واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: خداحافظ پدر پسر شجاع!
ليلا باقري- بچه كه بودم براي ديدم كارتون و تلويزيون لحظه شماري مي كردم. هيچ كدام از برنامه كودك هاي دو كانال را از دست نمي دادم. تمام كارهايم، مقصود همان كوچه رفتن ها و خاك بازي كردن ها و چرخ زدن هاست، با زمان پخش برنامه كودك تنظيم مي شد. جذابيت دنياي كارتون آنقدر برايم زياد بود كه بارها در دل آرزو مي كردم اي كاش اخبار تلويزيون هم كارتوني بود تا من اخبار را هم تماشا مي كردم. فكر كنيد تصوير كارتوني آقاي حياتي يا بابان چقدر بامزه مي شود! آنهم با دوبله صداي مثلا مرتضي احمدي. خلاصه ساعات برنامه ها را حفظ بودم و چيزي از دستم نمي رفت.چقدر غصه ام مي شد و حرص مي خوردم اگر بعدازظهر جمعه اي برق مي رفت. جمعه روزي بود كه نويد تماشاي بيشتر تلويزيون و كارتون هاي جالب سريالي را مي داد. كودكي و ديدن تلويزيون براي هم سن و سالان ما گره خورده با پسر شجاع و پدر پسر شجاعي كه هيچ وقت نفهميديم اسمش چيست و پرين و دوقلوهاي افسانه اي و ميتي كومون، انگوري، مدرسه موش ها، خونه مادربزرگه، بلفي و لي لي بيت، بامزي، جزيره ناشناخته، خانواده دكتر ارنست، ماركوپولو و كارتون هاي ديگري كه يادآور روزهاي شيرين كودكي است.
¤¤¤
اگر كمي بيشتر به گذشته برگرديد حتماً يادتان مي آيد كه با شخصيت هاي كارتوني هم خنديديد و هم گريه كرديد. آن موقع ها كه مثل حالا نبود كه سي دي انواع و اقسام كارتون ها سه تا هزار تومان مثل نقل و نبات ريخته باشد كف خيابان و بچه ها به راحتي راحت الحلقوم بتوانند جديدترين انيميشن روز دنيا را ببينند، بايد كلي منتظر مي ماندي و چشم سياه مي كردي تا يك كارتون قشنگ و خوش آب و رنگي ببيني! طوري مي گويم آنموقع كه انگار زمان ما تلويزيون با نفت روشن مي شد و با بيل شبكه هايش عوض مي شد. اما خودمانيم، زمان ما نسل سومي ها صدا و سيما براي نسل كودكش حسابي تركاند. نه زمان كودكي نسل دومي ها برنامه درست و درماني براي تماشا بود و نه كودكان الان چيز بدردبخوري براي ديدن دارند. تمام برنامه شان ختم شده به چهار تا دايي و خاله لوس و موزيك و عروسك هايي كه صدتايشان روي هم يك تار موي كلاه قرمزي و فين فين پسر خاله نمي شود.
دوقلوهاي افسانه اي، فوتباليست ها، اي كيوسان، زي زي گولو و... برنامه هاي روز جمعه اي بود. پرين هم از جمله كارتون هاي سريالي كمي تا قسمتي روي اعصاب بود. مثل نل، مثل هايدي، زنان كوچك، هاكل بريفين. اين دختر تا به پدر بزرگش رسيد خون به دل بچه ها كرد. يك معصوم دوست داشتني همه چيز فهم داناي عقل كل مهرباني كه همه را دوست داشت و به جاي بدي به همه خوبي مي كرد و آدم بدجنس ها را به زانو درمي آورد. بهتر از خودش، مادرش آنهم با لباس هندي كه مي پوشيد و عكس مي گرفت... به يادماندني ترين صحنه با خانمان را يادتان هست؟!! آنجا كه پرين براي بار اول پدربزرگش را ديد. اشك مي ريخت و مي گفت: آقا ببخشيد شما بايد چشماتون رو عمل كنيد. من مي دونم كه خوب مي شيد...با اينكه بچه بودم از اين خود شيريني پرين، دختري ناشناخته كه در كارخانه پدربزرگش كار مي كرد، چندان خوشم نيامد. يك جورهايي وقتي خودم را جايش گذاشتم خجالت كشيدم. اما دنياي آدم مهربان ها با بقيه فرق مي كند چون خودشيريني در مورد پرين كاملا جواب داد. مخصوصاً با شيرين كاري هاي بعدي و آن هوش سرشارش.
هاچ زنبور عسل هم بدجوري در خاطره همه ماندگار شد. به خاطر درد بي مادري كه كشيد و همذات پنداري كه آدم ها با اين جانور كردند. اين زنبور مادر گم كرده هر قسمت به طريقي ما را نگران مي كرد آنقدر كه با گروه هاي بدجنس طرف مي شد و مجبور مي شد از ديگران و خودش دفاع كند. البته هاچ زنبورعسل- بعضي ها حاج زنبور عسل را بيشتر دوست دارند!!- كارتوني بود با كلي حشره و جانور كه خوب هايشان خوش چشم و ابرو بودند و بدهايشان زشت؛ اصلا يك كلاس حشره شناسي بود اين انيميشن ساده...
¤¤¤
مدرسه موش ها هم كه نيازي به تعريف ندارد. برنامه عروسكي كه جزء موفق ترين كارهاي كودك و البته خانم برومند بود. فكر نكنم كاري در موفقيت ركورد مدرسه موش ها شكسته باشد. كپل، نارنجي، سرمايي، گوش دراز، دم باريك و بقيه موش ها آنقدر جذاب بودند و هستند كه تماشاي آن بزرگ و كوچك سرش نمي شد. يك مشت بچه موش شيطان كه كلي آقا معلم آقا معلم مي كردند.
كارتون ميتي كومون هنوز هم پخش مي شود. هنوز هم وقتي كايكو دستمال قدرتش را مي بندد، مي تواند يك تنه درخت را از ريشه دربياورد و تسوكه هم در آخرين لحظات نشان مأمور مخصوص حاكم بزرگ را نشان مي دهد و ميتي كومون هم با عصايش روي علامت قرار مي گيرد؛ اين هوا!! گوريل بنفش عاشق انگور هم كه نياز به يادآوري ندارد. گوريل 40 فوتي كه عاشق انگور است و بعد از هر صحبتي كه مي كند دوبار انگوري را تكرار مي كند. ما هم هميشه در شگفت بوديم كه ماشين كوچك بيگلي چطور وزن گوريل را تحمل مي كند و له نمي شود. يادش بخير كه خونه مادربزرگه هزارتا قصه داشت... شادي و غصه داشت... «كنار خونه ما هميشه سبزه زاره... دشتاش پر از بوي گل اينجا همه ش بهاره...» يادش بخير گربه سبيل قيطاني هميشه خسته هميشه ناراحت شيطون دوست داشتني؛ مخمل يادتان هست؟
¤¤¤
حتماً شما هم كارتون هاي زيادي را به خاطر داريد كه يادآور دوران خوش كودكي هايتان هست؛ از پورفسور بالتازار تا بچه هاي كوه آلپ، رامكال، خاله ريزه، حنا دختري در مزرعه و... تمام خاطرات خوش تماشاي كارتون و لحظاتي كه جاي شخصيت ها زندگي كرديد، خنديديد و گريستيد؛ گذشت... حالا مثلا بزرگ شده ايم هرچه كانال هاي تلويزيون را جابه جا مي كنيم چيزي جز فوتبال زنده دستگيرمان نمي شود. يادش بخير...
دوشنبه 22 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 260]