تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 8 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس به آنچه می ‏داند عمل كند، خداوند دانش آنچه را كه نمی ‏داند به او ارزانى م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1818918329




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ژرفترين معناي زندگي


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: ژرفترين معناي زندگي


اشاره: ‌زندگي در اصالت‌داري خويش جامع صفات گونه‌گون است، بدين معنا كه وصفهاي گونا‌گون را زير چتر نام خويش جمع مي‌آورد و آنگاه ارزاني زندگيها و انسانها مي‌نمايد. در واقع اصالت زندگي از سر اصل بودن آن است و زندگي اصيل است، از آن رو كه اصل است. به ديگر سخن، در زندگي، اصل‌داري منشأ اصالتي ذاتي است كه موجب مي‌شود امكان بحث از آن و اصالتها به لحاظ فلسفي و فكري فراهم شود.‌آنچه در پي مي‌آيد، ادامه گفتگو با آقاي دكتر احمدي است و سخن به اينجا رسيده بود كه عارف سالك نيز نمي‌توانديافته‌هايش را براي همه تفهيم كند و ناچار از تشريح است.

***

و حتي ناچار از تنزيل هم هست.

بله، بايد تنزيل كند و تشبيه كند به آن چيزي كه در حوزه فهم ماست. به قول مولوي:

آنچه مي‌گويم به قدر فهم توست‌

مردم اندر حسرت فهم درست‌

معلوم نيست كسي مثل مولانا بتواند صاحب فهم درست را پيدا كند، مگر كسي را پيدا كند كه در حد خودش باشد. از اينجاست كه عرفا همواره از تشبيهات استفاده كرده‌اند، مثل: چشم و خال و لب و گيسو و زلف. اين دو براي كثرت به كار رفته است.

در اواخر كتاب و شروحي كه برآن نوشته‌اند، اين مسائل آمده است و شيخ محمود شبستري در پرسش از عبارت كه: دارد سوي زلف و خط اشارت، يعني چه، آنها را توضيح مي‌دهد كه: علايمند. عارف چيزهايي را مي‌يابد كه وقتي مي‌خواهد آنها را به اشخاص معمولي بيان كند، ناچار است علائمي را به كار ببرد كه به فراخور فهم او باشد. مسئله زبان اين است. با زبان نمي‌توان حقيقت را به دست آورد. بايد حقيقت را از جايي ديگر، به گونه‌اي ديگر به دست آورد و بعد با خلق علايم و ايجاد رابطه علامت كه اعم از زبان و يا چيزهاي ديگر است، به مخاطب آنچه را كه يافته شده است، بيان كرد. يعني شما به مخاطبان بگوييد: مثل آنچه را كه من يافته‌ام، بساز! حالا اين كه او بتواند بسازد يا نتواند بسازد، معلوم نيست. آيا ما اين اندازه مثنوي يا حافظ مي‌خوانيم، مي‌توانيم مولانا يا حافظ بشويم؟ براي اينكه اين زبان و يافته او را درك نكرده‌ام تا بتوانم شبيه آن را بسازم. من نتوانسته‌ام يافته‌هاي امام خميني را بيابم، تا وقتي او مي‌گويد: من به خال لبت اي دوست گرفتار شدم ، من هم آن را بگويم؛ زيرا در آن حد نيستم.

شما زيبايي زندگي را در چه مي‌دانيد؟

زيبايي زندگي در توحيد است: توحيد و عبادت. ما زماني كه در بروجرد بوديم، مرحوم آيت‌الله حاج شيخ علي محمد بروجردي از نجف به بروجرد آمدند و ما مدتي از محضرشان استفاده كرديم. ايشان از عرفاي بزرگ و معروف به زاهد بود. از شاگردان مرحوم سيدعلي قاضي و همدرس علامه طباطبايي بود. ايشان مي‌فرمود: استادي در نجف داشتيم كه نزدش اخلاق مي‌خوانديم و براي ما معراج‌السعاده درس مي‌داد. كتاب فارسي درس گفتن براي كسي كه مجتهد است، مسئله قابل توجهي است. مي‌گفت: يك روز هنگام ناهار به ما گفت، اگر مي‌مانيد، بمانيد، ما هم مانديم و ايشان لقمه ناني خشك با مقداري دوغ خشك آورد و خورديم. روزي ديگر هم بوديم، گفت: آقا همان غذا حاضر است، اگر مي‌خواهيد بمانيد. نقل مي‌كردند كه آن استاد در حال احتضار مي‌گفت: اين مي‌شود لذت زندگي. مردم عوام هم مي‌توانند به اين مرحله برسند. سواد در اين مسئله چندان تاثير ندارد. بستگي به لطفي دارد كه خدا مي‌كند و راهي كه انسان مي‌تواند بپيمايد.

