واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: مرتضي پورصمدي: به حتم عكسهايم تحت تاثير سينما است
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و هنر - هنرهاي تجسمي
امروز آخرين روز نمايشگاه عكسهاي مرتضي پورصمدي با عنوان به ياد «محسن رسولاف» در نگارخانه دي است، عكسهايي كه زندگي اقوام ايراني را از دريچهاي تازه به تصوير كشيدهاند.
به گزارش بخش تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، فيلمبرداري كه سينما و تلويزيون اين سرزمين تصاوير نابي را از دريچه دوربين او به يادگار دارد، پس از ٣٣ سال عكاسي حرفهاي و ٣٣ سال روزهي نشان دادن آثارش، نخستين نمايشگاه انفراديش را برپا كرده است.
مرتضي پورصمدي فيلمبردار ٢٦ قسمت مجموعه مستندهاي «كودكان سرزمين ايران» با كارگرداني ناصر تقوايي، ابراهيم مختاري، اصلاني و ... كه فيلمبردار فيلمهاي سينمايي «هويت» حاتميكيا، «گيلانه» بنياعتماد، «اقليما» عسگرپور، «تهران ٧ صبح» شهاب رضويان، «دوزخ برزخ بهشت» بيژن ميرباقري ... و قريب به ١٥٠ مستند را در كارنامه دارد، در هفت روز گذشته و براي نخستينبار ٤٥ قطعه عكسهايش را كه تا به حال جز ٥-4 نفر كسي آن را نديده بود و تاريخي از ٢٣ سال قبلتر تا ١٤ سال قبل اقوام اين ديار را روايت ميكند را به تماشاي عموم گذاشت؛ آنهم به ياد محسن رسولاف عكاس جوان و نوجويي كه ٥٠ روز پيش در اثر سانحه سقوط هواپيما، پرواز كرد.
پورصمدي خود در اينباره ميگويد:« سه سال پيش محسن را در يك پروژه مستند شناختم و در هنگامه ساخت فيلم «آتش سبز»، سه ماه با او كه عكاس فيلم بود هماتاق شدم و در اين يكسال اخير، هفتهاي نبود كه نبينمش. شده بود پسرم.»
پورصمدي معتقد است: «رسولاف عكاس هوشمندي بود. روح پرهيجان و پرشتابش در كالبد نحيف و لاغرش نميگنجيد. عطش آموختن داشت و مثل عكسهايش صريح بود. سليقه او را ميتوانيد در عكسهاي سياه و سفيدي كه در اين نمايشگاه به تماشا گذاشتهام ببينيد. اين عكسها را او بسيار دوست ميداشت و به احترام او و گراميداشت ياد او، خيلي پيش از آنكه فكرش را ميكردم نخستين نمايشگاه عكس را برپا كردم.»
در اين نمايشگاه ٢٠ قطعه عكس سياه و سفيد و ٢٥ قطعه عكس رنگي به روي ديوار است عكسهايي كه هريك همچون پلان سكانسهاي هويتگرايانه قصه ميگويند و چنين به نظر ميرسد كه بيش از همه بيدار بازگفتن درونيات آدمهايي هستند كه در پس لباسهاي رنگين عشايري، رنجورند.
كادرهاي پورصمدي بيش از همه مخاطب را به ياد قابهاي سينمايي مياندازند، او ميگويد: «به حتم عكسهايم تحتتأثير سينمايند. به همين دليل بيشتر كادرها را افقي ميبينم و گاه براي فرار از اين موضوع به خودم نهيب ميزنم تا كادرهاي عمودي را هم دريابم ،هرچند كه جهان ما جهان افقيست تا عمودي.»
عكس تكدرخت سبز روي تپه، تو را به «خانه دوست كجاست » و« زندگي و ديگر هيچ» عباس كيارستمي ميبرد و پنجره كوچك ميان ديوار گلي بلند، ذهن نو را همسفر «گاو» مهرجويي ميكند.
پورصمدي هم مثل بسياري از عكاسان، عكسهاي سياه و سفيد را ميپسندد و صداقت و بيآلايشي آن را «سند» ميداند: «عكسهاي رنگي را هم تنها به اين خاطر گذاشتهام كه بيننده تهران زده، ترافيكزده، دودخورده، واريتهاي از اقوام سرزمينش را ببيند و با قابهاي من در كوچه فرعيهاي كمتر ديده شده ايران سفر كنند.»
اشاره پورصمدي به مجموعه ٦ هزار قطعهاي عكس او از ٢٣ سال زندگي عشاير ايران است كه محسن رسولاف با آگاهي از اهميت قوم و بومنگاري، اهميت تاريخي و ماندگاري آن در پي ساماندهي و انتشار آنها بود:« ٢٥ سال تصويربردار تلويزيون بودم اما دو تا ناهار در جامجم نخوردم. هرروز در گوشهاي از ايران بودم و اكنون بعد اين همه سال عكاسي به اين نتيجه رسيدم كه گاه بخت با من يار بوده تا به موقع در جاهايي باشم تا لحظه و تاريخ را ثبت كنم زيرا تغييرات با ضرباهنگ تندش منتظر عكاس نميماند.»
او به عكسي اشاره ميكند كه راهي روستايي در كمركش كوه را مربوط به ٢٣ سال قبل ثبت كرده و گوسفندان و چوپان از آن عبور ميكنند ميگويد: «امروز اينجا آسفالت كچلي زمين را پوشانده و تير چراغ برق، كادرت را از نفس مياندازد و آن را به دونيم ميكند.
بينندهاي كه پاي به اين نمايشگاه بگذارد بيگمان مبهوت برق نگاه آدمهايي ميشود كه در عكسهاي فيگوراتيو تو را ميبلعيد. نگاههايي كه بيش از همه لبريز رنج و حسرتاند و البته در معدود چهرهها نيز اميد سوسو ميزند به خصوص آن پيرمرد بشاش آبله گون كه صورتش بيش از آنكه گوشت داشته باشد رگهاي ورقلمبيده و لك دارد و آن دخترك كه دست به زير چانه، چشمان درشتش را خيره به فردا كرده است.
«زنان» نيز محور عكسهاي اين نمايشگاه هستند «بعد از آخرين عصر يخبندان، مردان در پي شكار رفتند تا شكم خانواده را سير كنند و زنان با اختراع كشاورزي و اهليكردن حيوانات، تمدن ساختند. به گمانم هنوز هم همينطور است. در عكسهايم پيداست كه زنان كوچه پس كوچههاي ايران زندگي خانواده خود را بر دوش ميكشند.«
پاي كه از «دي» بيرون ميگذاري، تصاوير عكسها در ذهنت رژه ميروند و تو را به درد ميآورند. چه به روز بوم گرايي و اصالتهاي ايراني ميآيد و پورصمدي ميگويد: «جاده و ماشين و هزاران خواسته روي صفحه تلويزيون، توسعه ناقص پرشتابي را به جاي جاي ايران ميبرند كه از شهرهاي ما يك ده بدقواره ساخته است. زندگي امروز ما به هيچ چيز شبيه نيست نه ديروز اصيل خودمان و نه غرب پس از رنسانس و غربي كه از هجوم مدرنيته خواستيم آنگونه باشيم. معماري غلط، شهرهاي بدتركيب، بافتها و قومهايي كه نابود شدهاند و ميشوند، همه و همه هويت ما را به مخاطره انداختهاند، دست و پا ميزنيم ميان ديروز و صنعتيشدن درحالي كه دچار بحران شديد هويتيم. عكسهاي من اين دردها را فرياد ميزنند.»
انتهاي پيام
جمعه 19 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 281]