پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1849969478
مهدى آذرسينا، نوازنده كمانچه و آهنگساز:كمانچهنوازان امروز ضعف هويت دارند
واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: مهدى آذرسينا، نوازنده كمانچه و آهنگساز:كمانچهنوازان امروز ضعف هويت دارند
محمود توسليان - وقتى با مهدى آذرسينا آشنا شويد، متوجه خواهيد شد كه چقدر ايده در ذهنش دارد و همين موضوع موجب مىشود، از او يك موزيسين كمكار در ذهنتان بسازيد. فكر مىكنم واقعيت هم اين باشد. به رغم ذهن پويا و خلاق آذرسينا، آثارى كه از وى منتشر شده ناچيز است. البته شايد بخشى از اين كمكارى به سختگيرىهاى او در آفرينش آثار موسيقايى بازمىگردد. او كمانچهنوازى است كه هنر نوازندگىاش با ساير كمانچهنوازان متفاوت است. اين را مىتوان در چند آلبوم تكنوازى او از جمله صفير سيمرغ دريافت. در زمينه آهنگسازى نيز او هميشه در تلاش بوده است از موسيقى خطى ايرانى فاصله بگيرد و به سمت خلق قطعاتى برود كه تلاش دارند از يك بافت و ساختار پلىفونيك برخوردار باشند. «سخن تازه» با صداى شهرام ناظري، «سياوشانه» و «سياه مشق» با صداى عليرضا شاهمحمدى و «خنياگر» با همخوانى سپيده رئيس سادات از جمله آثار با كلام وى هستند. او در آثار باكلامش سعى مىكند ضمن حفظ قواعد و اصول موسيقى ايراني، پديدهاى خلق كند كه شنونده با صداها و ايدههاى مختلف درگير شود. به بيانى ديگر آذرسينا علاقه دارد مخاطبش موسيقى را نه سر تفنن، بلكه به عنوان يك اثر هنرى در خور انديشه و تامل تلقى كند و در مسير اين به دريافتهاى فردى و جمعى برسد.
با وجود اينكه آذرسينا را به عنوان نوازنده و آهنگساز مىشناسند، بد نيست بدانيد تحصيلات آكادميك آذرسينا علاوه بر اينها در رشته آموزش موسيقى است. در واقع بخش ديگرى از توانايىهاى او وقتى آشكار مىشود كه بفهميد آموزش موسيقى كودك يكى از دغدغههايى اوست. كتاب «از متدارف تا چهارگاه» اصلىترين تاليف و تلاش براى آموزش صحيح موسيقى به كودكان ايرانى است كه آذرسينا يكى دو سال پيش آن را منتشر كرد و حالا درصدد است نسخه صوتى اين كتاب را روانه بازار كند، بههمين مناسبت گفت و گويى با وى انجام داديم كه مىخوانيد:
شما يك نوازنده و آهنگساز حرفهاى هستيد و شكى نيست كه مىتوانيد فعاليتهاى زيادى در اين زمينه داشته باشيد، اما مدتهاست كه روى موسيقى كودك تمركز كردهايد و علاوه بر انتشار كتاب «از متدارف تا چهارگاه» حالا داريد نسخه صوتى آن را روانه بازار مىكنيد. چطور شد كه جهت كارهايتان به سمت موسيقى كودك رفت؟
به موارد زيادى مىشود اشاره كرد. اول بايد ديد نگاه ما به موسيقى كودك چگونه است. من معتقدم اهميت موسيقى كودك كمتر از توليد آثار جدى براى ردههاى سنى بالاتر نيست. فراموش نكنيد كه همه چيز از سالهاى كودكى شروع مىشود و مهم است كه ما به ذات و روح كودكانمان توجه ويژه داشته باشيم. مسئله بعدى اين است كه من يك معلم هستم. من همزمان با فارغالتحصيلى از دانشگاه در مراكز كانون پرورش فكرى تدريس مىكردم. در سه شهر قم، محلات و خمين به عنوان مربى موسيقى استخدام شده بودم و درس مىدادم براى بچهها، 35 سال سابقه تدريس موسيقى كودك و بزرگسال دارم. در طول اين سالها دردها را سنجيدم و فهميدم مشكل كار كجاست. در ابتداى مسير 7، 8 سال موسيقى كودك تدريس كردم. آقاى خديرى چند نفر در متدارف براى آموزش تربيت كرد كه يكى از آنها من بودم. در واقع تخصص من آموزش موسيقى در متدارف براى كودكان است. البته در همان سالها من كمانچه را نيز دنبال مىكردم.
منظورتان از تخصص آموزش موسيقى چيست؟
دانشكده هنرهاى زيبا بعد از دو سال دانشجوها را با گرايش جدا مىكرد و دو سال در يك زمينه تخصصي- علاوه بر دروس عمومى موسيقي- به آنها مدرك تحصيلى آن رشته را اعطا مىكرد. از جمله در آهنگسازي، نوازندگي، موزيكولوژى و آموزش موسيقي؛ يعنى چهار رشته اصلى براى فارغالتحصيلى در حوزه موسيقي.
هر فردى كه دانشجو بود بايد علاوه بر اين رشتههاى اصلى يك ساز تخصصى هم مىزد كه من ويولن و كمانچه مىزدم و شاگردى بزرگانى چون صفوت، برومند و بهارى را كردم. البته استادان بزرگى هم در زمينه موسيقى كلاسيك غربى بودند كه شما خودتان مىدانيد.
وقتى فارغالتحصيل شديد نوازندگى ويولن مىكرديد يا كمانچه؟
من در دانشكده ويولن مىزدم، اما همزمان كمانچه را هم پى گرفتم. وقتى از دانشكده آمدم بيرون تا حدودى كمانچهنواز شده بودم. اما تحصيلات آكادميك من آموزش موسيقى بود كه درسهاى ويژهاى براى خودش داشت.
به نظر مىرسد كه اين دو ذهنيت در كنار هم موجب شد، دغدغههاى فراوانى برايتان به وجود بيايد؟
دقيقا همين طور است. حدود 20 سالى موسيقى كودك كار نكردم. چون بستر لازم براى آموزش درست وجود نداشت. اما به تدريج دريافتم كه يك خلأ جدى وجود دارد و نياز هست كه به سمت موسيقى كودك برويم. دوباره به اين سمت كشيده شدم. متدارف يك متد كارآمد است كه در آن جنبههاى آموزشى فراوانى وجود دارد.
بحث مهم در زمينه روش آموزشى كارل ارف آلمانى و پياده كردن آن در فرهنگ ما يك بحث با دامنههاى اختلاف فراوان است. شما چگونه توانستيد در مسير آداپته كردن متدكارل ارف قدم برداريد؟
به نكته خوبى اشاره كرديد. فراموش نكنيد كه ما نوكرارف نيستيم. ارف در روش آموزشى خودش دنبال اين بود كه چگونه مىتوان به كمك موسيقى به تربيت صحيح كودكان پرداخت. در واقع موسيقى بهانهاى بود براى ارف تا كودكان را بسازد. من هم تلاش كردم پايههاى اصلى تفكر و نگاه ارف را اقتباس كنم تا بچهها را در هر شرايطى با ذات موسيقى آشنا كنم.
از آنجايى كه موسيقى ما داراى فواصل متفاوتى است و پياده كردن اصول موسيقى غربى روى آن تا حدودى مشكل است، شما مشكلى در مسير آداپته كردن نداشتيد؟
من آمدم و سعى كردم با استفاده از فواصل كه به موسيقى جهانى نزديكتر است، ملودىهاى سادهاى بنويسم كه هر كودك ايرانى بتواند با سازهايى مثل بلز و ريكو در آن بنوازد. به عنوان مثال گوشه حربى دستگاه ماهور را گرفتم و سعى كردم به ابتدايىترين شكل، آن را براى كودكان تنظيم كنم. خودتان بهتر مىدانيد كه بخشهاى درآمدى دستگاه ماهور با گام ماژور غربى حدودا يكسان است. علاوه بر اين با استفاده از هنرجوهاى دورههاى بالاتر مىتوان شكل گروهى به كار داد و مقوله حضور در يك گروه يا جمع را براى كودك تعريف كرد. اين باعث مىشود كه يك كودك علاوه بر آشنايى و پذيرش موسيقى ايرانى بتواند تجربه اجتماعى زيستن كسب كند و به عنوان يك عامل در يك گروه تا مرحله اظهار عقيده پيش برود. اين در كتاب بود.
در نسخه صوتى با نوازندههاى حرفهاى و كمى جدىتر اين قطعات را اجرا كردم كه به لحاظ شنيدارى هم بچهها بتوانند همراه موسيقى حرفهاى در حال و هواى خودشان باشند. خيلى از بچههاى ما مىتوانند جدىترين اشعار و موسيقى را بشنوند و لذت ببرند. اگر چه آنها نمىتوانند به تجزيه و تحليل و نتنويسى آن بپردازند، اما شنيدن براى آنها ميسر و موثر است. ذهن بچههاى ايرانى خيلى قوى است. اين روش به كودكان اجازه مىدهد جملههاى ساده شده رديف موسيقى ايرانى را به خوبى و زيبايى بشنوند. در همين كارى كه ضبط آن به اتمام رسيده است يك كودك خوانندگى مىكند. او نمىداند چهارگاه چيست اما خيلى خوب قطعاتى كه من نوشتم را بىعيب و نقص مىخواند. يعنى فواصل چهارگاه را به خوبى حس مىكند دليلش اين است كه با اين موسيقى بزرگ شده است.
اينجاست كه نقش پدر و مادرها در تربيت موسيقايى فرزندانشان به ميان مىآيد؟
نه فقط پدر و مادرها، بلكه متوليان موسيقى وظيفه دارند، فضا را طورى فراهم كنند كه كودكان موسيقى خوب بشنوند. يعنى هيچ وقت نبايد انتخاب موسيقى براى گسترش فرهنگ موسيقايى درست را ناديده گرفت.
اين اثر صوتى به نظرتان تا چه ميزان مىتواند در جذب مخاطب و به وجود آوردن يك متد نسبتا ايرانى موثر باشد؟
اين را كه مردم بايد بگويند اما تا اينجا كه تعدادى از بچهها و بزرگترها شنيدهاند، مىگويند خوب شده و با اشتياق منتظر انتشار آن هستند. به هر حال اشعار ساده كودكانهاى نوشتم كه بچهها بتوانند با آن ارتباط برقرار كنند. علاوه بر آن ريتم و تمپو را به شكلى تنظيم كردم كه براى كودكان جذاب باشد. مثلا گوشه نغمه را طورى تنظيم كردهام كه از آن حالت آرام رديف فاصله بگيرد و بچهها به وسيله آن شاد شوند. در موسيقى كودك مقوله ريتم، مقوله بسيار مهمى است. اين موضوع سبب مىشود تحرك به كار بيايد و طبيعتا در اين مسير استفاده از سازهاى كوبهاى نقش موثرى دارد كه من هم تلاش كردهام در چنين فضايى آثار را خلق كنم.
فكر نمىكنيد اين روش براى كسانى كه بعدا بخواهند موسيقى ايرانى را دنبال كنند، تضاد و دوگانگى به وجود آورد؟
نه اصلا اين طور نيست. در شرايطى كه اين همه موسيقى خارج از گود و بيهوده توليد و پخش مىشود، فكر مىكنم چنين تفكرى باعث تربيت مىشود. حتما كسانى كه امروزه اسم و رسمى دارند، موسيقىهاى نادرست هم به گوششان خورده، اما از آنجايى كه تربيت آنها درست بوده است، حالا صاحب شيوه و روش هستند. ما در آموزش موسيقى در هر رده سنى و با هر روشى چندان مشكل نداريم. حتى براى بزرگسالان هم وقتى كار را شروع مىكنيم در ابتدا آنها را با فواصل پرده و نيمپرده آشنا مىكنيم كه تا حدودى روى ماژور و مينور غربى منطبق است. بعدا سراغ ربع پرده مىرويم . جالب اينجاست كه من در اين كار جديد حتى سراغ گوشههايى رفتم كه در آنها از ربع پرده استفاده شده است. به عنوان مثال همين گوشه نغمه از آواز بيات اصفهان يا چهارگاه كه براى كودكان تنظيم كرده ام. مهم اين است كه موسيقيدان ما از اين كار حمايت كند. اگر ديد كه ارزش دارد و مىتواند براى بچههاى ما مفيد باشد، آن را توصيه كند و باعث گسترش شود. بيشتر مشكل ما همين عدم حمايتهاست. در شرايطى كه موسيقىهاى بىهويت روز به روز بيشتر به موسيقى ما لطمه مىزنند، متوليان موسيقى بايد از چنين كارهايى حمايت كنند كه در آينده كودكان ما حافظه شنيدارى خوبى داشته باشند كه برخاسته از فرهنگ خودشان است.
وقتى آموزش كودكان ما دچار خلأ و آسيب است، طبيعى به نظر مىرسد كه اين آسيب تا ردههاى بعدى نيز ادامه داشته باشد. آنجا وضعيت چطور است؟
آنجا قضيه تا حدودى فرق مىكند. به دليل اينكه آموزش براى بزرگسالان به دليل داشتن سابقه، وضعيت بهترى دارد. خوشبختانه الان افراد زيادى تربيت شدهاند كه مىتوانند به خوبى و با روشهاى مختلف، موسيقى درست بخصوص موسيقى ايرانى را منتقل كنند. حقيقت اين است كه نگرانى چندان زيادى در اين مسئله وجود ندارد و اصل قضيه زياد مخدوش نشده است. اگر چه آنجا هم كمبودهايى وجود دارد و بايد به سمت برطرف كردن آن برويم.
به هر حال آن سردرگمى همچنان در بحث آموزش موسيقى ايرانى وجود دارد؟
من معتقدم نوع استفاده از ساير متدها بسيار مهم است. هر كس هر چيز به درد بخورى در زمينه آموزش دارد بايد به كارش گرفت. اگر فكر مىكنيم نت براى كار ما مفيد است- كه من معتقدم مفيد است- بايد از آن استفاده كنيم. منتها اين استفاده بايد به دست موزيسينهاى آگاه به كار گرفته شود. نت نبايد در موسيقى ما چيره شود. نبايد ما در خدمت نت باشيم. بلكه آن بايد در اختيار و خدمت ما باشد. به عنوان مثال ما آمديم و ميزانبندى موسيقى غربى را گرفتيم و تسليم آن شديم.
يك آهنگساز اول مىآيد و تصميم مىگيرد بر اساس چه ميزانى قطعهاش را بنويسد. اين يك عمليات مكانيكى است كه با حال و هواى موسيقى ما چندان سازگار نيست. ما بايد ابتدا به ساكن موسيقى خودمان را در نظر بگيريم و اگر شد از امكانات سايرين هم استفاده كنيم.
حقيقت اين است كه انباشتگى مطالب در موسيقى ايرانى و الزام به اندوختن آن قدر پروسه آموزش را طولانى مىكند كه در ذهن هنرجو رسوب كرده و امكان خلاقيت را با تاخير مواجه مىكند؟
چارهاى نيست. اگر ياد نگيريد، نمىتوانيد در آينده به عنوان يك نوازنده يا آهنگساز، آثار باهويتى تحويل بدهيد. از طرف ديگر چيزى كه شما مىگوييد وجود دارد. اينجاست كه بحث آموزش مطرح مىشود. استاد يا مدرس نبايد دست و بال شاگرد رديف نوازش را ببندد. بچهاى در آموزشگاه ما بود كه پدر و مادرش از تلاشهاى خلاقه او ناراحت بودند و مىگفتند چيزهايى كه معلم به او مىآموزد بعد از آموختن تغييراتى در آن ايجاد مىكند كه ما را نگران كرده است. من به آنها گفتم كه نگران نباشيد. مهمترين چيز در بحث موسيقى جنبههاى تجربى آن است. تعصب روى رديف تا حدودى درست است و كسى حق ندارد آن را تغيير دهد. اگر من اين كار را بكنم، فردا شاگرد من هم چنين كارى خواهد كرد و بعد از 30، 40 سال ديگر رديفى وجود نخواهد داشت. رديف يك الگوست، روش استفاده و آموزش آن بسيار مهم است.
قدم بعدى رسيدن به تجربه و خلاقيت است. من به شاگردانم توصيه مىكنم پس از آموختن گوشه و دستگاهى برمبناى آن چيزى بسازند و بياورند.
كمانچه سازى است كه قابليتهاى فراوانى دارد و نسل جديدى از نوازندگان نوآورىهايى در زمينه نوازندگى كمانچه انجام دادهاند. شما وضعيت نوازندگى كمانچه را چگونه ارزيابى مىكنيد؟
وضعيت كمانچه نوازى از كل موسيقى جدا نيست. در حال حاضر جوى بر موسيقى حكمفرماست كه گريزى از آن نيست و واقعيت زمانه است. اصالت و پيشينه رديف تا حدودى سبب شده كه جوانان بخواهند از اين مقوله بگريزند و به سمت نوآورى بروند. اين جو همه سازها را دربر گرفته است. علاوه بر آن دنيا، دنياى نمايش است و جوانان دوست دارند كارشان ديده شود. بحثى كه اينجا وجود دارد بحث چيستى و كيستى است. به عنوان مثال اگر شما آواز را از دهان آقاى شجريان بشنويد با آواز فلان كس كه مدتى آموزش ديده و براى خودنمايى كار مىكند، خيلى فرق دارد. مهم اين است كه چه كسى مجرى موسيقى اصيل ايرانى است. وقتى اجرا دست اهل فن و اهل اشارت باشد، شما به شدت لذت خواهيد برد. اين رميدگى خاطر از مطالب متنوع رديف باعث شده، نوازندههاى نوجو تا حدودى از اصالت كمانچه نوازى فاصله بگيرند آنها نتوانستند به تكنيكهاى موسيقى اصيل ايران پايبند بمانند. شايد وقتش را نداشتند چون رديف زمان مىبرد.
آيا اين آسيب صرفا به نوازندگان كمانچه مربوط مىشود؟
پاسخ دادن به اين پرسش دشوار است. نمىتوان گفت آنها مقصرند، به هر حال شرايط طورى پيش مىرود كه به قول شما زمان براى يادگيرى تمام مطالب رديف بسيار مشكل است.
اين آسيب رديف است يا آسيب زمانه؟
به نظرم آسيب هر دو مورد است كه در نهايت به ضرر موسيقى و نوازنده منجر مىشود. اصرار بيش از حد به رديف با خامى و تحجر لطمه مىزند. از سوى ديگر شتاب زمانه هم مزيد بر علت مىشود. تركيب اين دو مورد چنين وضعيتى به وجود مىآورد. نه اينكه نوازندههاى نسل بعد از ما، نوازندههاى خوبى نيستند، اتفاقا اغلب، كارهاى بسيار با ارزشى ساختهاند و نمىتوان منكر ارزش كارهايشان شد. منتها اگر دقيق شويم، ابتدا بايد از آن شلوغىها و بكوب بكوبها و آرتيست بازىها جدايش كرد و بعد ديد چه چيزى براى گفتن دارد. مثلا در كمانچه، نوازنده مىآيد خيلى شلوغ مىكند و روى دسته ساز بالا و پايين مىرود و آرشههاى خيلى سريع مىكشد. اينها به عنوان سرعت و ورزش از توان بالاى نوازنده حكايت مىكند. اما اگر همان را تجزيه كنيد مىبينيد كار پياده است. اگر از او بخواهيد يك درآمد نوا بزند، مىبينيد كه چيزى براى ارائه ندارد و نمىتواند خلاقيتش را در جملهبندىهاى اصيل رديف به كار ببرد. شما جملهبندى حافظ و شاملو را با يك شاعر نوپرداز پرطرفدار مقايسه كنيد، متوجه منظور من مىشويد.
پس شما معتقديد كمانچه نوازان امروز، علاوه بر هنر و تكنيكى كه دارند از يك بىهويتى رنج مىبرند؟
بهتر است بگوييم كمانچه نوازان امروز ضعف هويت دارند. اما امتيازى كه اينها دارند اين است كه رنگ و لعاب خاصى به اين ساز دادهاند و آن را در مجامع مختلف معرفى كردهاند. اين كار قابل قدردانى است. ديگر كسى كمانچه را يك ساز كهنه و مطربى نمىداند بلكه كاملا برعكس در هر اركسترى به عنوان يك ساز محورى و تعيين كننده حضور دارد. اما در نهايت ميزان ضعفها را به نسبت توانايىها اندك مىدانم و حركت كمانچه نوازان و فعاليتهايشان را مثبت ارزيابى مىكنم.
فراموش نكنيم كه در شرايط خاصى خيلى دشوار است كه يك نوازنده بتواند تمام ريزهكارىهاى رديف را ياد بگيرد و سروقت هم سراغ نوآورى و خلاقيت برود. به نظرم نوازندهها در اين موضوع چندان مقصر نيستند كه اندوختههايشان به نسبت انباشتههاى رديف كم است؟
قرار بر اين نيست كه همه نوازندهها بتوانند به چنين درجه و رتبهاى برسند كه هر دو موضوع را باهم داشته باشند. به هر حال زمان مىبرد تا يك هنرمند بتواند مجموعهاى از پديدههاى متناقض را در خودش جمع كند و به يك تكامل حقيقى دست بيايد. طبيعى است كه صبا به اين سادگىها به وجود نمىآيد. او با ضبطهاى خانگى و امكانات اندك، كارها و ايدههايش را ضبط كرد اما هنوز هم كه هنوز است بعضىها جرات نمىكنند، سراغ بعضى كارهايش بروند.
اصلا شما هنر موسيقى را چگونه مىبينيد آيا اين توانايى شما يك شغل است يا آن را در راه دلتان خرج مىكنيد؟
من اصلا به عنوان يك شغل به موسيقى نگاه نمىكنم. اگرچه من در بحث آموزش از هنر ارتزاق مىكنم، اما اين موضوع كاملا در پس معركه است و با عشقم هيچ نسبتى ندارد. وقتى مىخواهم به كا هنرى اقدام بكنم، ماديات كنار مىرود و هيچ نقشى ندارد.
اين موضوع با دنياى امروز و خصوصيات هنر امروز در تضاد كامل است؟
بله، وقتى چنين نگاهى حاكم شود، چنان آثارى هم توليد مىشود كه ماندگار نخواهد بود. مثل توليد يك كالاست براى مصرف و فراموش شدن. هنر واقعي، انگيزه و التهاب درونى يك هنرمند است. هنر ناب وقتى به وجود مىآيد كه نهاد ناآرام شما، خودش را مثل پرنده در قفس به اين طرف و آن طرف مىزند تا آزاد شود.
يك بخش ديگر از فعاليتهاى شما در زمينه آهنگسازى تعريف مىشود كه در آن علاقه زيادى به خلق موسيقى چندصدايى داريد. ضرورت پرداختن به موسيقى چند صدايى را در چه مىبينيد؟ چه ايرادى دارد كه شما با اين همه ملودى در ذهن سراغ موسيقى تك صدايى برويد؟
ايرادى ندارد كه من دنبال موسيقى تك صدايى بروم. منتها حل و فهميدن اين موسيقى براى مخاطب خيلى راحت است. يكى از ويژگىهاى هنرناب اين است كه قابل تفسير و قابل برداشتهاى مختلف باشد و شنونده براى فهميدنش زحمت بكشد. من به اين دليل ترجيح مىدهم به جاى تحويل دادن جملات پيچيده با بازىهاى ريتميك فراوان، سراغ خلق قطعاتى بروم كه از زاويههاى متعدد مىتوان به آن گوش داد. علاقه دارم مخاطب درگير شود و هر لحظه به نكتهاى و كمكم از آن قطعه يا از آن مجموعه به نتايج تازهاى برسد كه روح و جانش را در تازگى نگه دارد. از سوى ديگر نبايد فراموش كنيد كه ذهن امروز، ذهن درگير و آشفته است و ملودىهاى زيادى در ذهن انسان به وجود مىآورد، فرصت اين نيست كه اين همه ايده و ملودى را در يك خط تحويل مخاطب داد.
نوع تركيبى كه شما در خلق آثارتان به كار مىبريد، ساختار هارفوميك ندارد و تا حدودى كنترپوانتيك است؟
بله، من نوع خاصى از تركيب را استفاده مىكنم كههارمونيك نيست. يك روش خاص خودم است كه از سالهاى 65 و 66 به اين طرف با آلبوم سخن تازه شروع كردم. من با خودم فكر كردم اگر قرار باشد در تبعيت از موسيقى اصيل حركت كنم، بايد موسيقى تك صدايى خلق كنم. اما در كارهاى من انگار چند استاد كنار هم نشستهاند و دارند يك موضوع را روايت مىكنند. منتها هركس بايسته خودش. در كارهاى من اگر شما هر جمله را مجزا كنيد، مىبينيد كه كاملا براساس موسيقى ايرانى است.
فكر مىكنم يكى از اصلىترين ايدههاى شما در خلق قطعات، جنبههاى تصويرى و توصيفى مبتنى بر كلام است؟
هر نوع موسيقى كه وجود دارد يك جنبه توصيفى دارد. اگر بخواهم موسيقى با كلام كار كنم، ابتدا شعر را انتخاب مىكنم و بعد از تجزيه و تحليل سراغ اين مىروم كه چه حال و هوايى به درد اين شعر مىخورد. سپس ريتم، ملودى و مخاطب را در نظر مىگيرم و در نهايت به صداهاى مختلف و روايتهاى متفاوت فكر مىكنم. اين عنصر چند صدايى به تمام اين عوامل تحرك مىبخشد و هر كدام را در جاى خودش تعريف مىكند. القاى حس شعر و جنبههاى توصيفى آن برايم خيلى مهم است به همين جهت بسيارى از ويژگىهاى يك قطعه خوب را در خدمت آن قرار مىدهم.
پس با اين وجود در يك مجموعه سراغ اشعارى مىرويد كه به لحاظ جنبههاى توصيفى و بصرى نزديك به هم باشد؟
بله، سعى مىكنم در يك آلبوم، اشعار به لحاظ معنا مكمل يكديگر باشند. تا شعر آن اثر را نداشته باشد، اصلا طرفش نمىروم. يك شعر بايد از دو زاويه معنا و تصوير قابل تامل باشد و در كنار ساير اشعار يك مجموعه معنا بدهد تا از آن بهره ببرم.
چند سال پيش يك كنسرت با آقاى ناظرى داشتيد كه تمام قطعات جديد و تازه بود و هنوز تازه به نظر مىآيد. چرا هيچ وقت منتشر نشد؟
آن سالها يك بحث روى اشعار آن كنسرت بود كه همه از شاعران نوپرداز بود. و بحث ديگر اينكه ما چند بار خواستيم اين كار را در استوديو ضبط كنيم كه هر بار يك مشكل پيش مىآمد. شكل ديگر تب شرايط روز بود كه اهل موسيقى را وادار مىكرد بيشتر در صحنه باشند و كميتها را ارتقا بدهند. در نتيجه كيفيت تا حدودى به دست فراموشى سپرده شد. حقيقت اين است كه ظاهر شدن روى صحنه، موسيقىهاى سادهترى مىخواهد و اين با كار ما منافات داشت. زمانه ايجاب مىكرد كه موسيقى تا حدودى سهلالوصولتر باشد و در چنين شرايطى كارهاى سخت با مانع روبهرو مىشد. با اين حال هنوز در دل من و دل آقاى ناظرى اين خواست وجود دارد كه آن كار انجام شود و به سرانجام برسد. تكميل اين كار يك همت ويژه و بلند مىخواهد كه كارها را دوباره تنظيم جديد كنيم و خوانده شود. من همتش را دارم بايد ديد آقاى ناظرى هم همت مىكند به اين سمت بيايد يا نه؟ وقتى با مهدى آذرسينا آشنا شويد، متوجه خواهيد شد كه چقدر ايده در ذهنش دارد و همين موضوع موجب مىشود، از او يك موزيسين كمكار در ذهنتان بسازيد. فكر مىكنم واقعيت هم اين باشد. به رغم ذهن پويا و خلاق آذرسينا، آثارى كه از وى منتشر شده ناچيز است. البته شايد بخشى از اين كمكارى به سختگيرىهاى او در آفرينش آثار موسيقايى بازمىگردد. او كمانچهنوازى است كه هنر نوازندگىاش با ساير كمانچهنوازان متفاوت است. اين را مىتوان در چند آلبوم تكنوازى او از جمله صفير سيمرغ دريافت. در زمينه آهنگسازى نيز او هميشه در تلاش بوده است از موسيقى خطى ايرانى فاصله بگيرد و به سمت خلق قطعاتى برود كه تلاش دارند از يك بافت و ساختار پلىفونيك برخوردار باشند. «سخن تازه» با صداى شهرام ناظري، «سياوشانه» و «سياه مشق» با صداى عليرضا شاهمحمدى و «خنياگر» با همخوانى سپيده رئيس سادات از جمله آثار با كلام وى هستند. او در آثار باكلامش سعى مىكند ضمن حفظ قواعد و اصول موسيقى ايراني، پديدهاى خلق كند كه شنونده با صداها و ايدههاى مختلف درگير شود. به بيانى ديگر آذرسينا علاقه دارد مخاطبش موسيقى را نه سر تفنن، بلكه به عنوان يك اثر هنرى در خور انديشه و تامل تلقى كند و در مسير اين به دريافتهاى فردى و جمعى برسد.
با وجود اينكه آذرسينا را به عنوان نوازنده و آهنگساز مىشناسند، بد نيست بدانيد تحصيلات آكادميك آذرسينا علاوه بر اينها در رشته آموزش موسيقى است. در واقع بخش ديگرى از توانايىهاى او وقتى آشكار مىشود كه بفهميد آموزش موسيقى كودك يكى از دغدغههايى اوست. كتاب «از متدارف تا چهارگاه» اصلىترين تاليف و تلاش براى آموزش صحيح موسيقى به كودكان ايرانى است كه آذرسينا يكى دو سال پيش آن را منتشر كرد و حالا درصدد است نسخه صوتى اين كتاب را روانه بازار كند، بههمين مناسبت گفت و گويى با وى انجام داديم كه مىخوانيد:
شما يك نوازنده و آهنگساز حرفهاى هستيد و شكى نيست كه مىتوانيد فعاليتهاى زيادى در اين زمينه داشته باشيد، اما مدتهاست كه روى موسيقى كودك تمركز كردهايد و علاوه بر انتشار كتاب «از متدارف تا چهارگاه» حالا داريد نسخه صوتى آن را روانه بازار مىكنيد. چطور شد كه جهت كارهايتان به سمت موسيقى كودك رفت؟
به موارد زيادى مىشود اشاره كرد. اول بايد ديد نگاه ما به موسيقى كودك چگونه است. من معتقدم اهميت موسيقى كودك كمتر از توليد آثار جدى براى ردههاى سنى بالاتر نيست. فراموش نكنيد كه همه چيز از سالهاى كودكى شروع مىشود و مهم است كه ما به ذات و روح كودكانمان توجه ويژه داشته باشيم. مسئله بعدى اين است كه من يك معلم هستم. من همزمان با فارغالتحصيلى از دانشگاه در مراكز كانون پرورش فكرى تدريس مىكردم. در سه شهر قم، محلات و خمين به عنوان مربى موسيقى استخدام شده بودم و درس مىدادم براى بچهها، 35 سال سابقه تدريس موسيقى كودك و بزرگسال دارم. در طول اين سالها دردها را سنجيدم و فهميدم مشكل كار كجاست. در ابتداى مسير 7، 8 سال موسيقى كودك تدريس كردم. آقاى خديرى چند نفر در متدارف براى آموزش تربيت كرد كه يكى از آنها من بودم. در واقع تخصص من آموزش موسيقى در متدارف براى كودكان است. البته در همان سالها من كمانچه را نيز دنبال مىكردم.
