واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: با اين همه پدران رسول بين مسيحيان به عنوان نسل پس از نويسندگان انجيل احترام و جايگاه خاصي در تاريخ مسيحيت دارند. چون پدران رسول قبل از شكل گيري سنت حاكم كليسايي آراء خود را بيان كردند، بهجاي تفاسير خاص سنتمدار تاريخي از برخي متون، عيسي ناصري، اعمال و گفتار او را مدنظر قرار داده و بر حسب نوع نگرش خود آن را تفسير كردند.
آثار پدران رسول قرابت خاصي با رسالات انجيل دارد و اولين جمعبندي كلامي پس از نويسندگان انجيل در آثار آنها مشاهده ميشود. ولي اين پدران از نويسندگان انجيل متكلمتر هستند؛ يعني پرسشهايي را كه نويسندگان انجيل بيپاسخ گذارده بودند، آنها به طريق خود پاسخ داده و درباره ساختار اعتقاديشان به تفكر پرداختند، البته پرسشهاي جديدي نيز مطرح كردند. در دورهي پدران رسول جوامع مسيحي با اينكه شور و هيجان مسيحيان نخستين را تاحدي حفظ كرده بودند، ولي از لحاظ اعتقادي به ثبات بيشتري رسيده و با انتظار ظهور مجدد مسيح، كم كم به فكر زندگي در دنيا در كنار ديگر جوامع افتادند. عصر پيامبران و كساني كه مدعي دريافت وحي بودند، در شرف اتمام بود، ولي هنوز الهامهاي غيبي و فرهمند بودن رهبران ديني جايگاه خاصي بين مسيحيان داشت. اگرچه سخنان پدران رسول هم رتبهي مطالب نويسندگان انجيل درنظر گرفته نميشد، ولي نفوذ بسيار در مسيحيان داشت و آنان براي اين پدران روحانيتي بلندمرتبه قائل بودند.
از ميان نخستين متون اين دوره ميتوان از ديداكه (Didache) نام برد كه نويسنده آن مشخص نيست. عدهاي تاريخ نوشته شدن آن را تا اواسط قرن نخست ميلادي هم ذكر كرده اند، يعني برخي اين متن را يكي از قديمترين متون مسيحي، حتي قديمتر از اناجيل چهارگانه دانستهاند؛ ولي به نظر مي رسد كه اين متن در وضع فعلي چندين بار طي قرون اول و دوم ميلادي بازنگري و مطالبي به آن اضافه شده است. اين متن به حوزهي دين يهودي نيز نزديك است؛ البته نويسنده به آيين سنتي يهودي چندان روي خوشي نشان نميدهد و از مفاهيم اسني نيز استفاده ميكند. اين متن شاهدي است از حيات مذهبي و فكري مسيحيت نخستين كه به تبليغ پيام مسيح از طريق دوازده حواري مي پردازد. در آن فكر آخرالزماني و انتظار بازگشت مسيح، تحريص به زندگي اخلاقي و عمل به آيينهاي مختلف مثل دعا، عشاي رباني و غسل تعميد، همچنين سلسله مراتب ابتدايي روحانيت جامعهي مسيحي ملاحظه ميشود.
رسالهي ديگري كه به سنت يهودي نزديك است رسالهي شبان (Pastor) اثر هرماس (Hermas) است. مورخان تاريخ تأليف اين رساله را حدود سال 140 ميلادي حدس ميزنند، ولي به نظر ميرسد كه اين رساله اصل قديمتري دارد. مسيحياني كه گرايش يهودي داشتند تا مدتي آن را به عنوان متن مقدس پذيرفته بودند، ولي با جذب اينان در قرائت پولوسي، اين رساله در حاشيه قرار گرفت. رسالهي شبان مانند ديداكه چندين بار بازنويسي شده است. هرماس يهودياي بود كه به مسيحيت گرويد و به عنوان برده به يك رومي فروخته و به روم برده شد تا اينكه آزاد گرديد. اين رساله نيز مانند بسياري از رسالههاي هم عصرش مكاشفهاي است در باب آخرالزمان و نجات انسان را از گناه هدف خود قرار داده است؛ ولي برخلاف سنت پولوسي در اين كتاب غايت انسان بودن است، نه الهي شدن. اين مفهوم اين رساله را به سنت فلسفي رواقي نيز نزديك ميكند. هرماس به احساسات اهميت زيادي ميدهد، چنانكه انسان از غم به واسطهي توبه از گناهان به شادي روحاني دست مييابد. كليسا به شكل يك بانوي مسن از طرف خداوند وظايف هرماس را به او گوشزد ميكند. و بايد اخلاق انسانهايي را كه به واسطهي شكنجه آزار و اذيت مخالفان مرتد شده اند به جايگاه اصليش، يعني اخلاق و اعتقاد مسيحي برگرداند. دوازده فرمان در اين باره مشاهده ميشود كه ملك توبه به شكل يك شبان بر هرمس فرود ميآيد و آنها را تعليم ميدهد. هرماس در مسيح شناسي گرايش يهودي دارد و از خداوندي مسيح دفاع نميكند. به نظر او فرزند واقعي خدا روحالقدس است. عيسي بن مريم يك انسان بود كه در غسل تعميد خود به دست يحيي معمدان روح القدس را دريافت كرد. او در مأموريتي كه خداوند بر عهدهي او گذاشته بود از اين روح اطاعت كرد و بدون اينكه به گناه آلوده شود يا به ناپاكيهاي دنيا آغشته گردد، مأموريت خود را به پايان رسانيد. در نتيجه، خداوند و را مستحق اين دانست كه به مقامي عاليتر ارتقاء يابد. خدا او را پسر خواندهي خود خواند و در كنار پسر طبيعي خود، روحالقدس، قرار داد.
گروه ديگري از متون، كه بيشتر به شکل نامه است، در راستاي تفسير پولوس و يوحنا از مسيحيت است. اين گروه از متون به شكلگيري سنت پولوسي – يوحنايي در تاريخ كمك شياياني كرد. قديميترين متن نامه به قرنتيان از كلمنس (Clemens)، اسقف سوم شهر رم (92 يا 93 ميلادي)، است ك احتمالاً حدود سالهاي 95-96 نوشته شه است. اين متن نيز مدتي به عنوان متن مقدس بين گروهي از مسيحيان رايج بود، ولي در اواخر قرن دوم ميلادي كه كليسا متون مقدس را جمع كرد، اين متن را به عنوان متن وحياني نشناخت. كلمنس نامهاي به مسيحيان قرنتيه مينويسد تا مشكلات و ناهنجاريهاي ديني آنان را حل كند. علت اين ناهنجاريها حرص و چند دستگي و سقوط احساس ديني و احساس مسيحي ذكر شده است. نويسنده مدعي ست به عنوان رهبر كليساي خداوند مستقر در شهر روم، نصايح و توصيههايش از طرف روحالقدس است و بايد اطاعت شود. اين اثر از اولين كوششهايي است كه كليساي روم براي به دست گرفتن رهبري مسيحيت انجام داد. در اين رساله قدرت مطلق خداوند به وسيلهي «كلمهي» او ظاهر ميشود. او با كلمهاش جهان را خلق كرد و به آن ميتوند آن را نابود سازد. او انسان را به تصوير و شبيه خود خلق كرد كه سبب عقلش مورد ستايش است. در اين متن مانند رواقيون، بر هماهنگي عالم تأكيد شده و ديدگاهي جهاني از دين ارائه ميشود، چنانكه نويسندهي آن براي تمام انسانها دعا ميكند. در چندين نوبت به وضوح در آن تفكر كلامي پولوس مشاهده ميشود و در عين حال پيوستگي تاريخي بين كتاب تورات و نوشتههاي مقدس مسيحي بيان شده است. در اين رساله نيز دربارهي آمدن پطرس حواري به رم، مسافرت پولوس به اسپانيا، كشته شدن هر دو و شكنجه و آزار مسيحيان در حكومت نرون اطلاعاتي داده شده است. كلمنس طرفدار پسر خد بودن عيسي ناصري است و براي او روحالقدس وجودي قبلي قائل است و بلندمرتبه بودن شخصيت مسيح را ضرورتي براي به عينيت رسيدن نجات از گناه ميداند.
نامهي ديگري نيز با عنوان نامهي دوم به قرنتيان به كلمنس رومي نسبت داده شده است كه مورخان از آنِ او نميدانند. اين نامخ حدود 110 ميلادي نوشته شده و راجع به حيات پس از مرگ و ضرورت شفاعت مسيح براي نجات اخروي انسان است.
پاپياس (Papias) اهل هييراپوليس (Hierapolis) تفسيري بر سخنان مسيح داشته است كه از آن فقط قطعاتي كه اوزبيوس (Eusebius) در تاريخ كليسا نقل كرده، باقي مانده است. او احتمالاً شاگرد يوحنا بوده و نظريهي هزاره گرايي (millenarism) را كه براساس آن عيسي ناصري پس از رستاخيز مردگان هزار سال در اورشليم حكومت ميكند، دنبال كرد. نظريهاي كه كليسا به عنوان بدعت محكوم كرد.
به بارناباس (Barnabas) (برنابا)، همراه و ياور پولوس، نامهاي را نسبت دادهاند كه نسبتاً متأخر است (حدود 130 ميلادي) كه از او نيست. البته اين نامه در خط قرائت پولوس از مسيحيت است و در آن آمده است كه با عيسي ناصري شريعت يهود به پايان رسيده و او شريعت روحاني را ارائه كرده است. اين نامه داراي دو بخش است: بخش نخست اهميت و ارزش كتاب تورات را در ارتباط با مسيحيت و نوشتههاي آن بيان ميكند و بخش دوم تحريصي است به مكارم اخلاقي در سنت ديداكه. نويسنده مدعي است ك معناي حقيقي متون مقدس را با ايمان از خداوند دريافت كرده است و ميخواهد آن را به ديگران انتقال دهد. به نظر او مسيح الوهيت دارد و مورد خطاب خداوند در خلقت انسان در باب نخست سفر پيدايش، او بوده است. بارناباس به دنبال درك معناي روحاني كتاب مقدس (تورات) است و ميخواهد در اين كتاب نشانههاي ظهور مسيح، پسر خداوند را، كه بر صليب براي نجات انسانها مرده، بيان كند. در اين راه بهترين روش را تفسير رمزي - تمثيلي ميداند. در اين روش به يهودين يوناني مآب اسكندريه، مخصوصاً فيلون يهودي نزديك ميشود. با وجود اين بسختي به يهوديان حمله كرده و با تفسير ظاهري تورات و شريعتمداري آنان مخالفت ميكند. او نيز مانند پاپياس هزارهگر است.
ايگناتيوس (Ignatius) سومين اسقف انطاكيه بود. در عهد سلطنت تراژان (98-117) محكوم به مرگ و براي اجراي حكم به رم فرستاده شد. در حين سفر به رم چندين نامه به مسيحيان شهرهاي مختلف و پوليكارپوس (Polycarpus) ازميزي نوشت كه هفت عدد از آنها محفوظ مانده است. او بسيار تحتتأثير پولوس بود و مسيح را پسر خدا ميدانست و معتقد بود خدا به واسطهي پسرش بر انسانها ظاهر شده است. پيامبران بنياسرائيل بشارت آمدنش را داده بودند. پسر خدا از مريم توليد يافته، در نتيجه در عين مولود بودن نامولود است. در انسانيتش خداست و در مرگش حيات حقيقي وجود دارد. او در مقابل كساني كه براي مسيح ظاهري انساني قائل ميشدند و نظريهي آنها به دوستيسم (docetism) (از فعل يوناني dokein به معناي ظاهر شدن) معروف است، و گنوسيسيان نيز كه چنين عقيدهاي داشتند و همچنين غيرمسيحيان منتقد به نظريهي پولوس، بر واقعيت انساني و حيات دنيوي مسيح تأكيد كرد. به نظر او مسيح واقعاً زجر كشيد و روي صليب براي نجات انسان مرد. او مانند يوحنا اظهار داشت كه مسيحي در مرگ مسيح حيات جديدي كسب ميكند و نظريهي ايمان پولوس را با نظريهي عشق يوحنا جمع كرد. به نظر او ايمان و عشق ابتدا و انتهاي زندگي هستند.
پوليكارپوس، اسقف ازمير، مدعي بود كه شخصاً پولوس را ميشناخته و از دست يوحنا منصب اسقفي را دريافت كرده است. ايرنئوس نيز ذكر ميكند كه او شاهدان عيني زندگي عيسي ناصري را ميشناخته و با آنها ارتباط داشته است. البته اين امر با تاريخ مرگ او، كه بين سالهاي 161 و 168 ميلادي رخ داده است، كمي بعيد به نظر ميرسد، مگر اينكه در موقع اعدامش بيش از صد و بيست و شايد هم بيشتر عمر كرده بود. دو نامه به فيليپان منسوب به اوست كه يكي قبل از مرگ ايگناتيوس (قبل از 110 ميلادي) و ديگري حدود سال 135 ميلادي نوشته شده است. او نيز در مقابل كساني كه ظاهري انساني براي مسيح قائل بودند بر واقعيت انساني مسيح تأكيد كرد. معتقد بود كساني كه جسم مسيح را نفي ميكنند طرفدار شيطان و ضد مسيح آخرالزمان هستند. او نيز مانند بسياري از مسيحيان زمانش ميپنداشت كه در آخرالزمان زندگي ميكند و هر لحظه منتظر بازگشت مسيح بود.
رسالهاي به نام شهادت پوليكارپوس از نويسنده ي ناشناخته، ماجراي توقيف و بازپرسي و زنده سوزانده شدن او را تعريف ميكند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 134]