واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: گفتوگوى آراويند آديگا با روزنامه گاردين پس از بردن بوكرغرشهاى خشم
استيوآرت جفريز/ فرشيد عطايي- ببر سفيد اولين رمان آراويند آديگا نويسنده 34ساله هندى برايش جايزه معتبر بوكر را به ارمغان آورد. تصوير نا خوشايندى كه اين نويسنده در رمان خود از كشور هند به عنوان كشورى كه بواسطه فساد و سيستم ارباب-رعيتى رو به اضمحلال است، نشان داده در كشورش توفانى به پا كرده است. او در اين گفتوگو به استيوآرت جفريز مىگويد كه چرا جنبه تاريك كشور هند را در رمان خود آشكار كرده است.
از آراويند آديگا مىپرسم چگونه جرأت كرده رمانى درباره تجربه فقراى هندى بنويسد؟ به هر حال هر چه باشد شما موقعيت درخشان و غبطهبرانگيزى داري؛ در مدرس به دنيا آمده اي؛ به طبقه متوسط جامعه هند تعلق داري؛ در شهر آكسفورد درس خوانده اي؛ خبرنگار سابق هفته نامه تايم بوده اي. با توجه به چنين پيش زمينه اى چگونه توانستى با شخصيت اصلى رمانت همذات پندارى كني؟ چون شخصيت اصلى رمانت يك آدم سركوب شده و بى سواد است كه پدرش با ارابه مسافر كشى مىكند و حالا هم به يك تاجر فاسد و قاتل تبديل شده است.صبح پس از روزى است كه آديگاى 34 ساله با اولين رمان خود به نام ببر سفيد جايزه 50 هزار پوندى من-بوكر را به دست آورد. اين رمان آنطور كه گفته مىشود مايكل پورتيلو رئيس هيئت داوران را شگفت زده كرده، و مهم تر اينكه به دليل تصوير نا خوشايند و سياهى كه با بى پروايى تمام از اقتصاد معجزه گونه هند نشان داده، هنوز هيچ نشده توفانى از توهين و درد سر در اين كشور به پا شده است. رمان آديگا براى خواننده غربى هم جذاب است؛ در اين رمان رئاليسم و واقع گرايى وجود دارد كه معمولا از رمانها و فيلمهاى هندى پاك مىشود. سازمان گردشگرى هندوستان از دست اين رمان حسابى بايد خشمگين شده باشد.
آديگا در حالى كه در يك اتاق هيئت مديره در مركز لندن چاى خود را ذره ذره مىنوشد از سؤال من متاثر مىشود. چهره او در عين حال مانند مردى است كه از خواستههاى ديگران كه در پى يك برد غير منتظره به طرف نويسنده سرازير مىشود و همچنين جار و جنجال رسانهها، به تنگ آمده است. او در حالى كه اجازه نمىدهد اطلاعاتى در مورد زندگى خصوصى اش درز كند، با نگاهى خسته به من مىگويد: من فكر نمىكنم رمان نويس فقط بايد درباره تجارب خودش بنويسد. بله، من پسر يك دكتر هستم، بله، تحصيلات دانشگاهى طاقت فرسايى داشته ام، ولى به نظر من رمان نويس بايد با اين چالش درگير شود كه درباره آدمهايى بنويسد كه هيچ شباهتى به خودش نداشته باشند. در فهرست نهايى نامزدهاى بوكر چندين كتاب وجود دارد كه شخصيتهاى اصلى آنها شبيه نويسندگان شان هستند، حال اينكه در اين فهرست نويسنده اى پيدا شود كه داستانى نا مرتبط با تجارب خود بنويسد، شگفت انگيز و حتى نشاط بخش است.
ولى به نظر مىرسد مشكلى وجود داشته باشد: آديگا ممكن است به شكل يك گردشگر ادبى به نظر برسد كه از درد و رنج ديگران به نفع خودش استفاده كرده و داستانهاى نكبت بار و رقت انگيز زندگى آنها را براى برآورده كردن جاه طلبىهاى ادبى خود، به سرقت برده باشد. مىگويد: خب، چيزهايى كه در اين رمان آورده شده واقعيت زندگى بسيارى از مردم هند است و مهم است كه كسى آنها را بنگارد، و بهتر از اين است كه فقط از آن 5 درصد آدم پولدار در كشورم بشنويم. در جايى مثل بيهار بيمارستانها دكتر ندارند. در شمال هندوستان، سياست آنچنان گرفتار فساد شده كه عملا به تمسخر دموكراسى تبديل شده است. هند كشورى است كه مردمش از بيمارى سل كه روزانه جان يك هزار هندى را مىگيرد، مىترسند، ولى آدمهايى مثل من – آدمهاى طبقه متوسط كه به خدمات بهداشتى و درمانى اى كه خيلى هم از مال انگلستان بهتر است، دسترسى دارند – به هيچ وجه از اين بيمارى نمىترسند. اين يك بيمارى خيلى بد است، مثل خيلى چيزهايى كه فقراى هندى تحمل مىكنند. در زمانه اى كه هندوستان دارد تغييرات بزرگى را پشت سر مىگذارد، و به احتمال زياد هم چين دنيا را از غرب به ارث خواهد برد، مهم است كه نويسندگانى مثل من تلاش كنند بى عدالتىهاى بىرحمانه جامعه را برجسته و پررنگ كنند. اين كارى بود كه نويسندگانى چون فلوبر و بالزاك و ديكينز در قرن نوزدهم انجام دادند، و در نتيجه آن، انگلستان و فرانسه حالا جوامعى بهترى دارند. تلاش من هم همين است؛ نوشتن چنين رمانهايى به معناى حمله به يك كشور نيست، به معناى بازنگرى در سطحى وسيع تر است.
البته اين موضوع باعث مىشود كه رمان آديگا مثل يك اثر معلم واره بى جذابيت به نظر برسد، ولى خدا را شكر، رمان آديگا عليرغم همه نقطه ضعفهايش، اينگونه نيست. بلكه برعكس، روايت اين رمان جذاب و درگير كننده است. راوى داستان يك مرد جوان است كه ابتدا در يك قهوه خانه خدمتكار است ولى با تلاش خود در شهر از خودبيگانه و پسا- صنعتى بنگلور به يك تاجر تبديل مىشود.
بالرام حلوايى راوى رمان داستان خود را از طريق نامههايى كه براى ون جيابائو نخست وزير چين مىنويسد ولى هرگز ارسال شان نمىكند، تعريف مىكند. ون آماده است از هندوستان ديدار كند تا بفهمد چرا كشور هند در توليد تجار اينقدر خوب عمل مىكند، بنابراين بالرام تصميم مىگيرد به او بگويد كه در هندوستان مدرن چگونه صاحب قدرت شود و در بين مردم نفوذ كند. ولى داستانى كه بالرام تعريف مىكند درباره آزادى و فساد و حيله بازى و ترافيكهاى سمىو دزدى و قتل است. اينكه آيا چين كمونيستى اين الگوى تجارى را مىتواند وارد كشور خود كند جاى بحث دارد. در هر حال، بالرام به خوانندگان خود مىگويد كه زرد پوستان و سياه پوستان جهان را از چنگ سفيد پوستان به در خواهند آورد و كنترل آن را در دست خود خواهند گرفت چون سفيد پوستان به دليل برخى انحرافات اخلاقى ، نا توان و ضعيف مى شوند و قرار گرفتن بيش از حد در معرض تلفنهاى موبايل، آنها را به لحاظ فيزيكى لاغر و ضعيف خواهدكرد.
بالرام حلوايى از جايى مىآيد كه آديگا آن را سياهى مىنامد – يعنى مركز روستاهاى هندوستان– و سعى مىكند از دست خانواده اش و همينطور فقر بگريزد و براى اين منظور راننده خصوصى يك ارباب در روستاى شان مىشود كه از آنجا به دهلى مىرود تا به مقامات دولتى رشوه بدهد. آديگا چرا شغل رانندگى خصوصى را براى حلوايى انتخاب كرد؟ به علت وضعيت فعال و منفعلى كه يك راننده خصوصى دارد؛ راننده خصوصى دارد نوكرى يك نفر ديگر را انجام مىدهد ولى در عين حال در حين رانندگى مسؤليت يك آدم را هم بر عهده دارد، بنابراين رابطه در اينجا برعكس مىشود. متاسفانه آديگا فقط درباره ديالكتيك ارباب-رعيتى هگلى كه با خواندن تبارشناسى اخلاقيات نيچه به دست آورده- اطلاع دارد. ولى آن ديالكتيك ستون فقرات رمان او را تشكيل مىدهد؛ نوكر، ارباب خود را مىكشد تا بهآزادى دست پيدا كند.
رمان ببر سفيد پر از تحقيرها و توهينهايى است كه به عنوان وظايف كارمندى جا زده مىشوند. آديگا مىگويد هندوستان همين وضعيت را دارد. حتى با وجود اينكه دهلى مثل شهر خاورى ترى چون دوبى در حال رشد كردن است – شهرها جوانان را از روستاها بيرون مىكشند و جذب خود مىكنند و هندوستان در حال حاضر دارد يك نوع مصيبت شهرى سازى را تجربه مىكند كه دو قرن پيش دنياى غرب از آن آسيب جدى ديد. دوستانى كه به هندوستان مىآيند هميشه به من مىگويند از پايين بودن آمار جرم و جنايت در هندوستان شگفت زده مىشوند و همين موضوع هم من را در فكر فرو برد كه واقعا چرا اينگونه است. بالرام جواب اين سؤال را با يك كلمه مىدهد: نوكر مآبي. عده اى در اين كشور به باقى 9/99 آدمها كه به همان اندازه قوى و با استعداد و با هوش هستند، ياد داده اند كه تا آخر عمر شان نوكر باقى بمانند. چيزى كه بالرام حلوايى آن را قابل اعتماد بودن نوكرهاى هندى مىنامد در واقع پايه و اساس كل اقتصاد هند است؛ او مىگويد هندوستان بر عكس چين براى اينكه مردمش به اهداف اقتصادى خود برسند نيازى به حكومت ديكتاتورى يا پليس مخفى ندارد.
آديگا مىگويد: الان اگر من و شما در هندوستان بوديم در گوشه گوشه اين اتاق نوكرها ايستاده بودند و من هم اصلا آنها را نمىديدم. جامعه هند اينگونه است، شكاف طبقاتى در كشور من اينگونه است. آديگا زمانى كه داشت در هندوستان سفر مىكرد و براى مجله تايم مطلب مىنوشت، فكر نوشتن اين رمان در ذهنش نقش بست. زمانهاى زيادى را در ايستگاهها مىگذراندم و با مسافركشهاى ارابه چى صحبت مىكردم. نكته جالب براى من تفاوت فيزيكى بين فقيرها و پولدارها بود. چاقى و اضافه وزن فقط مشكل پولدارها است. فقرا پوستهاى تيره و آفتاب سوخته دارند چون برهنه در زير آفتاب كار مىكنند؛ آنها از بس لاغر هستند استخوانهاى دنده شان معلوم است. ولى در عين حال هوش زياد آنها من را تحت تاثير قرار داد. چيزى كه اين ارابه كشها بيشتر به يادم مىانداختند آمريكايىهاى سفيد پوست بود، از اين جهت كه آدمهاى شوخ و بذله گويى بودند، تلخ و نيشدار حرف مىزدند و هيچ گونه خيال باطلى در مورد حاكمان و اربابان خود نداشتند.
بنابراين جاى تعجب ندارد كه سه رمان نويس بزرگ آمريكايي-آفريقايى قرن بيستم؛ يعني، رلف اليسون و جيمز بالدوين و ريچارد رايت بيشترين تاثير را در نوشتن رمان ببر سفيد بر روى آراويند آديگا داشتند. هر سه اين نويسندگان درباره نژاد و طبقات اجتماعى مىنوشتند، در حالى كه نويسندگان سياه پوست پس از آنها فقط روى مسئله طبقه بندى اجتماعى متمركز شدند. مرد نا مرئى رلف اليسون براى من بى نهايت مهم بود. اين كتاب را نه سفيد پوستها دوست داشتند و نه سياه پوستها. كتاب من هم براى خيلىها توهين آميز خواهد بود. بالرام مرد نا مرئى من است كه در اين رمان مرئى شده. اين ببر سفيد قفس خود را خواهد شكست و از آن بيرون خواهد آمد.
براى خوانندگان هندي، يكى از نارحت كننده ترين قسمتهاى رمان آنجا است كه حلوايى از كاستى كه خانواده اش به آن تعلق دارد، خارج مىشود، درست مثل همان ببر سفيدى كه از قفس خود خارج مىشود.اين كار براى هندىها بسيار شرمآور است. در هندوستان، هرگز مركز قوى براى كنترل اوضاع سياسى وجود نداشته، و احتمالا به همين علت خانواده هنوز از اهميت بسيارى برخوردار است. اگر در هندوستان با مادر تان بى ادبانه رفتار كنيد جرمش به اندازه دزدى كردن در كشور انگليس سنگين است. ولى وقتى شهرهاى ناشناخته و غير هندى مثل بنگلور جوانان را از روستاها بيرون مىكشند پيوندهاى خانوادگى هم از هم گسسته مىشوند و يا تغيير ماهيت مىدهند. اينها واقعا تنشهاى تازه هندوستان هستند ولى هندىها راجع به اين مسائل فكر نمىكنند. آدمهاى طبقه متوسط هنوز هم خود شان را قربانى حاكميت استعمار مىدانند. ولى ديگر هيچ معنايى ندارد كه آدمىمثل من كه به طبقه متوسط جامعه هند تعلق دارد خودش را قربانى شما بداند [آديگا در اينجا من را يك حاكم ستمگر استعمارى نشان داد كه البته اولين بارش نبود]. هندوستان و چين الان آنقدر قوى شده اند كه كشورهاى غربى ديگر نمىتوانند آنها را كنترل كنند. ما هندىها بايد اين افكار را كنار بگذاريم و خود مان را مسئول عقب ماندگى خود مان بدانيم. عامل عقب ماندگى هندوستان چيست؟ فساد، فقدان خدمات بهداشتى و درمانى براى فقرا و اين فرض كه خانواده هميشه منبع خير است.
وقت ما ديگر تقريبا به پايان رسيده. آديگا نمىداند پولى را كه با بردن جايزه بوكر به دست آورده خرج چه چيزى بكند، حتى مطمئن نيست كه در كشور هند بتواند بانكى را پيدا كند كه با خيال راحت پولش را در آن سپرده گذارى كند. آيا نمىترسد به دليل تصويرى كه از كشور هند در رمانش نشان داده در كشورش مورد حمله قرار بگيرد. براى مثال بزرگ ترين نقاش در قيد حيات هندوستان؛ يعني، ام. اف. حسين در تبعيد زندگى مىكند. وضع من با حسين فرق مىكند. خوشبختانه طبقه سياسى اهل كتاب خواندن نيست. او در تبعيد زندگى مىكند چون پيامهاى سياسى اش به گوش آنهايى كه مىبايست مىرسيد، رسيد، ولى پيام من احتمالا به گوش آنهايى كه بايد برسد نخواهد رسيد.
آديگا كه مىگويد رمان دومش را هم نوشته ولى ترجيح مىدهد راجع به آن حرفى نزند (ممكن است رمان مزخرفى باشد، بنابراين فعلا در موردش صحبتى نمىكنم)، به بمبئى باز مىگردد تا زندگى مجردى خود را بار ديگر از سر بگيرد. يكى از بزرگ ترين مشكلات او در هندوستان اين است كه صاحب خانهها در بمبئى به مردان مجرد اپارتمان اجاره نمىدهند. چرا؟ چون كه آنها فكر مىكنند احتمال تروريست بودن مردهاى مجرد بيشتر است. ولى من در اينجا مىخواهم بگويم كه من تروريست نيستم. در واقع اگر شما بيوگرافى تروريستهاى هندى را مطالعه كنيد مىبينيد كه بيشتر شان مردان متاهل پولدار هستند. اين موضوع بايد مورد بررسى قرار بگيرد.
يکشنبه 28 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 217]