تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خوشا بحال كسانى كه براى خدا گرسنه و تشنه شده‏اند اينان در روز قيامت سير مى‏شوند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821099328




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مراحل سه گانه آشنایی غرب با فلسفه های اسلامی


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: درآمد و ملاحظات تاریخی
هیچ کتاب تاریخی درباره¬ی دوره¬ی قرون وسطی غربی نمی¬توان یافت که در آن به نحوی از رابطه¬ی غربیان با مسلمانان صحبتی نشده باشد. اگر بعنوان واقعیت تاریخی این مسأله، غیر قابل انکار است، در عوض، فهم و تفسیر و ارزیابی آن منوط و وابسته به مسأله، غیرقابل انکار است، در عوض، فهم و تفسیر و ارزیابی آن منوط و وابسته به ضوابط و ملاکهایی است که نه فقط در نزد افراد عادی بلکه در نزد متخصان و صاحبنظران قرون وسطی نیز در مورد آنها توافق و وحدت¬نظر کاملی را نمی¬توان دید. رابطه¬ی میان اقوام و ملل خواه ناخواه وجوه بسیار مختلف و حتّی متضادی دارد و بدون شک از نظر¬گاههای متفاوت اقتصادی، سیاسی، دینی، فلسفی، هنری و غیره قابل مطالعه است. از این لحاظ طبیعی است که با قائل شدن به اولویّت یکی از این وجوه بعنوان زیربنا، بقیّه جنبه¬ها خواه ناخواه نسبت به آن سنجیده و ارزیابی شود، با اینکه در واقع تمام این امور، رابطه¬ی تنگاتنگی با هم دارد و خارج از ساختار کلّی که نمایشگر واقعیت آنهاست، معنای هر یک، عوض و احتمالاً تحریف نیز گردد.
مورخان بزرگ معمولاً اوصاف ساختار کلّی یک عصر و دوره را مطابق با مدارک و اسناد و روش کار خود و همچنین مطابق با سنّت فکری و فلسفی که به آن وابسته هستند تعیین و مشخص می¬گردانند و خواه ناخواه قائل به تفاوتهای محض و یا در هر صورت نسبی میان دوره¬ی مورد مطالعه¬ی خود با دوره¬های ماقبل و مابعد آن می¬شوند. هر نوع تاریخ فلسفه، مربوط به هر دوره¬ای که باشد اگر واقعاً جنبه¬ی تاملی پیدا کند دیگر فقط تاریخ نیست بلکه نفس و عین فلسفه است و از طریق آن نه فقط گذشته¬ی فکر و احتمالاً جنبه¬ی سپری شده¬ی آن، بلکه محض فکر و حیات آن و شاید هم بیشتر یعنی آینده¬ی آن است که مطرح می گردد. از این نظرگاه مسأله¬ی «آشنایی غربیان با فلسفه¬های اسلامی در قرون وسطی» با اینکه مسلماً یک مسأله¬ی تاریخی است و بر اساس اسناد و مدارکی که در دست می¬باشد، می¬توان حدود و ثغور آن را تعیین ساخت و به نحوی فهرستی از ترجمه¬ها و اقتباسهایی که در آن دوره از آثار فلاسفه¬ی مسلمان به زبان لاتینی شده است تهیه کرد و یا به نسخه¬شناسی خطی و یا حتّی چاپی پرداخت(1) و در دقّت و امانت این نوشته¬ها، کنجکاوی کرد، ولی باید دانست که مسأله به اینجا ختم نمی¬شود، باید به وجوه مختلف دیگر آن نیز توجّه کرد. احتمالاً در همین تحلیلهاست که اگر نتوانیم از طریق استدلالهای تمثیلی، مشابهت¬هایی با وضع کنونی فرهنگ خودمان پیدا کنیم، حداقل می توانیم زمینه¬های مشخص و دقیقی را برای تحقیقات و بحثهای مقایسه¬ای بدست آوریم که این خود، علاوه بر ایده¬ی عملی که همراه می¬آورد، از لحاظ آگاهی و خودآگاهی ما نیز بسیار مؤثر می¬تواند باشد.
بطور کلّی در نزد هر قوم، توجّه به فرهنگ غیر، آنهم در عمیقترین صورت آن یعنی با گرایشهای فلسفی، بدون شک از وضع خاصّ روحی آن قوم در آن دوره، ناشی می¬شود که اگر هم به نواقص و کمبودهای فرهنگ موجود خود پی نبرده بمرور و چه بسا دفعتاً به سبب عوامل متعدد بسیاری که فعلاً در اینجا، تحلیل آنها مورد نظر نیست، نوعی نگرانی نسبت به تضادهای درونی خود پیدا کرده است. ولی از طرف دیگر، شناخت غیر خود همیشه برای تکمیل و رفع نواقص و کمبودهای خود نیست بلکه گاهی برعکس به منظور دفاع و یا اثبات خود است. چه بسا پی¬بردن به جهل و نادانی خود، مشکلتر از اثبات نادانی و جهل دیگران است. هر نوع تقابل، خاصّه تقابل فرهنگی در نزد طرفین حاکی از نوع تقابل درونی است که اغلب اوقات عمیقتر و کارسازتر از تقابل خارجی است، اعم از اینکه ما نسبت به آن آگاهی داشته باشیم و یا به نحو ناخودآگاه و بصورت نوعی ترس مستمر و مزمن، چنین حالتی در نزد ما بوجود آمده باشد. از لحاظی می توان فکر کرد که روانشناسی اقوام بی¬شباهت به روانشناسی افراد و اشخاص نیست و از جمله¬ی آنها، همین اراده به شناخت فرهنگ غیر است که گویی در یک حالت رغبت توأم با حزم و احتیاط پدیدار می¬گردد. در این مواقع در نزد هر عاقلی میل به شناخت اراده¬ای است که با توجّه به نتایج و عاقبت احتمالی کار به سنجش امکانات خود نیز می¬پردازد و از طرف دیگر باز همین در نزد او، میل به شناخت را تشدید و افزایش می¬دهد.
درست است که مسیحیت نزدیک به هفت قرن پیش از اسلام ظهور کرده، ولی عملاً بسیار بطی¬تر از اسلام رواج پیدا کرده است، به نحوی که با اندک مسامحه می¬توان گفت که در موقع استحکام و سازمان¬یابی رسمی مسیحیت در اروپای غربی، خاصّه از دوره¬ی کارولنژین به بعد، اقوام مسیحی¬گویی با روبرویی و تقابل با مسلمانان است که بیش از پیش به هویت خود، پی برده اند و نیازمند موضعگیری اعتقادی و فرهنگی خود شده و در عین حال آرزومند دستیابی به امکانات فنی، علمی، فلسفی و فکری مسلمانان گردیده¬اند. در طی سالیان متمادی که حداقل بیش ازسه قرن طول کشیده است، کاملاً در نزد آنها نوعی دوجانبگی احساس دیده می شود: کشش آزمندانه و در عین حال محافظه¬کاری محتاطانه، گویی باید چیزی را از چنگ طرف مقابل خود یعنی مسلمانان در بیاورند، چیزی که در عین حال احتمالاً هویت و موضع سنّتی آنها را نیز می¬تواند در معرض خطر واقعی قرار دهد.
برای روشن شدن موضوع شاید در ابتدا بهتر باشد بر اساس تقویم رسمی میلادی و از نظرگاه غربیان پیدایش، پیشرفت، و تحول اسلام را به نحواجمالی روشن سازیم و در ضمن اشاره به اوّلین تماسهای فرهنگی کنیم که میان مسیحیان و مسلمانان برقرار شده است و همچنین به تأمّل در این مسأله¬ی اصلی بپردازیم که با وجود موضع خصمانه¬ای که مشترک میان طرفین بوده است چگونه مسیحیان، طالب فراگیری فنون، علوم و افکاری بوده¬اند که خواه ناخواه مسلمانان را وارث و حافظ آنها می¬دانسته¬اند.
در کتابهای متداول اروپایی به ترتیب تولّد پیامبر اسلام 571، بعثت او 610، هجرت 622، بازگشت به مکه 630 و وفات او 632 میلادی آورده شده است. مسلمان از 633 تا 640 میلادی، سرزمینهای سوریه، عراق و ایران را فتح کرده¬اند، همچنین تا 711 میلادی، در شرق تا قسمتهای عمده¬ی هندوستان پیشرفته و در غرب جزایر بونان، جنوب ابتالیا و کلّ سرزمین اسپانیا را تسخیر (جز منطقه¬ی کوچک ناوار(2) و قرطبه (Cordoue) را دارالخلافه قرار داد¬ه¬اند. این پیشرفت و نفوذ نظامی- که از سال 635 میلادی در نزدیکیهای ترکستان چین و در قسمت غربی به سال 732 میلادی در پواتیه (Poitier)، جنوب غربی فرانسه متوقف گردیده است.
در سال 762 میلادی بغداد، دارالخلافه می¬شود و در سال 1055، ترکان سلجوقی، شهر مسلمان بغداد را فتح می¬کنند و عملاً پرچمدار اسلام در کلّ خاورمیانه می شوند. جنگهای صلیبی از سال 1095 به بعد شروع می شود و به صور مختلف در چندین دوره تا 1291 میلادی ادامه می¬یابد. مسیحیان به سال 1144 از اودس (Edesse) و به سال 1187 از اورشلیم رانده می¬شود و امپراطوری نیقیه(Nicee) که به وسیله¬ی صلیبیون چهارم به سال 1204 بنیانگذاری شده بود به سال 1261 میلادی سقوط می¬کند و در این تقابلهای متعدد رزمی که خواه ناخواه، نوع تقابل عیدتی و فکری را نیز همراه داشته است، از دو طرف در منتهی علیه شرقی و غربی دریای مدیترانه یعنی در سوریه و اسپانیا و همچنین در جنوب ایتالیا در صقلیه¬ی (سیسیل) مسیحیان با علوم و معارف مسلمانان به نحو ملموس روبرو می¬شوند و سعی بعضی از آنها بر این قرار می¬گیرد که از آنچه شناخته¬اند به نحوی چیزی را به جهان غرب منتقل کنند.
○ مراحل سه¬گانه¬ی آشنایی غربیان با تفکّر اسلامی
آنچه را که در ابتدا انتقال ظواهر فرهنگی می¬توان بحساب آورد طبیعی است که بمرور جنبه¬ی عمیقتری پیدا کده و بالأخره منجر به توجّه و شناخت فلسفه¬های اسلامی نیز گردیده است، به نحوی که از ربع دوّم قرن دوازدهم نه فقط اسامی فارابی، ابن سینا، غزالی و از اواسط قرن سیزدهم، افکار ابن رشد در نزد آنها شناخته شده است، بلکه همانطوری که بعداً خواهیم دید این شناخت منجر به ترجمه و اقتباس آثاری شده است که خود زمینهای برای تألیفات نه الزاماً عمیقتر بلکه به هر طریق شخصی¬تر و مطابق با سنّتهای محلّی بوجود آورده است. برای اینکه جنبه¬ی تحقیق تاریخی این نوشته، محفوظ بماند و حدالمقدور سیر و خاصّه جهت تحوّل این اشنایی تعیین گدد، نگارنده در قسمت اوّل نوشته¬¬ی خود، مطابق روش متداول و با اشاره به ترتیب مراحل مختلف تاریخی، نحوه ی آشنایی غربیان را از فلسفه¬های اسلامی توضیح و بعد در محدوده ی امکانات خود و با توجّه به مدارکی به آنها دسترسی داشته است از ترجمه¬ها و تألیفاتی که در این زمینه وجود دارد بحث خواهد کرد. همچنین تأثیر احتمالی این افکار را در تحوّل فلسفه¬های غربی به اجمال مورد بررسی قرار خواهد داد و در انتها با مقایسه¬ی نحوه¬ی تأثیر سنّت ابن سینا و سنّت ابن رشد و با اشاره به نظر چند متخصص در این زمینه به نتیجه¬گیری کلّی خواهد پرداخت. بطور متداول، اکثر مورخان در نحوه¬ی آشنایی غربیان با معارف و فلسفه های اسلامی به سه دوره¬ی مشخص تاریخی قائل شده¬اند. البتّه هر چند تفکیک این دوره¬ها از هم تا حدودی قراردادی است ولی باز می¬توان به حق آنها را بعنوان چارچوبهایی تصّور کرد که برای احصا و طبقه¬بندی مدارک و مشخصّات جریانات مختلف تاریخی مفید بوده و عملاً موجب دقت و وضوح بیشتری در بحثها خواهند بود:
1. مرحله¬ی اوّل شامل اوّلین آشناییهای غربیان با مسلمانان است وشاید بتوان گفت همزمان با به روی کار آمدن کارولنژین¬ها شروع شده و حدوداً تا اوایل قرن دوازدهم بطول انجامیده است. از مشخصّات اصلی این مرحله، این است که غربیان بیشتر به فنون و علوم و ظواهر خارجی فرهنگ و تمدن مسلمانان توجّه داشته¬اند.
