پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851285091
ديپلماسي روسي و كيفيت جديد اوضاع بينالمللي به قلم سرگئي لاوروف
واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: "ديپلماسي روسي و كيفيت جديد اوضاع بينالمللي" به قلم سرگئي لاوروف
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: بينالملل - گزارش و تحليل
"روسيه همانند يك كشور مسوول كه ميتواند از شهروندان خود دفاع كند، به عرصهي جهاني بازگشت. اگر كسي در اين باره شك دارد، بنابراين اقدامات مصمم ما در مجبور كردن گرجستان به پذيرش صلح و به رسميت شناختن اجباري استقلال اوستياي جنوبي و آبخازيا بايد اين شكها را بر طرف كند. متاسفانه ديپلماسي چند جانبه دقيقا مثل هم كاري روسيه - آمريكا براي بازداري تفليس از ماجراجويي مخرب، كارگر نيفتاد. كمك نظامي، اهرم كافي تاثير آمريكا بر دولت ساكاشويلي نبود. اين كمك تا اندازهاي رژيم غير مسوول و غير قابل پيش بيني وي را بر حركت در راه ماجراجويي تشويق كرد."
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، سرگئي لاوروف وزير امور خارجهي فدراسيون روسيه، در مقالهاي با عنوان "ديپلماسي روسي و كيفيت جديد اوضاع بينالمللي" از وضعيت جديد اوضاع جهاني پس از جنگ پنج روزهي قفقاز سخن گفته است. اين مقاله در هفته نامهي "اكسپرت" به چاپ رسيد كه متن آن در زير ميآيد:
"كشور ما به اندازهي كافي قوي شده است تا سياست خارجي مستقل و اخلاقي خود را به پيش ببرد. ما سرمايهي جدي براي سياست خارجي انباشتهايم كه براي توسعه كشور، دفاع از منافع شهروندان و بازار مالي كار ميكند. ديپلماسي در توفيقات توسعهي داخلي خودمان در منافع ملي كه از زندگي مردم ميآيد و براي آنها قابل فهم است، يك پايه و اساس سخت و محكم پيدا كرده است.
روسيه با پاسخ خود به تهاجم گرجستان استانداردي براي واكنش ايجاد كرد كه كاملا بر اساس حقوق بينالمللي از جمله حق دفاع از خود بر اساس مادهي 51 منشور سازمان ملل متحد و وظايف محسوس ما در ارتباط با حل و فصل درگيري فعلي است. اقدامات روسيه در مجبور كردن گرجستان براي پذيرش صلح، نمونهاي از ميانهروي بود زيرا اين اقدامات اهداف ديگري را به غير از آنهايي كه ضرورت مطمئن شدن از تضمينهاي عملي عدم آغاز دوبارهي تهاجم گرجستان عليه اوستياي جنوبي و آبخازيا ايجاب ميكرد، دنبال نميكردند.
كابوس "بازي بزرگ" بار ديگر در سطح قفقاز
اگر آمريكا و همپيمانانش نهايتا منافع ملي خود را انتخاب نكرده و منافع رژيم ساكاشويلي را كه هيچ درسي نگرفت دنبال كنند، اين اشتباهي در مقياس واقعا تاريخي است.
تلاشهاي تحريك شدهي تفليس با استفاده از زور آشكار نظامي براي حل و فصل اين درگيري همانند آينهاي بود كه تمام لحظات منفي را در توسعهي روابط بينالمللي در وهلهي كنوني كه روسيه در مورد خطر دست كم گرفتن آنها چندين بار هشدار ميداد (هشداري كه به طور ويژه در سخنان ولاديمير پوتين در مونيخ و سخنراني ديميتري مدودف در برلين بارها اعلام شد)، نشان ميداد. اين واكنش يك جانبه است كه در برابر ديپلماسي چند سويه قرار گرفته؛ اقدامي كه بر خلاف تعهد به حل و فصل صلح آميز درگيريها، به زور تكيه ميكند؛ اين يك ديالتيك پيچيدهي اصولي مانند تماميت ارضي و حق ملتها بر تعيين سرنوشت خود است.
در غياب توازن؛ بحران در قفقاز
تمام تحولات و رويدادهاي پس از هشتم اوت، صحت اين تحليل را كه در سخنراني ديميتري مدودف در نشست با سفرا و نمايندگان خارجي در 15 ژوييه سال جاري گنجانده شده بود، تاييد ميكند.
در آن تحليل به طور مشخص به اين مطلب اشاره شد كه جهان كه از جنگ سرد خلاص شده، به هيچ وجه روي تعادل جديد را نخواهد ديد. پتانسيل ايجاد درگيري از جمله در مناطق نزديك به مرزهاي روسيه تقريبا بالاست. اگر چه متدهاي استفاده از زور هر بار بيپايه و اساس بودن خود را ثابت ميكنند، اما باز هم تمايل استفاده از آنها تقويت ميشود. تهديدات سياسي، انواع مختلف "قطعنامهها" و استفادهي نفع طلبانه از استانداردهاي دوگانه وجود دارد و به احتمال خيلي زياد اين تصادفي نيست كه اغلب كساني در امور ديگر كشورها دخالت ميكنند كه خيلي در داخل كشور خودشان در كارهايشان موفق نميشوند. فضاي كشورهاي مستقل مشترك المنافع براي ما "صفحه شطرنجي" براي بازيهاي ژئوپلتيكي نيست. اين جا يك منطقهي متمدن براي تمام ملتهايي است كه در آن زندگي ميكنند كه ميراث روحاني و تاريخي ما را حفظ ميكنند.جغرافياي ما و وابستگي متقابل اقتصاديمان به تمام كشورهاي عضو اين سازمان امتيازهاي محسوس رقابتي ميدهد. مهم آن است كه هيچ كس با ايجاد موانع مصنوعي به نفع منافع خودمدارانهي خود دخالت نكند. اگر آنها ما را تحريك نكنند، ما خونسردي خود را حفظ خواهيم كرد و با قاطعيت اما بدون رويارويي، از منافع و اصول خود دفاع خواهيم كرد. من يك سال پيش در مورد خطوط قرمز كشور خود صحبت ميكردم؛ اقداماتي كه ضربهي غير قابل پذيرش بر منافع مليمان وارد ميآورند و نظم و قانون را تضعيف ميكنند.
زماني، كسي ميخواست يخ درگيريهاي سرد را بشكند و ما الان ميتوانيم در مورد نتايج آن قضاوت كنيم. پايان شب سيه سپيد است. شفافيت كنوني از هر گونه نامشخص و گنگ بودن پديد آمده است. بايد درك شود كه اوستياي جنوبي و آبخازيا اصلا براي استقلال تلاش نكردند، بلكه دقيقا براي استقلال از آن گرجستاني تلاش كردند كه رهبري آن مدام تمايلات شوونيستي (ميهن ستايانه) خود را بر اقليتهاي قومي تحميل ميكرد.
نبايد فراموش كرد كه به لطف صلح باني روسيه در اوستياي جنوبي و آبخازيا، گرجستان طي 15 سال از ميوهي صلح استفاده كرد. عدم توانايي گرجستان در گرفتن نتيجهي خوب از اين ميوه براي كشور خود، بزرگترين شكست دولتهاي گرجستان است. بد نميبود اگر از محافظان خارجي ساكاشويلي نيز آن سوالهايي پرسيده ميشد كه نيروهاي اپوزيسيون در خود گرجستان مطرح ميكنند.
به رسميت شناختن استقلال آبخازيا و اوستياي جنوبي براي ما از لحاظ حقوقي، اخلاقي و هم چنين دلايل عملي - پيش از هر چيز، به دليل تضمين تاثير امنيت ملتهاي آنها - ديكته شده بود. ما ديگر نميتوانيم به خود اجازه دهيم – همانند چندين سال گذشته – منتظر بمانيم تا بار ديگر شبيخون تفليس به اوستياي جنوبي و يا آبخازيا آغاز شود. اما هر چه قدر هم نظاميان ما پس از حمله به تسخينوالي در هشت اوت سريع واكنش نشان ميدادند، به هر حال موفق نميشدند جلوي قرباني شدن چندين صد غير نظامي و صلح را بگيرند و اين به كنار كه ما در جريان درگيريهاي خونبار در خارج كردن نيروهاي گرجي از خاك اوستياي جنوبي چه اندازه تلفات داديم. بنابراين اين سخن، با توجه به چگونگي آغاز وقايع كه حملهي بازدارنده در آبخازيا بود، عدالت چنين نتيجهاي را نشان ميدهد. هنگامي كه به ما از دولت دموكراتيك گرجستان ميگويند، آيا اين بدين معني است كه دولت دموكراتيك بايد به خود اجازه دهد اين گونه عليه غير نظامياني كه آنها را شهروندان خود ميداند، رفتار كند؟ ما هرگز با "مجوز قتل" به روش بريتانيايي كه بعضي از كشورها به رژيمهاي دولت خود ميدهند، موافق نيستيم.
امنيت شخص؛ اصل و يا شعار؟
مردمي كه در مناطق درگيري در فضاي پس از شوروي زندگي ميكنند، به گناه و تقصير خود در "منطقهي خاكستري" نيفتادهاند و شهروندان كشورهايي كه پس از فروپاشي اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي تشكيل شدند، نيستند. قابل درك نيست كه چرا آنهايي كه در هر گوشه از "مسووليت دفاع" صحبت ميكنند، وقتي كه كار به بخشي از اتحاد پيشين شوروي مربوط شد، اين اصل را فراموش كردند؛ آن هم در فضايي كه قدرتها با تمسك به حاكميت و تماميت ارضي كار كشتن افرادي را كه هيچ گناهي نداشتند، آغاز كردند. اين مسووليت براي ما در اوستياي جنوبي، دفع تهاجم و دفاع از شهروندانمان بود كه در مرزهاي روسيه هستند و نه در جزاير فالكلند. استانداردهاي دوگانه به ويژه وقتي بحث از زندگي مردم باشد، تنفر برانگيزند.
كدام يك از حافظان گرجستان، حداقل يك واژه در ارتباط با كشتار تقريبا روزانهي غير نظاميان در عراق و افغانستان در نتيجهي اقدامات نيروهاي ائتلاف به رهبري ناتو بيان كرد؟ معتقدم زمان آن رسيده اروپا به ارزشهاي سادهي سياسي و ژئوپليتيزه نشده بازگردد.
در اقدامات روسيه در دفاع از حق جمعيت اوستياي جنوبي و آبخازيا كه بخش بزرگي از آن را شهروندان روسيه تشكيل ميدهند، نه تنها الزامات پايهاي قانون اساسي ما انجام گرفت، بلكه از ايدهي امنيت شخصيت كه به هيچ وجه با سنت مفاهيم امنيت كشور در تناقض نيست، نيز حمايت شد. كشتن افرادي كه آنها را شهروندان خود ميدانيم، ديگر يك امر داخلي نيست. ما نميتوانيم افراد را به يك منطقه متعلق بدانيم؛ منطقهاي كه ميتواند به ميل و دلخواه خود، بدون موافقت اين مردم با نقض منشور سازمان ملل متحد و اصول قانون نهايي هلسينكي اين و يا آن كشور را به زير حاكميت خود در آورد.
چنين رويكردي ما را در اروپاي امروزه به زمانهاي نظام ارباب و رعيتي باز ميگرداند.
حاكميت كه تنها منبع و سرچشمهي آن ملت است، مسووليت دارد. پيش از هر چيز، مسووليت در برابر شهروندان خود از جمله تضمين حقوق و آزادي آنها. حكومت و كشور بايد براي فرد وجود داشته باشد و نه فرد براي كشور.
ساكاشويلي و آنهايي كه پشت وي هستند (كه بدون حمايت خارجي حتي يك روز هم نميتوانست بايستد)، در مناطق درگيريهاي گرجستان با اوستياي جنوبي و آبخازيا تصميم گرفتند قاطعيت و راسخيت مقامات روسيه را آزمايش كنند. در اين راستا، رژيم فعلي گرجستان كنه و ماهيت خود را با اتخاذ تصميم براي بمباران جمعيت اوستياي جنوبي بر اساس دستور خود آشكار كرد. بلافاصله پس از اين، همين سرنوشت براي آبخازيا نيز آماده شده بود؛ اما به اجرا در نيامد و نخواهد آمد. روسيه براي اينكه به منطقه تضمين دهد كه اين خشونتها تكرار نخواهند شد، به اتخاذ اقداماتي براي تنبيه گناهكاران و براي اين كه اين رژيم هرگز نتواند ديگر شر ايجاد كند، ادامه خواهد داد. براي آغاز ضروري است كه اين رژيم تحريم تسليحاتي شود تا زماني كه يك قدرت ديگر گرجستان را به يك كشور عادي تبديل نكرده است.
ما به نزديكترين همكاري با سازمان امنيت و همكاري اروپا، سازمان ملل متحد و اتحاديهي اروپا با هدف تضمين محكم امنيت اوستياي جنوبي و آبخازيا علاقهمنديم، زيرا اين بحث در شش اصلي كه دميتري مدودف و نيكولا ساركوزي در 12 اوت در مسكو بر سر آن توافق كردند، پيش بيني شده است.
رسيدگي به معماري اروپايي
دورهي حساس تحولات جهاني به يك رويكرد عميق و فلسفي نياز دارد. در اين جا بدون مراجعه به تاريخ، انجام اقدام امكان پذير نيست و گرنه ما محكوم خواهيم بود تاريخ را تكرار كنيم.
اين امر مهمي است زيرا در اروپا متاسفانه تاكنون چنين سيستم امنيت جمعي كه براي تمام كشورها باز باشد و امنيت همه را به طور مساوي تضمين كند، ايجاد نشده است. بايد كاري انجام داد – وگرنه همه چيز امور اروپا – آتلانتيك به حلقهي خود باز خواهد گشت و اين به بحران كنوني اشاره دارد. اروپا به يك دستور كار مثبت و نه منفي نياز دارد. براي آغاز بد نيست كه نگاه اندازيم و ببينيم كه آيا ساختارها و مكانيزمهايي كه زماني ايجاد شدهاند، امروز كافي هستند يا بايد به چيزي جديدي براي ساخت معماري جديد اروپايي انديشيد؛ معماري كه قاطعا جلوي نقض تضمينهاي پس از جنگ را ميگيرد و به طور هم زمان واقعيتهاي سدهي بيست و يكم را نيز در نظر ميگيرد. بگذاريد نام اين را "بازرسي" بگذاريم.
ديميتري مدودف، پيشنهاد بستن قراردادي در مورد امنيت اروپا و به آغاز در آوردن آن را در يك نشست سران اروپايي داده است. بحث بر سر ايجاد يك سيستم همگاني قابل اعتماد امنيت جمعي در اروپا-آتلانتيك با پيوستن كامل روسيه به آن است. در اين موقعيت بايد مشكلاتي را كه در ارتباط با بحران استقرار اجزاي سيستم جهاني دفاع ضد موشكي امريكا در اروپاي شرقي ايجاد خواهد شد، بررسي كنيم. ما در غياب گفتوگوي عقلاني چند جانبه بر اساس اصل كفايت عقلاني، واكنش نشان خواهيم داد. نميتوان با گفتار صادقانه از امنيت ملي حمايت كرد. اين حرفي است كه پرزيدت مدودف نيز در مورد آنها صحبت كرده است.
ما البته كار جمعي در مورد مشكلات امنيت اروپا را ترجيح ميدهيم – البته بر اساس حقوق مساوي و نه بلوك بندي. روابط روسيه با ناتو به يك لحظهي واقعيت رسيده كه از مدتها آرزوي آن را در سر ميپروراندند. خود ناتو پا در راه افزايش ريسك گذاشته است. اين احساس در انسان به وجود ميآيد كه اين پيمان بار ديگر به كشورهاي "در خط مقدم" نياز پيدا كرده است تا نياز خود را به شرايط جديد ثابت كند.
ما تمام معماري كنوني امنيت اروپا را به آزمايش نگذاشتهايم. نقوص سيتماتيك اين معماري بارز است كه پيش از همه مركزيت دادن به ناتوست كه بنا به تعريف خود ايجاد يك مكانيزم جهاني امنيت جمعي را در اروپا آتلانتيك ناممكن ميكند.
مطمئنم كه در اروپا اين سخن را بسيار عالي متوجه ميشوند. خودمداري ملي ديگر كار نميكند. نبايد به بازگشت به عقب چه در شكل پوپوليسم، عدم شكيبايي و يا ترس از اسلحه، اجازه ظهور بدهيم. روسيه آمادهي انجام يك كار مشترك در زمينهي جست و جوي نظرات و طرحهاي پرثمري است كه آيندهي مشترك ما را نزديكتر ميسازند. هم اكنون دقيقا زمان آن است تا به نصيحت "پاول كندي" در مقالهاش در مجله فارن افرز به تاريخ مه – ژوئن 2008 گوش دهيم و ريسكهاي عقلاني انجام دهيم.
روسيه و آمريكا؛ دو جانبگي سرسختانه
مثبت بودن روابط روسيه - آمريكا در مفاهيم سياست خارجي روسيه اعلام شده است. ما خاطر نشان كرديم كه در جريان فعاليتهاي انتخاباتي كنوني در آمريكا نظرات عقلاني به طور مشخص در مورد ضرورت حفظ كنترل واقعي بر تسليحات تهاجمي استراتژيك ابراز ميشود. مطمئنم كه بر چنين اساس عملي كه بر وضعيت واقعي امور و منافع ملي تاثير ميگذارد و بر اساس تحليلهاي ايدئولوژيك ميتوان دستور كار مثبتي در روابط دو كشور ايجاد كرد. آمريكا در زمان خود با رييس جمهور جورج كندي به درخواستهاي عقلاني جنگي - سياسي و تكنولوژيكي آن دوران پاسخ داد و همين وضعيت هماكنون تكرار ميشود. به گفته ي فريد زكريا، آمريكا بايد واقعيت دنياي پس از آمريكا را به رسميت شناسد و خود را با آن وفق دهد. ميتوانم فقط با نظر "فدار لاكيانوف" موافقت كنم كه در مقالهاي در روزنامهي وداموستي به تاريخ 21 ژوييه نوشت "از لحاظ اصولي وجود اين چنين رياست جمهوري در آمريكا مهم است كه ژرفاي بحران سياست آمريكا مدت و زمان لازم را براي فائق آمدن بر اين بحران نشان دهد. ما با هر دولت آمريكايي كار خواهيم كرد. اما شركاي آمريكايي ما بايد درك كنند كه روابط مثبت ميان قدرتهاي برتر جهان فقط بر اساس دو جانبگي سرسختانه و صداقت صد درصدي ايجاد ميشوند. بدين منظور تمام دستگاه بايد كار كنند و نه عناصر انتخاب شدهاش. ما به واشنگتن خواهيم گفت كه فعلا حتي كمترين آرزو كه درك متقابل و توافق است، بي نتيجه مانده است. ما از آنها پنهان نخواهيم كرد كه ميخواستيم آمريكا در امور بينالمللي كه در راه تغيير آنها به پا ميخواست و نه در همان راهي كه اين امور قرار دارند".
اگر اين امر روي ندهد، بنابراين آمريكا و كل جهان در انتظار دوران سختي خواهند بود. تلاش براي زندگي در جهان تك قطبي طولاني شده است كه اين براي تمام حالتها خطرناك است. ما ظهور اين خطر را در تهديدات ضد روسي ميبينيم، از جمله تهاجم تفليس عليه اوستياي جنوبي.
متقاعد شدهام كه حفظ رسم حكومت كه خود را بياعتبار كرده است و هم چنين حفظ رژيمهاي دست نشانده، نبايد احيا شود.
براي اين كه با همه به طور قابل ملاحظهاي به تفاهم رسيده و تصميم بگيريم كه چه امري از اهميت بيشتري برخوردار است، به زمان نياز داريم. آيا افسانه شناسي امنيت بلوك بندي شده و جدا در دوران جهاني سازي از اهميت بيشتري برخوردار است و يا موفقيت مبارزات با تروريسم و مواد مخدر در افغانستان و تحليل مشترك عواقب احتمالي جهاني تحولات اوضاع در پاكستان. به همين ترتيب، آيا تكه كردن بيشتر كشورهاي بالكان حايز اهميت است و يا انجام تلاشهاي با هم براي باثبات كردن اين منطقهي انفجاري؟
معتقدم كه ما دير يا زود به ضرورت بررسي تمام برنامههاي بينالمللي با هدف تنظيم كردن واريانتهاي جمعي آن اذعان خواهيم كرد. لازم نيست از صفر شروع كرد. اما بدون بازبيني راديكال نيز ميسر نيست، زيرا دقيقا همان نقشهي تحولات جهاني كه از سال 1992 تاكنون بر تمام كشورها از جمله روسيه تحميل شده؛ نقشهاي كه در غرب كشيده شده و بر پايهي تمام سوء تفاهمهاي كنوني ريخته شده است.
تنها راه معقول رو به جلو، همكاري عملي و سنجيده بدون خود فريبي و پندار باطل است كه شركا نهايتا ما را از آن مصون خواهند داشت؛ شايد دو جانبگي تمام عيار معيار روابط ما باشد.
روسيه و غرب؛ ديروز و امروز
در اقدامات مخالفان ما سخت است كه تلاشهاي آنها را براي پر كردن جاي خالي تبعيت از سوي روسيه ناديده گرفت. عدم رضايت از اين امر به طور غير قابل اجتنابي، كشوري را از راه سياست "مدارا و ميانهروي" منحرف ميكند و تمام اين بر خلاف پند خردمندانهي "جوزف ناي" است كه از زيان مند بودن سياست از موضع نيروي جنگي در دوران ما ميگويد. اين امر هم چنين بر خلاف تز صدراعظم "آلكساندر ميخايلوويچ گارچاكف" (1383-1798) است كه در نامهي مشهورش به تاريخ 21 اوت 1856 آمده است كه چنين سياستي نهايتا ازادي عمل كامل را به روسيه باز ميگرداند. چنين وضعيتي هم چنين با نظر فدور ايوانويچ تيوتچوا در رسالهي ناتمام خود با عنوان "روسيه و غرب" كه ميگويد دقيقا قسم خوردهترين دشمنان روسيه با بيشترين توفيقات به بزرگي اين كشور كمك كردند، در تناقض است. مخالفت با اين مورد آخر بسيار سخت است اگر به اين بينديشيم كه چه كساني جنگهايي را شروع كردند كه با ورود نيروهاي روسي در پاريس در سال 1814 و به برلين در 1945 به پايان رسيدند.
عملا بار ديگر رويارويي را در منطقهاي بر ما تحميل ميكنند كه نيم سده پيش با شعار "مسالهي شرقي" روسيه را نگه داشته و محدود كرده بودند. الان اما شعارها عوض شدهاند. اگر طرحهاي آمريكا را براي استقرار سيستمهاي ضد موشكي خود در ساحل درياي بالتيك لهستان و ايجاد پايگاههاي زميني و دريايي براي دفاع از آنها را در نظر بگيريم، به نمايش نظامي - دريايي در درياي بالتيك نياز داريم. اين طرح نبايد دور از ذهن به نظر رسد. خاطر نشان ميكنم كه اروپاي غربي پس از جنگ شبه جزيرهي كريمه نتوانست بدون روسيه تعادل خود را از جمله در جبههي جنگ نخست جهاني بار ديگر برگرداند.
بنابراين ما نبايد از موضوعات بنيادين "روسيه و غرب" بيرون رويم. ما زماني كه بخش غرب قارهي اروپا لحن ادبيات كل تمدن اروپا را تعيين ميكرد، از تمام تراژديهاي اروپا در سدهي بيستم بهرهمند شديم. هم اكنون با پايان جنگ سرد، تصميمات جمعي كه بدون شركت برابر روسيه غير قابل تصور هستند، در جامعهي اروپا - آتلانتيك امكان پذيرشده است.
در اين جا درست است اگر بگوييم كه امروز كسي يا كساني سعي ميكنند ما را از آلمان كه ميگويد اگر آن را از "قفس ناتو" رها كنند تمام اروپا را تهديد خواهد كرد، بترسانند. فكر ميكنم آنهايي كه ميخواهند اعتماد به نتايج تحولات پس از جنگ جمهوري فدرال آلمان را تضعيف كنند، منافع مزدورانه و خودخواهانهي خود را دنبال ميكنند. مساله آلمان براي ما كاملا حل شده است. سازش روسيه - آلمان يكي از فاكتورهاي مهم ساخت اروپاي جديد است و ما به هيچ كس اجازه نخواهيم داد ميان ملتهايمان تفرقه ايجاد كند.
مشكلات "اروپاي تاريخي" بيشتر خود را در آن سوي اقيانوس آتلانتيك (اطلس) نشان ميدهد، پيش از همه، به اين دليل كه تهديد سياستهايي كه بر اساس غرايز و پيش داوري گذشته هستند، براي آنها سنگينتر است."
انتهاي پيام
يکشنبه 28 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-