدريج ، و بطور متفرق نازل شده ، نميتوان غرض واحدي كه مورد نظر همه آياتش باشد در آن يافت ، تنها ميتوان گفت : كه قسمت عمده آن از يك غرض واحد و چشمگير خبر ميدهد ، و آن عبارتست از بيان اين حقيقت كه عبادت حقيقي خداي سبحان باين است كه بنده او بتمامي كتابهائيكه او بمنظور هدايت وي و بوسيله انبيائش نازل كرده ، ايمان داشته باشد ، و ميان اين وحي و آن وحي ، اين كتاب و آن كتاب ، اين رسول و آن رسول ، فرقي نگذارد .
در اين سوره علاوه بر بيان حقيقت نامبرده ، كفار و منافقين ، تخطئه ، و اهل كتاب ملامت شدهاند ، كه چرا ميانه اديان آسماني و رسولان الهي فرق گذاشتند ؟ و در هر فرازي بمناسبت عدهاي از احكام از قبيل برگشتن قبله از بيت المقدس بسوي كعبه ، و احكام حج ، وارث ، و روزه ، و غير آن را بيان نموده ، بفرازي ديگر پرداخته است .
(الف - لام - ميم ) ، گفتار پيرامون حروف بريدهاي كه در اول بعضي از سورههاي قرآن آمده ، انشاء الله در ابتداي سوره شوري ، از نظر خواننده خواهد گذشت ، و همچنين گفتار در معناي هدايت بودن ، و كتاب بودن قرآن ميآيد .
(هدي للمتقين ، الذين يؤمنون ) الخ ، متقين عبارتند از مؤمنين ، چون تقوي از اوصاف خاصه طبقه معيني از مؤمنين نيست ، و اينطور نيست كه تقوي صفت مرتبهاي از مراتب ايمان باشد ، كه دارندگان مرتبه پائينتر ، مؤمن بي تقوي باشند ، و در نتيجه تقوي مانند احسان و اخبات و خلوص ، يكي از مقامات ايمان باشد ، بلكه صفتي است كه با تمامي مراتب ايمان جمع ميشود ، مگر آنكه ايمان ، ايمان واقعي نباشد .
دليل اين مدعا اين است : خدايتعالي دنبال اين كلمه ، يعني كلمه ( متقين ) ، وقتي اوصاف آنرا بيان ميكند ، از ميانه طبقات مؤمنين ، با آنهمه اختلاف كه در طبقات آنان است ، طبقه معيني را مورد نظر قرار نميدهد ، و طوري متقين را توصيف نميكند كه شامل طبقه معيني شود .
و در اين آيات نوزدهگانه كه حال مؤمنين و كفار و منافقين را بيان ميكند ، از اوصاف معرف تقوي ، تنها پنج صفت را ذكر ميكند ، و آن عبارتست از ايمان بغيب ، و اقامه نماز ، و انفاق از آنچه خداي سبحان روزي كرده ، و ايمان بانچه بر انبياء خود نازل فرموده ، و بتحصيل يقين
ترجمة الميزان ج : 1ص :70
باخرت ، و دارندگان اين پنج صفت را باين خصوصيت توصيف كرده : كه چنين كساني بر طريق هدايت الهي و داراي آن هستند .
و اين طرز بيان بخوبي ميفهماند كه نامبردگان بخاطر اينكه از ناحيه خداي سبحان هدايت شدهاند ، داراي اين پنج صفت كريمه گشتهاند ، سادهتر اينكه ايشان متقي و ( داراي پنج صفت نامبرده نشدهاند ) ، مگر بهدايتي از خدايتعالي ، آنگاه كتاب خود را چنين معرفي ميكند : كه هدايت همين متقين است ، ( لا ريب فيه هدي للمتقين ) ، پس ميفهميم كه هدايت كتاب ، غير آن هدايتي است كه اوصاف نامبرده را در پي داشت ، و نيز ميفهميم كه متقين ، داراي دو هدايتند ، يك هدايت اولي كه بخاطر آن متقي شدند ، و يك هدايت دومي كه خداي سبحان بپاس تقوايشان بايشان كرامت فرمود .
آنوقت مقابله بين متقين كه گفتيم داراي دو هدايتند ، با كفار و منافقين درست ميشود ، چون كفار هم داراي دو ضلالت ، و منافقين داراي دو كوري هستند ، يكي ضلالت و كوري اول ، كه باعث اوصاف خبيثه آنان از كفر و نفاق و غيره شد ، دوم ضلالت و كورياي كه ضلالت و كوري اولشان را بيشتر كرد ، اولي را بخود آنان نسبت داد ، و دومي را بخودش ، كه بعنوان مجازات دچار ضلالت و كوري بيشتريشان كرد ، و در خصوص كفار فرمود : ( ختم الله علي قلوبهم ، و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوة ) ، غشاوت را بخود آنان نسبت داد ، و مهر زدن بر دلهاشانرا بخودش .
همچنانكه در آيات بعد در باره منافقين ميفرمايد : ( في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا ) ، مرض اولي را بخود منافقين نسبت ميدهد، و مرض دومي ايشانرا بخودش ، بهمان معنائي كه از آيه ( يضل به كثيرا ، و يهدي به كثيرا ، و ما يضل به الا الفاسقين ، خدا با اين قرآنش بسياري را گمراه ، و بسياري را هدايت ميكند ، و با آن گمراه نميكند مگر فاسقان را ، آنهائي را كه قبل از برخورد با قرآن فاسق بودهاند ) ، ، و آيه : ( فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم ، وقتي خودشان از راه راست منحرف شوند ، خدا هم دلهاشان را منحرف ميكند ) استفاده ميشود .
و كوتاه سخن آنكه : متقين ميان دو هدايت واقعند ، همچنانكه كفار و منافقين ميانه دو ضلالت قرار گرفتهاند ، و هر سه طبقه از دو خصيصه خود ، يكي را يعني اولي را خودشان داشتهاند ، و دومي را خداوند بعنوان جزا بر اوليشان اضافه كرده است .
و چون هدايت دومي متقين بوسيله قرآن صورت ميگيرد ، معلوم ميشود هدايت اولي قبل از قرآن بوده ، و علت آن سلامت فطرت بوده است ( و اما اينكه چرا بعضي فطرتشان سالم است،
ترجمة الميزان ج : 1ص :71
و بعضي نا سالم ، و آيا علت تامه آن وراثت و خوبي و بدي پدر و مادر و شير و امثال آنها است ، و يا علت تامهاش خود انسان است ؟ در پاسخ ميگوئيم هيچيك از اينها علت تامه نيست ، ولي همه آنها بمقدار اقتضاء اثردارد .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 151]