واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: عقايد> مرگ و زندگى پس از آن> ماهيت مرگ
--------------------------------------------------------------------------------
تعبير قرآن درباره مرگ
آيات عموم كه از آنهامىشود تفسير مرگ را از زبان قرآن دانست، يكى آن آياتى است كه از مرگبه «توفى» تعبير مىكند كه اين آيات زياد است: «الذين تتوفيهم الملائكة ظالمى انفسهم» (1) .
الذين تتوفيهم الملائكةطيبين (2) .
الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لمتمت فى منامها (3) .
و هو القاهر فوقعباده و يرسل عليكم حفظة حتى اذا جاء احدكم الموت توفته رسلناو هم لا يفرطون (4) .
خدا قاهر است در بالاى بندگان و براى شما نگهبانانمىفرستد تا آن وقتى كه مردن يكى از شما مىرسد، همان رسل و فرستادههاى ما او را توفى مىكنند(مىميرانند).
حتى اذا جائتهم رسلنايتوفونهم (5) .
اعبد اللهالذى يتوفيكم (6) .
و قالواء اذا ضللنا فى الارض ائنالفى خلق جديد بل هم بلقاء ربهم كافرون.قل يتوفيكم ملك الموتالذى وكل بكم (7) .
از اين آيات زياد داريم كه مرگ را تعبير به «توفى» كردهاست. «توفى» از ماده «وفى» است، همان مادهاى كه وفا و استيفا از آن ماده است. «توفى» از ماده فوت نيست.ما فارسىزبانها گاهى فوت را با وفات مرادف خيال مىكنيم.فوت از دست رفتن است، اگر تعبير فوت مىكرد، مرگ به همان معناى تباهىو تمام شدن و از دست رفتن بود.وفات از ماده وفا و استيفاست و به اتفاق تمام لغتها «توفى» يعنى استيفا كردن و تحويل گرفتن يكچيز بتمامه. «الله يتوفى الانفس حين موتها» يعنى خدا نفسها را در وقت مردن بتمامه و بكماله مىگيرد، و همچنينآيات ديگرى كه در اين زمينه هست همان مفهوم قبض را مىدهد.در قرآن كلمه «قبض» نيامده و ما در عرف خودمان مىگوييمعزرائيل روح را قبض كرد، قابض الارواح است، ولى قبض با توفى كه در قرآن آمده هر دو يك معنى را مىدهند.
در يكى از اين آيات مساله خواب را با مردن دريك رديف مىشمارد، مىفرمايد: «الله يتوفى الانفس حينموتها و التى لم تمت فى منامها» خدا نفسها را در وقت مردن و[نفس]
.................................................. ............ 1.نحل/28. 2.نحل/32. 3.زمر/42. 4.انعام/61. 5.اعراف/37. 6.يونس/104. 7.سجده/10 و 11.
صفحه : 647
زندهها را كه هنوزنمردهاند در وقتخوابيدن مىگيرد، آن كه مرد ديگر نفسش برنمىگرددو آن كه خوابيده است آن را دو مرتبه مىفرستد.معلوم مىشود از نظر قرآن يكچيزى هست كه نام او «نفس» است. «فيمسك التى قضى عليها الموت» آن كه حكم مرگ بر او شده است، نگهش مىدارد «و يرسل الاخرىالى اجل مسمى» (1) و آن ديگرى(يعنى خوابيده)را مىفرستد تا يك وقت مقدر و تعيين شده كه آن هم براى هميشه بايد گرفته شود.
خود خوابيدن را باز اگر ما از نظر جسمانى در نظربگيريم يك حالتخيلى عادى است.اگر چه من نمىدانم و در بعضى كتابها خواندهام كه هنوز راز خوابيدن هم صددر صد كشف نشده است تا چه رسد به راز خواب ديدن، ولى خواب از نظر اصول جسمانى جز قطع يك سلسله روابط چيزىنيست.اما قرآن خواب را كه در آن حال شعور انسان ضعيف شده و در يك حدى[از بين]رفته، يك نوع عقب بردن و عقبكشيدن همان نفس مىداند، جدا كردن آن نفس مىداند و بيدارى را مساوى با بازگشتن همان نفس(آن چيزى كه خودش اسمش را نفس گذاشته است).
اين يك سلسله آياتاست.حالا شما راجع به اين آيات تامل كنيد، ببينيد اين آيات را مىشودطور ديگرى تفسير كرد كه مفهومش اين نباشد كه مردن بيرونبردن و تحويل گرفتن يك چيز است از انسان يا نه؟ظاهرش كه اين است.
استاد شهيد مرتضى مطهرى مجموعه آثار جلد 4 صفحه 645
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 622]