2. مرحله¬ی دوّم را حدوداً از سه ربع آخر قرن دوازدهم تا اواسط قرن سیزدهم می¬توان دانست که بیشتر به عصر ترجمه ها معروف است. این نهضت که در اوایل قرن سیزدهم مقارن با تأسیس دانشگاهها است، عملاً موجب توسعه¬ی آنها نیز شده است.
3. مرحله¬ی سوّم حدوداً نیمه¬ی دوّم قرن سیزدهم به بعد را در بر¬می¬گیرد و از لحاظی خاصّه به علّت ابن رشدیان لاتینی تا اوایل دوره¬ی «رسانس» ادامه پیدا می¬کند.
1. مرحله¬ی اوّل
با اینکه در این نوشته، منظور اصلی صرفاً بررسی مسأله¬ی آشنایی غربیان با فلسفه¬های اسلامی در قرون وسطی است، ولی از آنجا که معنای واقعی فلسفه را در نزد هر قومی فقط نسبت به کلّ معارف و درجه¬ی آگاهی آن می¬توان تعیین کرد، بد نیست در مطالعه¬ی مرحله¬ی اوّل، بدون اینکه ادعای بررسی تمام جزئیات را در این دوره داشته باشیم، به اجمال به فعالیّت چند نفر از کسانی اشاره کنیم که اگر هم الزاماً شاخص دقیق این مرحله از تاریخ منطقه¬ی خود نباشند، حداقل در بحث ما بتوان از آنها بعنوان مثالهای مناسب نام برد. از این نظر، گاه از چهره¬های معروفی چون ژربر (Jerbert) برای قرن دهم و قسطنین آفریقایی (Constantin L African) برای قرن یادهم و از آدلهارد (Adelhard) و پطرس، اهل کلونی ملقب به محترم (Pierre le vénérable (Pierre de Cluny)) برای قرن دوازدهم میلادی به اختصار می توان صحبت بمیان آورد.
ژربر: ژربر به تاریخ 938 میلادی در منطقه¬ی اورنی فرانسه متولّد شده و در اریاک (Aurillac) و کاتالونیا (Catalonia) تعلیم دیده است. بعداً او در مدت سه سال اقامت و تحصیل در اسپانیا با علوم و معارف اسلامی، آشنا شده که بعد از بازگشت به فرانسه، استاد و رئیس حوزه¬ی رنس (Reims) و بعد، سراسقف آن شهر و بعد به سال 998 میلادی در ایتالیا، سراسقف شهر راون (Ravenne) شده است. یک سال بعد، یعنی در سال 999 میلادی با اوج شهرت و محبوبیت خود رسیده و تحت عنوان سیلوستر دوّم به مقام پاپی رسیده است. تاریخ وفات او به سال 1003 میلادی است.
اگر ژربر، اوّلین کسی نیست که از فرانسه به اسپانیا سفر کرده و از مسلمانان، کسب فیض و معرفت نموده است، در عوض برای آن دوره از تاریخ نه فقط معروفترین کسی است که چنین کاری را انجام داده بلکه عملاً در هر صورت اوّلین رابط و واسطه¬ی میان¬علوم و فنون اسلامی و مدارس و حوزه¬های غربی بوده است. در این زمینه، علاوه بر کتاب هندسه (Geometria) او می¬توان از کتاب معروف اسطرلاب (Liver de Astrolavio) او نام برد.
کار اصلی ژربر در واقع تعلیم و تدریس بوده و در این زمینه، او به اصلاحات زیاد و مؤثیری دست زده است، از جمله اینکه تدریس جدل و ایساغوجی فوروفوریوس و مقولات و کتاب عبارت ارسطو را رایج کرده و از نو، اذهان را به کلّ بحثهای بوئسیوس جلب کرده است. نکته ای که در ضمن در اینجا قابل ذکر است، این است که خود ژربر برخلاف همکاران و همعصران خود، علاوه بر تخصّص در دروس سه¬گانه یعنی صرف و نحو و جدل و خطابه، تبحر و آگاهی فوق العاده زیادی هم در دروس چهارگانه یعنی ریاضی و هندسه و هیت و موسیقی داشته است. فولبرت(3) در این زمینه به او اقتدا کرده است. در فلسفه همچنین یادداشتهایی از ژربر در تحلیل افکار افلاطونیان باقی مانده ولی او در نامه¬های خود بیشتر به بحثهای ریاضی پرداخته است، به نحوی که عده¬ای از مورخان او را فقط ریاضیدان معرفی می¬کنند. البتّه نمی¬توان دقیقاً سهم مسلمانان را در شکل¬گیری معلومات و تبحر ژربر تعیین کرد ولی به هر طریق کاملا! مبرهن است که تأثیر آنها را اندک نیز نمی توان دانست.
قسطنطین آفریقایی: قسطنطین به سال 1015 در قرتاجنه(Carthage) متولّد شده و به سال 1087 در مون کاسَن(Mont Cassin) در ایتالیا فوت کردهاست. او به شرق مسافرت کرده و از طریق آشنایی با علوم مسلمانان موفق شده است در زمینه¬ی پزشکی از روی متون عربی، ترجمه¬هایی از کتابهای بقراط و جالینوس تهیه نماید. او همچنین توجّه¬ی زیادی به فنون و صنایع مسلمانان داشته و عملاً در این مورد هم اطلاعات دقیق زیادی کسب کرده و به ایتالیا برده است. او بعداً منشی یکی از حکام با قدرت ایتالیا یعنی گیسکارد می¬شود و به این طریق از لحاظ اجتماعی نیز فعالیتهای زیاد و مؤثری را انجام می¬دهد.
آدلهارد:(4)¬ آدلهارد یک انگلیسی است که در اوایل قرن دوازدهم بعد از اتمام تحصیلاتش درد و شهر فرانسه یعنی لائن (Laon) و تور (Tours) برای کسب دانش بیشتر به اسپانیا، و ایتالیا، یونان، شمال افریقا وآسیای صغیر رفته است. بعداً در اروپا او بعنوان یکی از مدرسین متخصص به ترجمه¬ی و شناساندن آثار فلسفی و ریاضی مسلمانان پرداخته و همچنین اصول هندسه¬ی اقلیدسی را به زبان لاتینی برگردانده است.(5) در واقع آدلهارد، فیلسوف و ریاضیدان مدرسی بوده که کاملاً روح دایره¬المعارفی داشته و بعد از ژربر یکی از افرادی است که در انتقال علوم رایج از نزد مسلمانان به مدارس غربی بسیار مؤثر بوده است کتاب مباحث طبیعی (Quaestiones naturals) جنبه¬ی علمی کارهای اورا منعکس می¬کند ولی کتاب دیگر او که میان سالهای 1105 تا 1116 میلادی تحت عنوان نکات و مطالب متنوع(De eodem et diverso) نوشته شده است، از لحاظ فلسفی،حائز اهمیّت بیشتری است. در این کتاب که «جنگ» مانند است، نظم و نثر، با هم درآمیخته شده و سبک نگارش آن، تا حدودی خواننده را به یاد تسلّی فلسفی(Consolatio philosophiae) بوئسیوس می¬اندازد. در این نوشته، نوعی بحث درباره¬ی «کلیات» عنوان شده است و به نظر می¬رسد که موضع مؤلف در این مسأله، تلفیقی از افکار پیروان افلاطون و ارسطو باشد. نهایتاً او هم به «کلی طبیعی» قائل شده است و هم به «کلّی مثالی»؛ و این هر دو را وابسته و مشروط به نظرگما انسان و قصد معنایی که می کنیم، دانسته است.(6)






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 266]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن