واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: مجله نوروز > ورزش - ابراهیم میرزاپور دروازهبان تیم ملی: از اول قرار نبود من برای تیم ملی بازی کنم اما مصدومیتهایی که برای آقای برومند و آقای فنایی پیش آمد، باعث شد به ترکیب تیم ملی برسم. میثم بهرامی / من در شهرستان «معمولان» در استان لرستان به دنیا آمدم. فوتبالم را در زمین خاکیهای همان شهرستان شروع کردم. با توجه به علاقهای که دایی و عمویم به فوتبال داشتند، همیشه کنارشان بودم. با آنها به زمین فوتبال میرفتم و تمرین میکردم. البته عمو و داییام حرفهای نبودند. آنها فوتبال را دوست داشتند و میرفتند تمرین میکردند و مسابقه میدادند. نهایتا در مسابقههای استانی شرکت میکردند. اولین تیمی که به عضویت آن درآمدم تیم بهزیستی معمولان بود که در مسابقههای استانی شرکت میکرد. سرمربی تیم آقای نیازی بود. آن موقع که فوتبال را شروع کردم فروارد بودم. دروازهبان نبودم. در مسابقههای آموزشگاهها هم مهاجم بودم. در مسابقههای آموزشگاهها معمولا آقای گل میشدم. بد گل نمیزدم. خودم خیلی دوست داشتم در خط حمله بازی کنم. از شرایط هم راضی بودم. اما تقدیر این بود که از این پست خداحافظی کنم و دروازهبان شوم. ماجرای دروازهبان شدن من اینطوری بود که یک روز دروازهبان اصلی تیم همراهمان نیامد و آقای نیازی از من خواست داخل دروازه بایستم. در آن مسابقه یک پنالتی و دو موقعیت خوب حریف را گرفتم و برنده شدیم. با اینکه برای اولین بار بود داخل دروازه میایستادم، خیلی از بازی در این پست خوشم آمد. طوری شد که حس خاصی نسبت به دروازهبانی پیدا کرده بودم. از این اتفاق استقبال کردم و وقتی فهمیدم در مسابقه بعدی هم دروازهبان هستم، خوشحال شدم. از آن به بعد من را داخل دروازه گذاشتند و مربی تیم تشخیص داد بهتر است دروازهبان باشم. هیچ وقت هم از اینکه دروازهبان شدم پشیمان نشدم. اتفاقا یکی از مسائلی که باعث شد پیشرفت کنم، علاقهای بود که به دروازهبانی داشتم. دو سه سالی در شهرستان معمولان بازی کردم و بعد که به شهرستان خرمآباد آمدم، به تیم فجر خرمآباد رفتم که سرمربی آن آقای ناصر میرزایی بود. ایشان با همان اولین جلسه تمرینی که با تیمشان انجام دادم، انتخابم کردند. یادم است همان شب قرار بود تیمشان را ببرند یاسوج و مسابقه بدهند. آن موقع لیگ برتر نبود و تیمها در لیگ یک و لیگ دو با هم مسابقه میدادند. تیم فجر خرمآباد هم در لیگ دسته دو کشور مسابقه میداد. من هم همراه تیم به یاسوج رفتم. دو سال در فجر خرمآباد بودم. خدمت سربازی را هم در همین تیم گذراندم. بعد از آن چند پیشنهاد داشتم که از پرسپولیس، چوکا تالش و فولاد خوزستان بود. طبق صحبتهایی که آقای باقریان مدیرعامل فولاد و سرهنگ احدی مدیرعامل باشگاه فجر انجام دادند، قرار شد به فولاد بروم. قسمت من این بود که در کنار مردم فوتبالدوست خوزستان باشم. مردم خوزستان را خیلی دوست دارم و آنها را یکی از عوامل پیشرفتم در فوتبال میدانم. 7 سال در خدمت تیم فولاد بودم و در این مدت آقایان باقرینیا، حردانی، قنواتی، دارابی، بگوویچ و بوناچیچ مربیان فولاد بودند. در این میان آقای بگوویچ کمک زیادی به من کرد. او یک مربی دروازهبانهای خوب به نام سرداراف آورد که یک مدت هم در تیمهای ملی پایه کار کرد. او تمام اصول و تاکتیکهای دروازهبانی را به من آموخت و تاثیر بهسزایی در پیشرفتم داشت. بعد از آن بود که به استقلال اهواز رفتم. اما متاسفانه به دلیل آسیبدیدگی که در زانویم پیش آمد نتوانستم بیشتر از 4-5 مسابقه برای این تیم انجام دهم. بعد از آن به استیلآذین رفتم و بعد هم به سایپا. من مسابقههای ملی زیادی هم انجام دادهام. اولین بار، زمانی که آقای جلال طالبی سرمربی تیم ملی بود، برای مسابقههای جام ملتهای 2000 لبنان دعوت شدم. یکی از مسابقههای خوبی که من قبل از دعوت شدن به این اردو انجام دادم، مسابقهای بود با فجر سپاسی. آن موقع آقای محمود یاوری سرمربی فجر بود و مصاحبه او را هنوز در ذهنم دارم. این مسابقه در شیراز برگزار شد و آقای یاوری در مصاحبه خود خیلی تاکید کرده بود که جوانی آمده که میتواند برای تیم ملی مفید باشد. بعد از یکی دو مسابقه دیگری که برای فولاد انجام دادم، توسط آقای طالبی به اردوی تیم ملی دعوت شدم. در آن زمان دروازهبانهای بزرگی مثل آقایان عابدزاده، برومند و طباطبایی در بورس بودند اما من هم دعوت شدم. این برایم افتخار بود که به تیم ملی دعوت شده بودم و کنار بازیکنان بزرگی مثل علی دایی و کریم باقری حضور داشتم. این افتخار هر دروازهبانی بود که در آن تیم ملی باشد. نزدیک به 3-4 هفته در اردوی تیم ملی بودم اما بعد خط خوردم و همراه تیم به لبنان نرفتم. بعد از جام ملتها هم دوباره به اردو دعوت شدم. اما زمان آقای بلاژویچ، به تیم ملی دعوت شدم و از همان موقع اوج گرفتم. البته از آن اول قرار نبود من برای تیم ملی بازی کنم اما مصدومیتهایی که برای آقای برومند و آقای فنایی پیش آمد، باعث شد به ترکیب تیم ملی برسم. در بازیهای تدارکاتی که داخل دروازه میایستادم بد کار نکردم. همین باعث شد او از من به عنوان دروازهبان اول استفاده کند. من از همان روزهایی که توسط بلاژویچ برای بازی در تیم ملی انتخاب شدم، شاهد انتقادهای زیادی بودم. تا قبل از اینکه آقای بلاژویچ بیاید، بیشتر نفرات تیم ملی را بازیکنان استقلال و پرسپولیس تشکیل میدادند. حدود 15 نفر از این دو باشگاه به اردو دعوت میشدند و بازیکنان تیمهای شهرستانی شانس زیادی برای حضور در تیم ملی نداشتند. البته بازیکنان استقلال و پرسپولیس، بازیکنان خیلی خوبی بودند اما بدیاش این بود که اگر یک بازیکن میخواست به تیم ملی دعوت شود اول باید به یکی از این دو تیم میرفت. اما بلاژویچ این کار را نکرد. او از بازیکنان تیمهای دیگر هم نفرات زیادی را انتخاب کرد. مثلا رحمان رضایی را از ذوبآهن دعوت کرد. من هم با توجه به اینکه از یک تیم شهرستانی آمده بودم و کسی من را نمیشناخت، حضورم در دروازه کمی غیر قابل قبول و سخت بود. برای همین از من انتقاد میشد. آن موقع 22 سال سن داشتم. اولین بازی رسمیام در تیم ملی، مسابقه مقدماتی جام جهانی 2002 مقابل تیم عربستان بود که در ورزشگاه آزادی انجام شد. همان مسابقهای که با استقبال خوب تماشاگران مواجه شد. آن مسابقه را دو بر صفر بردیم و من هم عملکرد بدی نداشتم. بعد از آن رفتم تایلند بازی کردم که شاید یکی از بهترین بازیهای من در همان مسابقه بود. آن مسابقه با نتیجه بدون گل تمام شد. البته گلهای بدی هم خوردم که شاید این طبیعی بود. من در ردههای جوانان و امیدها در تیم ملی حضور نداشتم. یک راست از یک تیم لیگ دویی به تیم لیگ یکی رفتم و بعد به تیم ملی دعوت شدم. برای همین تمام اصول دروازهبانی را نمیدانستم. طبیعی بود. مسئله دیگری که در زندگی ورزشی من پیش آمد، حضور احمدینژاد به عنوان رئیس جمهور در تمرین تیم ملی بود. آن لحظه خیلی ناراحت بودم. تماشاگران به من توهین کرده بودند و فحش داده بودند. وقتی هم که احمدینژاد مقابلم ایستاد، هنوز چند دقیقه از بگو مگوی من با چند نفر نگذشته بود. همان آدمها که با من جر و بحث کرده بودند رفتند به احمدینژاد گفتند چرا میرزاپور که دروازهبان ملی است با ما درگیر شده؟ از این اتفاق خیلی ناراحت شدم. به احمدینژاد گفتم ما در کشور خودمان هستیم اما تماشاگران با من بدرفتاری میکنند. احمدینژاد هم به من دلگرمی داد و گفت ایرادی ندارد، اگر از تو انتقاد میشود، عوضش سعی کن کارهایی را که میتواند باعث پیشرفتت بشود انجام دهی. همان لحظه اشک من درآمد و بعد احمدینژاد چند تا پنالتی به من زد که همه آنها گل شد. دادکان که از ریاست فدراسیون برکنار شد، برانکو هم از تیم ملی رفت و تیم ملی را دادند به امیر قلعهنویی. برای جام ملتهای مالزی با سوریه بازی داشتیم. با آقای قلعهنویی صحبت کردم و او به من گفت تو را داخل زمین نمیگذارم. اما من در تمرینها آنقدر خوب کار کردم که قلعهنویی از من استفاده کرد. ایشان هم در خیلی از مصاحبههایش به این موضوع اشاره کرد. بعد از آن، آقای قلعهنویی از من استفاده کرد و تیم هم به جام ملتها صعود کرد. اما بعد از آن بود که مصدوم شدم و دیگر نتوانستم برای تیم ملی بازی کنم. زمان آقای ابراهیمزاده هم به تیم ملی دعوت میشدم اما چون تازه مصدومیتم خوب شده بود، آمادگی نداشتم. بعد از آن هم آقای دایی سرمربی تیم ملی شد و من تا بازی با عربستان که یکی از مسابقههای تیم ملی برای صعود به جام جهانی بود به تیم ملی دعوت میشدم. بعد در بازیهای غرب آسیا مصدوم شدم و یک سال از فوتبال دور ماندم. این طوری بود که از تیم ملی جدا شدم. 40
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 285]