مرحوم كربلايي كاظم عوامي بود كه قرآن را يكدفعه حفظ شده بود و همه آن را مي‌دانند. يا مرحوم حاج هادي ابهري چوپان بود. بيشتر پيامبران چوپان بودند: موسي(ع) و هارون(ع) چوپان بودند و خود پيامبر ما(ص) مي‌فرمايد: من در ازاي چند قيراط براي قريش گوسفند مي‌چراندم! ممكن است كسي هزاران جلد كتاب خوانده باشد؛ اما راهي را كه يك عامي با خلوصش مي‌پيمايد، نتواند بپيمايد. معني زندگي را از او بايد خواست، چون معناي زندگي را او مي‌يابد، عالم و فقيه هم مي‌يابد، آيت‌الله بروجردي و كسي كه مي‌فرمايد: با دلي آرام و قلبي مطمئن از خدمت خواهران و برادران مرخص مي‌شوم و به ديار ابدي سفر مي‌كنم، اينها عالم‌اند، يكي هم مثل كربلايي كاظم و حاج هادي ابهري كه بيسوادند؛ ولي معناي زندگي را دارند، با اختلاف درجاتش. به نظر من عالي‌ترين و بهترين و ژرفترين معناي زندگي همين است كه كسي توحيد را بشناسد و مخلصانه، در هر جا كه هست، با خدا مرتبط شود و همه كارهايش را براي خدا انجام بدهد و خداوند اياك نعبد و اياك نستعين را در اين سوره (حمد) قرار داده است كه لُب توحيد است و اخلاص؛ يعني فقط براي خدا كاركردن و به قول نظامي:

يك ذره زكيمياي اخلاص‌

گر بر مس من زني، شوم خاص‌

اين نظر من است و فهم من، فهم بسيار ناقصي است؛ نه عارفم ،نه فيلسوفم؛ ولي واقعاً فكر مي‌كنم اگر يك روز اين اعتقاد و اين پيوند معنوي از انسان گرفته شود، مرگش بهتر از زندگي است. علت اينكه اين همه آدم خودكشي مي‌كنند، به اين نتيجه مي‌رسند. زندگي بايد معنا شود ولي معناي زندگي فراتر از اين است كه آدم با روزي مقداري غذا عمر بگذراند.

در طول عمرتان، شگفت‌انگيز‌ترين مساله زندگي را چه ديده‌ايد؟

براي پاسخ اين سوال، بايد زندگي معنا شود.

طبق همان معنايي كه از زندگي در نزد شماست.

لذت‌بخش‌ترين مساله زندگي اين است كه انسان از همه چيز منقطع مي‌شود و با خدا پيوند برقرار مي‌كند.

سوال از شگفت‌انگيزترين مساله زندگي است؛يعني آن چيزي كه قابل تحليل و تفسير با داده‌هاي معمولي ما نيست و به اصطلاح اعجاب‌انگيز است.

چيز خاصي در اين مورد نمي‌توانم بگويم. اگر حالات معنوي و روحي‌ به آدم دست بدهد و بتواند چيزهايي را بيابد، به نظر من بسيار زيباست، و الا شگفتي‌هاي زندگي كم نيست و در زندگي ما پيروزيها در انقلاب و

