پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851349001
آخرين سخنراني دكتر بهروز هاديزنوز در دانشكده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبايي و در روز بازنشستگي؛اقتصاددانان آماج حملات ناروا قرار ميگيرند
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: آخرين سخنراني دكتر بهروز هاديزنوز در دانشكده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبايي و در روز بازنشستگي؛اقتصاددانان آماج حملات ناروا قرار ميگيرند
گروه اقتصاد : امروزه يكبار ديگر شاهد تجديد حيات ديدگاههايي هستيم كه ميخواهد دانشگاهها را از گرايشهاي تحولخواه و ارزشهاي دموكراتيكي كه علوم انساني و اجتماعي حامل آنها است، پاك سازد. دوران غريبي شده است؛ مخصوصا براي عرصههاي علمي، پژوهشي و فرهنگي. بهطور حتم حالا ديگر همه شهروندان شنيدهاند كه در چند وقت گذشته بسياري از بزرگان دانش از روي اجبار به بازنشستگي پناه بردهاند و دانشگاه از اين منظر يكي از بدترين روزهاي خود را سپري ميكند. البته حالا اين توفيق اجباري به دانشكدههاي اقتصادي نيز رسيده است و قبل از همه جا دانشكده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبايي با گروهي از اساتيد خود خداحافظي كرده است. طي چند روز گذشته بيش از 9 نفر از اساتيد برجسته اقتصاد در اين دانشگاه توفيق اجباري بازنشستگي را به جان خريدهاند.
دانشگاه علامه طباطبايي اما در سه سال گذشته به دليل آنكه گروهي از اساتيد آن از منتقدان اقتصادي دولت نهم بودهاند بيش از هر زمان ديگري نامي آشنا دارد و از همين رو گروهي بر اين باورند بازنشستگي آنان هر چند كه از روي تقاضاي اين اساتيد بوده است اما در نهايت اعتراضي به رفتار آموزش عالي محسوب ميشود. اين موضوع را دانشجويان اقتصاد دانشگاه علامه تاييد ميكنند و برخي از آگاهان اقتصادي نيز از آن سخن ميگويند. البته اساتيد اقتصاد و آخرين نفرات بازنشستهشده از جريان علمي كشور سعي بر آن دارند از رسانهاي شدن اين نوع بازنشستگي پرهيز كنند اما با اين وجود بايد پرسيد كه چگونه رفتاري جاري است كه اساتيد اقتصاد خداحافظي از دانشگاه را به ماندن ترجيح ميدهند؟
| سلام بر شما، سلامي چو بوي خوش آشنايي. حضور اين جمع با شكوه از همكاران ارجمند، دانشجويان عزيز و دوستان و بستگان حكايت از آن دارد كه همه ما در يك شبكه وسيع و بههمتنيده اجتماعي از خادمان عرصه آموزش و پژوهش و ارزشهاي علمي جامعه دانشگاهي حمايت ميكنيم. اين باعث دلگرمي و اميدواري است. من از حضور فرد فرد شما در اينجا صميمانه سپاسگزاري ميكنم.
از دوستان ارجمندي كه زحمت بر پايي اين مراسم باشكوه را به خاطر بزرگداشت يك عمر تلاش عزيزان در راه تربيت نسل جوان و پيشبرد علم در ميهن عزيزمان ايران، بر خود هموار كردهاند تشكر ميكنم و دست تكتك آنان را ميفشارم. از همسر عزيزم كه همواره مشوق من براي كسب مدارج علمي بالاتر بوده و يك عمر با خوشرويي و بردباري مطالعه خستهكننده مرا در منزل تحمل كرده و خود علاوه بر تدريس در دبيرستان فرزانگان امر مهم تربيت فرزندان و تمشيت امور منزل را بر عهده گرفته است از صميم قلب تشكر ميكنم.
من پس از 6 سال اشتغال در خدمات دولتي در سال 1356 وارد خدمات دانشگاهي شدم. اكنون كه بيش از 30 سال از آن زمان ميگذرد، با مرور اين دوران طولاني از عمر خود ميبينم وقايع تلخ و شيرين بسياري را پشت سر گذاشتهام. در اين فرصت اندك قصد شرح اين خاطرات را ندارم؛ در واقع نه مجالي براي مرور گذشته هست و نه ضرورتي براي آن. در يك كلام اين دوران اساسا صرف سه كار شد: يادگيري مستمر و بازآموزي من، آموزش شايستهترين جوانان كشور و بالاخره انجام تحقيقات كاربردي و ارائه خدمات مشاوره اقتصادي به سياستگذاران، قانونگذاران و مديران دستگاههاي دولتي و نهادهاي خصوصي. من هر سه فعاليت را در حد استعداد و توانايي اندك خود و با رعايت اخلاق حرفهاي پيش بردهام. من در جريان اين كار طولاني خود را اثبات و تصديق كردم و انرژي ذهني و جسمي خود را آزادانه رشد دادم و در هنگام كار در خود بودم نه بيرون از خويشتن.
بنابراين از كار خويش و محصول آن بيگانه نشدم. به همين دليل اگر حمل بر خودستايي نشود، اين دوره طولاني از زندگي حرفهام را براي خود و جامعه مثبت ارزيابي ميكنم و قلبا از آن خرسندم و اطمينان دارم كه همكاران بازنشسته من در اين احساس خوب با من شريكند. كار خلاقانه در جهان بيرون و لذت بردن از كار همراه ديگران جزئي بنيادين از آن چيزي است كه آن را امر انساني ميناميم. به اعتقاد من بازنشستگي به معناي پايان كار ما نيست بلكه به معناي رسيدن به مرحلهاي از تجربه و بلوغ فكري است. بديهي است از اين پس همه ما با تاكيدهاي مختلف كارهاي خوب گذشته را در حد بضاعت جسمي و فكري خود ادامه خواهيم داد. آرزوي من اين است كه همه شما از طول عمر با عزت برخوردار شويد و فرصت رسيدن به اين مرحله از زندگي را پيدا كنيد.
در اين فرصت كوتاه مايلم با توضيح مختصري درباره سه فعاليت يادگيري، آموزش و تحقيق و مشاوره، تجربه خود را در اين حوزه با شما در ميان بگذارم و در پايان نكتهاي را در باب بيطرفي علمي و آفات آن مطرح سازم.
1- يادگيري مستمر و بازآموزي:
در 30 سال گذشته كه من در كسوت معلمي پاي به دانشگاه گذاشتهام علم اقتصاد تحولات مهمي را از سر گذرانده است. در اين مدت رشتههاي تخصصي جديدي در اين حوزه از علوم اجتماعي بهوجود آمده و فنون و روشهاي نويني براي سنجش و اندازهگيري متغيرهاي اقتصادي و تحليل روابط علي و تبعي ميان آنها ابداع شده است. پژوهشهاي بينرشتهاي در اين حوزه سريعا گسترش يافته و اقتصاد با حقوق، تاريخ، جامعهشناسي و سياست پيوندي ناگسستني پيدا كرده است. بديهي است كسب تبحر در هر يك از اين حوزهها كاري است دشوار و زمانبر. حتي آشنايي عمومي با بسياري از شاخههاي علم اقتصاد وقتگير و طاقتفرسا است. در وضعيتي كه علم اقتصاد با چنين سرعتي متحول ميشود، آموختههاي قديمي نيز به سرعت اعتبار خود را از دست ميدهد و منسوخ ميشود. از اين رو بازآموزي و يادگيري مستمر بايد در دستور كار هر معلم اين رشته قرار گيرد. در دهه اول انقلاب اين كار به راحتي ممكن نميشد اما در دو دهه اخير به دليل گسترش ارتباطات راه دور و آرامش بيشتر حيات اجتماعي، سهلتر انجام ميگيرد. بديهي است ميل دروني به يادگيري و كسب تجربه كم و بيش در سرشت همه انسانها نهفته است اما معلم خوب قطعا بايد واجد اين خصوصيت باشد. محيط دانشگاه هم بايد مبتني بر شايستهسالاري، رقابت سالم و رواداري باشد تا يادگيري مستمر تحقق يابد. متاسفانه اين شرايط همواره در حد مطلوب در دانشگاههاي ما مهيا نبوده است.
2- آموزش در دانشگاه:
دانشگاه در ايران نهادي است براي مدرنسازي دولت و جامعه كه قدمت آن كمتر از يكصد سال است. اين نهاد از ديرباز با تنگناي مدرنسازي مواجه بوده است و آن پذيرش علوم و فنون غربي و در عين حال نامطلوب تلقي كردن آداب و رسوم و نهادهاي غربي است. اين تنگنا در ادوار مختلف به اشكال محتلف رخ نموده است. بعد از انقلاب به خصوص در دانشكدههايي كه تخصص آنها در حوزه حقوق، جامعهشناسي، سياست و اقتصاد بوده است اين تنگنا به صورت تعارض ميان ديدگاههاي حوزوي و دانشگاهي خود را نشان داده است. حاصل تعامل دانشگاه و حوزه براي ساماندهي علوم انساني و اجتماعي در جريان انقلاب فرهنگي و بعد از آن هر چند موجب رسوخ افكار و نظريههاي جديد فلسفي، حقوقي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي و در يك كلام ابعاد فرهنگي مدرنيته در حوزهها و راهيابي ارزشهاي ديني و اخلاقي برخاسته از سنت در دانشگاهها بود اما به تحول بنيادين در مضمون و شيوههاي آموزش علوم فوق نينجاميده است. امروزه يكبار ديگر شاهد تجديد حيات ديدگاههايي هستيم كه ميخواهند دانشگاهها را از گرايشهاي تحولخواه و ارزشهاي ليبرالي و دموكراتيكي كه علوم انساني و اجتماعي حامل آنها است، پاك سازند.اين تلاشها در درازمدت حاصلي جز تضعيف دانشگاه و تنزل كيفيت آموزش و تحقيق در آن نخواهد داشت.آموزش در تعليم و تربيت امروزي به معناي انتقال منفعلانه مفاهيم و يافتههاي علمي به محصل نيست، بلكه مستلزم تعامل خلاق استاد و دانشجو در حين يادگيري است. در جريان اين تعامل خلاق است كه شوق يادگيري در دانشجو تقويت ميشود و او اعتمادبهنفس لازم براي كسب توانايي تفكر مستقل در باب موضوعات علمي و نقد آرا و افكار مستقر و ابداع و نوآوري را بهدست ميآورد. براي تحقق اين نوع آموزش شرايط چندي بايد مهيا باشد:
يكم- گزينش، استخدام و ارتقاي استادان بايد بر اساس شايستگيهاي علمي باشد نه ملاحظات سياسي- ايدئولوژيكي. بعد از انقلاب در اين حوزه شاهد اعمال سليقههاي زيادي بودهايم. با سياستهاي جديد در باب استخدام و بازنشستگي دانشگاهيان، دانشگاهها سرمايه انساني خود را از دست ميدهند و بيم آن ميرود كه در غياب برنامهريزي نيروي انساني كيفيت آموزش عالي در آينده نزديك بهشدت تنزل يابد.
دوم- گزينش دانشجو بايد بر اساس استعداد و شوق يادگيري انجام گيرد نه ملاحظات ديگر. بايد اذعان كنيم نسل جواني كه امروزه به دانشگاههاي ما راه مييابند عموما شايستگي بالايي براي تحصيلات دانشگاهي دارند. اما تصميمات مديران دولتي در زمينه اعمال انواع سهميهبنديها گاه مانع از راهيابي افراد شايسته به دانشگاهها ميشود. تجربه تلخ كنكور و گزينش دانشجو در سال جديد گواه اين مدعا است.
سوم- محيط فيزيكي و تجهيزات آموزشي لازم براي آموزش فراهم باشد. در اين زمينه سرمايهگذاري كافي در دانشگاههاي ما انجام نميگيرد و دانشگاهها از نظر فضاي آموزشي، وسايل و بودجههاي تحقيقاتي و خوابگاهها بهشدت در مضيقهاند.
چهارم- معيارهاي معتبر علمي و شفافي براي ارزيابي كار آموزشي استادان و يادگيري دانشجويان وجود داشته باشد.
پنجم- استادان در اداره امور دانشگاه از طريق شوراهاي آموزشي و انتخاب روساي گروههاي آموزشي و روساي دانشكدهها مشاركت فعال داشته باشند. در اين زمينه در ادوار مختلف شاهد ناديده گرفتن قوانين جاري و تقسيم كار قانوني ميان حوزههاي مختلف مديريت دانشگاهي هستيم.
ششم- نظام پرداختها به نحوي باشد كه اشتغال تمام وقت استادان در دانشگاهها امكانپذير باشد. نظام پرداختهاي كنوني ضامن كار تماموقت اساتيد در دانشگاه نيست.
هفتم- آموزشهاي دانشگاهي بايد ارتباط نزديكي با تقاضاي بازار كار داشته باشد. اين امر هم از طريق ايجاد ظرفيتهاي آموزشي در رشتههاي مختلف متناسب با نيازهاي بازار كار بايد صورت گيرد و هم از طريق انجام اصلاحات مستمر در عنوان و محتواي دروس.
فكر ميكنم همكاران ارجمند و دانشجويان عزيز با من هم عقيده باشند كه در همه موارد يادشده از وضع مطلوب فاصله داريم و براي رسيدن به آن بايد تلاشهاي مضاعفي انجام گيرد.
3- تحقيق و مشاوره:
دانشگاهها تنها به عنوان نهاد آموزشي ايفاي نقش نميكنند بلكه نهادهايي هستند كه در تحقيقات نظري و كاربردي نيز نقش فعالي دارند. اين تحقيقات ميتواند به گسترش مرزهاي دانش، توسعه تكنولوژي و انتقال علوم و فنون جديد به كشور و چارهجويي براي حل معضلات اقتصادي و اجتماعي آن بينجامد. دستگاههاي دولتي و شركتهاي توليدي دولتي بزرگترين مشتريان دانشگاهها در حوزه تحقيقات كاربردي به شمار ميروند. بخش خصوصي ايران به دليل قرار نگرفتن در فضاي رقابتي رغبت چنداني به هزينه كردن در زمينه تحقيق و توسعه ندارد. در حوزه اقتصاد به تجربه دريافتهايم اساتيدي كه در حوزه تحقيقات دانشگاهي و مشاورهاي درگيرند، درك ملموستري از مسائل جامعه دارند و در كار آموزش خود نيز موفقترند. اما در اينجا نيز از وضع مطلوب فاصله داريم:
اول آنكه بسياري از مجلات علمي دانشگاهي در حوزه اقتصاد به جولانگاه تحقيقات كاربردي اساتيدي بدل شدهاند كه تنها دغدغه آنها اين است كه ارتقاي رتبه علمي خود را تعقيب كنند. انبوهي از تحقيقات سطحي با استفاده از روشهاي اقتصادسنجي در اين مجلات به چاپ ميرسد كه فاقد اعتبار علمي است. افراط در كميتگرايي و بيتوجهي به خصلت تاريخي و انتقادي علوم اجتماعي آفت بزرگي است كه دامنگير اين حوزه از تحقيقات شده است. تلاش فراوان لازم است كه مسائلي كه حائز اهميتند و با رويكرد اقتصاد سياسي و نهادگرايي بهتر تحليل ميشوند در اين فضا جايي براي مطرح شدن بيابند.
دوم آنكه موسسات تحقيقاتي وابسته به دانشگاهها از بار اضافي مقررات اداري و مالي در رنج هستند و از استقلال لازم در برنامهريزيهاي خود محرومند.
سوم آنكه برخي از دستگاههاي دولتي و دولتمردان ما به امر تحقيق اعتقاد عميق ندارند و يافتههاي آن را جدي نميگيرند. توزيع بودجههاي تحقيقاتي بر اساس زد و بند كه گاه آغشته به فساد مالي است خود حكايت از همين بياعتقادي دارد. متاسفانه امروزه نگاه مديران دولتي به هدايت اقتصاد كشور و سياستگذاري در بخش عمومي سادهانگارانه، شتابزده و عملگرايانه است. متاسفانه به دليل بيتوجهي به مباني علمي برنامهريزي و سياستگذاري در بخش عمومي و كم ارج گذاشتن به تجربه گرانبهاي كشورهاي ديگر، هزينه سنگيني به جامعه وارد ميشود. اقتصاددانان به اقتضاي حرفه خود اين هزينهها را ميبينند و هر از گاهي از سر درد، زبان به اعتراض ميگشايند. اما گوش شنوايي نمييابند و آماج حملات و انتقادهاي ناروا قرار ميگيرند.از اين رو در اين حوزه ضرورت برقراري تعامل سازندهتر ميان دستگاههاي دولتي و دانشگاهها مشهود است. اما شكاف در پارادايم فكري دانشگاهيان و دولتمردان گاه چنان عميق است كه رسيدن به يك زبان مشترك بسيار دشوار مينمايد. اين وظيفه دانشگاهيان است كه اقدام به فرهنگسازي كنند و الزامات علمي نهاد سازي و سياستگذاري را به دولتمردان بنمايانند.
4- بيطرفي علمي، عقلانيت ابزاري و ارزشهاي اخلاقي:
با رشد و گسترش سرمايهداري، ارزشهاي فرهنگي بيش از پيش دنيوي (سكولار) شدند. به اين معني كه اين ارزشها بيشتر با دنياي مادي سر و كار داشتند تا با جهان روحاني و بيشتر به كسب ثروت در اين جهان ميپرداختند تا رستگاري در آخرت. به گفته ماكس وبر، عقلانيت ابزاري در تكوين سرمايهداري نقش مهمي ايفا كرد.
سرمايهدار آموخت كه با هدف افزايش ثروت خود رفتار اقتصادياش را مانند حيات ديني خود به شكل قاعدهمند، با برنامه، ابزاري و با در نظر گرفتن افقي بلندمدت سازمان دهد. يعني به شكل عقلاني سود خود را بيشينه كند. چنين شكلي از كنش اقتصادي با هدف قطعي و تضمين شده (سود) در گوهر خود نمايانگر عقلانيسازي كل گستره رفتار اقتصادي بود كه بدون آن سرمايهدار هشيار؛ مقتصد، كارآفرين و نيز كار و كسب سرمايهدارانه، سازمانيافته و عاقلانه هرگز بهوجود نميآمد.
سلطه عقل فني بر فرهنگ و جامعه مدرن و گسترش ديوانسالاري و عقل ابزاري در تمامي حوزههاي زندگي، موجب پديدهاي شد كه برخي متفكران آن را جامعه زير فرمان يا جامعه تماميتخواه ناميدهاند و همين پديده بود كه وعده روشنگري را تحريف كرد و تحقق آن را ناكام گذاشت. اين شيوه انديشهورزي فناورانه، تفكر عقلاني در باب ارزشهاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اخلاقي را شامل نميشود. ما اقتصاددانان رفتار عقلايي صاحبان سرمايه را در الگوهاي اقتصادي وارد ميكنيم و گاه با مفروضاتي كه با جهان واقعي چندان قرابتي ندارد از نظريههاي خود نتايجي بهدست ميآوريم كه ظاهرا با بيطرفي علمي و بدون ارزش داوري بهدست آمده است. با اين رويكرد، مفتون دست ساخته نظري خود ميشويم و نگاه انتقادي علوم اجتماعي را به پديدههاي تاريخي از دست ميدهيم. به عقيده برخي از صاحبنظران اجتماعي، ظهور فاشيسم و نازيسم تا اندازهاي معلول بيطرفي ارزشي بسياري از حوزههاي علمي و دانشگاهي بود.
چرا كه اگر فيلسوفان، دانشگاهيان و عالمان علوم انساني با نوعي پرهيز فروتنانه كاذب از داوري ارزشي، سخني از ارزشها به ميان نياورند، ديگر نبايد حيرت كرد كه خلاء اخلاقي حاصله را جنبشهاي خردستيز پركنند. اشتباه غرب مدرن اين بود كه گمان ميكرد علم و فناوري ميتوانند موجد ارزشها باشند و يا اساسا جوامع نيازي به ارزشهاي بنيادين ندارند. نتيجه اين وضعيت بروز هيچانگاري، فاشيسم، افسونزدايي و افسردگي بود. چاره كار در اين است كه عقل بايد انديشههاي اخلاقي را در خود بگنجاند. بيطرفي ارزشي، توهم و سرابي خطرناك است كه بايد از آن پرهيز كرد و نبايد آن را ضامن اعتبار علمي و دانشگاهي دانست.
اساتيد دانشگاه اگر با غفلت از مسائل اساسي كه در زندگي اقتصادي، سياسي و اجتماعي جامعه وجود دارد در برج عاج علمي خود بخزند و به بهانه بيطرفي علمي از تحولات اساسي جامعه خود غافل باشند نه خدمتي به علوم اجتماعي كردهاند و نه خدمتي به جامعه. فضاي سياسي جامعه اگر دموكراتيك و مشاركتجويانه باشد، نظر نخبگان كشور را در مسائل اساسي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي جامعه پاس خواهد داشت و بدان عنايت خواهد كرد.
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
پنجشنبه 18 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-