واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: همايش رولان بارت-فرهنگستان هنر – 30 آذر 1384
در مجموعة آثار رولان بارت، منقد ادبي و نويسندة تاثير گذار فرانسوي معاصر، ”امپراتوري نشانه ها“ جايگاهي خاص دارد، زيرا اين اثر را مي توان ظاهرا در سبكي ادبي و بسيار رايج قرار داد كه در عين حال نمي تواند به دقت محتوا و شكل آن را بازنمايد. اين سبك، سفرنامه نويسي است. قرنهاست كه ماجراجويان، ميسيونر ها و جهانگردان غربي در اين سبك قلمفرسائي كرده و بسياري از سرزمين هاي دور و نزديك جهان را به اين ترتيب توصيف كردهاند. تبار شناسي اين سبك ما را به هرودوت و كتاب تاريخ او مي رساند كه يكي از مهم ترين ريشه هاي تاريخ انسان شناسي نيز هست. توصيفي كه هرودوت از ايرانيان و بسياري از اقوام ديگر معاصر خود داده است و آنها را مبتني بر ”مشاهدات“ خويش اعلام مي كند، قديمي ترين و در برخي موارد تنها توصيف ها و اطلاعاتي هستند كه ما دربارة آنها در اختيار داريم و هر چند ويرايش هاي انتقادي چنين اثري نشان دادهاند كه كار وي با بسياري از اشتباهات ناخود آگاهانه و حتي آگاهانه همراه بوده است، اما اين امر از ارزش كار او كه ما در انسان شاسي مي توانيم به آن نام يك رويكرد اتيك يعني از برون را بدهيم نمي كاهد. اين سبك در سراسر تاريخ اروپا و به ويژه در قرون پس از رنسانس زمانيكه يك ”شرق“ غريب گرا (اگزوتيك) و رومانتيك و در عين حال يك شرق استبدادي و هيولا وار در حال شكل گرفتن بود، نيز ادامه يافت. در هيمن حال سبك سفرنامه نويسي را در حوزة اسلامي و در ميان جغرافي دانان و تاريخ نويساني چون ابن خلدون، ابن بطوطه، ابن فضلان و غيره نيز داشته ايم و انسان شناسي همه اين متون را به نوعي جزو تاريخ خود مي شمارد. با اين حال كار بارت را شايد به هيچ عنوان نتوان يك سفرنامه دانست، زيرا اين كار در عين انكه روايت يك سفر واقعي به ژاپن است، از همان ابتدا با تاكيدي كه گاه بيش از اندازه مبالفغه اميز به نظر مي رسد خود را از اين سبك متمايز كرده و حتي بر آن است كه امپراتوري نشانه ها نوعي نگاه معكوس، يعني نگاه ژاپن بر بارت و بر فرهنگ غربي اوست. در اين نگاه شايد به صورتي پيش رس بارت از نوعي بازتابندگي(Reflexivity) ( بدون نام بردن از اين واژه) سخن مي گويد، رابطهاي كه پژوهشگر و موضوع پژوهش را به يكديگر پيوند داده و موضوع را در پژوهشگر و موقعيت فرهنگي و عاطفي پژوهشگر را در موضوع باز افكني كرده به يك تاليف مي رسد ( نظير آنچه در آثار انسان شناختي و خود زندگي نامه اي ميشل ليرس مردم شناس و افريقا شناس معروف فرانسوي به خصوص در ” شبح افريقا“ مشاهده مي كنيم) ، همان بازتابندگي كه نظريه آن را پير بورديو بهتر از هر كسي در نظريه روش شناختي خود به تحليل در آورده است.
در حقيقت بارت به توصيف سادة مشاهدات خود نمي پردازد بلكه همانگونه كه خود مي گويد شروع به تاسيس يك نظام يا يك سيستم مي كند، سيستمي از نشانه ها كه تنها وجه شباهتش با سفرنامه هاي پيشين شايد در رويكرد اتيك آن باشد، اما سراسر با آنها متفاوت است. اين سيستم را مي توان براساس رويكردي ساختاري، يعني همان روش و نگاهي كه بارت به شدت از آن متاثر است تحليل كرد. در اين نگاه بارت خود را در نوعي ساختارگرايي زبان شناختي و به شدت تحت تاثير دو سوسور به ويژه نظرية دال و مدلول او نشان مي دهد.
در ابتداي سالهاي دهه 1970 كه اين كتاب به انتشار رسيد، موجي از ساختار گرايي فرانسه را فرا گرفته بود، و اين مكتب به نوعي مد روشنفكرانه بدل شده بود: آلتوسر ( در حوزة ماركسيسم جديدو تحت تاثير گرامشيسم)، لاكان در حوزة روانكاوي فرويدي و بارت در حوزة نشانه شناسي و معنا شناسي ، مثلثي را مي ساختند به شدت برجسته كه در برابر خود ساختار گرايي انسان شناختي لوي استروس را داشت. استروس كه در نيمة دهة 1950 كتاب معروف و تاثير گذار خود ”انسان شناسي ساختاري“ را منتشر كرده بود، هر چند خود نيز اين مكتب را بر پايه زبان شناسي ساختاري ياكوبسن و دوسوسور تبيين كرده بود، اما در پاسخ دربارة پرسشي دربارة اين مد فكري تنها كساني را كه واقعا ساختارگرا مي دانست، اميل بنونيست ( ايران شناس و لغت شناس معروف) و ژرژ دومزيل تاريخ شناس برجسته و واضع نظريه ساختارهاي سه گانه جوامع هندو اروپايي بودند. با اين وصف نمي توان انكار كرد كه نوعي از ساختار گرايي خصوصيت اساسي كتاب ”امپراتوري نشانه“ است.
تحليل اين كتاب در نخستين لايه خود و در قالب يك تحليل محتوايي نشان مي دهد كه كتاب بارت، هر چند رابطه سوسوري دال و مدلول را كاملا پذيرفته و دائما به آن به صورت غير مستقيم رفرانس مي دهد، اما عمدتا به شكل ها پرداخته است و بسيار كمتر به محتواها، بيش از دو سوم كتاب به انديشيه هاي بارت دربارة كالبد اختصاص دارد كه كالبد در اينجا عمدتا در قالب كالبد انساني يعني در حركات ( رفتارهاي مودبانه، غذا خوردن، نمايش، بازي كردن) ديده شده است و بخشي ديگر نيز در قالب حركات غير انساني به ويژه در ابزارها و فضاها متبلور مي شود. در حالي كه معنا در دو مفهوم اساسي شعر و زبان، بخش كوچكي از كتاب را به خود اختصاص داده است. شايد از اين لحاظ بتوان گفت كه امپراتوري نشانه ها در پي به اثبات رساندن يك تز بسيار جسورانه است: اينكه شايد بتوان از نشانه هايي سخن گفت كه خالي از معنا باشند، از دال هايي بدون مدلول، از آنچه بارها و بارها ”تهي بودگي“ از معنا مي نامد: نشانه ژاپني نشانهاي خالي است. و اين براي بارت كه نظام غربي را نظامي نشانه سالارانه و نشانه هاي غربي را نشانه هايي آكنده از معاني سلطه گرانه مي داند و بر آن است كه در غرب انسان زير بار بمباراني از نشانه ها قرار گرفته و در هر لحظه چاره اي جز تبعيت از فشار اين نشانه ها ندارد، گوياي سيستم و نظامي است آزادي بخش.
بارت در اين كتاب با به كار گيري نوعي بازتابندگي در واقع در پي آن است كه به بهانه ژاپن سيستم غربي را بشناسد و بشناساند( چيزي كه ما را به رويكردي نزديك به كار سياسي منتسكيو در ”نامه هاي ي“ نزديك مي كند). در سراسر كتاب هر بار از پديده اي سخن گفته مي شود، نمونه ژاپني با نمونه غربي مقايسه مي شود و اين تا حدي با ادعاي نخست بارت مبني بر انكه در پي شناخت شرق و يا در پي قرار دادن شرق در برابر غرب نيست در تضاد است. ژاپن در حقيقت به مثابة بازآفريني خيالين واقعيت موجوديت خود نويسنده و فرهنگ او به كار گرفته شده است چنانكه خود مي گويد: ” نويسنده هرگز و به هيچ معنايي از ژاپن تصوير برداري نكرده است و شايد قضيه درست برعكس بوده است“. بدين ترتيب شاهد شكل گرفتن زوج هايي متقابل هستيم كه با ”اينجا“ ( غرب) در برابر ”آنجا“( ژاپن) در انطباق با ”واقعيت“ در برابر ”خيال“ آغاز مي شود و در حوزه هايي بسيار گوناگون تداوم مي يابد. به سه مورد از اين حوزه ها كه در مقالة اصلي به تفصيل به آنها خواهيم پرداخت در زير اشاره مي كنيم: نخست زبان، سپس بازي و سرانجام شهر:
زبا ن- زبان در ژاپن كه با نبود يا كم رنگي فاعل، با توخالي بودن قالب ها ، با موقعيتي دروني و از پايين با ذهني گرايي و حركت به سوي نوعي انفعال ( ذن، چان، دهيانه) ، بيجاني و ناخود آگاهي، بيداري در خلاء و در عدم تمايل ناخواستن همراه است. در برابر و در تقابل با زبان غرب كه با حضور بيش از اندازة فاعل، فاعل تو پر، فاعلي كه از بالا و از برون اعمال قدرت مي كند و ما را به سوي عيني گرايي، حركت به سوي فعاليت و جاندار ي ( حتي اشياء و چيزهاي بي جان)، خودآگاهي در حركت و در تمايل و خواستن مي كشاند. زبان ژاپن به مثابة صوتي بي معنا، لايهاي پوشش دهنده و حركت به سوي نشانه هايي كه جايگزين معناي مي شوند و آنها را مي گريزانند، در برابر زبان غربي كه بر عكس صورت را هر چه بيش از پيش وادار به تبعيت از محتوا و معنا مي كند و تفسير را ناگزير مي كند.
بازي- بازي در ژاپن، با تاكيد بر يك بازي (پاشينكو) كه در آن با جديت، كار، انفعال، عدم دخالت فاعل در حادثه بازي و بداهه نوازي سروكار داريم ، در برابر همان بازي در غرب كه در آن با بازيگوشي، تفريح، دخالت كنشگر در خادثه، و اصرا او به تحميل اراده خود به آن همراه است.
شهر- شهر ژاپني، با مركزي تهي، يا تمركز در يك قدرت ناپيدا و دافع و در حقيقت با تمركز در يك خلاء و نبود رابطه با قدرت، در برابر شهر غرب، با مركزي آكنده و پر با تمركزي در نهادهاي قدرت و جذاب، حقيقت در مصرف و در رفت و آمد دائم به اين مركز.
مثال هاي متعدد ديگري را نيز مي توان در كتاب يافت كه در سراسر خود از يك اصل اساسي تبعيت مي كند: ارائة نوعي روش شناختي عملي اتيك و بازتابنده از يك تجربه واقعي در برخورد با تمدني بسيار متفاوت كه ما را نسبت به تمدن و فرهنگ خود به نوعي آگاهي عميق مي رساند. به همين دليل شايد بتوان گفت كه امپراتوري نشانه ها ابدا كتابي مناسب براي كساني كه مايلند به مثابة گردشگر به ژاپن بروند نيست، اما براي پژوهشگراني كه بخواهند با شيوه اي كه كليفورد گيرتز انسان شناس معاصر امريكايي آن را ”توصيف انبوه“(Thick Description)مي نامد و منظورش از آن نوعي توصيف ميكروسكوپي از فرهنگ ديگري است، بر فرهنگي به جز فرهنگ خود و حتي بر فرهنگ حود مطالعه كنند مثالي برجسته و الگويي قابل تقدير به شمار مي آيد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 297]