جنگ خيلي شگفت‌انگيز بود. غير از اين موارد، فكر نمي‌كنم شگفتي معني ويژه‌اي داشته باشد. از بين رفتن صدام - با آن ذلت - براي من يكي از شگفتي‌ها بود. يعني آنچه قرآن مكرر گفته است كه: نگاه كنيد چه بر سرشان آمد، من به راي‌العين ديدم كه آدمي با آن غرور و موقعيت، چنين خوار و خفيف اعدام شد. شايد اين جزو مسائل شگفت‌باشد كه آن آدم به قدرت رسيد و نظام قبلي را ساقط كرد، نظام بعثي را كه اساسش بر نژادپرستي بود، تاسيس كرد. حسن‌البكر را كنار زد و خودش به قدرت رسيد، با آن چهره و با آن ياران و ستمي كه بر مردم بيچاره عراق كرد و گورهاي دسته‌جمعي. او گفته بود: چنين آدمي را از آن سر دنيا آمدند و با اين خواري از بين بردند. من هيچ وقت فكر نمي‌كردم اين آدم اين اندازه بي‌غيرت باشد و اين اندازه خواري را تحمل كند. شنيده بودم مي‌گفتند: صدام آنقدر وطن پرست و ملي‌گراست كه اگر يك روز جنگ كنند، در خيابانهاي بغداد تا آخرين فشنگ‌هايش شليك مي‌كند و با كلتش مي‌جنگد و وقتي يك گلوله بيشتر نماند، آن را هم به مغز خودش مي‌زند و خودش را مي‌كشد ولي چنين نشد. نمي‌دانم خدا چه حكمتي داشت كه مي‌خواست اين شخصت را اين اندازه خوار و ذليل كنند، محاكمه‌اش كنند، ريش بگذارد و آخرهاي عمرش شروع كند به خواندن قرآن و نماز. من هميشه اين بيت مولوي را مي‌خوانم كه مي‌گويد بعضي‌ها به قدري به زندگي دلبستگي دارند كه حاضرند به هر خفتي تن بدهند:

زين سبب گفته است جالينوس راد

در هواي اين جهان و از مراد:

راضي‌ام كز من بماند نيم جان‌

تا ز ...ون استري بينم جهان!

صدام به قدري ضعيف شد كه بردند او را اعدام كردند و لاشه‌اش را دفن كردند و شنيدم خويشانش كه با او به خاطر كشت و كشتارهايش كينه داشتند، جسدش را در آوردند و جلوي سگ‌ها انداختند! اين جزء شگفتي‌هايي است كه به نظرم مي‌آيد در زندگي سراغ دارم و به نظرم مي‌آيد جاي عبرت دارد.

آيا زندگي قابل تقسيم به قديم و جديد هست؟

نه! زندگي قديم و جديد ندارد.

يعني شما سنت و مدرنيته را قبول نداريد؟

اين كه از سنت و مدرنيته صحبت مي‌شود، من معتقدم بيخود است. انسان در هر دوره‌اي، اعمال ديني خودش را متناسب با آن زمان انجام مي‌هد. در يكي از سفرنامه‌هاي بازمانده از قاجار آمده است كه: زائران بيت‌الله براي رسيدن به مكه 80 روز در راه بوده‌اند، چون سفرها دريايي بود،بر اثر موجها و طوفانها، چند نفر هم در كشتي حالشان به هم خورده و مريض شده‌اند و بعد هم مرده‌اند و كفن‌شان كرده‌اند و دفنشان هم در دريا بوده است! آن روز، انسانها 80 روز در راه بودند و متناسب با موقعيت خودشان نماز و روزه داشتند و حتي در مسير راه عزاداري هم مي‌‌كردند؛ ولي شما از فرودگاه مهرآباد تا فرودگاه مدينه يا جده فقط دو ساعت فاصله داريد. يعني 80 روز، با آن همه زحمت، الآن 120 دقيقه بي‌زحمت شده است. آن روز به آن شكل مي‌‌رفتند، امروز هم چنين مي‌‌روند. آبها آلوده بود، وبا بود و ... ولي امروز اين مسائل نيست و راحت‌تر شده است. امروز بدون اضطراب و آسان مي‌‌توان به مكه رفت. راهزني وجود ندارد و وحشتي در كار نيست؛ در حالي كه آن وقت‌ها نمي‌شد زنها را به حج برد، مگر با هزار دلهره. حالا تعداد زنهايي كه به زيارت‌ مي‌‌روند، از مردها به احتمال زياد بيشتر است چون خرج آنها را هم مردها متحمل مي‌‌شوند.‌

اين سخن را زياد مي‌‌شنويم كه گفته مي‌‌شود: زندگي سخت شده است. شما اين را قبول داريد؟

سخت شدن زندگي جور به جور است. زندگي پيش از اين بسيار سخت‌تر بود. آن وقت‌ها هر خانواده‌ ده فرزند داشت كه آبله و سرخك و چه و چه بسياري از آنها را از بين مي‌‌برد؛ ولي الآن اين‌طور نيست. آيا آن زمان سخت‌تر بود يا الآن سخت است؟ در آن زمان با آمدن يك قحطي ياگراني، هيچ چيزي گير انسانها نمي‌آمد. ما درم نقل مي‌‌كرد كه: در يك سال پسر و پدري از فرط گرسنگي، وقتي آمدند، خمير را همين جور خام خام برداشتند و خوردند! آن زمان انسانها به وفور مي‌‌افتادند و مي‌‌مردند. وقتي قحطي يا گراني چهره مي‌‌نمود، چيزي وجود نداشت؛ اما امروز مردم از گرسنگي نمي‌ميرند ولي بايد كار كنند. و كار كردن دشواري دارد. دشواريها هميشه بوده و هر بار به شكلي بوده است. امروز آسايش انسانها خيلي بيشتر است، ولي اگر كسي بخواهد يخچالش پر از ميوه و گوشت و شير و شكلات باشد، بايد كار هم بكند تا بخرد. دشواري زندگي امروزي اين است: براي داشتن ماشين، بايد پول تهيه كنيد و ماشين بخريد؛ ولي واقعاً سفر كردن با ماشين سخت است؟ قديم در همين تهران مردم چگونه به سفر يا مقصدهاي خودشان مي‌‌رفتند؟ شاه وقتي مي‌‌خواست از شمال شهر به جنوب شهر بيايد يا وقتي مي‌‌خواست به شكار برود، كلي كالسكه و درشكه و... بايد به راه مي‌‌افتاد تا او را جابجا كند. مردم هم وسيله جابجايي نداشتند و حداكثر مي‌‌توانستند چند كيلومتر پياده بروند؛ اما امروز وقتي شما از شمال تهران به جنوب مي‌‌رويد، معلوم است كه بايد پولي پرداخت كنيد.

دشواري آن روز يك جور بود، دشواري امروز جوري ديگر است؛ ولي واقعاً زندگي امروز بهتر است. زندگي به آن معنا سخت نيست. قديم ما وقتي به ملاير مي‌‌رفتيم، مي‌‌ديديم دو خانم مي‌‌آمدند از اين عصر تا آن عصر براي يك تاجر نان مي‌‌پختند و اگر كسي براي پولدارها كار نمي‌كرد، مي‌‌مرد؛ ولي امروز چنين نيست. حداقلش اين است كه همه نان دارند. در روستاها هم نانوايي وجود دارد! امروز با ديروز خيلي فرق دارد. البته امروز گرفتاريهايي ديگر هم هست. بايد همه اينها را كنار هم گذاشت و ديد داستان چيست؟ مريضي، در زمانهاي قديم فلاكت بود. اگر كسي دندانهايش خراب مي‌‌شد، مي‌‌بايد بي‌دندان زندگي مي‌‌كرد تا بميرد. حالا دندان مي‌‌كارند! در گذشته اين بحثها نبود و كشيدن يك دندان هزار تا مصيبت داشت، با دلاكهاي غيربهداشتي كه اصلا غيرقابل توصيف است و گاه مريض مي‌‌مرد! امروز زندگي خيلي بهتر شده است. البته آن روز خصوصيات ديگري بود كه حالا نيست. روابط در گذشته به هرحال بيشتر از امروز بود و خانواده‌ها گرمتر بودند، همديگر را مي‌‌شناختند و ازدواجها از روي آگاهي بود، درحالي كه امروز براي ازدواج افراد طبقه دوم يك آپارتمان، افراد طبقه سوم را نمي‌شناسند و چون شناخت مقدور نيست، ازدواجها ناآگاهانه صورت مي‌‌گيرد و در نتيجه طلاق زياد شده است، درحالي كه قديم اينقدر طلاق نبود. طلاق درگذشته يك ننگ بود.

اگر بررسي كنيم تشخيص سخت و آسان زندگي درگذشته و حال خيلي كار دارد ؛چون يك مسئله جامعه شناختي است و شخص بايد هم از گذشته باخبر باشد و هم حال را بداند. خود من يك چيزهايي در گذشته ديده و شنيده‌ام كه اگر بخواهم آنها را بنويسم، خودش يك‌ جلد كتاب مي‌‌شود.

