واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: نخستين نگارنده باورنامههاي شيعي
اهل بيت- سهند صادقي بهمني:
عبدالعظيم، پسر عبداللهبن علي حسني، از سادات بزرگوار حسني و معروف به شاه عبدالعظيم ازجمله اصحاب ائمه(ع) در دوران سفارت و وكالت ايشان بهشمار ميآيد.
هر چند برخي حضور ايشان را به پيش از دوران امامت حضرت عليبنموسيالرضا(ع) ميرسانند، اما آنچه قطعي بهنظر ميآيد، معاصرت و صحبت عبدالعظيم با ائمه چهارگانه پيش از دوران غيبت صغري است. عبدالعظيم تلاش شگرفي در جمعآوري و عرضه ميراث علمي اهل بيت(ع) از خويش به يادگار نهاده است.
وجود 33 روايت دركتب اربعه و صدها روايت در ساير كتب نشان از تلاشهاي بيپايان فقهي و كلامي حضرت عبدالعظيم دارد. از سوي ديگر عبدالعظيم را بايد درواقع نخستين نگارنده و يا به سخن دقيقتر اولين گردآورنده باورنامههاي شيعي دانست. پس از اين به روايتي كه شيخ صدوق(ره) در التوحيد بهدست داده است اشارت خواهيم كرد و در آن نحوه عرضه عقايد از سوي عبدالعظيم و تاييد شدن آن از سوي امام را به نظاره خواهيم نشست. اين مقاله به مناسبت پانزدهم شوال، سالروز وفات حضرت عبدالعظيم حسني فراهم آمده است.
عبدالعظيم فرزند پنجم امامحسن(ع) از تيره حسنبن زيد است. ميدانيم كه سادات حسني از دو سو خويش را مرتبط مييابند با امام حسن(ع)؛ نخست حسن، مثني است و ديگري زيد. از قضا 3 فرزند حسنبن زيد، يعني قاسم، علي و اسماعيل همگي داراي فرزنداني شدند كه ازجمله بنيانگذاران حكومت علويان در طبرستان بودند و عبدالعظيم فرزند عبداللهبن علي بود كه نسبت به عموزادگانش كمترين بهره را از كارهاي سياسي علويان كه آن زمان بيشتر ارتباطهاي مكرر و البته كم حجم ايشان متجلي ميشد، داشت. اما او هر چه از سياست بركنار بود، دستي در نقل و روايات ائمه(ع) و برقراري ميراث فقهي و كلامي ايشان داشت. در اينباره نقل اندكي از سخنان بزرگان رجال و انساب، خالي از فائدت نيست.
جاشي در رجال خويش او را صاحب كنيت ابوالقاسم دانسته كه از آن اوست. كتاب خطب اميرالمؤمنين(ع) شيخ الطائفه، طوسي(ره) او را از سادات علوي دانسته كه صاحب اصل و كتاب است و مدفنش در ري است. شيخ همچنين در الرجال از او با عنوان مترضي ياد كرده كه در اصطلاح رجاليون برابري دارد با واژه «ثقه» و مورد اعتماد. شيخ در الفهرست او را در دو موقع يكي در رجال امام هادي(ع) و ديگري در رجال امام عسكري ذكر كرده است.
هرچند برخي روايات، توثيق و تمجيد او كه بر زبان امامرضا (ع) جاري گرديده و به زائران قبر او در ري ثوابي همچون زائران حضرتامامحسين(ع) در كربلا اعطا كرده است، چندان مورد توجه رجاليوني چون نجاشي و شيخالطائفه واقع نشده و قدمت او را به پيش از امام هادي بردن چندان روا ندانستهاند.
گرچه اين خود مانع اعجاب و نگريستن و تحسين ناظران در وي نخواهد بود؛ چنانكه شيخ صدوق(ره) از او با عنوان «كان مرضيا» ياد كرده است و اين عبارت بهسادگي و حتي آسانتر از عبارت شرفي و بر وثاقت وي دلالت ميكند. عابد، ورع، جليلالشأن و معروف المزار(آنكه قبر و جايگاه دفنش آشكار است) ديگر عباراتي است كه بزرگان حديث و رجال در مدح وي به كار گرفتهاند.
عبدالعظيم در مجموع از 3 شيوه براي انتقال بر جايگذاري ميراث ديني اهل بيت (ع) استفادت كرده است؛ نخست آنكه او از طريق عضويت در سازمان وكلاي امام هادي سبب انتشار احاديث فقهي، اخلاقي و نيز كلامي ايشان ميشد؛ هرچند عضويت او در اين سازمان مخفي بود و در ظاهر از وكلاي شناخته شده امام به شمار نميرفت. ديگر اينكه سالهاي متمادي تلمذ وي در محضر امام هادي (ع) را نبايد در موقعيت علمياي كه پس از اين براي او حاصل آمد ناديده گرفت.
دوم آنكه اگر به تقريبا اندكي بيش از 33 روايت منقوله او در كتب اربعه يعني، الكافي، التهذيب، الاستبصار و من لايحضر كه توسط محقق برجسته معاصر، حضرت آيتالله العظمي خوئي(رض) در معجم گرانسنگ رجالي يعني معجم رجال الحديث فراهم آمده، توجه كنيم درخواهيم يافت كه او معمولا در ميانه سند روايات قرار دارد در اصطلاح نه راوي سامع است و نه راوي نهايي بل راوي ناقل است و اين از اهميت زائدالوصف او حكايت دارد چرا كه او از اين طريق به ذكر روايات صادقين عليهماالسلام نيز پرداخته است. از سوي ديگر طريقي كه او در آن قرار ميگيرد معمولا مورد توجه فقها و اعتماد ايشان است.
سومين روش كه در واقع جالبترين و شايد بتوان آن را ابتكار خود وي به شمار آورد، شيوه عرضه احاديث و عقايد به ائمه اطهار و گرفتن تثبيت از ايشان است. شيخ بزرگوار، شيخ صدوق(ره) در كتاب التوحيد كه درباره نگاه شيعه به خداوند و صفات وي فراهم آمده است، در باب التوحيد و نفيالتشبيه، حديث سي و هفتم، اينگونه از عليبن احمد دقاق از هارون صوفي از ابوتراب عبيدالله روياني از عبدالعظيم حسني به گزارشگري ميپردازد:«عبدالعظيم ميگويد: بر مولايم امام نقي (ع) حاضر شدم.
هنگامي كه چشم او به من افتاد فرمودند: سلام بر تو اي ابوالقاسم. تو به حقيقت از دوستان ما هستي. من نيز گفتم اي پسر رسول خدا ميخواهم دين خود را به شما عرضه كنم و در صورت تاييد از جانب شما ميخواهم تا هنگام ملاقات با پروردگار بر آن ثابت قدم بمانم. فرمودند. اي اباالقاسم آغاز كن. گفتم من بر اين باورم كه الله تبارك و تعالي واحد است. چيزي چون او نيست.
خارج از دو چيز است. يكي ابطال (يعني آنكه او را از هر چيزي حتي وجود مبرا بدانيم كه در واقع منجر به تعطيلشدن عقل ميگردد) و ديگري تشبيه (او به آفريدگانش). او نه جسم است، نه صورت؛ نه عرض است و نه جوهر بلكه او جسمدهنده به اجسام و شكلدهنده به اشكال است؛ آفريدگار صورت و ماده و جوهر و عرض. پروردگار هر چيزي است و مالك و علت فاعلي و علت غايي(جاعل و محدث) و بر اين باورم كه محمد، بنده او و فرستاده او خاتم پيامبران(ع) است. بنابراين پس از او تا روز قيامت پيامبري نيست.
و اينكه امام، خليفه و وليالامر پس از او اميرالمومنين عليبنابيطالب(ع) است سپس حسن(ع) و حسين(ع) سپس عليبن حسين و محمد بن علي و جعفربنمحمد و موسيبن جعفر و عليبن موسي و محمدبنعلي(ع) و سپس شما اي مولاي من! امام فرمودند پس از من حسن فرزندم امام است. آنگاه پرسيدند: پس از او مردم چگونهاند نسبت به جانشين او؟ گفتم: چگونه ايمولاي من. فرمودند: زيرا او شخصاً ديده نميشود و حلال نيست نام بردن او تا آنگاه كه خروج كند و زمين را پر از عدل و داد كند، همانگونه كه پر از ظلم و ستم شده است. آنگاه گفتم: اي مولاي من اقرار نمودم و بر اين باورم كه: دوست ايشان(ع) دوست خداست و دشمنان ايشان، دشمنان خدايند.
تبعيت از ايشان تبعيت خداست و نافرماني ايشان، نافرماني خداست و نيز بر اين باورم كه معراج، حق است و سؤال قبر حق است، بهشت حق است، جهنم و آتش حق است، صراط حق است، ميزان حق است و قيامت حتماً برپا خواهد شد و شكي در آن نيست و خداوند بيگمان آنان را كه در قبرهايند برخواهد انگيخت و نيز بر اين باورم كه واجبات الهي پس از ولايت، نماز و زكات، روزه، حج، جهاد و امر بهمعروف و نهي از منكر است. آنگاه امام هادي(ع) به ايشان فرمودند: اي ابوالقاسم اين، به خدا سوگند همان دين الهي است كه خداوند نسبت به بندگانش به شرط دينداري به آن راضي گرديده است.
بر آن ثابت بمان كه خدا تو را در آن حيات دنيوي و اخروي ثابت نگاه دارد.» [التوحيد، ص 80-79] از جمعبندي اين 3 شيوه ميتوان درواقع علاوه بر وقوف به ويژگيهاي شخصيت فقهي عبدالعظيمبن عبداللهبن علي حسني، درك نسبتاً جامعي در مورد اين دوران بخصوص از ادوار فقه شيعه كه آن را عصر تفسير و تبيين نام نهادهاند به كف آورد.
سه شنبه 23 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 163]