واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: اولین موج بیداری اسلامی نوگرا از طهطاوی در مصر و خیر الدین پاشا تونسی در تونس آغاز می شود. طهطاوی اندیشهٔ خود را بر این محور استوار می کند که مسلمانان برای ترقی چاره ای جز دستیابی به علم اروپایی ندارند.[۳]
اعراب، چون ایرانیان، از زمانی که با دولت های اروپایی آشنا شدند، به عمق عقب ماندگی خود و توسعه و پیشرفت اروپایی ها پی بردند. تاکنون راه حلهای متعددی برای جبران این عقب ماندگی ارائه شده است که یکی از آن ها بازگشت به اسلام به مثابهٔ دین و تمدن است.[۱] بر اساس نوع پاسخ های داده شده به علل عقب ماندگی، آن ها را به چهار گرایش تقسیم می کنیم. تذکر این نکته ضروری است که این تقسیم بندی پاسخ هایی است که در گفتمان بیداری اسلامی از سوی اندیشمندان عرب مطرح شده و نتیجتاً نسیونالیسم، سوسیالیسم و ایدئولوژیهایی از این قبیل را پوشش نمی دهد.
این گرایشها عبارت اند از:
الف) تمدن گرا ـ عرب گرا؛
ب) تمدن گرا ـ اسلام گرا؛
ج) اسلام گرایی سنتی؛
د) اصول گرایی اسلامی.
بر اساس تقسیم بندی فوق، طهطاوی و خیر الدین تونسی[۲] از اندیشمندان عمدهٔ گرایش اول؛ سید جمال الدین اسد آبادی و تا حدودی محمد عبده از متفکران گرایش دوم؛ رشید رضا از سخن گویان اصلی گرایش سوم؛ حسن البنا و سید قطب و اخوان المسلمین از فعالان گرایش چهارم اند.
به لحاظ تاریخی، هر چه به زمان حاضر نزدیک می شویم، گرایش های اسلامی اصول گرا بر دیگر جریان های فکری غالب شده، آن ها را به حاشیه می راند؛ جهت گیری ضد غربی آن تشدید می شود، ویژگی مبارزه جویانهٔ آن آشکار تر می شود، و از دولت های حاکم در جوامع اسلامی فاصله می گیرد، اندیشه های سلفیه در آن ها قوت گرفته و از یک حرکت فکری به یک جنبش توده ای و سیاسی تبدیل می شود. در جریان این تحولات مسئله مهم، شکست اندیشه های قبلی است که موجب شکل گیری اندیشه های اصول گرا شده است.
الف) گرایش تمدن گرا ـ عرب گرا
اولین موج بیداری اسلامی نوگرا از طهطاوی در مصر و خیر الدین پاشا تونسی در تونس آغاز می شود. طهطاوی اندیشهٔ خود را بر این محور استوار می کند که مسلمانان برای ترقی چاره ای جز دستیابی به علم اروپایی ندارند.[۳]
طهطاوی با ستایشی فراوان از اروپا یاد می کند و نهادهای سیاسی آن را تحسین می کند. وی اصولاً از غرب و عامل استعمار به عنوان عامل عقب ماندگی جوامع اسلامی غافل است. اما در پاسخ به این که چرا گرایش وی را گرایش تمدن گرا ـ عرب گرا می نامیم، باید گفت که طهطاوی در اندیشهٔ ترقی اعراب و به طور محدودتر مصر است.
خیرالدین تونسی از طهطاوی هم فراتر می رود؛ هر چند که بنیاد های اصلی اندیشهٔ وی نیز همانند طهطاوی است. او نظرش را بر دو استدلال متکی کرد: نخست آن که فقه اسلامی اجرای اصلاحات برای تقویت و بهبود زندگی اقتصادی و فرهنگی را قدغن نمی کند و دوم آن که از آن جا که تمدن اروپا بیشتر بر پایهٔ چیزهایی قرار دارد که اسلام در گذشته به آن داده است، این وظیفهٔ مسلمانان است که آن را بازگردانند.[۴]
به طور کلی، می توان گفت که گرایش تمدن گرا ـ عرب گرا دارای ویژگی های زیر بود:[۵]
۱) اصالت و برتری تمدن غرب را پذیرفته بود و مسلمانان را دارای این توانایی می دانست که در کسب فناوری و تمدن غربی موفق اند، زیرا علم غربی را همان علوم اسلامی می پنداشتند.
۲) هر دو نمایندهٔ برجسته این گرایش از مقامات دولتی بود و اخذ تمدن و نهاد ها و فناوری غربی و ترقی مسلمانان را وظیفهٔ دولت به شمار می آورند. به همین سبب اصولاً حرکت آنان یک جنبش توده ای سیاسی نیست و ملت نیز مخاطب اول آنان نیست.
۳) روش و منش آنان اصلاح گراست و به دنبال اصلاح نهادهای سیاسی ـ اجتماعی جوامع خود با استفاده از تجارب و نهاد های اروپایی اند.
۴) این گروه اصولاً به احتمال تضاد اسلام و تمدن اروپایی نمی اندیشند، زیرا آنان یقین دارند که اساساً تمدن اروپایی بر گرفته از اسلام و علوم اروپایی ترجمهٔ علوم اسلامی پیشین است. بنابر این، هدف آنان تعیین معیاری بود که در اخذ تمدن از اروپا به کار آید» و «از نظر آنان تنها بهسازی «نهاد های غیر دینی» ضرورت داشت.
۵) آنان اندیشهٔ وحدت امت اسلام را ندارند. نگرش آنان کاملاً محدود به وطن خود است و حتی زمانی که از وطن عربی هم سخن می گویند، مرادشان همهٔ ممالک عرب زبان نیست، بلکه دقیقاً منظور مشخصی دارند که برای نمونه طهطاوی وطن عربی را مصر می داند.
ب) گرایش تمدن گرا ـ اسلام گرا
بین این گرایش و گرایش اول اشتراکاتی وجود دارد. در واقع نسل دوم از منادیان بیداری اسلامی را می توان «تمدن گرا ـ اسلام گرا» نامید که چهرهٔ بارز آن سید جمال الدین اسد آبادی و شیخ محمد عبده است. با این تفاوت که سید جمال به نسل اول نزدیک تر است و عبده به نسل سنت گرای پس از خود نزدیک تر است. باید گفت که اصلاحگری سید جمال ابعادی مختلف دارد، اما روح اصلی اصلاح گری سید جمال در جهان اسلام «تجدد» است. سید به دنبال این است که جهان اسلام و مسلمانان را با دوران جدید، ویژگی ها و عوامل شکل گیری آن آشنا کند و شرایطی را فراهم کند که مسلمانان نیز در این دنیای جدید و تمدن آن سهمی به دست آورند و با اتکا بر عناصر اصلی آن یعنی علم و عقل و دیگر عناصر آن از جمله نهاد های سیاسی دموکراتیک بر قدرت خود بیفزایند. شاید از این منظر بتوان گفت که دغدغهٔ اصلی سید دغدغهٔ هویتی نیست، بلکه این است که چگونه می توان به جهان اسلام قدرت بخشید. به اعتقاد سید، تمدن جدید و مدرن غرب، بر اساس اصول اسلامی پدید آمده است؛ در این جا سید جمال، بر خلاف عرب گرایان تمدن گرا، بر دو فرض اساسی تأکید می کرد: نخست نقش ناگزیر دین در زندگی ملت ها و دوم، نیاز به نهاد های جدید و مهارت های فنی برای برآوردن خواست های زندگی جدید.[۶]
دو هدف اصلی سید جمال، یعنی تحقق وحدت اسلامی و مبارزه با سلطهٔ غرب، از نقاط تمایز اندیشهٔ وی از نحلهٔ تمدن گرایان عرب گرا بود. در نظر سید جمال، جهان اسلام کلیتی یکپارچه بود که در صورت انسجام و وحدت آن، مسلمانان می توانستند در مقابل سلطهٔ اروپا مقاومت کنند. درک سید از اروپا و رفتار آن، بسیار عمیق تر از نحلهٔ پیشین بود. اگر چه سید تمدن و ترقی اروپا در علم و صنعت را به رسمیت می شناخت، ولی به سلطهٔ آن در جهان اسلام هم حساسیت بسیاری داشت و در نتیجه بخش عمدهٔ توان خود را صرف مبارزه با آن کرد که در این مبارزه گاه مخاطبان وی دولتهای اسلامی بودند و گاه ملل اسلامی و همین امر موجب شد که حرکت سیاسی جنبهٔ یک جنبش سیاسی و توده ای را نیز به خود گرفته و از اندیشه های صرفاً اصلاحی نحلهٔ پیشین فراتر رود و حتی در مورد ایران، جنبهٔ انقلابی گرفت و علما و ملت را به انقلاب علیه استبداد ناصر الدین شاه فراخواند و در عثمانی نیز در نهایت موجب مخالفت سلطان عثمانی و احتمالاً مرگ وی به دست عوامل باب عالی شد. نکتهٔ اساسی دیگر اندیشه های نوگرایانه سید جمال این بود که در عین این که آشکارا مسلمانان را به مقاومت در برابر سلطهٔ اروپا بر سرزمین های اسلامی تحریک می کرد، با تأکید بر اقتباس از دستاورد های علمی و صنعتی غرب، تقلید از غرب را رد می کرد. به همین علت هم از روند موجود در جوامع اسلامی انتقاد می کرد.[۷]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 412]