خیلی وقته که می خوام حرف بزنم از ته دل

واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: خیلی وقته که می خوام حرف بزنم از ته دل

خیلی وقته میخوام بگم که غم ندارم اما تا به سر کوچه شادی می رسم دستم بی اختیار میره رو دکمه دلیت و تا میام بگم اون دل منه( دليت ) یهو تو همون چند قدمی محو و پاک میشه بعدشم بی اختیار یاد اون عشق قدیم.
:(
تا میاد اون عشق جدید درست تو چند قدمی سر چهار راه اول که جفتمون میگیم باهم تنها نیستیم وزش پاییز صورتا مونو سرد میکنه.:((

به سر کوی من گرچه هر از گاهی یه بادی می وزه اما همون گذر هم گرد خاک به پا میکنه و بعدش طوفان که همه چی را تمیز میکنه. اون سست آجرای زندگیمو خرد میکنه. همونم بهم یاد ميده فنداسیون درست بهتره که پا برجا تره.

یاد این جمله اقتادم دقیق یادم نیست ولی مفهومش قشنگه پس بر گرفته از اون جمله بازگو میکنم:
:(
میگن خدا میزاره سفره زندگیتو روی زمین پهن کنی و بگسترونی. هر از گاهی وقتی که خوب چیدی میاد و سفر رو یه تکون اساسی میده جوری که همه چی بهم میخوره.
#@!
تو که فقط یه گوشه سفره را می بینی میگی تقصیر اون یا این بود یا بلا خره چیزی کسی همسایه بغلی که داره سفرشو میچینه یا پهن میکنه یا...

تو این بین اونایی که محکمند تو سفرت باقی میمونن اگه سر جاشون درستند همون جوری باقی موندند اگه نادرست کمی اصلاح میشن که راهنمایی بشن که جای درست کجاس. اونایی که سستند نابود میشن. اونایی که مي شکنند از سفره زدوده میشن و تو دوباره میچینی.

آدما توی چیدن و انتخاب اشیایی که به این سفره میارند و قرار میدن متفاوتند.

من به خاطر همینه هیچ وقت غم ندارم. نمیگم همیشه شادم. آره درد کشیدم معنی غم را هم کاملا درک کردم با پوست و گوشت و استخوانم.

حالام خدا داره آزمایش میکنه. توی قضیه سفره هر کدوم از ما هم آزمایش بوده که تو متوجه این میشی که کار خدا بوده و لازم بوده اون موقع یا نه و عکس العملت چیه.

این چند وقته منم در گیر حوادثی که پس از این ها امروز چیزی به دستم آمد که نتیجه خوبی دارد. همه حال خدا کمکم کرد و ادامه دارد کمک هاش. همین جا هم دوباره میگم مث هر آن خدا یا شکرت.:(:(

موقعی وصال محقق میشه که آزمون این مرحله تموم شه و تولد مرگ صورت بگیره.:x

این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]

[مشاهده در: www.funpatogh.com]

[تعداد بازديد از اين مطلب: 194]