منشأ تفسيرهاي منفي از زندگي يا پوچ‌گرايي و نهيليسم چيست؟

منشأ اين مسائل برمي‌گردد به مسائل اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم. الحادي كه در قرن نوزدهم پديد آمد، عامل اين مسئله است. البته اين مسئله تاريخي دارد و به وجود آمدن استعمار بعد از رنسانس و صنعتي شدن در دو قرن هيجدهم و نوزدهم و بعد داستان پديد آمدن فلسفه‌هاي هگل و شوپنهاور ونيچه و امثال اينها كه باعث شد غرب مرتب رو به الحاد برود و پيدايش ماركسيسم و انقلاب بلشويكي كه الحاد را اساس قرار دادند. و انديشه كساني مثل سارتر از اگزيستانسياليست‌هاي ملحد، و ... نيهليسم نتيجه اين تحولات بود كه منفي‌گرايي را به بار آورد وگفتند: زندگي چيزي نيست! ماييم كه به زندگي معنا مي‌‌دهيم! ماييم كه به دنيا نگاه مي‌‌كنيم و مي‌‌گوييم: اين خوب است و آن بد. اين مسائل تاثير زيادي در تفسير منفي از زندگي داشت. حالا، به‌خصوص بعد از فروپاشي شوروي و بروز خداگرايي، نيهليسم تا حدي متوقف شده است و اگر الآن هم باشد، بسيار اندك است. ‌

الآن چه مخاطراتي ممكن است زندگي را تهديد كند؟

كدام زندگي؟ آيا زندگي معنوي مراد شماست يا كل زندگي را مي‌‌فرماييد؟مخاطره كل زندگي اعم از مادي و معنوي افتادن دنيا به دست افراد بي‌دين يا ديندار احمق است كه مي‌خواهند قدرت بي‌حد و مرز داشته باشند:

تيغ دادن در كف زنگي مست‌

به كه آيد، علم ناكس را به دست

علم و مال و مكنت و جاه و قران

فتنه آرد در كف بدگوهران

شعر از مولاناست. امروز عاقلان جهان بايد بنشينند و به جاي عربده كشي‌ها، به فكر مردم باشند؛ به فكر آدميان و حتي جانوران: ظهر الفساد في‌البر و البحر بما كسبت ايدي الناس. قرآن مي‌فرمايد فساد در خشكي و دريا به سبب كارهاي مردم ظاهر مي‌شود. خشكي و دريا را فساد صنعت فراگرفته است.

توين بي‌، مورخ معروف و فيلسوف تاريخ گفته است: در اين صد سال، بشر از منابع طبيعي بي‌رحمانه استفاده كرده است در حالي كه چنين حقي نداشت. معادن مال ما تنها نيست. مال آيندگان هم هست! مگر نفت تا كي دوام خواهد داشت؟ مگر نفت تكون پذير است؟ نفت مال يك مرحله از زمين است كه موجودات فسيلي مردند و فسيل آنها به منابع زيرزميني تبديل شد و حالا موج كارخانه‌ها در جهان با نفت كار مي‌كند. انسانها يك روز بايد بنشينند و هم به فكر آفريقايي باشند،هم به فكر آسيايي،هم به فكر درخت، هم به فكر فيل و شتر و گربه و شير و ببر؛ از آن رو كه حق حيات دارند. به حال براي بشريت بايد فكر بشود؛ چون جمعي بي‌پروا در حال از بين بردن منابع طبيعت هستند. مگر زمين چقدر منابع دارد؟ مي‌دانيد چقدر ماشين و هواپيما و كشتي در حال حركت است؟ بشر چقدر حق داشت در طبيعت تصرف كند و با اين كشتي‌ها و امكانات، منابع حيواني را از بين ببرد؟

اينها يك سلسله مسائل جهاني است كه با دعوا نمي‌توان آنها را حل كرد. بنده معتقدم اگر عقلاي عالم روزي بنشينند و به بشر به عنوان بشر نگاه كنند - حتي نه به عنوان كافر و مومن - بايد فكري به كل جامعه انساني بنمايند. جامعه امروزي يك روستاست. با يك گوشي تلفن شما مي‌توانيد با ژاپن و اندونزي و كاليفرنيا و كره‌جنوبي تماس برقرار كنيد.

يكي از سوالهاي اساسي زندگي اين است كه فهم زندگي چه تاثيري در خود زندگي مي‌گذارد؟

آدمي با شناختش زندگي مي‌كند. شما همين سوال را هم از روي يك شناخت مطرح مي‌كنيد و بنده هم كه پاسخ مي‌دهم، به ميزان شناختم به شما پاسخ مي‌دهم. هركس، در هركاري كه انجام مي‌دهد، اول بايد شناخت پيدا كند: ولاتقف ما ليس لك به علم. چيزي را كه نسبت به آن شناخت نداري، دنبال نكن. اول بايد شناخت پيدا كرد. موضوع به شناخت بستگي دارد. هر اندازه كه شناخت پيدا كنيد، معناي زندگي براي شما روشن‌تر و دلنشين‌تر مي‌شود و انسان از لحظه به لحظه زندگي‌اش لذت مي‌برد. اگر كسي واقعا ارزش زندگي را به دست بياورد، يكدم آن را بدون لذت نمي‌گذراند، ولي تا لذت چه باشد!

شما از كساني هستيد كه هم استاد فلسفه غرب هستيد و هم به فلسفه اسلامي و مباني ديني تقيد داريد. اين دو چگونه در يك زندگي قابل جمع است؟

حقيقت اين است كه: آنچه من از فلسفه غرب و حتي فلسفه شرق، به عنوان فلسفه يافته‌ام، اين است كه اين دو در يك سطح محدود قرار دارد. به طور كلي فلسفه در يك حوزه بسيار محدود مي‌تواند حركت كند؛ ولي در عين حال سنگين‌ نيز هست. به قول اتين ژيلسون: تابناكترين عقول در اين پهنه و آوردگاه كوشيده‌اند و رزم آزمايي نموده‌اند؛ ولي پايان آن چنان نيست كه بتواند عطش انسان را برطرف كند و خواست روح را برآورده كند، همان چيزي كه شما مي‌فرماييد: معناي زندگي. فلسفه قادر نيست معناي زندگي را در سطحي بالا به آدم بدهد.

بنده فلسفه غرب را اين چنين يافتم كه در يك حد محدودي حركت مي‌كند ولي آنچه دين و قرآن كريم و تعاليم اهل بيت به ما ياد مي‌دهد، فراتر از اين حرفهاست و دست آدم را مي‌گيرد و بالاتر مي‌برد. بالا رفتن در اين حد، در فلسفه‌ها يافت نمي‌شود. بله، فلسفه‌ها را مي‌توان زير و رو كرد، ولي در پايان شما مي‌توانيد همان را نقد كنيد. من متاسفانه فرصت نيافتم در ترجمه تاملات دكارت او را نقد كنم. اگر فرصتي بيابم، او را يكسره نقد مي‌كنم. البته او را نقد هم كرده‌اند. اعتراضاتي كه به تاملات شده، كار مهمي است كه ترجمه هم شده است ولي من اعتراضهايي اساسي بر او دارم.موضوع اين است كه در فلسفه غالباً دست انسان خالي مي‌ماند و سالها مي‌گذرد و مي‌بيند كه به چيزي نرسيده است كه او را به جايي ببرد كه پيامبران مي‌برند. حقايق ديني و عرفاني و تعاليم اهل بيت فراتر از اين حرفهاست. به همين جهت الطاف خدا باعث شده است كه به فلسفه و فلسفه غرب اكتفا نكنم.‌اگر خداوند ياري كند، انسان مي‌تواند از گردابها به ساحل نجات راه پيدا كند. نمي‌دانم. آخر امر با خداست.

اگر دكتر احمدي يك بار ديگر هم به دنيا بيايد، چه مي‌كند و چه راهي را انتخاب مي‌كند؟

منظورتان اين است كه دنيا هم، همين دنيا باقي مي‌ماند؟ به گفته صدرا: هيچ دولحظه‌اي، ثابت نيست. اگر من به دنيا بيايم، دنيا هم دنياي روزگار كودكي من خواهد بود؟ جواب مقداري فلسفي است. اگر من همان باشم و همان روستاي من و همان خانه و پدر كشاورز متدين اهل نماز شب و خانه‌اي در كنار مسجد، اگر همان باشم، همين مي‌شوم؛ اما اگر با تجربه كنوني زندگي برگردم و بخواهم از آنجا شروع كنم، ممكن است مسير فرق كند. درباره انتخاب هم كه پرسيديد، من اگر انتخاب كنم، معلمي را انتخاب مي‌كنم. معلمي براي من زندگي و حيات است. ‌




 سه شنبه 30 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 79]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن