واضح آرشیو وب فارسی:بازتاب آنلاین: سياست - دلايل حمايت از عبدالله نوري
سياست - دلايل حمايت از عبدالله نوري
بابك مهديزاده:وقتي عبدالله نوري پس از چند سال، سكوت خود را آنهم نه در جمع دوستان ديروزي كه در جمع ياران امروزي ادوار تحكيم شكست بسياري به خاطر پيشينيه تحكيميها و خود شيخ، كانديداتوري او را آرماني خواندند و بهانهاي براي تحريم. اما حمايت گروهي از سياسيون ايران كه چند سالي است برچسب تحريميها را بر دوش ميكشند و از اينرو انتقادات بسياري را هم تحمل ميكنند از «شيخ ساكت اصلاحات» دلايل زيادي ميتواند داشته باشد كه از قضا هيچ كدامشان نيز نه ربطي به بهانهاي براي تحريم دارد و نه آرمانگرايي كه از قضا ظاهرا شيخ عبدالله نوري در صورت نيامدن سيد محمد خاتمي جديترين گزينه گروههاي اصلاح طلبي مانند سازمان مجاهدين انقلاب و جبهه مشاركت است.
1- اعلام كانديداتوري سيدمحمد خاتمي در انتخابات هفتمين دوره رياستجمهوري در سال 1376 بنابه اظهارات خود اصلاحطلبان حامي وي نه براي پيروزي در انتخابات كه به خاطر تشكيل گروهي منسجم و كنار هم گردآمدن نيروهاي معتقد به اصلاحات و جامعه مدني بود. حال در انتخابات دهمين دوره رياستجمهوري در سال 1388 نيز عدهاي از نيروهاي دموكراسيخواهي و دانشجويان بر آن شدند تا سراغ عبدالله نوري بروند تا بلكه در گرد او نيرويي منسجم و متحد تشكيل دهند و نگاهشان را به كار در جامعه مدني و دفاع از حقوق بشر و دموكراسي معطوف سازند. آيا اين دليل حمايت از عبدالله نوري سزاوار اين همه انتقادات و آرماني خواندن حمايت است و مگر نه اينكه 11 سال پيش خود اصلاحطلبان نيز به چنين منظوري از سيدمحمد خاتمي حمايت كردند.
2- در سال 1376 جناح چپ اسلامي حكومت در نبود امام(ره) سالها بود كه خلأ رهبري را احساس ميكرد و ديگر نوبت آن فرا رسيده بود كه جناحشان براي رسيدن به انسجام، رهبري داشته باشد.سيدمحمد خاتمي بهترين فرد بود در آن زمان. مردي روشنفكر، معتقد به اخلاق در سياست، از ياران نزديك امام، از خويشان امام موسي صدر، مسوول تبليغات جنگ، وزير دولت هاشمي و كلا مردي شايسته و قابل احترام در نظام. اينگونه بود كه گروههاي مختلف جناح چپ زير لواي او رفتند و جبههاي متحد تشكيل دادند به نام جبهه اصلاحات. اگرچه شايد خاتمي در ابتدا رهبري چنين جبههاي را قبول كرده بود اما وقتي بر كرسي رياستجمهوري نشست، حاضر به پذيرفتن رهبري چنين جبههاي نشد و جنبش اصلاحطلبي به قول سعيد حجاريان بيسر ماند. حال در سال 1387 جناحي در دل جنبش اصلاحطلبي به همان دليل ذكر شده، عبدالله نوري را كانديداي مورد نظر خود در انتخابات بعدي ميداند تا بلكه وي بتواند رهبري طيفي از اصلاحطلبان كه معتقد به كار در جامعه مدني و نه اهتمام براي ورود به دولت به هر قيمتي هستند را برعهده گيرد.
3- در انتخابات 1376 بنا به اظهارات ثبت شده اصلاحطلبان يكي از دلايل اصلي كانديداتوري خاتمي آن بود كه جناح چپ نظام در نبود رسانههاي مستقل و تريبونهاي متعلق به خود بتواند از فرصت انتخابات استفاده كند و نظرات جديد خود كه طي چندين سال در حلقههايي مانند كيان و مركز استراتژيك رياستجمهوري ساخته و پرداخته شده بود را به گوش ايرانيان برسانند و چهره و صدايي متفاوت و نو از نظام به نمايش بگذارند. اين همان كاري است كه نهضت آزادي و برخي ديگر از جناحهاي سياسي محذوف كشور در آستانه انتخابات انجام ميدهند تا با اعلام كانديداتوري يكي از اعضايشان بتوانند از تريبون انتخابات استفاده نموده و چند سال خاموشي را جبران نمايند. حال ادواريها نيز اينچنين كردهاند. آنان كه حتي در بين رسانههاي اصلاحطلب نيز مجالي براي عرضه انديشهشان نميبينند و توسط اصلاحطلبان حكومتي مدام به سكولاريسم و اولتراي اصلاحطلب و تحريمي محكوم ميشوند، با كانديداتوري عبدالله نوري ميتوانند فرصتي براي عرضاندام و تبليغ آرايشان پيدا كنند تا بلكه همفكرانشان را منسجمتر از گذشته بيابند.
4- مشاركتيها و مجاهدين انقلاب شعارشان در انتخابات بعدي «يا خاتمي يا هيچكس» ميباشد و اين يعني اينكه اگر خاتمي به هر دليلي نيايد آنها در انتخابات، كانديدايي نخواهند داشت. اصلاحطلباني كه به پيشرو معروف شدهاند در انتخابات مجلس هفتم و هشتم نيز به دليل ردصلاحيت كانديداهايشان در انتخابات شركت نكردند و خود را نيز ملزم ندانستند كه برفرض مثال از ياران ديروزشان در جبهه اصلاحات يعني حزب اعتماد ملي در انتخابات حمايت كنند و انتخابات مذكور را غير آزاد و غير رقابتي خواندند. ظاهرا آقايان خود را حق ميدانند و حمايت از كانديدايشان را تكليف، و اين همان تفكري است كه اقتدارگرايان دارند و حق حكومت را تنها از خود ميدانند و اصلحترين حاكم را نيز كانديداي خود. اما اصلاحطلباني كه ادعاي دموكراسيخواهي ميكنند بايد شرط اول دموكراسي را نيز بپذيرند و اين حق را براي طيف ديگري از اصلاحات نيز قائل باشند كه كانديداي خود را معرفي كنند و در صورت حذفش در انتخابات شركت نكنند.
5- مدتهاست كه طيفهاي مختلف اصلاحات راه خود را از يكديگر جدا ساختهاند. طيف سنتي مدام در رسانهها از طيف پيشرو انتقاد ميكند و سوژههاي دلخواه كيهاننشينان را فراهم ميسازد. طيف پيشرو نيز طيف غيرحكومتي را مسوول تمام شكستها معرفي ميكند و بهانهاي به دست اقتدارگرايان ميدهد تا طيف خواستار و حامي اصلاحات را در زمره طرفداران انقلاب قرار دهد و برخورد خشونتآميز با آنان را توجيه نمايد. در اين شرايط شايد عبدالله نوري بهترين گزينهاي باشد كه هم مورد تاييد هرطيف اصلاحات است هم طرفداراني در بين دولتمردان سابق دارد و هم در بين فعالان عرصه مدني. هم نماد اصلاحات 76 است و هم نماد انقلاب 57. هم دوستاني در بين حزب اعتماد ملي دارد هم ياراني در بين مشاركت و هم حامياني در بين سازمان دانشآموختگان و دفتر تحكيم وحدت. عبدالله نوري سالها در مسند قدرت بوده و سالها نيز در مسند نهادي مدني بوده و مورد اعتماد جامعه. او برخلاف سيدمحمد خاتمي منتقداني در بين فعالان جامعه مدني ندارد و مانند مهدي كروبي نيز منتقداني در بين فعالان سياسي اصلاحطلب و روشنفكران. او امتحانش را در دوران اصلاحات خوب پس داده و احتمالا گزينه اول گروههاي ديگر اصلاحطلب در صورت نيامدن خاتمي و كروبي است.
6- هر كانديدايي كه وارد انتخابات ميشود بايد اهداف و برنامههايي داشته باشد كه در صورت پيروزي به آنها عمل كند و جامعه و طرفدارانش نيز از وي براي عمل بدان برنامهها پاسخ بخواهند. حتي انتظارات از يك كانديدا فراتر از اين هم هست و بسياري اوقات بنابه ويژگيهاي شخصي يك كانديدا يا شعارهايي كه مطرح ميسازد اين انتظار پيش ميآيد كه در صورت شكست نيز به شعارها جامه عمل پوشانده شود. اولين مثال از آن سيدمحمد خاتمي است كه شعار تحقق جامعه مدني را داد اما در قدرت نتوانست آن را اجرايي كند و دومي هم مصطفي معين بود كه شعار تحقق جبهه دموكراسيخواهي و حقوق بشر را داد و در خارج از قدرت نتوانست به آن دست يابد. حال حاميان كانديداتوري عبدالله نوري نيز حتما بايد برنامهها و شعارهايي داشته باشند و فارغ از حضور صرف در انتخابات و تبليغ شعارها بايد برنامه مدوني هم منظور نمايند تا چه در صورت پيروزي و چه در صورت شكست به تحقق آن شعارها متعهد و پاسخگو باشند. اگر اينچنين شود و ادواريها و تحكيميها و برخي از روشنفكران براي كانديداتوري عبدالله نوري برنامههاي بلندمدتي داشته باشند نه تنها حمايت از عبدالله نوري جاي انتقاد ندارد كه بايد بر اين همت آفرين نيز گفت اما اگر اين حمايت صرفا به خاطر تبليغات باشد دوستان بدانند كه گام در راه افرادي گذاشتهاند كه خود 10 سال منتقد اصلي آنها بودهاند.
7- اما نكته جالب در حمايت سازمان دانشآموختگان (ادوار تحكيم وحدت) و طيف همسو با آنان از كانديداتوري احتمالي عبدالله نوري، حمايت طيفي سكولار از فردي روحاني است و جالبتر از آن هم اينكه در جبهه اصولگرايان حتي يك كانديداي روحاني وجود ندارد اما در جبهه اصلاحات همزمان سه روحاني كانديداي مطرح هستند و اين دو مورد نشان از آن دارد كه نه اصلاحطلبان به دنبال اصلاحات آمريكايي و دينزدايي از جامعه نيستند و نه سكولارهاي اصلاحطلب ضد دين و بيتوجه به مذهب.
جان كلام آنكه كانديداتوري عبدالله نوري در وهله اول گامي است در دفاع از جامعه مدني و در وهله دوم گامي در جهت ائتلاف دوباره اصلاحطلبان. اين احتمال وجود دارد كه در صورت آمدن سيدمحمد خاتمي نه كروبي وارد عرصه انتخابات شود و نه عبدالله نوري و حتي حزب اعتماد ملي و سازمان ادوار دانشآموختگان از سيدمحمد خاتمي حمايت كنند اما آنچه در درجه اول اهميت قرار دارد اين است كه تمام اصلاحطلبان، اقتدارگرايي و انتقادناپذيري خود را كنار گذاشته و طي فرآيندي دموكراتيك يا رايزنيهاي همدلانه كانديدايي را انتخاب كنند كه در صورت پيروزياش هم فرصتي براي تقويت جامعه مدني و عرصه عمومي فراهم كند و هم از آن مهمتر مدافع و متعهد به حمايت از جامعه مدني باشد.
سه شنبه 16 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بازتاب آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 339]