واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: مصطفي ميرسليم ضرورت فرهنگ محوري
خبرگزاري فارس: به دستور امام(ره) ستاد انقلاب فرهنگي تشكيل شد كه گرچه بيشتر درگير مسائل اجرايي و مشكلات روزمره و مديريت وزارتخانههاي آموزش عالي، آموزش و پرورش و ارشاد شد اما در اصل بايد براي پاكسازي آثار منفي فرهنگي دوران طاغوت با برنامهريزي ميان مدت اقدام ميكرد و به ترسيم وضع مطلوب فرهنگي جامعه ايراني در بلندمدت ميپرداخت.
1- اولويت موضوعي فرهنگ
با پيروزي انقلاب اسلامي آثار ظاهري طاغوت محو شد. حكومت ستمشاهي فرو ريخت، هرجا عكسي و مجسمهاي و نشانهاي از شاه بود پاكسازي شد؛ اما آثار فرهنگي دوران قبل از انقلاب اسلامي، كه ريشه در جان افراد داشت و به صورت عادات زشت و اخلاق ناشايست نسل اندر نسل تثبيت شده بود، پابرجا بود. زدودن آن آثار فرهنگي عميق مستلزم شناخت ابعاد و اشكال فرهنگ طاغوتي و چگونگي رسوخ آن در گذر قرنها، در روحيه ايرانيان است.
بدان منظور و براي تحقق آرمانهاي انقلاب اسلامي، به دستور مرحوم امام قدسسره، ستاد انقلاب فرهنگي تشكيل شد كه گرچه بيشتر درگير مسائل اجرايي و مشكلات روزمره و مديريت وزارتخانههاي آموزش عالي، آموزش و پرورش و ارشاد شد اما در اصل بايد براي پاكسازي آثار منفي فرهنگي دوران طاغوت با برنامهريزي ميان مدت اقدام ميكرد و به ترسيم وضع مطلوب فرهنگي جامعه ايراني در بلندمدت ميپرداخت و از طريق وزارتخانهها و دستگاههاي اجرايي به فراهم آوردن مقدمات و امكانات مورد نياز براي نيل به وضع مطلوب مبادرت ميورزيد و با زمانبندي مشخصي به طراحي اقدامات ضروري اهتمام ميكرد.
اين كارهاي اساسي حتي پس از تشكيل شوراي عالي انقلاب فرهنگي نيز پيشرفت چنداني نكرد و حتي نظارت بر روند جريانات فرهنگي و ارزيابي آثار فعاليتهاي برنامهريزي شده دولت در زمينه فرهنگ، براي تحليل و نقادي و اعمال اصلاحات مستمر، تحت شعاع همان امور مديريتي در وزارتخانهها و دستگاههاي اجرايي قرار گرفت. تذكرات موكد مقام معظم رهبري نيز كه همه ساله در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي تجديد ميشد، برنامه اجرايي مدون پيدا نميكرد تا عملياتي شود و بر زندگي فرهنگي جامعه ايراني پس از پيروزي انقلاب اسلامي و قوام بخشيدن بدان بر مبناي الگوهاي اسلامي موثر واقع شود. معظمله، حتي براي فهماندن اهميت مطلب و ترغيب به كوشش متعهدانه و همه جانبه اصلاحاتي نظير شبيخون فرهنگي را به كار بردند تا مسئولان را متوجه خطراتي كه از ناحيه بيگانگان، جامعه ما را تهديد ميكرد كنند و از غفلتزدگي برهانند تا وارد صحنه سازماندهي دورانديشانه و همه جانبه عمل صالح شوند؛ بعدها نام آن را نيز مهندسي فرهنگي نهادندكه به حق واژه مناسبي براي فهماندن گستردگي ابعاد آيندهنگري و سياستگذاري و تدوين راهبرد و برنامهريزي و طراحي و مديريت در زمينه فرهنگ است.
2- شناخت ظرفيتها و قابليتها و مزيتهاي نسبي
بسياري ميپندارند مهمترين مزيت نسبي و سرمايه ملي جمهوري اسلامي ايران نفت و گاز است. البته اين دو منبع خدادادي بسيار مهماند و بهرهبرداري اصولي و صحيح از آنها، بايد تا دير نشده در صدر تحولات اقتصادي و زيربنايي كشور منظور شود. اين دو محصول، به عنوان ماده اوليهاي كه منشا اشتغال مفيد براي توليد كالاهاي باداوم و رفع نيازهاي حقيقي بشر براي هزاران سال ميتواند بشود، بايد به عنوان منبع تامين نيرو و سوخت به كار روند، البته متاسفانه به سبب يارانه هنگفتي كه بدانها تعلق گرفته به شدت آلوده به اسرافاند، اما سرمايه اصلي ما، مهمتر از آن منابع زيرزميني خدادادي، نيروي انساني است. نيروي انساني كه در فضاي مهم از ارزشهاي اسلامي، نه تنها نظام ما را به منتهاي مطلوبش ميتواند ارتقا دهد، بلكه ميتواند الهامبخش ساير جوامع و بنابراين هدايتكننده بشريت بشود.
3- كشف استعداد
اگر نسبت به چنان اهميتي وجدان پيدا كنيم بلافاصله اين نكته مطرح ميشود كه براي امر ضروري شناخت استعدادها چگونه خود را آماده كردهايم. آنها كه در جهان در اين باره موشكفانانه عمل ميكنند، از پيش از تولد كودكان دقت ميكنند و مراقبتهاي لازم را به كار ميبندند چه رسد به دوران شيرخوارگي و طفوليت و قبل از آمادگي براي تحصيلات ابتدايي. در مدارس ما، حوصلهاي براي اين وظيفه ظريف وجود ندارد. اغلب مديران مدارس گرفتار روزمرگيهايند و بيشتر آموزگاران در تامين معيشت خانواده خود درماندهاند. چگونه ميتوانند كشف استعداد كنند به ويژه كه بنا به اعتقاد كاذبي كه بعد از پيروزي انقلاب شكل گرفته، اوليا مدارس را از همه لحاظ كافي تلقي ميكنند و تقريبا هيچ نوع همكاري موثري بين اوليا و مربيان وجود ندارد؛ در نتيجه پدران و مادران نيز از قابليتها و ظرفيتها و استعدادهاي فرزندانشان بيخبر ميمانند و تنها دلخوشي آنها اين است كه تعطيلات تابستاني سپري شده و بچهها روانه مدرسه شوند و بار گراني كه به دوش خانواده است سبك شود. اين طرز تفكر و رفتار هيچ مناسبتي با ضرورت كشف استعداد و در نتيجه قدرشناسي آن ندارد. خوشحالي پدران و مادران و آموزگاران و مديران و دانشآموزان موقعي ظاهر ميشود كه به دنبال برخي مسابقات سراسري (كه با الگو گرفتن از بيگانگان، المپياد ناميده شده است) آن استعدادها در سالهاي انتهايي دبيرستان يا در دانشگاه كشف ميشود و در واقع بهتر است بگوييم معرفي ميشود تا طعمه دشمنان ما و در بهترين حالت كارگزار رقباي ما بشوند و ما هم با بيتوجهي از كنار آن ميگذريم و به اين اكتفا ميكنيم كه از نرخ فرار مغزها در كشورمان متعجبيم. كشف استعدادها بدان صورت كه حق است و نه بدين صورت كه باطل است، اولين گامي است كه بايد در زمينه مهندسي فرهنگي برداريم.
4- فرهنگ عمومي
همه اعضاي جامعه براساس نظام اجتماعي، عناصر فعال و موثر صحنه مهندسي فرهنگياند به شرط آن كه نظم را بر خود حاكم كرده باشند و اين موضوعي است كه براي تلقين درجه اهميت آن چند سال پيش مقام معظم رهبري در پيام نوروزي خود، يك سال را با آن نامگذاري كردند. در وصيت امام علي عليهالسلام بر دو ركن تاكيد شده تقوا و نظم. اگر نيك بنگريم و به عمق معناي تقوا توجه كنيم، پي ميبريم كه تقوا نيز نوعي نظم اعتقادي و فكري است كه محورهاي آن را شارع مقدس تعيين فرموده؛ بايدها و نبايدها، معروف و منكر، ثواب و گناه و... اينها همه دستهبنديهائيست كه نظام اعتقادي ما را معرفي ميكند و نتيجه آن بايد در نظم زندگي فردي و اجتماعي ما ظاهر شود. چوب بينظمي را در مواردي ميخوريم كه رتبه اول منفي را در دنيا كسب كردهايم: مقدار نسبي كشته و مجروح تصادفات رانندگي، تعداد نسبي پروندههاي تخلف اداري و انحرافات اقتصادي، تعداد نسبي ناهنجاريهاي اجتماعي و... ما با اين بينظمي نميتوانيم مدعي الگو بودن در مسلماني و به طريق اولي الهامبخش بودن به نام شيعه علي باشيم. آموزش عمومي كه از طريق رسانههاي جمعي انجام ميگيرد كمتر به اين وظيفه خود متعهدانه نگريسته و بيشتر در صدد جلب مخاطب بوده ولو با ابزار اشاعه بداخلاقي و بدآموزشي به جاي سامان دادن به انضباط در جامعه. هنوز اغلب ميپندارند خروج از نوبت و صف و انضباط و نظم و نيز به كارگيري دروغ و دغل و تقلب نوعي زرنگي است. آنچه توليد كالاي هنري است و هر چه آگاهيرساني است بايد حول محور آموزش عمومي براي ارتقاي فرهنگ احترام به قانون و مراعات نظم شكل گيرد.
5- فرهنگ سياسي
از ميان تغييرات بنيادي ناشي از انقلاب اسلامي، تحول نظام سياسي كشور از سلطنت موروثي به جمهوري بود. موفقيت نظام جمهوري در مشاركت مردم است كه در اداره امور كشور به دست نمايندگان مردم يا منتخبان آن نمايندگان متبلور ميشود. چنان مشاركت و انتخابي نيازمند آگاهي سياسي براي مردم و آموزش و تجربه سياسي براي منتخبان آنها و مسئولان و مديران اجرايي كشور است. در فقدان آموزش و آگاهي سياسي، مردم و مسئولان بيشتر با اتكا به احساسات رفتار ميكنند كه نوعي عقبگرد از لحاظ مديريت كشور محسوب ميشود. داوطلبان نمايندگي در مجلس يا شوراها و مسئولاني كه از مجلس رأي اعتماد ميگيرند و معاونان و مشاورانشان، همه بايد با منطق كارشناسي و بدون دستي يازيدن به عوام فريبي جلب راي كنند و سپس فعاليتي صادقانه و انتقادپذير داشته باشند. صداقت سياسي و انتقادپذيري خودبهخود حاصل نميشود. آموزش و تمرين جمعي نياز دارد و بهترين جايگاه آن تشكلهاي سياسي داراي اساسنامه و مرامنامه و متكي به تصميمگيري راهبردي در مجامع عمومي است. اعتقاد به مشاركت مردم در مسئولاني قوي است كه خود در زمينه مشاركت درون تشكيلاتي آموزشي ديده و امتحان پس داده و فهميده باشند در چه موقعي و در چه جايي، چگونه بايد از چه افرادي ياري بطلبند و مفهوم پذيرش مسئوليت متعهدانه، ايفاي وظيفه صادقانه و پاسخگويي مخلصانه، براي آنها به دنبال آموزش و سپس كسب تجربه توام با مراقبت اهل ذكر، در وجودشان عجين شده باشد. تا مردم آگاهي سياسي لازم را كسب نكنند و مسئولان آموزش ديده و با تجربه در زمينه مديريت سياسي وارد صحنه نشوند راه نجاتي براي نظام جمهوري متصور نيست. فرهنگ مشاركت با چنان آموزش و آگاهي سياسي قوام مييابد و ارزش حقيقي تشكلهاي سياسي وابسته به همتي است كه آنها در زمينه رشد آگاهي سياسي مردم و آموزش سياسي مديران نشان ميدهند.
......................................................................
منبع: ماهنامه ذكر، شماره 28
يکشنبه 21 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 72]