تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):روزه نفس از لذتهاى دنيوى سودمندترين روزه‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816855886




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هـنـر و اخـلاق


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: هـنـر و اخـلاق


افلاطون درباره هنر تقليدي مي‌گويد: «از آنجا كه شاعر سرگشته در عالم تقليد، بي‌دليل مجذوب جزء خردناپذير روح مي‌شود، ما نيز اين حق را به خويش مي‌دهيم تا دنباله‌روي او باشيم و وي را به مثابه يك مدل نقاشي بدانيم و همان را روي كاغذ بياوريم. هنر تقليدي چيزي فرودست‌تر از واقعيت مي‌آفريند و به واقع كشش آن به سمت فرودست روح آدمي است نه بالا دست؛ در نهايت بايد بدانيم آن را با اظهاراتي خوشايند تمجيد نكنيم چرا كه نويسنده با پر و بال دادن اين عنصر از روح به تخريب جزء خردگراي روح مي‌پردازد. درست مثل اين كه بدها را به قدرت بنشاني و مملكت را به آن‌ها بسپاري و خوبان را نابود كني. لذا شاعر تقليدگرا با لحني دلچسب اما نارسا، عنصري بي‌معنا علم مي‌كند كه قادر نيست حتي برتر را از كم‌تر تميز دهد و چيزي را گاهي اين و گاهي آن قلمداد مي‌كند.»

براي آن دسته از پژوهشگراني كه به مطالعه همزمان زيبايي‌شناسي و اخلاق علاقه‌مندند، «نوئل كارول» مقاله‌اي در باب «هنر و نقد اخلاقي» در نشريه «علم اخلاق» به چاپ رسانده است. در حقيقت اين تأليفات را مي‌توان جبراني براي جاي خالي اين دسته آثار برشمرد. همان‌طور كه نوئل كارول هم در آغاز مقاله‌اش اشاره مي‌كند، شايد انبوه آثار منتشر شده «نقد اضافي هنر» به فقدان شگفت‌آور آثار فلاسفه «انگليسي ـ آمريكايي» در اين حوزه پايان دهد.

در قرن بيستم «پرش از هنرمند» هم به خاطر مركزيت يافتن ارتباط ميان «اخلاق و زيباشناسي» در منظر افلاطون تا فلاسفه قرن 18، و هم به خاطر تعاليم فلسفي خارج از حوزه دانشگاهي انگليسي ـ آمريكايي، افزايش بسزايي يافته است. از آنجا كه در ده پانزده سال اخير، اين اثر بوده كه بيش‌ترين تحول و شكوفايي را در برداشته است، و نيز به خاطر هدايت مقاله به اين سمت، بحث را به تجديد دو حوزه مهم در نظرگاه تحليلي فلاسفه انگليسي ـ آمريكايي اختصاص مي‌دهيم:

1ـ تحقيقاتي كه با تحقق «نقش هنر و زيبايي‌شناسي» در توسعه «ادراك و پنداشت اخلاقي» همراه است. 2ـ ارتباط ميان ارزش‌هاي اخلاقي و زيبايي‌شناسي سهم گسترده‌اي از آثار زيبايي‌شناسي اخير بر ارتباط ميان هنر و اخلاق تأكيد داشته است. ارتباطي كه سال‌ها مهم انگاشته شده اما همان‌طور كه ذكر شد، در بهترين سال‌هاي فلسفي دو قرن اخير ناديده گرفته شده است.

اين مسامحه ناشي از تلاش‌هاي متعصبانه در تعريف و دفاع ارزش ذاتي هنر است، كه هر ردپايي از ابزار‌انگاري را انكار مي‌كند و ارزش واقعي هنر را در تأثيرات اخلاقي و آموزشي آن مي‌داند.

اما چنان‌كه منتقدان اخير نيز بر اين نظريه تأكيد مي‌كنند، زيبايي‌شناسي حاصل (كه هدف آن نجات هنر از درس اخلاق بوده) اغلب، خود شكلي از فرماليسم تعصب‌آميز تحويل داده است. آن دسته از كساني كه در حوزه زيبايي‌شناسي معاصر فعاليت مي‌كنند، تلاش‌شان براي ترسيم ارتباط ميان «هنر و اخلاق» در مسيري بوده كه از ضعف‌هاي هر دو مكتب «زيبايي‌شناسي و ابزارگرايي» اجتناب كند. در اين تلاش، به نوعي، زيبايي‌شناسي با اخلاق هم راستا شده است.

در همين اواخر نيز گرايش غالب در ميان فلاسفه آمريكايي و بريتانيايي «علم اخلاق» مربوط به گرايش‌هاي «كانتي» بوده است.

جدال در اين زمينه وقتي پايان گرفت كه «علم اخلاق» در حوزه واژگاني، نتيجه‌باور تعريف شد و به گونه‌اي مرتب گشت كه «توافق» در اين زمينه به رعايت اصول منصفانه در مصلحت‌هاي شخصي هر دو طرف بيانجامد و «عدم توافق» هم در پيرامون ساختار نيات و تعهدات و ارتباط اخلاقي نسبت به نتايج اعمال شخصي، تعريف شود.

جديداً گرايش به سمتي بوده كه به اصطلاح «اخلاق نيكو» يا «فضيلت اخلاقي» خوانده مي‌شود. در سنت اخلاق نيكو بيشتر به توسعه درازمدت مؤلفه‌هايي چون «شخصيت»، «عواطف» و «اخلاق» متمركز بوده تا گرايش به سمت يك سري اصول كلي. خوش‌بختانه اين مسأله در تلاش‌هاي اخير زيبايي‌شناسي با هم جفت و جور شده است. وقتي يك مؤلفه از «علم اخلاق» ارسطويي با هنر آميخته مي‌شود، مي‌توان ادعا كرد وسيله‌اي براي تخيل ادراك، احساس و دريافت فراهم شده است. «پيتر لامارك» با اشاره به «علم اخلاق» اين خصوصيت را اين گونه تعريف مي‌كند: وظيفه اصلي علم اخلاق ساخت و پرداخت اصول كلي نيست، بلكه تأكيد بر فرديت موقعيت‌هاي اخلاقي و رسيدن به اين عقيده است كه اختلاف‌هاي اخلاقي در تفاوت بين عقايد نيست بلكه در چگونگي نگريستن به دنيا و مافيهاست.

با تشابهات كم و بيش يكسان مي‌توان به ادبيات اشاره كرد، مثلاً ميان «كنشگر اخلاقي قصه» و «خواننده اثر». در اين مثال كنشگر اخلاقي و مخاطب هر دو در معرض رويايي با موقعيت‌هاي پيچيده اخلاقي هستند.

هر دو چشم‌اندازي خيالي از موقعيت‌هاي ايجاد شده مي‌سازند كه انتخاب و تصميم‌گيري آن‌ها منجر به يك واكنش مناسب يا قضاوت اخلاقي مي‌شود. در سوي ديگر نيز با اين تصميم‌گيري، يك درون‌بيني اخلاقي يا به اصطلاح «شيوه ديد» در ذهن مخاطب ايجاد مي‌شود. پس اثر ادبي نه با بيان و تدوين اصول اخلاقي بلكه با ارائه چشم‌انداز و نگره جديد نسبت به جهان، به خواننده خود چيزي مي‌آموزد.

فهرست فلاسفه معاصر كه به ارتباط نزديك ميان «زيبايي‌شناسي و دريافت اخلاقي» تأكيد كرده‌اند، بلند بالاست.

مي‌توان از ميان آن‌ها به «واين‌بوس»، «نوئل كارول»، «گريگوري كوري»، «ريچارد الدريج»، «آيريس مورداك»، «مارتانوز بام»، «فرانك پالمر»، «جان پاسمور»، و هيلاري پاتنم و سوزان فجين اشاره كرد. اكثر اين مؤلفان در مباحث خود بر «هنر روايي» يعني قالب‌هاي شعر، داستان، تئاتر و سينما تأكيد دارند. همه آن‌ها اظهار كرده‌اند كه هنر بيشتر از آن كه «حرف بزند»، «نشان» مي‌هد يا دو صد گفته چون نيم‌كردار نيست!

كساني چون مورداك، نوزبام، پالمر و پاسمور بر اهميت احساس و ادراك در ارزيابي اخلاقي شخصيت و موقعيت، تأكيد كرده‌اند.

افرادي چون كارول، مك كورميك و پاتنم هم معتقد به ايجاد اعتدال در مفاهيم اخلاقي هستند و افرادي چون بوث، كوري، فجين و لامارك هم معتقدند بايد تخيل را به گونه‌اي تربيت كرد كه به سمت قضاوت‌هاي اخلاق‌گرايانه سوق بيابد.

هركدام از اين ادعاها، براي يافتن شيوه‌هايي است كه ارزيابي اثر هنري را با ادراك و قضاوت اخلاقي همراه كند و به اين نكته نيز تأكيد مي‌نمايد كه آنچه چنين هنري را از لحاظ اخلاقي ارزشمند مي‌سازد، بسته به ارزيابي زيبايي‌شناسانه اثر نيز هست.

در حالي كه بسياري از آثار پيشين بيشتر به تعهدات اخلاقي آثار هنري تأكيد داشتند، آثار جديد نيز بر خطرات بالقوه حاصل از تخيلات هنري به خصوص هنر روايي، تأكيد دارند به خصوص آثاري كه تصورات اخلاقي مخاطب را تخريب و تهديد مي‌كند.

البته با توجه به برخي فضيلت‌هاي آثار هنري و نيز با وجود سانسور و آموزه‌هاي هنري كمتر شاهد وجه مخرب و ويرانگر آثار هنري بر اخلاق مخاطب بوده‌ايم.

تلاش‌هايي كه در خلق آثار اخير به وقوع پيوسته نشان دهنده ارتباط نزديك ميان تخيل هنري و درك اخلاقي از آن اثر است. حتي عامل مهم بحث و تحقيق در اين آثار بيشتر به خاطر ارتباط‌ ميان «زيبايي‌شناسي و ارزش اخلاقي» يا به بيان ديگر، ارتباط ميان «زيبايي‌شناسي و قضاوت اخلاقي» است.

دو قضاوتي كه ممكن است كسي از «ارزش‌هاي اخلاقي» و «زيبايي‌شناسي» در نظر بگيرد، اين است كه اين دو ارزش يا نقش هم‌پوشاني دارند يا مطلقاً از هم جدا و مستقل‌اند. البته در ميان آثار مكتوب اخير، به آثار هنري و ارزش‌هاي آن چند بعدي نگريسته‌اند كه اين نگاه نه تنها، «زيبايي‌شناسي و ارزش اخلاقي» بلكه ارزش‌هاي تاريخي، سياسي، اجتماعي، مردم‌شناسي و ... را نيز در بر مي‌گيرد. به نظر من (عقيده‌اي كه ديگران هم بيان كرده‌اند اما هميشه در ادبيات ظاهر نشده است) بايد از چارچوب‌هاي ارزشي كه آثار هنري را مي‌سازند،‌ با نام «ارزش هنري» ياد كنيم. هنرمندان بيشتر از آنكه به بيان ارزش‌هاي زيبايي‌شناسي در آثار خود بپردازند، در هنگام خلق اثر خود گويي منتقد يا فيلسوف هنري‌اند.

ارزش‌هاي اخلاقي در اثر، ارزش‌هاي هنري‌اند؛ خواه ارزش زيبايي‌شناسي داشته باشند يا نداشته باشند.

يك اثر هنري كه از لحاظ زيبايي‌شناسي «عالي»، از لحاظ تاريخي «قابل توجه» و از لحاظ اخلاقي «عميق و ژرف» است، نسبت به اثري كه هيچ‌كدام از اين ويژگي‌‌ها با تنها يكي از آن‌ها را داراست، از ارزش بيشتري برخوردار است.

در توضيح اين مسأله كه چرا قضاوت يك اثر هنري اغلب با كلي بحث و مجادله همراه است،‌ بايد گفت: اگر كسي به جزئيات انتقادها يا تمجيدها دقت كند متوجه مي‌شود يك طرف مشاجره سعي دارد با مجيز اثر را گفتن، طرف‌دار جلب كند و ديگري با انتقاد مي‌خواهد با يك سري مسائل بي‌اهميت، اثر خود را بي‌اعتبار كند.

اما بايد بر ويژگي‌هاي تاريخي و اخلاقي اثر متمركز شد و فقط بر جزئيات زيبايي‌شناسي كه مختص يك ژانر است، تكيه نكرد.

در پايان بايد خاطرنشان ساخت علاوه بر موضوعات موردبحث در بالا، آثار ديگري هم اخيراً به چاپ رسيده كه به ارتباط حسي آثار هنري (از جمله حس اخلاقي) و تخيل (كه سهم بسياري بر درك ما از ارتباط اخلاقي هنر و ساير مباحث دارد) شكل گرفته و اين البته تنها شروع ماجراست و جاي اميدواري است كه در آتيه‌اي نزديك و روشن، نه تنها در هنر به فصل مشترك اخلاق و زيبايي‌شناسي برسيم، بلكه در چنين مقاله‌اي نيز به آن بپردازيم.




 چهارشنبه 17 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 314]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن