تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804661332




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قیام امام حسین از منظر تاریخی و عقلی


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: عاشورا واژه ای است خاطره انگیز که پیوسته درس ازخودگذشتگی ، فداکاری ،شجاعت،جوانمردی،ایستادگی در برابر بیدادگری،پیروی از رهبر اسلامی و حمایت از دین را به همراه دارد. عاشورا آیینه تمام نمای فریاد هيهات منّا الذّلةامام حسین(ع)است که هیچ سنگی قادر به شکستن آن نمی باشد.وعاشورا پیام سرخ علوی است که تا ستم و ستم پیشه در جهان وجود دارد از جوش و خروش باز نمی ایستد.آری قیام عاشورا مشحون از درسهایی برای نسلها و عبرتهایی برای اصلاحگران و اصلاح طلبان است.حسین شعله ای است که هرگز خاموش نمی شود و افتخاری است که به فراموشی سپرده نخواهد شد.این شعله مقدس ،همواره فروزان خواهد ماند. حسين (عليه السلام ) يك چهره شناخته شده تاريخ است و همه مسلمانان جهان و حتى افراد بيگانه از اسلام با نام عزيز حسين (ع ) آشنا هستند و همه عزاداران نه تنها نام زيباى او را مى شناسند بلكه مى دانند كه او سبط رسول خدا (صل الله عليه و آله ) و فرزند على مرتضى (ع ) و فاطمه زهراست و مى دانند كه او در سوم شعبان سال چهارم هجرت ، متولد و در عاشوراءى سال 61 در كربلا به شهادت رسيد و قبر مطهر او در قتلگاهش ، زيارتگاه شيعيانش مى باشد.همگان نام برادران ، خواهران وفرزندان او را مى دانند و از واقعه شهادت جانگداز او آگاه .مى دانند شماره ياران او در كربلا چند نفر بودند و ماجراى شهادت و اسارت آنان چه بوده است . ولى آيا همه عزاداران او فلسفه قيام و شهادتش را مى دانند؟ آيا همه كسانى كه بر او اشك مى ريزند، با پيام او آشنا هستند و يا در اشعار و مراثى ودرمراسم عزادارى در حالى كه سيل اشك بر رخسارها جارى است و بيانگر حركت سيل ارادت و عواطف به آستان مقدس فرزند رسول خدا(صل الله عليه و آله ) است ، اهداف والا و مقدس آن حضرت هم متجلى و متبلور است ... در این مقاله سعی شده به بررسی اهداف سیدالشهدا از قیام و نهضت عاشورابا توجه به سخنان آنحضرت ونیز شرایط حاکم؛ و نتایج آن پس از شهادت ایشان پرداخته شود.اگر چه پرداختن به این موضوع نیازمند آشنایی کامل با شخصیت و سیره آن حضرت می باشد که متاسفانه ما در این زمینه کاملاً فقیرو درمانده هستیم.به هر حال در حد وسع و سعی خود تلاش کرده با توجه به رویدادهای تاریخی و همچنین سخنان گوهر بار آن حضرت به بررسی این موضوع بپردازیم. نگاهی گذرا به زندگانی امام حسین( علیه السلام): اما حسین (ع)درسوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه بدنیا آمد.(1)گر چه در تولد آنحضرت پنجم شعبان(2) و سی ام ربیع الاول هم ذکر شده است.ولی قول سوم شعبان معتبرتر می نماید چرا که بسیاری این روز را روز تولد آنحضرت می دانند. در توقيع حضرت صاحب الامر عليه السلام به قاسم بن علاء همدانى ولادت امام حسين عليه السلام روز پنج شنبه سوم ماه شعبان دانسته شده بعضى آخر ماه ربيع الاول سال سوم هجرت نيز گفته اند كه خلاف مشهور است.(3) نام مبارک وی در تورات شبیر ودر انجیل طاب است.(4)پدرشان حضرت امیر المومنین علی (ع)و مادرشان حضرت فاطمه زهرا(س)می باشد. کنیه آنحضرت ابو عبدالله است.القاب خاص ایشان الشهید،الامام الثانی،الرشید،الطیب،الوفی ،السید،الزکی وتابع لمرضات الله می باشد.(5) پس از بدنیا آمدن آنحضرت فاطمه زهرا(س)ایشان را به نزد پیامبر آوردند و آن حضرت بدیدار او خرسند شده ،او را حسین نامید و گوسفندی برای او قربانی کرد و او و برادرش (امام حسن )به شهادت و گواهی رسول خدا دو آقایان اهل بهشت هستند و به اتفاق (شیعه و سنی)که شبهه در آن نیست دو سبط پیغمبر رحمت (ص)هستند و حسن بن علی (ع)از سر تا سینه شبیه پیغمبر و حسین از سینه تا شباهت به آن حضرت داشت.و آندو از میان همه خاندان و فرزندان آن جناب مورد علاقه و حبیبان رسول خدا(ص) بودند.(6) آن حضرت مدت شش سال و چند ماه با جد گرامی رسول اکرم بود.مدت سی سال هم با پدر بزرگوارشان زندگی کردند ودر جنگهای متعددی در کنار پدر خویش می جنگیدند. از دوران کودکی ایشان ،اطلاعات چندانی در دست نیست و بیشتر منابع به بررسی سیره آن حضرت در دوره امامت ،بویژه چگونگی شهادت پرداخته اند.امام در دوران کودکی با پیامبر بسیار مانوس بود و سخنان زیادی از رسول خدا در مورد او و همچنین برادرش امام حسن(ع) نقل شده است. شیخ مفید در الارشاد می نویسد:«زاذان از سلمان رضی الله عنه روایت کند که گفت:شنیدم از رسول خدا(ص)که درباره حسن و حسین می فرمود:بار خدایا من ایندو را دوست دارم ،پس تو ایشان را دوست بدار و دوست دار هر کس که ایشان را دوست دارد. و نیز فرمود:این دو ریحانه من از دنیا هستند. وزر بن جیش از ابن مسعود حدیث کند که گفت :رسول خدا (ص)نماز می خواند ؛پس حسن و حسین آمدند ودر حال سجده بر پشت آن حضرت سوار شدند،چون آن جناب سر برداشت آندو را به آرامی گرفت .چون دوباره به سجده رفت،آندو نیز باز گشتند؛همینکه نمازش تمام شد یکی را بر زانوی راست و دیگری را بر زانوی چپ نشانیدو سپس فرمود:هر که مرا دوست دارد باید این دو را دوست بدارد.»(7) آری امام از چنین مقام و جایگاهی در نزد پیامبر برخوردار بود.امام در سخنان خویش نیز بارها قرابت نزدیک خود را با پیامبرمتذکر می گردد.چنانکه به هنگام خروج از مدینه در کنار قبر پیامبر فرمودند: اَللّهُمَّ اِنَّ هذا قَبْرُ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صلّى اللّه عليه و آله وَاَنَا ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكَ وَقَدْ حَضَرنى مِنَ اْلا مْرِ ما قَدْ عَلِمْتَ. اَللّهُمَّ اِنِّى اُحِبّ الْمَعْرُوفَ وَاُنْكِرُ. الْمُنْكَرواءساءلُكَ ياذَاالْجَلالِ وَالاْ كْرامِ بِحَقِّ الْقَبْرِ وَمَنْ فِيهِ اِلاّ اخْتَرْتَ لى ما هُو لَكَ رِضىً وَلِرَسُولِكَ رِضىً. « خدايا! اين قبر پيامبر تو محمد صلى اللّه عليه و آله ست و من فرزند دختر پيامبر تو و براى من پيشامدى رخ داده است كه خود مى دانى . خدايا! من معروف و نيكى را دوست دارم و از بدى و منكر بيزارم ، اى خداى ذوالجلال و كرامت بخش ! به احترام اين قبر و كسى كه درميان آن است از تو درخواست مى كنم راهى را در پيش روى من بگذارى كه مورد رضا و خشنودى تو و مورد رضاى پيامبر تو است.»(8) در مورد نقش و رفتار امام حسین در دوران سه خلیفه پس از پیامبرنیز ،اخبار زیادی در دست نیست و فقط اخبار محدودی در این زمینه نقل شده است.برای نمونه ابن خلدون روایت می کند که آن حضرت به همراه برادرش امام حسن(ع) در جنگهای اعراب مسلمان در مناطقی از ایران همچون طبرستان شرکت نموده است(9)همچنین از گفته ابن خلدون بر می آید که امام حسین در نبردی در شمال آفریقا در دوره عثمان حضور داشته است.(10) الف- امام حسین و صلح برادر: پس از شهادت امام علی (ع)امام حسن (ع) به امامت رسیدند.امام در همه حوادث همراه برادر بود.اگر چه ابن اثیر در کتاب اسد الغابه فی معرفۀ الصحابه در مورد اختلافات مواضع وی با برادرش در مورد صلح با معاویه سخن به میان می آورد (11)،ولی این امر با توجه به سخنان امام غیر مواقع به نظر می رسد.امام در دوران امامت برادر خویش و حتی پس از وی ،به طور کامل از سیاست وی دفاع می کرد.آن حضرت در برابر خواستهای مکرر اصحاب مبنی بر جنگ علیه معاویه و حتی بعد از شهادت برادرش حاضر به قبول نظر آنها نشد و کاملاًبه تصمیم برادر خود احترام می گذاشت.چنانکه گویند ؛پس از امضا صلح ،گروهی از بزرگان شیعه در کوفه مانند جندب بن عبد الله ازدی و مسیب بن فزاری و سلیمان بن صرد خزاعی و سعید بن عبد الله حنفی با امام حسین (ع)ملاقات کردند و تلاش کردند،صلح امام مجتبی را زیر سوال ببرند.امام فرمودند:«همانا فرمان خدا اندازه معینی دارد و همانا فرمان خدااجرا شدنی است.من هم مرگ را برصلح ترجیح می دادم.اما برادرم با من صحبت کرد و مصالح مسلمین را طرح فرمود.من هم از او اطاعت کردم.در حالیکه گویا با شمشیرها بربینی من و با کارد برقلب من می کوبیدند و به تحقیق خدای عزیز و بزرگ فرمود:«گاهی چیزی را خوش ندارید،اما خدا خیر فراوان را در همان قرار داده است»و فرمود:«وگاهی چیزی را خوش ندارید،در حالیکه برای شما خیر است و گاهی چیزی را دوست دارید؛که برای شما بد است.خدا می داند و شما نمی دانید.»اما اصحاب اصرار فراوان کردند تا نظر امام حسین را از حفظ صلح برگردانند،که امام در تداوم رهنمود خویش فرمودند:قیام بر ضد معاویه در چنین شرایطی نه امکان دارد و نه صلاحیت دارد.»(فرهنگ سخنان امام حسین(ع)،ص66وص67به نقل از انساب الاشراف،ج3،ص150وص151) و در جایی دیگر فرمود:«میان ما و این قوم وعده و قراری است که نمی خواهم از آن باز گردم.پس اگر خداوند شر آنها را از ما دفع کند که همواره در گذشته نیز چنین می کرد و ما را کفایت می فرمود و اگر ناچار با آنان درگیر شویم پس رستگار شده و شهادت در انتظار ماست،اگر خدا بخواهد»(12) شیخ مفید در الارشاد مینویسد:«چون امام حسن (ع)از دنیا رفت شیعیان عراق به جنبش در آمدند و برای حسین (ع)نوشتند که ما معاویه را از خلافت خلع کرده و با توبیعت می کنیم .امام خودداری کرد و به ایشان یاد آور شد که همانا میان من و معاویه عهد و پیمانی است که شکستن آن جایز نیست تا زمان آن به پایان برسد و چون معاویه بمیرد در این کار اندیشه خواهم کرد و چون معاویه در سال 60ه.ق مرد ،یزید نامه به ولید بن عتبه بن ابی سفیان حاکم مدینه نوشت که بدون درنگ از حسین (ع) بیعت بگیرد و به هیچ وجه به او مهلت ندهد.....(13) ب- دوران امامت : امامت حسین(ع)پس از وفات برادرش محقق شدو اطاعتش بر همگان لازم شد.اگر چه مردم را بواسطه تقیه به امامت خویش نخواند و همچنین بواسطه صلحی که میانه او و معاویه برقرار بود و بر او لازم بود بدان وفا کند و او در این باره مانند پدرش علی بود که با اینکه پس از رسول خدا امامت داشت با این حال خاموش نشست. و به همان راهی رفت که برادرش حسن(ع)پس از صلح رفته بود و به خودداری و سکوت گذراند .(14) امام حسين عليه السّلام ده سال امامت نمود و تمام اين مدت را به استثناى (تقريبا) شش ماه آخردر خلافت معاويه واقع بود و در سخت ترين اوضاع و ناگوارترين احوال با نهايت اختناق زندگى مى فرمود زيرا گذشته از اينكه مقررات وقوانين دينى اعتبار خود را از دست داده بود و خواسته هاى حكومت جايگزين خواسته هاى خدا و رسول شده بود و گذشته ازاينكه معاويه و دستياران او از هر امكانى براى خرد كردن و از ميان بردن اهل بيت و شيعيانشان ومحو نمودن نام على و آل على استفاده مى كردند، معاويه در صدد تحكيم اساس خلافت فرزند خود يزيد برآمده بود.وگروهى از مردم به واسطه بى بندوبارى يزيد،از اين امرخشنود نبودند، معاويه براى جلوگيرى از ظهور مخالفت ، به سخت گيريهاىبيشتر و تازه ترى دست زده بود.امام حسين خواه ناخواه اين روزگار تاريك را مى گذرانيد وهرگونه شكنجه و آزار روحى را از معاويه و دستياران وى تحمل مى كرد تا در اواسط سال شصت هجرى ، معاويه درگذشت و پسرش يزيد به جاى پدر نشست.(15) بيعت يك سنت عربى بود كه در كارهاى مهم مانند سلطنت و امارت ، اجرا مى شد و زيردستان بويژه سرشناسان دست بيعت و موافقت وطاعت به سلطان يا امير مثلاً مى دادند و مخالفت بعد از بيعت ، عار و ننگ قومى بود ومانند تخلف از امضاى قطعى ، جرمى مسلم شمرده مى شد و در سيره پيغمبراكرم (ص) در جايى كه به اختيار و بدون اجبار انجام مى يافت ، اعتبار داشت .معاويه نيز از معاريف قوم براى يزيد بيعت گرفته بود ولى متعرض حال امام حسين عليه السّلام نشده و به آن حضرت تكليف بيعت ننموده بود و بالخصوص به يزيد وصيت كرده بودكه اگر حسين بن على از بيعت وى سر باز زند پيگيرى نكند و با سكوت و اغماض بگذراند. (16) ولى يزيد در اثر خودبينى و بى باكى كه داشت ، وصيت پدر را فراموش كرد، بى درنگ پس از درگذشت پدر به والى مدينه دستور داد كه از امام حسين براى وى بيعت گيرد و گرنه سرش را به شام فرستد.پس از آنكه والى مدينه درخواست يزيد را به امام حسين عليه السّلام ابلاغ كرد آن حضرت براى تفكر در اطراف قضيه مهلت گرفت و شبانه با خاندان خود به سوى مكه حركت فرمود. اين واقعه در اواخر ماه رجب و اوايل ماه شعبان سال شصت هجرى بود وامام حسين عليه السّلام تقريبا چهار ماه در شهر مكه در حال پناهندگى بسر برد و اين خبر تدريجا در اقطار بلاد اسلامى منتشر شد.شیخ مفید دراین زمینه می نویسد:«....چون معاویه در سال 60 هجری مرد ،یزید نامه به ولید بن عتبۀ بن ابی سفیان که از طرف معاویه فرماندار مدینه بود؛ نوشت که بدون درنگ از حسین بیعت بگیرد و به هیچ وجه مهلت به او ندهد.پس ولید شبانه کسی را به نزد حسین فرستاد و او را خواست،حسین جریان را دانست و گروهی از نزدیکان خود را خواسته به آنان دستور داد سلاحهای خویش را برداشته و با ایشان فرمود:ولید در چنین موقعی مرا خواسته و من آسوده خاطر نیستم،مرا مجبور به کاری کند که من نتوانم آنرا بپذیرم واز ولید نیز ایمن نتوان بود ،پس شما همراه من باشید.چون من بر او وارد آمدم شما بر در خانه بنشینید ،اگر آواز مرا شنیدید که بلند شده بر او درآیید تا از من دفاع کنید.پس حسین به نزد ولید آمد؛دید مروان بن حکم نیز نزد اوست.ولید خبر مرگ معاویه را به آن حضرت داد و آن جناب فرمود:انالله و انا الیه راجعون .سپس نامه یزید و دستوری که برای گرفتن بیعت آن جناب داده بود ،برای حضرت خواند.حسین فرمود:گمان ندارم تو قانع باشی که من در پنهانی با یزید بیعت کنم تا اینکه آشکارا به آنسان که مردم بدانند بیعت نمایم؟ولید گفت:آری.حسین فرمود:پس باشد تا بامداد کنی و اندیشه خود را در این باره ببینی. ولید گفت به نام خدا باز گرد تا با گروهی از مردم نزد ما بیایی.مروان به او گفت به خدااگر حسین اینک از تو جدا شود و بیعت نکند؛دیگر هرگز بر او دست نخواهی یافت تا کشتار بسیاری میانه تو و او شود. اورا نگهدار تا اینکه بیعت کند یا گردنش بزنی.حسین از جا جست و به او فرمود:ای پسر زرقا(زن کبود چشم)تو مرا می کشی یا او؟به خدا دروغ گفتی و نا بجا سخن گفتی و از خانه بیرون رفت و به منزل خویش در آمد....حضرت شب یکشنبه 28 رجب از سوی مدینه به سوی مکه به همراه فرزندان و برادر زادگان و بیشتر خاندانش خارج شد.»(17) از طرف دیگر بسيارى از مردم كه از بيدادگريهاى دوره معاويه دلخور بودند و خلافت يزيد بر نارضايتيشان مى افزود با آن حضرت مراوده و اظهار همدردى مى كردند و از يك سوى سيل نامه از عراق و بويژه از شهر كوفه به شهر مكه سرازير مى شد و از آن حضرت مى خواستند كه به عراق رفته و به پيشوايى و رهبرى جمعيت پرداخته براى برانداختن بيداد و ستم قيام كند.(18) و البته اين جريان براى يزيد خطرناك بود.اقامت امام حسين عليه السّلام در مكه ، ادامه داشت تا موسم حج رسيد و مسلمانان جهان به عنوان حج ، گروه گروه و دسته دسته وارد مكه و مهياى انجام عمل حج مى شدند.در روز هشتم ذی الحجه که روز ترویه بود به ناگاه امام به همراه اطرافیان خود از مکه خارج گردید.(19) حضرت تصميم به حركت گرفت و در ميان گروه انبوه مردم سخنرانى كوتاهى كرده وبه حركت خود بسوى عراق خبر داد. وى در اين سخنرانى كوتاه شهادت خود را گوشزد مى نمايد و از مسلمانان استمداد مى كند كه در اين هدف ياريش نمايند و خون خود را در راه خدا بذل كنند و فرداى آن روز با خاندان و گروهى از ياران خود رهسپار عراق شد.امام حسين عليه السّلام تصميم قطعى گرفته بود كه بيعت نكند و به خوبى مى دانست كه كشته خواهد شد و نيروى جنگى شگرف و دهشتناك بنى اميه كه با فساد عمومى و انحطاط فكرى و بى ارادگى مردم و خاصه اهل عراق تاءييد مى شد، او را خرد و نابود خواهد كرد.جمعى ازافراد به عنوان خيرخواهى سر راه را بر وى گرفته و خطر اين حركت و نهضت را تذكر دادند، ولى آن حضرت در پاسخ فرمود كه من بيعت نمى كنم و حكومت ظلم و بيداد را امضا نمى نمايم و مى دانم كه به هر جا روم و در هر جا باشم مرا خواهند كشت و اينكه مكه را ترك مى گويم براى رعايت حرمت خانه خداست كه با ريختن خون من هتك نشود.امام حسين (ع)راه كوفه را پيش گرفت ، در اثناى راه كه هنوز چند روز راه تا كوفه داشت ، خبر يافت كه والى يزيد در كوفه نماينده امام(امام مسلم بن عقیل را برای آگاهی از اوضاع کوفه و اینکه کوفیان تا چه اندازه در یاری وی مصمم هستند را به کوفه فرستاده بود) را با يك نفر از معاريف شهر(هانی بن عروه) كه طرفدارى جدى بود، كشته و به دستور وى ريسمان به پايشان بسته در كوچه و بازار كوفه كشيده اند و شهر و نواحى آن تحت مراقبت شديد درآمده و سپاه بى شمار دشمن در انتظار وى بسر مى برند و راهى جز كشته شدن در پيش نيست (20). همينجا بود كه امام تصميم قطعى خود را به كشته شدن بى ترديد اظهار داشت و به سير خود ادامه داد.در هفتاد كيلومترى كوفه (تقريبا) در بيابانى به نام كربلا، آن حضرت و كسانش به محاصره لشگريان يزيد درآمدند و هشت روزتوقف داشتند كه هر روز حلقه محاصره تنگتر و سپاه دشمن افزونترمى شد و بالا خره آن حضرت و خاندان وكسانش با شماره ناچيز، در ميان حلقه هاى متشكل از 22هزار مرد جنگى قرار گرفتند.در اين چند روز امام به تحكيم موضع خود پرداخته ياران خود را تصفيه نمود، شبانه عموم همراهان خود را احضار فرمود در ضمن سخنرانى كوتاهى اظهار داشت كه : ما جز مرگ و شهادت در پيش نداريم و اينان با كسى جزمن كار ندارند، من بيعت خود را از شما برداشتم هر كه بخواهد مى تواند از تاريكى شب استفاده نموده جان خود را از اين ورطه هولناك برهاند؛پس از آن فرمود چراغها را خاموش كردند و اكثر همراهان كه براى مقاصد مادى همراه بودند پراكنده شدند و جز جماعت كمى از شيفتگان حق (نزديك به چهل تن از ياران امام ) و عده اى از بنى هاشم كسى نماند.امام عليه السّلام بار ديگر بازماندگان را جمع كرده و به مقام آزمايش درآورده در سخنانی كه به ياران و خويشاوندان هاشمى خود كرد، اظهار داشت كه : اين دشمنان تنها با من كار دارند، هر يك از شما مى توانيد از تاريكى شب استفاده كرده از خطر نجات يابد، ولى اين بار هر يك از ياران باوفاى امام با بيانهاى مختلف پاسخ دادند كه ما هرگز از راه حق كه تو پيشواى آنى روى نخواهيم تافت و دست از دامن پاك تو نخواهيم برداشت و تا رمقى در تن و قبضه شمشير به دست داريم از حريم تو دفاع خواهيم نمود.آخر روز نهم ماه محرم ، آخرين تكليف (يا بيعت يا جنگ)از جانب دشمن به امام رسيد و آن حضرت شب را براى عبادت مهلت گرفت و مصمم به جنگ فردا شد.روز دهم محرم سال 61 هجرى ، امام با جمعيت كم خود در برابر لشكر بى كران دشمن صف آرايى نمودند و جنگ در گرفت .آن روز از بامداد تا واپسين جنگيدند و امام عليه السّلام و ساير جوانان هاشمى و ياران وى تا آخرين نفر شهيد شدند. (در ميان كشته شدگان دو فرزند خردسال امام حسن ويك كودك خرسال و يك فرزند شيرخوار امام حسين را نيز بايد شمرد.)لشكر دشمن پس از خاتمه يافتن جنگ ، خيمه و خرگاه امام را آتش زدند و سرهاى شهدا را بريده ، بدنهاى ايشان را لخت كرده ، بى اينكه به خاك بسپارند، به زمين انداختند. سپس اهل حرم را كه همه زن و دختر بى پناه بودند با سرهاى شهدا به سوى كوفه حركت دادند (در ميان اسيران از جنس ذكور تنى چند بيش نبود كه از جمله آنان فرزند 22 ساله امام حسين - كه سخت بيمار بود - يعنى امام چهارم و ديگر فرزند چهار ساله وى محمد بن على كه امام پنجم باشد و ديگر حسن مثنى فرزند امام دوم كه داماد امام حسين عليه السّلام بود و در جنگ زخم كارى خورده و در ميان كشتگان افتاده بود او را نيز در آخرين رمق يافتند و به شفاعت يكى از سرداران ، سر نبريدند و با اسيران به كوفه بردند) و از كوفه نيز به سوى دمشق پيش يزيد بردند.(21)واقعه كربلا و اسيرى زنان و دختران اهل بيت و شهر به شهر گردانيدن ايشان و سخنرانيهايى كه دختر اميرالمؤ مين عليه السّلام و امام چهارم - كه جزء اسيران بودند - در كوفه و شام نمودند بنى اميه را رسوا كرد و تبليغات چندين ساله معاويه را ازكار انداخت وكار به جايى كشيد كه يزيد از عمل ماءمورين خود در ملاعام بيزارى جست و واقعه كربلا عامل مؤ ثرى بود كه با تاءثير خود، حكومت بنى اميه را برانداخت و ريشه شيعه را استوارتر ساخت و از آثار معجل آن ، انقلابات و شورشهايى بود كه به همراه جنگهاى خونين تا دوازده سال ادامه داشت و از كسانى كه در قتل امام شركت جسته بودند، حتى يك نفرهم از دست انتقام نجستند. نگاهی به اوضاع اجتماعی و سیاسی دوران حیات امام حسین(ع): پس از شهادت اميرالمؤ منين على (ع)به موجب وصيت آنحضرت و بيعت مردم ، حضرت حسن بن على متصدى خلافت شد ولى معاويه آرام ننشسته به سوى عراق كه مقر خلافت بودلشكر كشيده با حسن بن على به جنگ پرداخت .وى با دسيسه هاى مختلف و دادن پولهاى گزاف ، تدريجا ياران و سرداران حسن بن على را فاسد كرده بود و در نهایت حسن بن على را مجبور نمود كه به عنوان صلح ، خلافت را به وى واگذار كند وحسن بن على نيز خلافت رابه معاويه واگذار نمود.البته به این شرط که معاویه پس از خود حکومت را به شورا واگذار کند. (22)(در برخی منابع این شرط مطرح شد که حکومت پس از معاویه به امام حسن بازگردد.) در سال چهل هجرى ، معاويه برخلافت اسلامى استيلا يافت و بلافاصله به عراق آمده در سخنرانى كه كرد به مردم اخطار نموده و گفت:«من با شما سر نماز و روزه نمى جنگيدم بلكه مى خواستم بر شما حكومت كنم و به مقصود خود رسيدم»(23) ونيزگفت:پيمانى كه با حسن بستم لغو و زير پاى من است (24). معاويه با اين سخن اشاره مى كرد كه سياست را از ديانت جدا خواهد كرد و نسبت به مقررات دينى ، ضمانتى نخواهد داشت و همه نيروى خود را در زنده نگهداشتن حكومت خود به كار خواهد بست واینجا روشن می شود که كه چنين حكومتى به سلطنت و پادشاهى شبیه تر است تا خلافت و جانشينى پيغمبر خدا.واز اينجا بود كه بعضى ازكسانى كه به حضور وى بار يافتند به عنوان پادشاهى سلامش دادند(25) و خودش نيز در برخى از مجالس خصوصى ، از حكومت خود با ملك و پادشاهى تعبير مى كرد(26). اگرچه در ملا عام خود را خليفه معرفى مى نمود.به واقع پادشاهى كه بر پايه زور استوار باشد وراثت را به دنبال خود دارد وبالا خره نيز به نيت خود جامه عمل پوشانيد و پسر خود يزيد را كه جوانى بى بندوباربود و كمترين شخصيت دينى نداشت ، ولايت عهدى داده به جانشينى خود برگزيدو آن همه حوادث ننگين و تاسف بار(حادثه عاشورا،واقعه کعبه و شهر مدینه) را به بار آورد. معاويه با سخنان خود اشاره مى كرد كه هرگز نخواهد گذاشت حکومت پس از وى به کسان دیگری غیر از خانواده خودش برسد؛ يعنى در خصوص خلافت بعد از خود، تصمیمی دارد و آن همان بود كه حسن (ع) را باسمّ شهيد كرد و راه را براى فرزند خود يزيد هموار ساخت . معاويه با الغاى پيمان نامبرده مى فهمانيد كه هرگز نخواهد گذاشت اهل بيت درمحيط امن و آسايش بسر برند .وى اعلام نمودكه هركس در مناقب اهل بيت حديثى نقل كند هيچگونه مصونيتى در جان و مال و عرض خود نخواهد داشت و دستور داد هر كه در مدح و منقبت ساير صحابه و خلفا حديثى بياورد، جايزه كافى بگيرد و در نتيجه اخبار بسيارى در مناقب صحابه جعل شدو دستور داد در همه بلاد اسلامى در منابر به على عليه السّلام ناسزا گفته شود (امام حسین (ع)در خطابه خود در منی به این امر اشاره میکند).مردم شام آنچنان تحت تاثیر تبلیغات دستگاه معاویه قرار گرفته بودند که جز امویان،خویشی برای پیامبر نمی شناختند و حتی علی بن ابی طالب را جزو تبهکاران ،راهزنان و یاغیان بر خلفای بر حق و خویشان پیامبر ؛یعنی امویان می دانستند.(27) وى به دستيارى عمال وكارگردانان خود كه جمعى از ايشان صحابى بودند، خواص شيعه على عليه السّلام را كشت وسر برخى از آنان را به نيزه زده در شهرها گردانيدند و عموم شيعيان را در هر جا بودند به ناسزا و بيزارى از على تكليف مى كرد و هر كه خوددارى مى كرد به قتل مى رسيد.سال شصت هجرى قمرى معاويه درگذشت و پسرش يزيد طبق بيعتى كه پدرش از مردم براى وى گرفته بود زمام حكومت اسلامى را در دست گرفت .يزيد به شهادت تاريخ، هيچگونه شخصيت دينى نداشت ؛ جوانى بودکه حتى در زمان حيات پدر، اعتنايى به اصول و قوانين اسلام نمى كرد و جز عياشى و بى بندوبارى و شهوترانى سرش نمى شد.(28) و در سه سال حكومت خود، فجايعى راه انداخت كه در تاريخ ظهور اسلام با آن همه فتنه ها كه گذشته بود، سابقه نداشت. اینچنین بود که امام حسین در منی فرمودند:امروز دیگر باید فاتحه اسلام را خواند. اهداف وعلل قیام امام حسین(ع): الف:انحرافات دینی جامعه وتلاش برای از بین بردن آنها: این عامل را مهمترین عامل برای قیام امام حسین در سال 61 هجری ذکر کرد.چنانکه امام بارها در سخنان خود به این امر اشاره کرده است.در وصیت نامه امام به محمد حنفیه(برادرش)آمده است: « بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ،هذا ما اَوْصى بِهِ الْحُسَينُ بْنُ عَلِي اِلى اَخيِهِ مُحَمّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ اَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّه وَحَدهُ لاشَرِيْكَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ جاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِهِ وَاَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَالنّارَ حَقٌ وَالسَّاعَةَآتِيَةٌ لارَيْبَ فيها وَاَنَّاللّه يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِوَاَنَّى لَمْ اَخْرُجْ اَشِرا وَلابَطِراًوَلامُفْسِداًو َلاظالِماًوانَّماخَرَجْتُ لِطَلَبِ اْلا صْلاحِ فِى اُمَّةِجَدِّىصلىاللّه عليه و آله ارِيدُ اَنْ آمُرَبِالْمَعْرُوفِ وَاَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ وَاَسيرَ بِسِيرَةِ جَدِّى وَاَبى على بْنِ اَبِى طالِبٍ فَمَنْ قَبِلَنى بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللّه اَوْلى بِالْحقِّ وَمَنْ رَدَّ عَلَىّ هذا اَصْبِرُ حَتّى يَقْضِيَاللّهُ بَيْنِى وَبَيْنَ الْقَومِ وَهُوَ خَيْرُالْحاكِمِينَ وَهذِهِ وَصِيَّتِى اِلَيْكَ يااَخِى وَما تَوْفِيقى اِلاّ بِاللّه عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَاَليْهِ اُنِيبُ»(29) «به نام خداوند بخشنده مهربان.این وصیت حسین بن علی (ع)است به برادرش محمد حنفیه.حسین گواهی می دهد به توحید و یگانگی خداوند و روز جزا و معاد.....و من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می گردم ؛بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهی از منکر است و خواسته ام از این حرکت اصلاح مفاسد امت و احیا و زنده کردن سنت و قانون جدم رسول خدا(ص)و راه و رسم پدرم علی بن ابی طالب (ع)است.پس هرکس این حقیقت را از من بپذیرد و از من پیروی کند ،راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند و از من پیروی نکند،من با صبر و استقامت راه خود را در پیش خواهم گرفت تا خداوند میان من و این افراد حکم کند که او بهترین حاکم است.» در جای دیگر زمانی که امام قصد خروج از مدینه را داشتند به کنار قبر پیامبر آمدند و اینچنین هدف خود را از قیام علیه یزید ابراز می کنند:«پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا،من از کنار شما ناگزیر خارج می شوم و بین من و شما جدائی خواهد افتاد.زیرا به زور از من خواسته اند که با یزید بیعت کنم.یزیدی که شراب خوار و فاجر است.اگر بیعت کنم ؛کافر شده ام و اگر خودداری کنم کشته خواهم شد.من ناخواسته و به ناچار از نزد تو خارج می شوم.سلام من بر تو ای رسول خدا»(30) پس چنانکه مشاهده می شود امام هدفش از قیام مبارزه با بدعتها و مفاسدی است که بعد از رسول خدا در جامعه اسلامی بوجود آمده است. جامعه اسلامی پس از پیامبر دچار نوعی تفرقه و دو دستگی گردید.عده ای به این عنوان که نظرات صحابه در سقفیه بنی ساعده حجت است ،ابوبکر را به عنوان خلیفه رسول خدا برگزیدند.عده ای دیگر نیز با توجه به تاکیدات مکرر پیامبر در موقعیتهای مختلف علی را به امام و رهبر جامعه اسلامی می دانستند.در اینجا ما قصد نداریم به بررسی صحت مدعای این دو گروه بپردازیم.ولی باید شروع انحرافات و برخی بدعتها را در زمان خلفای سه گانه بررسی کنیم.خلفای رسول اکرم براساس اجتهادی که به آن قائل بودند ،به ایجاد بد عتهای در دین پرداختند.آنان حقوق اهل بیت پیامبر را نادیده انگاشتند و مردم را از سرچشمه علوم و معارف دینی دور ساختند . جامعه ای که درآن خاندانی و کسانی پس از پیامبر به امارت مناطق مختلف گمارده شدند که دشمنی آنان با اسلام در زمان پیامبر کاملاً آشکار بود.(خاندان بنی امیه در این زمینه در راس قرارداشتند.)کسانی که تا دیروز با اسلام مخالفت می ورزیدند،وبه هر وسیله ای در صدد ضربه زدن به اسلام بودند ،پس از پیامبر خود را حامی رده اول اسلام نشان می دادند؛چرا که امروز منافع خود را در این می دیدند.افرادی به مانند ولید بن عتبه در حالت مستی به نماز جماعت می ایستد و هیچ کس را جرات آن نیست ؛وی را مجازات کند. در جائی امام برای آگاهی از فلسفه قیام خویش به کوفیان فرمودند: «کار ما بدینجا کشیده شده است که می بینید؛دنیا دگرگون شده و بسیار زشت و ناپسند گردیده است.نیکی های دنیا به عقب می رود و همچنان با شتاب رو به زوال است.از نیکیها چیزی نمانده ،جز ته مانده هائی همانند ته مانده آبشخورها و پستی های زندگی،همانند چراگاه زیان بخش و بیمار کننده است.آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود ؟و از باطل نهی نمی گردد؟پس سزاوار است که در چنین وضعی انسان با ایمان ،مرگ و ملا قات با خدا را آرزو کند.آری من مرگ را جز سعادت و خوشبختی نمی بینم و زندگی با ستمگران را جز خواری و ذلت نمی دانم واين مردم برده هاى دنيا هستند و دين لقلقه زبانشان مى باشد، حمايت و پشتيبانيشان از دين تا آنجاست كه زندگيشان در رفاه است و آنگاه كه در بوته امتحان قرار گيرند، دينداران ، كم خواهند بود»(31) به طورى كه در فرازهاى گذشته از سخنان امام عليه السلام اشاره گرديد آن حضرت براى قيام خود چندين علت و انگيزه مختلف بيان نموده است كه مخالفت باحكومت يزيد، تغيير و تحريف در احكام و بالا خره موضوع امر به معروف و نهى از منكر،مجموع اين علل و انگيزه ها را تشكيل مى دهد كه همه اين انگيزه ها نيز در اين گفتارآن حضرت خلاصه گرديده است. آنجا كه اوضاع متغير، زشتيها ظاهر؛ و فضايل سركوب و فراموش شده است ذلت و خوارى برزندگى مردم سايه شوم خود را گسترده است ، نه به حق عمل مى شود و نه از باطل جلوگيرى ، بجاست كه شخص مؤ من و متعهد در راه تغيير چنين وضعى به شهادت و لقاى حق راغب و شائق باشد و شخص امام عاليترين و بارزترين مصداق چنين مؤ من با فضيلت است كه در اين شرايط، مرگ را بجز سعادت و براى زندگى مفهومى جز زجر و شكنجه و مرگ تدريجى نمى داند. ب: عامل بیعت(عامل سیاسی) و اینکه به هر حال امام در خطر بودند: پس از آنکه امام از نزد ولید حاکم مدینه خارج گردید ،به زیارت قبر پیامبر رفت.پس از آن به همراه نزدیکان خویش به سوی مکه حرکت کردند.یکی از راههای آشنا شدن مردم با ماهیت واهداف قیام ،در آن روزگارانی که از سیستم روابط جمعی امروز خبری نبود،رفتن به مکه بود.چرا که از سراسر بلاد اسلامی مسلمانان برای انجام مراسم حج به شهر مکه می آمدند.واز این طریق اهداف قیام عاشورا به گوش اکثریت مردم می رسید.به همین دلیل آن حضرت به سمت مکه حرکت کردند. پس از فرستادن نامه های مکرر کوفیان و دعوت از ایشان برای رفتن به کوفه؛ایشان مکه را به قصد عراق ترک کردند.در این میان عبدالله بن عمر از امام خواستند که وی با یزید صلح و بیعت کند.همانگونه که در ایام حکومت معاویه صبر کرده ،تاشایدخداوند میان آنان حکم کند ؛ولی امام فرمودند:«ای پدر عبد الرحمن !آیا من با یزید صلح کنم و با او بیعت کنم و حال آنکه پیامبر اکرم آن همه لعن و نفرینها و رهنمودها را نسبت به او پدرش فرمود»ودر جای دیگر گفت:«نفرین بر این سخن«بیعت با یزید»نفرینی جاودانه تا آسمانها و زمین برقرارند.ای بنده خدا از تو سوال می کنم و تو را به خدا سو گند می دهم ؛آیا من در این موضعگیری که با یزید کردم در اشتباه قرار دارم؟اگر به نظر تومن در اشتباهم؛پس مرا به حق باز گردان که فروتنی و حرف شنوائی و اطاعت من از حق از دیگران بیشتر است.»عبدالله گفت:«نه به خدا سوگند!شما که فرزند رسول خدا هستید،در اشتباه قرار ندارید.لکن من می ترسم که این جنایتکاران خون شما را بریزند؛که پیشنهاد می کنم با ما به شهر مدینه بازگرد،بیعت هم نکن و در خانه ات بنشین و کاری به یزید و حکومت او نداشته باش.»امام در جواب فرمودند:«هرگز ای پسر عمر!همانا بنی امیه مرا به حال خود رها نمی کنند،اگر مرا بیابند و اگر مرا نیابند؛همواره در جستجوی من هستند تا با اجبار از من بیعت بگیرند ؛یا مرا بکشندو...»(32) عبد الله بن زبیر نیز از جمله کسانی بود که از امام خواستند تا از مکه خارج نشود.در یکی از گفتگو هایش امام به ایشان فرمود:«به خداوند سوگند!اگر یک وجب دورتر از مکه کشته شوم ؛بهتر از آن است،که در داخل آن به قتل برسم و اگر دو وجب دورتر از مکه کشته شوم؛بهتر است از اینکه در یک وجبی آن به قتل برسم و به خدا سوگند !اگر در لانه مرغی باشم ،مرا در خواهند آورد تا با کشتن من به هدف خویش برسند و به خدا سوگند همانگونه که قوم یهود احترام شنبه«سمبل وحدت و روز تقرب به خدای خویش»را در هم شکستند؛اینها نیز احترام مرا در هم خواهند شکست.»(33) نكته مهم و قابل توجهى كه از سخن امام با ابن زبير و از مقايسه روش آن حضرت و عملكرد ابن زبير به دست مى آيد مشخص شدن قيامها و مبارزات در طول تاريخ وفرق و امتياز آنها با همديگر است كه ممكن است دو شخصيت همزمان و در يك اجتماع و دريك محيط مدعى مبارزه با ظلم و فساد باشند و ادعاى هردو به صورت ظاهر مشابه و درقيافه طرفدارى از اسلام و احكام و هر دو مبارزه را از مدينه شروع و در همين رابطه به مكه حركت كنند ولى گذشت زمان و تحول و دگرگونى اوضاع نشان مى دهد كه يكى در راه نيل به رياست و براى حفظ مقام شخصى كعبه را سپر و بلاگردان خويش قرار مى دهد و ديگرى خود و اهل و عيالش را سپر و بلاگردان كعبه ؛ يكى اسلام را فداى شخصيت خويش مى كند و ديگرى خود را فداى اسلام و بالا خره يكى به سوى خود مى خواند وديگرى به سوى خدا.باید دقت کرد، مخالفتى كه احيانا ابن زبيرها با يزيدها داشته اند براساس چه هدفى بوده و مخالفتى كه حسين ها با يزيدها داشته اند چه هدفى را تعقيب مى كرده است كه به صورت ظاهر هر دو، مخالفت با يزيد و يزيديان بوده ومبارزه در راه اسلام. جابر بن عبدالله انصاری وقتی شنید که امام آماده خارج شدن از مدینه است خدمت امام رسید وعرض کرد:وقتی امکانات مقابله با ستمکاران نباشد؛تو هم مانند برادرت با اینها صلح کن.به تحقیق برادرت در این سیاست موفق بود و شجاعت داشت.امام در پاسخ فرمودند:«ای جابر برادرم با آنها به فرمان خدای بزرگ و پیامبر او صلح کرد و من نیز به فرمان خدا و ئپیامبرش قیام می کنم.»یعنی شرایط حاکم بر جامعه و زمان فرق می کند،گاهی با صلح و زمانی با قیام خونین می توان اسلام را حفظ کرد.(34)پس با توجه به این سخنان امام چاره ای جز قیام در برابر حکومت فاسد اموی ندارد.حکومتی که به هیچ یک از اصول اسلامی پایبند نبودوآنگونه به تفسیر دین می پرداخت که به سود و نفع شخصی آنها باشد.اینچنین بود که امام با توجه به آگاهی از شهادت خویش به جنگ علیه آنان پرداخت تا با فدا کردن خون خویش بتواند نوعی آگاهی دینی در میان مردم بو جود آورد.و به این وسیله اسلام را از معرض نابودی و تحریف نجات دهد. آثار و نتایج قیام: قیام امام حسین (ع) سبب ایجاد آگاهی فرهنگی و سیاسی گردید.امام حسین(ع)توانست چهره دولت اموی را که سالها با تبلیغات پر دامنه معاویه ،نوعی مشروعیت برای خود بدست آورده بود،رسوا سازد.که این آگاهی نمود خود را در قیامهای بعد از امام به خوبی نشان می دهد. امام با قیام خود درس آزادى و آزاد مردى می دهد ومردم را به رهانیدن خود از زير بار ذلتها، ننگها، سرشكستگى ها و خواريها فرا می خواند. قیام عاشورا یک نهضت حساب شده و با برنامه بود، نه اینکه شورش کورو بی هدف، و برای لحظه به لحظه، و روز به روز، و مقطع به مقطع آن دور اندیشی شده بود و با پیش بینی همة احتمالات و صورتهای حادثه، چاره اندیشیهای دقیقی از جانب امام( صورت گرفته بود. با مروری بر حادثه عاشورا از آغاز حرکت امام حسین( از مدینه به مکه و تا شهادت در کربلا، به نمونه هایی از این برنامه ریزیها و تدبیرها بر می خوریم که به برخی از آنها اشاره می گردد.جمع آوری اطلاعات از رهگذران و مسافران در طول مسیر از مکه به سمت کوفه، تصفیه عناصر نامطمئن و بدون انگیزة شهادت طلبانه از سپاهیان که حضور آنها می توانست ضربه جدی براصالت انقلاب عاشورا بزند،آرایش نیرو در جبهه کربلا توسط امام با رعایت فنون نظامی، سازماندهی نفرات خود و ممانعت از نفوذ دشمن به خیمه های امام، تلاش در جهت ایجاد اختلال در تصمیمگیری فرماندهان نظامی دشمن، تبلیغات علیه حکومت شام و نامشروع دانستن حکومت یزید، از جمله نکته هایی که قابل تأمل است، همراه آوردن زنان و اطفال به عنوان شهود برای صحنه های عاشورا، جهت افشاگری های بعدی و بهره گیری از حضور زنان و کودکان در تأثیرگذاری عاطفی بر مردم. بدین ترتیب امام با به همراه بردن زنان و کودکان به دنیا نشان داد که بنی امیه بدون هیچ توجیه منطقی و دینی با زیرپاگذاردن همة مسائل انسانی، چگونه با وی رفتار کردند. و بدین وسیله با وجود شاهدانی چون زنان و کودکان به اسارت رفته اش، خون او و یاران شهیدش در کربلا هدر نرفت، و راهی که رفته بود و هدفی که دنبال می کرد بدون شاهد نماند و به فراموشی سپرده نشد، چرا که آنان شاهد تمام آنچه بودند که میان او و دشمنانش واقع شد. امامهمترين اثر اين نهضت اين بود كه رياست روحانى كه در عوالم سياست داراى اهميت شايانى داشت ، مجددا به دست بنى هاشم افتاد و به ويژه در بازماندگان حسين (ع) مسلم گرديد، چندىطول نكشيد كه (حكومت ) ظلم و جور معاويه و جانشينان او منهدم شد ودركمتر از يك قرن قدرت از بنى امیه سلب گرديد. منهدم شدن قدرت از بنى اميه به قسمى شد كه امروز نام ونشانى از آنها نمودار نيست و اگر در متن كتب تاريخى نامى از اين قوم ذكر شده درتعقيب آن هزاران نفرين و ناسزا هم نوشته شده و اين نيست مگر بواسطه قيام حسين وياران با وفاى او. سخن آخر: کسی که در تاریخ حیات امام حسین علیه السلام و یزید و اوضاع و احوال که آن روز حکومت ، دقیق شود و در این بخش از تاریخ کنجکاوی نماید، شک نمی‏کند که آن روز در برابر امام حسین (ع) یک راه بیشتر نبود و آن همان کشته شدن بود و بیعت‏یزید که نتیجه‏ای جز پایمال کردن علنی اسلام نداشت، برای امام مقدور نبود،زیرا یزیدعلاوه به اینکه احترامی برای آیین اسلام و مقررات آن قائل نبود وبه بی بند و باری می پرداخت، به پایمال کردن مقدسات و قوانین اسلامی بی‏باکانه تظاهر نیز می‏کرد. ولی گذشتگان وی اگر با مقررات دینی مخالفت می‏کردند، آنچه می‏کردند در لفافه دین می‏کردند و صورت دین را محترم شمرده با یاری پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و سایر مقامات دینی که مردم برای ایشان معتقد بودند، افتخار می‏نمودند.و از اینجا روشن می‏شود که آنچه برخی از مفسرین حوادث گفته‏اند که این دو پیشوا (امام حسن و امام حسین) دو سلیقه مختلف داشتند و امام حسن مسلک صلح را می‏پسندید به خلاف امام حسین که جنگ را ترجیح می‏داد چنانکه آن برادر با داشتن چهل هزار مرد جنگی با معاویه صلح کرد و این برادر با هفتاد ودو نفربه جنگ یزید بر خاست،سخنی است نابجا،زیرامی‏بینیم همین امام حسین که یک روز زیر بار بیعت‏یزید نرفت، ده سال در حکومت معاویه مانند برادرش امام حسن (که او نیز ده سال با معاویه به سر برده بود) به سر برد و هرگز سر به مخالفت‏برنداشت وحقا اگر امام حسن یا امام حسین با معاویه می‏جنگیدند کشته می‏شدند و برای اسلام کمترین سودی نمی‏بخشید و در برابر سیاست‏حق به جانبی معاویه که خود را صحابی و کاتب وحی و خال المؤمنین معرفی کرده و هر دسیسه را به کار می‏برد، تاثیری نداشت.گذشته از اینکه با تمهیدی که داشت می‏توانست آنان را به دست کسان خودشان بکشد وخود به عزایشان نشسته به مقام خونخواهی بیاید چنانکه با خلیفه سوم نظیر همین معامله را کرد. منبع: پی نوشتها: 1. بحار الانوار،ج 44،علامه مجلسی،چاپ اول،دارالکتب الاسلامیه،تهران،1395ه.ق،ص101 2. الارشاد فی معرفۀ حجج الله علی العباد،شیخ مفید،با ترجمه و شرح حاج سید هاشم رسولی محلّاتی،انتشارات علمیه اسلامیه،ج2،ص24 3. منتهی الآمال،محدث عباس قمی،انتشارات دهکده،چاپ دوم،تهران،1381،ص391 4. بحار الانوار،ج43،ص237 5. بحار الانوار،ج43،ص237،همچنین الارشاد،ج2،ص24 6. الارشاد،ج2،ص24 7. همان،ص25 8. فرهنگ سخنان امام حسین(ع)،محمد دشتی،موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیر المومنین(ع)،قم،1381،ص221 9. تاریخ تشیع(1)،آقائی و فلاح زاده،انتشارات سمت و حوزه و دانشگاه،تهران،1386،ص152به نقل از تاریخ ابن خلدون،ج2،ص582 10. همان،ص152 11. همان،ص156به نقل از اسد الغابه فی معرفۀ الصحابه،ابن اثیر،ج2،ص20 12. فرهنگ سخنان امام حسین(ع)،ص361به نقل از تاریخ طبری،ج3ص308والکامل ابن اثیر،ج2ص554 13. الارشاد ،ج2ص30وهمچنین اخبار الطوال،احمد بن داوود دینوری،ترجمه محمود دامغانی،نشر نی،تهران،1364،ص275 14. الارشاد،ج2ص27 15. تاریخ یعقوبی،ابن واضح یعقوبی،ترجمه ابراهیم آیتی،انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ نهم،تهران،1382،ص174تاص178 16. شیعه در اسلام,علامه طباطبائی،دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،کتاب الکترونیکی 17. الارشاد،ج2ص29تاص32 18. الفتوح،ابن اعثم کوفی،ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی،مصحح غلامرضا طبا طبائی مجد، انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ سوم،تهران،1380،ص837تاص843وتاری خ یعقوبی،ج2ص178والارشاد،ج2ص34ت� �ص41 19. الفتوح،ص871والارشاد،ج2ص36 20. الفتوح،ص843تاص866وتاریخ یعقوبی،ج2ص178تا179 21. الفتوح،ص876تاص916 22. تاریخ یعقوبی،ج2ص142والفتوح،ص774 23. المقاتل الطالبین،ابو الفرج اصفهانی،ترجمه سید هاشم محلاتی ،تهران،1349،ص67 24. همان،ص67والفتوح،ص769 25. تاریخ یعقوبی،ج2ص144 26. همان،ص158 27. مروج الذهب،ابو الحسن علی بن حسین مسعودی،ترجمه ابو القاسم پاینده،شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،تهران،1370،ج2ص73 28. همان،ص71و72 29. الفتوح،ص833،همچنین فرهنگ سخنان امام حسین،ص339 30. فرهنگ سخنان امام حسین،ص20 31. همان،ص150 32. همان،ص231 33. همان،ص242به نقل از تاریخ ابن اثیرج2ص549وواقعه طف،ص152 34. همان،ص227به نقل از بحار الانوار،ج46ص18 پایان مطلب






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 558]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن