تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834965470
سير مدرنيسم در روزگار قاجار
واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: سير مدرنيسم در روزگار قاجار
بررسي سهل انگارانه تاريخ ايران در روزگار قدرتمداري قاجاريان ممكن است به سادگي كاوشگر تاريخ را دچار اشتباه فاحش كند و موجب شود كه جوينده تاريخ چنين گمان دارد كه جامعه ايران عهد قاجار جامعه اي بسته، ايستا و عقب مانده به شمار ميآمد كه از سير قهقرايي رو به تزايدي نيز برخوردار بوده است. البته با توجه به شكست هاي فاحش ايران در عرصه ديپلماسي، وادي سياست و ميدان نبرد، كشته شدن بزرگاني چون قائم مقام فراهاني و اميركبير، رواج گسترده خرافه پرستي و انواع و اقسام روش هاي رمالي و طالع بيني و فال گيري، رخ نمودن قحطي هاي فراوان و شايع گشتن افزون بيماري هاي مسري و ده ها دليل مشابه ديگر به يك جستجوگر عرصه تاريخ اين اجازه را ميدهد تا در تحليل خويش جامعه ايران آن عهد را جامعهاي راكد و ايستا قلمداد كند. با اين وجود، بازبيني دقيق و واكاوي نقادانه منابع تاريخي دوران قاجاري اثبات مينمايد كه ايران آن عصر تا بدان حد كه به طور عام پنداشته ميشود نيز صامت، ثابت، بدون تغيير، بي تحول و دور از دگرگوني نبوده است. شايد حتي بتوان تعبير صادق زيباكلام در كتاب، سنت و مدرنيته، را كه بيان داشته است تغيير و تحولات رخ داده در روزگار قاجار، ايران قاجاري را واجد پويايي خاص نموده بود درست دانست.
آنچه روشن است، از مهمترين جريان هايي كه در عصر قاجارها به وجود آمد فكر تغيير و انديشه نوين مبتني بر اصلاحات بود. درحقيقت، آنچه موجب پديدار گشتن اين جريان شد بروز شرايط خاص بود كه لزوم بازسازي و اصلاح را ميطلبيد. عواملي چون تماس با غرب، تاثير حضور استعمار، انسجام اجتماعي در قالب شكل گيري طبقات نوين، اشاعه فكر نو و درخواست استمرار تغييرات، مسافرت رجال و دانشجويان به فرنگ و انتقال مشاهدات به هموطنان، ورود پديده هاي جديد تكنيكي، فني، فرهنگي (تلگراف، روزنامه، مدرسه و...)، به خصوص طرح آراي انديشمندان و خردورزان اروپايي در مورد آزادي، برابري، سوسياليسم، قانون مدني و مشروطيت سبب شد تا موجي از داخل و خارج نظام قاجار براي انجام تغييرات گسترده به پا خيزد. چنين به نظر ميآيد كه بروز اين شرايط خاص كه به تعبيري ميتوان آن را با مفهوم مدرنيسم و ورود مدرنيته به ايران يكسان پنداشت سببي بر آن شد تا برخي رجال آگاه تر پي ببرند كه جامعه شان چه ميزان عقب مانده ميباشد و در جوامع ديگر چه تغيير و تحولاتي رخ داده است و در نتيجه روياي اصلاح و خيال تحول را در سر بپروانند.
سنت گرايي و نوگرايي در
روزگار قاجار
بر ايران سده نوزدهم و مقارن عصر مشروطه، پادشاهان قاجار در راس اليگارشي حاكم قرار داشتند و زمامدار مطلق بودند. حكم اين پادشاهان همچون قانون، كلامشان حق، اراده شان مطلق، عقلشان بالاتر از همگان، منوياتشان لازم الاطاعه، رايشان ثاقب و وجود مباركشان نيز درحقيقت ظل الله يا سايه خدا بر روي زمين بود كه هر جنبندهاي به زير آن پناه ميبرد. به تعبيري ديگر توده مردم رعيت به شمار ميآمدند و تنها انتظاري كه از آنان ميرفت آن بود كه همچون گله گوسفند از شبان خود يعني قبله عالم تبعيت كنند، هرچند، به تعبير حميد مشعوف، نويسنده كتاب وزارت و وزيران اعظم در دوره قاجار، در بيشتر اوقات پادشاهان قاجاري نه تنها شباني نمي كردند بلكه خود گرگ گله به شمار ميآمدند. بايسته يادكرد است، كه سياحان و جهانگردان اروپايي آن روزگار بر اين نظر بودند كه شاهان قاجاري به سبب داشتن قدرت مطلق بر جامعه تسلط داشتند، اما در واقع سلطه شاهان قاجار بر جامعه همانگونه كه يرواند آبراهاميان، مولف كتاب ايران بين دو انقلاب، نيز اذعان داشته است نه به دليل توانمندي آنان بلكه ناشي از ناتواني چشمگير جامعه سنتي ايران آن عهد بود.
از ديگر سوي، اهميت دين و روحانيت به عنوان متوليان آن در جامعه آن زمان ايران در حد اعلي درجه بود. اهميت علماي آن عهد از اين جهت كه هم امور مذهبي، هم كار قضاوت و همچنين وظيفه آموزش و پرورش بر عهده آنان بود كاملا بارز و مشهود است. بايسته و شايسته است ياد شود اين روحانيت خود در آستانه مشروطه از لحاظ طيف به سه گروه تقسيم شدند:
1- روحانيان داراي اعتقاد سنتي و افكار متعارف.
2- روحانيان با افكار و روحيات جديد متاثر از جريان احيا» و اصلاح ديني.
3- روحانيان داري انديشهها و روحيات آزادي خواهي و ترقي خواهي اقتباس شده از غرب.
به هر ترتيب، آنچه روشن است، ايران آن عهد جامعهاي سنتي بود كه به لحاظ اقتصادي بسيار فقير، ضعيف و عقب مانده، به لحاظ ارتباطات پراكنده و بدون ارتباط و به لحاظ اجتماعي در تجارت، سياست، روابط بين الملل، علم و فرهنگ از مابقي جهان منفك و منقطع به شمار ميآمد، با اين وجود، چندي نپاييد كه اوضاع رو به دگرگوني نهاد و نداي نوگرايي و اصلاح طلبي هر روز رساتر از روز پيشين طنين افكن گرديد. در حقيقت، شايد بتوان گفت نقطه صفر دوران مدرنيته در ايران با حكومت قاجارها همزمان شد. شكست هاي تحقيرآميز و غم انگيز ايران از روس ها و در پي آن امضاي قراردادهاي ننگين گلستان و تركمان چاي و همچنين توجه بسيار انگليسيها به ايران كه دروازه ورود به مستعمره ارزشمندش، هندوستان، به شمار ميآمد سبب شد اندك اندك دربهاي ايران كه در آن زمان هنوز در دوره به اصطلاح فئوداليسم آسيايي خود به سر ميبرد به روي مدرنيته گشوده شود.
شايان توجه است، براساس آنچه منابع تاريخي روزگار قدتمداري قاجارها به دست ميدهند نخستين نجواهاي مرتبط با مدرنيسم و اولين نواهاي مربوط به نوانديشي از اندرون حكومت مستبد و به شدت سنتي قاجار به گوش عامه رسيد !
نوانديشي حكومتي
اسناد به جاي مانده از آن روزگاران خاطرنشان ميسازند نخستين شخص كه ضرورت نوانديشي، نوگرايي و اصلاحات را دريافت، عباس ميرزا، پسر و وليعهد فتحعلي شاه قاجار بود. عباس ميرزا كه فرماندهي سپاهيان ايراني را بر عهده داشت پس از شكستهاي سنگين نظاميايران از روسها در انديشه يافتن علل شكست با وجود دلاوريها و رشادتهاي لشگريان ايران برآمد و دريافت كه عامل اصلي شكست نه در كم كاري سربازان ايراني بلكه در انديشههاي نوين نظامي، رشد تكنولوژي و مشابه اينها در ميان روسها است. او دريافت كه نوع جنگ ها ديگر عوض شده است، نبرد مقولاتي همچون طرح، نقشه، استراتژي، لجستيك، توپخانه، يونيفرم، پشتيباني و سازمان نظاميمدرن و متحول خاص خود را ميطلبد، بنابراين با كمك فرانسويان درصدد ايجاد قواي نظاميمدرني به نام نظام جديد برآمد. وي براي اين نظام جديد نيازمند اسلحه بود و در پي تامين اسلحه ناگزير بود كارخانههايي بنيان نهد. در اين هنگام بود كه دريافت پيش نياز ايجاد صنعت پديدهاي به نام دانش است. بدين ترتيب او نخستين دسته از دانشجويان ايراني را براي فراگيري علوم و فنون نوين روانه اروپا ساخت. عباس ميرزا همچنين در مطبوعات انگلستان به جهت آنكه متخصصان و كارشناسان كشاورزي بتوانند به ايران آمده و در منطقه مهاباد «مستعمره نشين» ايجاد نمايند اعلام آگهي داد ! وي همچنين تلاش پيشه ساخت تا در تبريز توسط ميسيونرهاي مذهبي يك مدرسه جديد ايجاد نمايد تا مسلمانان و مسيحيان با هم در آنجا به تحصيل بپردازند. عباس ميرزا، نخستين روزنامه ايران را به نام، كاغذ اخبار، نيز انتشار داد. با اين وجود شاهزادگان كه اصلاحات او را مترادف با قدرت يافتن و محبوبيتش ميديدند با وي به مخالفت برخاستند. دستهاي نيز به مخالفت با عباس ميرزا از ناحيه مذهب برخاستند و از دين «به عنوان محمل و ابزاري جهت حمله به نوگرايي «و مخالفت با او استفاده كردند. درحقيقت، اين مورد را شايد بتوان نخستين ميداني در عهد قاجار برشمرد كه مصاف و تقابل سنت و مدرنيته در آن رخ داده است. چنانكه مخالفان عباس ميرزا ميگفتند «او فرنگي شده است و چكمه فرنگي ميپوشد» و بيان ميداشتند او «مسيحي است و ميخواهد پيش مسيحيان خودشيريني كند و به همين جهت آداب و رسوم مسيحيان را رواج ميدهد».
به هر ترتيب، با آنكه عباس ميرزا با مرگ زودرس خود چهره در نقاب خاك كشيد و نظام جديدش نيز به خاك سپرده شد، اصلاحات و نوگرايي از سوي ميرزا ابوالقاسم قائم مقام، پيشكار عباس ميرزا و صدراعظم محمدشاه قاجار، از سرگرفته شد. قائم مقام حتي در نگارش نثر پارسي نيز تلاش نمود با ساده نويسي دگرگوني ايجاد نمايد و با خارج كردن صنايعي ادبي چون استعاره، تشبيه، كنايه و... از نثر پارسي آن را قابل فهم براي همگان نه فقط صاحبان كمال نمايد. با اين وجود پيشروي او به سوي مدرنيسم در اندك زماني از سوي فرصتطلبان سودجويي كه نفع خود را در ثابت قدم ماندن در سنت ميديدند متوقف شد و خودش نيز كشته گرايش و ميلش به نوانديشي و نوگرايي شد.
نوگرا و نوانديش بعدي كه تكاپوي بسيار در جهت اصلاحات پيشه ساخت ميرزا تقي خان فراهاني نامور به اميركبير بود.
اميركبير در طي حدود سه سال صدارت خويش اقدامات اصلاحي مهمي را آغاز كرد، اصلاح تشكيلات اداري، براندازي شيوه خريد و فروش ايالات، اصلاح نظام ارتش، سروسامان دادن به امور ماليه و خزانه، كاهش دادن مواجب و مستمري هاي شاهزادگان، درباريان، ديوانيان و روحانيان، تفكيك امور عرفي از امور شرعي، مبارزه با رشوه خواري، دزدي و پيشكش حكام و ديوانيان، راه اندازي چاپارخانه و پست جديد، تاسيس مدرسه دارالفنون، تاسيس صنايع جديد و از جمله پارچه بافي، توليد توپ و سلاحهاي سبك، استخراج معادن، محدود ساختن آزادي واردات براي حمايت از توليدكنندگان داخلي و تاسيس روزنامه وقايع اتفاقيه تنها نمونههايي از نوگراييهاي او محسوب ميشوند.
فريدون آدميت كه ارزنده ترين كار تاريخي را در مورد اميركبير انجام داده است اذعان ميدارد كه «اهميت مقام تاريخي امير به سه چيز است: نوآوري در راه نشر فرهنگ و صنعت جديد، پاسداري هويت ملي و استقلال سياسي ايران در مقابله با تعرض غربي، اصلاحات سياسي مملكتي و مبارزه با فساد اخلاق مدني». با تمام اين اوصاف، اصلاحات و نوآوري هاي اميركبير نيز با مخالفت گروه هايي كه اقدامات او موجب زيان آنها شده بود مواجه گشت و او نيز بر اثر دسيسههاي مجموعهاي از عناصر درباري، تعدادي سران قبايل و استعمارگران اروپايي به فرمان ناصرالدين شاه جوان و خام كشته شد. بايسته است ياد گردد اگرچه منابع تاريخي به اصلاحات دوره ناصري و رغبت ناصرالدين شاه براي انجام اصلاحات اشاره داشته اند، اما ميبايست توجه كرد كه ناصرالدين شاه در تمام مدت سلطنت خود به هيچ وجه حاضر نبود اندكي از اقتدار و سلطه سنتي و خودمختاري حكومت استبدادي خويش بكاهد و براي از ميان برداشتن هر چيزي كه منافي منافع شخصي او بود از هيچ تلاشي رويگردان نمي شد.
با سقوط اميركبير براي يك دوره طولاني تا به روزگار روي كارآمدن ميرزا حسين خان سپهسالار پرونده اصلاحات به تقريب بسته شد.
اما نيازمند يادكرد است كه تا اين زمان كانون اصلي انديشههاي اصلاح طلبانه و تفكرات نوگرايانه در خود دستگاه حكومت به وجود آمده بود، آنچه روشن است، اصلاحات مختصر عباس ميرزا و شروع به بازسازي ارتش و اعزام دانشجو به فرنگ و ديگر جنبهها و به دنبالش اصلاحات قائم مقام، اميركبير و ساير اقدامات نوگرايانه بيش از آنكه باعث تقويت سلطنت شود موجب افزايش تقاضا براي اصلاحات بيشتر در كشور شد و در نتيجه نجواهاي درخواست انجام تغييرات گسترده از خارج نظام نيز به گوش رسيد.
نوانديشي غير حكومتي
براساس آنچه از تاريخ نوشتههاي روزگار قاجار بر ميآيد روشنفكران يا تجددطلبان كساني بودند كه نداي اصلاحات و نواي نوگرايي را با صداي بلند در ايران سردادند. اين روشنفكران را ميتوان به دو دسته روشنفكران ملي گرا و متجدد (عمدتا تحصيلكرده فرنگ) و روشنفكران مذهبي (عمدتا روحانيان) تقسيم و تفكيك كرد. با تمام اين احوال نبايد فراموش كرد كه در بررسي گرايش هاي كلي روشنفكران، تفاوت بين نوگرايي و غرب گرايي را هم بايد لحاظ داشت، به ويژه آنكه به دليل آشنايي انديشمندان ايراني با افكار و پديدههاي جديد از كانال تمدن غرب، گاه نوگرايي و مدرنيسم با غربزدگي و تقليد صرف درهم تنيده شده است.
به هر ترتيب، روشنفكراني كه مجذوب انديشههايي چون ليبراليسم يا آزادي جان و مال و قلم و بيان و انديشه، سوسياليسم يا حق شهروندي و رفاه عمومي، ناسيوناليسم يا وحدت ملت و متاثر از افكار روسو، هيوم، ولتر و ديگر متفكران غرب بودند، ابتدا با انتقادهاي معمولي و سپس با چاپ كتابها و ايجاد انجمنها كوشيدند تا مردم را متوجه لزوم تغييرات اساسي در كشور سازند. دانشجويان و دانش آموختگان فرنگ همچون فتحعلي آخوندزاده، بنيانگذار ناسيوناليسم ايراني، كه يك آزاديخواه و سكولاريست به معني غربي آن روز اروپا و پشتيبان گسترش تمدن و اصول پارلماني غربي در ايران بود، ميرزاصالح شيرازي، پايه گذار صنعت چاپ ايران، ميرزا ملكم خان، ناشر روزنامه قانون و كسي كه مقام او را برخي نويسندگان آن عهد و از جمله ناظم الاسلام كرماني، نويسنده كتاب تاريخ بيداري ايرانيان، در بيداري مردم مانند ولتر، روسو و هوگو دانسته اند، آقاخان كرماني، از تدوين كنندگان انديشه ناسيوناليسم و يكي از سرسخت ترين منتقدان سنت به ويژه دين باوري و روحانيان شيعه، طالبوف، كه به تعبيري نخستين مبدع نوعي، پروتستانيسم اسلامي، بود، ميرزا حسن رشديه، بنيانگذار نخستين مدرسه به سبك نوين، يوسف خان مستشارالدوله كه آشتي دهنده مذهب به عنوان يكي از مظاهر سنت با نوگرايي و مدرنيته به شمار ميرود، مجدالملك و فرخ خان غفاري و... از طريق طرح پيشرفتهاي خارج از ايران و معرفي انديشهها و تجليات دموكراتيك، ليبراليستي و سكولار توسط رسالهها يا سفرنامههاي خود توانستند موجي را در كشور برانگيزانند. درواقع در همان حال كه نفوذ اقتصادي غرب، بازاريان را در قالب طبقات متوسط متشكل ميكرد، روشنفكران به عنوان يك قشر كوچك ولي پويا به اين باور رسيدند كه بايد زنجيرهاي استبداد سلطنتي، جزم انديشي ديني و امپرياليسم خارجي را با سه كليد مشكل گشا (مشروطيت، سكولاريسم و ملي گرايي ) از دست و پاي ايرانيان بازكنند. البته اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه راهكارهاي اين روشنفكران به مانند هدفهايشان يكسان نبود و به همين سبب و البته پارهاي دلايل ديگر چون التقاط گري و عدم انسجام فكري و ناتواني در درك شرايط خاص ايران يا تطبيق واقعيات موجود نتوانستند موفقيت فوق العادهاي بيابند.
روحانيان و روشنفكران مذهبي به سان سيدجمال الدين اسدآبادي، بنيانگذار انديشه پان اسلاميسم، شيخهادي نجم آبادي، عضو فعال انجمن پان اسلاميتهران، كسي كه به اعتقاد بسياري فراهم كننده بيداري ايران و نهضت اسلام بود و ميرزا محمد حسين نائيني، نويسنده مهمترين و منظمترين كتاب پيرامون مشروطه، نيز درجهت تعامل و نزديكي سنت و مدرنيته به كوشش پرداختند و آرايي را درخصوص تطبيق دين اسلام با خردورزي و علم، ناسيوناليسم با برادري ديني، همسويي دين و سياست و تمايز تقليد از اقتباس مطرح كردند كه بعدها افرادي چون شكيب ارسلان، رشيدرضا و ابن باديس در جهان اسلام آن را دنبال كردند. ظاهرا روشنفكران مذهبي از روشنفكران تحصيلكرده غرب موفق تر بودند، زيرا سابقه فعاليت و نظريه پردازي فقها در امور سياسي ميتوانست روحانيت را در تطبيق آراي ديني با خواستههاي زمان ياري دهد. البته در اين ميان رابطه سنتي مجتهدان و مقلدان و همچنين خوش چهره بودن علما در چالش با حاكميت را نبايد فراموش كرد.
بايسته است ياد شود، مجموعه عواملي ديگر نيز باعث وزش نسيم اصلاحات شد، عواملي چون تاثير حضور استعمار، انسجام اجتماعي در قالب شكل گيري طبقات نوين، اشاعه افكار نو و درخواست استمرار تغييرات. در اين ميان نبايد از كنار قيام تنباكو كه در جريان آن گروه هايي از سنت گرايان و نوگرايان دست در دست يكديگر نهاده و با واگذاري امتيازهاي كلان اقتصادي به سرمايه داران غربي به مخالفت برخاسته و سبب شدند رژيم خودكامه شكست را پذيرا شود به آساني گذر كرد، زيرا اين جنبش عظيم اسباب تقويت اراده ملي را فراهم آورد. درحقيقت رشد شهرنشيني و تجارت و به دنبال آن ايجاد اقشار همبسته (اصناف، تجار و شهروندان) كه دشمني مشترك (دولت) و هدفي مشترك (آزادي) داشتند موجب شد تا در نخستين رويارويي با حكومت در قيام تنباكو، رمز پيروزي يعني وحدت كلمه و همبستگي ملي شناخته شود و بورژوازي نوپا با احساس خوش غلبه بر استبداد دست به ادامه كار اصلاح زند تا بتواند در جايي از هرم اجتماعي و نظام سياسي و مالي كشور آرام گيرد. در حقيقت، نتيجه نهايي تمام اين حركات اصلاحي و برآيند تمام تقابلها و تعاملهاي سنت گرايان و نوگرايان و به ويژه جنبش تنباكو درك همبستگي ملي و رمز پيروزي بود و دستاوردهاي مهمي نظير قتل ناصرالدين شاه خودكامه، ايجاد انجمن هاي مخفي و پيوند مشاركتي بازرگانان، روحانيان و روشنفكران و شتاب بسيار بخشيدن به گام هاي اصلاحات را در پي داشت تا حدي كه فرياد مشروطه خواهي سرداده شد كه البته بحث و بررسي آن خود مجالي ديگر ميطلبد.
منابع و ماخذ
1- آبراهاميان، يرواند; ايران بين دو انقلاب، درآمدي بر جامعه شناسي سياسي ايران معاصر; ترجمه احمد گل محمدي و محمد ابراهيم فتاحي وليلايي، چاپ پنجم، تهران: نشر ني، 1379
2- آجوداني، ماشا» الله; يا مرگ يا تجدد; تهران: اختران، 1383
3- آدميت، فريدون; اميركبير و ايران; تهران: خوارزمي، 2535
4- اقبال، عباس; ميرزا تقي خان اميركبير; تهران: طوس، 1355
5- الگار، حامد; دين و دولت در ايران، نقش علما در دوره قاجار; ترجمه ابوالقاسم سري، چاپ دوم، تهران: توس 1369
6- الگار، حامد; نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت; ترجمه ابوالقاسم سري، چاپ دوم، تهران: توس، 1359
7- جهانبگلو، رامين; ايران و مدرنيته; تهران: گفتار، 1380
8- حائري، عبدالهادي; تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق; چاپ سوم، تهران اميركبير، 1381
9- زرشناس، شهريار; تاملاتي درباره روشنفكري در ايران; تهران: برگ، 1373
10- زيباكلام، صادق; سنت و مدرنيته، ريشه يابي علل ناكامياصلاحات و نوسازي سياسي در ايران عصر قاجار، تهران: روزنه، 1377
11- زيبا كلام، صادق; ما چگونه ما شديم، ريشه يابي علل عقبماندگي در ايران; چاپ چهاردهم، تهران: روزنه، 1385
12- شميم، علياصغر; ايران در دوره سلطنت قاجار; چاپ دهم، تهران: مدبر، بي تا
13- فراستخواه، مقصود; سرآغاز نوانديشي معاصر; تهران: شركت سهاميانتشار، 1374
14- فوران، جان; مقاومت شكننده، تاريخ تحولات اجتماعي ايران از سال 1500 ميلادي مطابق با 879 شمسي تا انقلاب; ترجمه احمد تدين، تهران: خدمات فرهنگي رسا، 1377
15- كرماني، ناظم الاسلام; تاريخ بيداري ايرانيان; چاپ ششم، تهران: اميركبير، 1381
16- كسروي، احمد; تاريخ مشروطه ايران; جلد اول، چاپ شانزدهم، تهران: امير كبير، 1363
17- گيلاني، سورنا; «نوگرايي و اصلاح طلبي در عصر قاجار»; روزنامه سرمايه، شماره 220، ص8
18- مشعوف، حميد; وزارت و وزيران اعظم در دوره قاجار، جلد اول: بجنورد: دانشگاه آزاد اسلامي، 1383
18- نعمتي ليمايي، امير; «گسترش بيبرنامه انديشه اصلاحگري در دوره قاجار، گفت وگو با دكتر حميد مشعوف»; روزنامه سرمايه، شماره 220، ص8
19- ورهرام، غلامرضا; نظام سياسي و سازمانهاي اجتماعي ايران در عصر قاجار; تهران: معين، 1385
يکشنبه 21 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[مشاهده در: www.mardomsalari.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 653]
-
گوناگون
پربازدیدترینها