واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: بحثي درباره بازي رضا ناجي در «آواز گنجشك ها» نابازيگري يا بازيگري
معتقدم و پيشتر هم گفته ام اهداي جايزه بهترين بازيگر جشنواره برلين به رضا ناجي براي فيلم «آواز گنجشك ها» نه براي خود او و نه براي فيلم مجيد مجيدي، اعتباري به همراه ندارد. دلايل اين باورم را كه بحثي تخصصي در زمينه شناخت و تحليل بازيگري است، در اينجا فهرست مي كنم.1- مضمون مركزي «آواز گنجشك ها» همچون فيلم قبلي سازنده اش «بيد مجنون»، گناه و عقوبت گناه است. فيلم قبلي مردي را نشان مي داد كه بعد از 38 سال نابينايي، بينا مي شد و زيبايي مي ديد و عاشق مي شد، اما چون خود همسري داشت كه سال ها پاسوز او و مشكل نابينايي اش شده بود، خدا بار ديگر كورش مي كرد تا او باشد قدر نعمت بينايي را بداند و چشم چراني نكند. حالا و در «آواز گنجشك ها» هم وقتي كريم آقا كارگر يك كارگاه پرورش شترمرغ، از آزمايش الهي كه با فرار يك شترمرغ و اخراج او همراه است، سربلند بيرون نمي آيد و براي پول حرص مي زند و با بچه هايش بداخلاقي مي كند و به همسايه ها كمك نمي كند، خدا آوار وسايل دست دومي را كه خود او جمع كرده، روي سرش هوار مي كند تا به خودش بيايد و مهربان شود و آخرش هم آنقدر آدم خوبي بشود كه شترمرغ فراري نه تنها برگردد، بلكه بيايد جلوي او و برايش «سماع» برقصد، كريم آقا كه محور بروز اين مايه در فيلم است، مسير اين تحولات را به طور جدي طي مي كند و دست آخر به رستگاري مي رسد. اما انتخاب رضا ناجي براي ايفاي نقش او و نوع بازي خود ناجي، آشكارا ويژگي هايي كميك به نقش بخشيده كه گاه حتي فيلم را به موقعيت هاي مضحكي از قبيل جر خوردن پيراهن او در حين اسباب كشي يكي از مسافران موتورش يا پاشيدن تخم شترمرغ شكسته به سر و صورت خودش و بچه هايش دچار مي كند. ناجي كه عادت دارد به عنوان چاشني فيلم ها جلوي دوربين برود (منهاي فيلم «او» ساخته رهبر قنبري) اينجا هم تاكيد بر موتيف ساده دلي شخصيت را يكسر در كار خود دارد و در نتيجه، از آن درام جدي با مضمون گناه و عقوبت، كاريكاتوري ترسيم مي كند كه در تضاد با مختصات و مقتضيات مطلوب چنين فيلمي است. فيزيك و چهره و لهجه و حضور ناجي براي «آواز گنجشك ها» همان قدر ناموزون و نامناسب است كه به كارگيري جانوري مثل شترمرغ در جايگاه پيك هشدارهاي آسماني. جالب است كه هر دو هم يك نتيجه به بار مي آورند؛ باعث مي شوند تماشاگر به جدي ترين لحظه هاي انتقال تم و احساس عقوبت بخندد،2- نقش ناجي در فيلم، مثل خود ناجي كه از لهجه اش تفكيك پذير نيست و نخواهد بود، لهجه آذري دارد. هميشه گفته ام نقش هاي لهجه دار را فقط اهالي و ساكنان كشور صاحب همان لهجه مي توانند درست فهم و دريافت و بعد بازي بازيگرش را قضاوت كنند. وقتي ما با لهجه غريب رنه زلوگر در فيلم «كوهستان سرد» مرحوم آنتوني مينگلا روبه رو مي شويم و چيزي از ريشه و ايالت و اقليم و گويش و لحن و تاكيدها و غيره اش نمي دانيم، چگونه مي توانيم درباره شايستگي يا ناشايستگي او براي اسكار نقش مكملي كه براي همين فيلم به خانه برد، نظر بدهيم؟ درست به همين سياق، جسارتاً عرض مي كنم كه داوران غيرايراني جشنواره برلين، صلاحيت قضاوت در مورد يك نقش لهجه دار ايراني را نداشته اند. آنها با خواندن زيرنويس فيلم، ديالوگ ها را دريافته اند و در نتيجه، از لهجه ناجي و جنبه خاص آن براي تماشاگر ايراني فيلم، كوچك ترين دركي نداشته اند. پس اساساً متوجه تناقض بازي كمدين وار ناجي با لحن و فضاي جدي فيلم و مضمونش نشده اند. بنابراين داوري آنها فارغ از توجه به لهجه و بدون درك نامناسب بودن ناجي براي نقشي در ميانه اين بحران «دچارشدن به عقوبت» بوده و عملاً از كمترين سطح اعتبار نيز بي بهره است. چون داوران برلين حتي داستان فيلم را بدون درك حس ناشي از اين لهجه، كامل نگرفته اند؛ چه رسد به اينكه جايزه بازيگري شان بخواهد امتياز تلقي شود. ضمن اينكه به طور كلي در نقش لهجه دار، اهميت كار بازيگر از جايي شروع مي شود كه مثل نمونه هاي اخير درخشاني چون امين حيايي در «شب» (برنده يكي از معدود سيمرغ هاي سنجيده جشنواره پارسال)، بابك حميديان در «ريسمان باز» يا مهتاب نصيرپور در «فرزند خاك»، لهجه يي را «بازآفريني» كرده باشد. 3- وقتي در جشنواره فجر چند سال پيش، به رضا ناجي براي نقش آفريني در فيلم «او» جايزه ويژه يي مي دادند، علي نصيريان كه از اعضاي هيات داوري و طبعاً موثرترين عضو در تعيين برندگان جوايز بازيگري بود، با تاكيد و ستايش اظهار كرد كه آقاي ناجي نه تنها نابازيگر نيستند، بلكه خيلي هم بازيگرند. ظاهراً تلقي نصيريان اين بود كه «نابازيگر» نوعي ناسزاست كه مثل «نامرد» براي تحقير برخي مردان، به قصد تحقير برخي بازيگران به كار مي رود. بديهي است كه به كارگيري نابازيگر براي برخي ساختارهاي خاص سينمايي لازم و ضروري است و نمي توان در اين گونه موارد، بازيگري حرفه يي را جايگزين كرد و نتيجه معقولي گرفت. اما نابازيگر كه بدون آموزش پيشاپيش، بابت تطبيق محض خصوصيات فيزيكي و اقليمي و محلي اش با نقش بومي يك فيلمنامه، وارد گروه توليد آن مي شود، بناست تا حد ممكن «خود»ش باشد و به «خود»ش نزديك شود. بنابراين، هر كاري مي كند جز بازي. تلاش كارگردان و بقيه اين است كه دست كم همين يك قلم كار يعني بازي كردن جلوي دوربين از او سر نزند؛ بعد ما مثل همين ناجي اين فيلم در برلين، يا ناجي آن فيلم در فجر خودمان يا به حسين عابديني فيلم «باران» در فجري ديگر، جايزه بازيگري مي دهيم. يعني براي تلاش موثر كسي در اينكه خودش باشد و بازي نكند، جايزه بازي كردن مي دهيم، طبيعي است كه داوران برلين با ناجي كه در كنار كارگردان، مهمان جشنواره و در جلسه پرسش و پاسخ آن حاضر بوده، برخوردي مبتني بر تصور نابازيگري او نمي كنند و نمي دانند بالاي 120 درصد از «اكت» ناجي به نقش كريم آقا، متعلق به خود ناجي است و دوربين تنها ضبط كننده آن بوده. فقط به عنوان يك نمونه از اينكه ناجي بازي نمي كند و اساساً خودش را مي آورد جلوي دوربين به ذكر همين نكته بسنده مي كنم كه او مثل بسياري هم زبانانش، بسياري جاها «براي» را «به» مي گويد. مثلاً در فيلم پرظرافت «باغ هاي كندلوس» مي گويد «به من هيچ فرقي نمي كنه». در «آواز گنجشك ها» هم وقتي املت را در ظرف هاي متعدد توي سيني مي گذارد، به پسرش مي گويد اينو ببر به فلاني و آن يكي را به بهماني. طبعاً نمي خواهيد بگوييد كه اين نوع ديالوگ گفتن، خواست خود فيلم بوده است. بنابراين مي ماند همان قضيه نابازيگري و اينكه او «خود»ش را جلوي دوربين فرستاده است. دارد عادات كلامي و رفتاري خودش را از زندگي عادي روي پرده جابه جا مي كند. همين.4- مي ماند يك سوال كه البته پاسخش به بازي ناجي مربوط نمي شود؛ پس چرا برلين به ناجي جايزه داد؟ دو نكته مرتبط با بازي او را كه گفتم؛ اولاً برلين نمي داند ناجي لهجه دارد و در فيلم هم دارد؛ و ثانياً كوچك ترين خبري از نابازيگر بودن و «خود» بودنش جلوي دوربين ندارد. اما دلايل فرامتن اصلي؛ برلين جشنواره يي با گرايش بسيار چپي است كه به ويژه در اين دوران رياست ديتر كازليك بيشتر و بيشتر به اين سمت و سو رفته كه فيلم هاي آماتوري متمركز بر شخصيت هاي حاشيه نشين را بستايد. در سال قبل از حضور «آواز گنجشك ها» در برلين، با وجود حضور شاهكار گروتسك يرژي منزل به نام «من پيشخدمت پادشاه انگلستان بودم»، خرس طلايي را به فيلم رقت انگيز احساساتي فقرنمايانه يي از مغولستان دادند به نام «عروسي تويا» كه با موضوع ازدواج ناگزير دختر روستايي كم سن و سال براي تأمين مالي، دست كم 10 ورسيون ايراني خوب تر ساخته شده دارد كه از «ماديان» تا «زينت» و از «بماني» تا «مرثيه برف»، به اندازه كل 30 سال سينماي بعد از انقلاب ما كش آمده اند و بارها تكرار شده اند. به اين ترتيب و با اعتنا به اين خصلت روستاپسندي برلين چپ گراي اين سال ها ( و چه بسا هميشه) اعطاي جايزه بازيگري برلين به كسي همچون رضا ناجي، نه تنها تعجبي ندارد كه بسيار هم طبيعي است. اصلاً صرف حضور ناجي در آن جشنواره، حتي پيش از ديده شدن فيلم از سوي داوران هم مي توانست با اطمينان برنده شدن او را تضمين كند.
شنبه 27 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 372]