منظورتان از تخصص آموزش موسيقى چيست؟
دانشكده هنرهاى زيبا بعد از دو سال دانشجوها را با گرايش جدا مىكرد و دو سال در يك زمينه تخصصي- علاوه بر دروس عمومى موسيقي- به آنها مدرك تحصيلى آن رشته را اعطا مىكرد. از جمله در آهنگسازي، نوازندگي، موزيكولوژى و آموزش موسيقي؛ يعنى چهار رشته اصلى براى فارغالتحصيلى در حوزه موسيقي.
هر فردى كه دانشجو بود بايد علاوه بر اين رشتههاى اصلى يك ساز تخصصى هم مىزد كه من ويولن و كمانچه مىزدم و شاگردى بزرگانى چون صفوت، برومند و بهارى را كردم. البته استادان بزرگى هم در زمينه موسيقى كلاسيك غربى بودند كه شما خودتان مىدانيد.
وقتى فارغالتحصيل شديد نوازندگى ويولن مىكرديد يا كمانچه؟
من در دانشكده ويولن مىزدم، اما همزمان كمانچه را هم پى گرفتم. وقتى از دانشكده آمدم بيرون تا حدودى كمانچهنواز شده بودم. اما تحصيلات آكادميك من آموزش موسيقى بود كه درسهاى ويژهاى براى خودش داشت.
به نظر مىرسد كه اين دو ذهنيت در كنار هم موجب شد، دغدغههاى فراوانى برايتان به وجود بيايد؟
دقيقا همين طور است. حدود 20 سالى موسيقى كودك كار نكردم. چون بستر لازم براى آموزش درست وجود نداشت. اما به تدريج دريافتم كه يك خلأ جدى وجود دارد و نياز هست كه به سمت موسيقى كودك برويم. دوباره به اين سمت كشيده شدم. متدارف يك متد كارآمد است كه در آن جنبههاى آموزشى فراوانى وجود دارد.
بحث مهم در زمينه روش آموزشى كارل ارف آلمانى و پياده كردن آن در فرهنگ ما يك بحث با دامنههاى اختلاف فراوان است. شما چگونه توانستيد در مسير آداپته كردن متدكارل ارف قدم برداريد؟
به نكته خوبى اشاره كرديد. فراموش نكنيد كه ما نوكرارف نيستيم. ارف در روش آموزشى خودش دنبال اين بود كه چگونه مىتوان به كمك موسيقى به تربيت صحيح كودكان پرداخت. در واقع موسيقى بهانهاى بود براى ارف تا كودكان را بسازد. من هم تلاش كردم پايههاى اصلى تفكر و نگاه ارف را اقتباس كنم تا بچهها را در هر شرايطى با ذات موسيقى آشنا كنم.
از آنجايى كه موسيقى ما داراى فواصل متفاوتى است و پياده كردن اصول موسيقى غربى روى آن تا حدودى مشكل است، شما مشكلى در مسير آداپته كردن نداشتيد؟
من آمدم و سعى كردم با استفاده از فواصل كه به موسيقى جهانى نزديكتر است، ملودىهاى سادهاى بنويسم كه هر كودك ايرانى بتواند با سازهايى مثل بلز و ريكو در آن بنوازد. به عنوان مثال گوشه حربى دستگاه ماهور را گرفتم و سعى كردم به ابتدايىترين شكل، آن را براى كودكان تنظيم كنم. خودتان بهتر مىدانيد كه بخشهاى درآمدى دستگاه ماهور با گام ماژور غربى حدودا يكسان است. علاوه بر اين با استفاده از هنرجوهاى دورههاى بالاتر مىتوان شكل گروهى به كار داد و مقوله حضور در يك گروه يا جمع را براى كودك تعريف كرد. اين باعث مىشود كه يك كودك علاوه بر آشنايى و پذيرش موسيقى ايرانى بتواند تجربه اجتماعى زيستن كسب كند و به عنوان يك عامل در يك گروه تا مرحله اظهار عقيده پيش برود. اين در كتاب بود.
در نسخه صوتى با نوازندههاى حرفهاى و كمى جدىتر اين قطعات را اجرا كردم كه به لحاظ شنيدارى هم بچهها بتوانند همراه موسيقى حرفهاى در حال و هواى خودشان باشند. خيلى از بچههاى ما مىتوانند جدىترين اشعار و موسيقى را بشنوند و لذت ببرند. اگر چه آنها نمىتوانند به تجزيه و تحليل و نتنويسى آن بپردازند، اما شنيدن براى آنها ميسر و موثر است. ذهن بچههاى ايرانى خيلى قوى است. اين روش به كودكان اجازه مىدهد جملههاى ساده شده رديف موسيقى ايرانى را به خوبى و زيبايى بشنوند. در همين كارى كه ضبط آن به اتمام رسيده است يك كودك خوانندگى مىكند. او نمىداند چهارگاه چيست اما خيلى خوب قطعاتى كه من نوشتم را بىعيب و نقص مىخواند. يعنى فواصل چهارگاه را به خوبى حس مىكند دليلش اين است كه با اين موسيقى بزرگ شده است.
اينجاست كه نقش پدر و مادرها در تربيت موسيقايى فرزندانشان به ميان مىآيد؟
نه فقط پدر و مادرها، بلكه متوليان موسيقى وظيفه دارند، فضا را طورى فراهم كنند كه كودكان موسيقى خوب بشنوند. يعنى هيچ وقت نبايد انتخاب موسيقى براى گسترش فرهنگ موسيقايى درست را ناديده گرفت.
اين اثر صوتى به نظرتان تا چه ميزان مىتواند در جذب مخاطب و به وجود آوردن يك متد نسبتا ايرانى موثر باشد؟
اين را كه مردم بايد بگويند اما تا اينجا كه تعدادى از بچهها و بزرگترها شنيدهاند، مىگويند خوب شده و با اشتياق منتظر انتشار آن هستند. به هر حال اشعار ساده كودكانهاى نوشتم كه بچهها بتوانند با آن ارتباط برقرار كنند. علاوه بر آن ريتم و تمپو را به شكلى تنظيم كردم كه براى كودكان جذاب باشد. مثلا گوشه نغمه را طورى تنظيم كردهام كه از آن حالت آرام رديف فاصله بگيرد و بچهها به وسيله آن شاد شوند. در موسيقى كودك مقوله ريتم، مقوله بسيار مهمى است. اين موضوع سبب مىشود تحرك به كار بيايد و طبيعتا در اين مسير استفاده از سازهاى كوبهاى نقش موثرى دارد كه من هم تلاش كردهام در چنين فضايى آثار را خلق كنم.
فكر نمىكنيد اين روش براى كسانى كه بعدا بخواهند موسيقى ايرانى را دنبال كنند، تضاد و دوگانگى به وجود آورد؟
نه اصلا اين طور نيست. در شرايطى كه اين همه موسيقى خارج از گود و بيهوده توليد و پخش مىشود، فكر مىكنم چنين تفكرى باعث تربيت مىشود. حتما كسانى كه امروزه اسم و رسمى دارند، موسيقىهاى نادرست هم به گوششان خورده، اما از آنجايى كه تربيت آنها درست بوده است، حالا صاحب شيوه و روش هستند. ما در آموزش موسيقى در هر رده سنى و با هر روشى چندان مشكل نداريم. حتى براى بزرگسالان هم وقتى كار را شروع مىكنيم در ابتدا آنها را با فواصل پرده و نيمپرده آشنا مىكنيم كه تا حدودى روى ماژور و مينور غربى منطبق است. بعدا سراغ ربع پرده مىرويم . جالب اينجاست كه من در اين كار جديد حتى سراغ گوشههايى رفتم كه در آنها از ربع پرده استفاده شده است. به عنوان مثال همين گوشه نغمه از آواز بيات اصفهان يا چهارگاه كه براى كودكان تنظيم كرده ام. مهم اين است كه موسيقيدان ما از اين كار حمايت كند. اگر ديد كه ارزش دارد و مىتواند براى بچههاى ما مفيد باشد، آن را توصيه كند و باعث گسترش شود. بيشتر مشكل ما همين عدم حمايتهاست. در شرايطى كه موسيقىهاى بىهويت روز به روز بيشتر به موسيقى ما لطمه مىزنند، متوليان موسيقى بايد از چنين كارهايى حمايت كنند كه در آينده كودكان ما حافظه شنيدارى خوبى داشته باشند كه برخاسته از فرهنگ خودشان است.
وقتى آموزش كودكان ما دچار خلأ و آسيب است، طبيعى به نظر مىرسد كه اين آسيب تا ردههاى بعدى نيز ادامه داشته باشد. آنجا وضعيت چطور است؟
آنجا قضيه تا حدودى فرق مىكند. به دليل اينكه آموزش براى بزرگسالان به دليل داشتن سابقه، وضعيت بهترى دارد. خوشبختانه الان افراد زيادى تربيت شدهاند كه مىتوانند به خوبى و با روشهاى مختلف، موسيقى درست بخصوص موسيقى ايرانى را منتقل كنند. حقيقت اين است كه نگرانى چندان زيادى در اين مسئله وجود ندارد و اصل قضيه زياد مخدوش نشده است. اگر چه آنجا هم كمبودهايى وجود دارد و بايد به سمت برطرف كردن آن برويم.
به هر حال آن سردرگمى همچنان در بحث آموزش موسيقى ايرانى وجود دارد؟
من معتقدم نوع استفاده از ساير متدها بسيار مهم است. هر كس هر چيز به درد بخورى در زمينه آموزش دارد بايد به كارش گرفت. اگر فكر مىكنيم نت براى كار ما مفيد است- كه من معتقدم مفيد است- بايد از آن استفاده كنيم. منتها اين استفاده بايد به دست موزيسينهاى آگاه به كار گرفته شود. نت نبايد در موسيقى ما چيره شود. نبايد ما در خدمت نت باشيم. بلكه آن بايد در اختيار و خدمت ما باشد. به عنوان مثال ما آمديم و ميزانبندى موسيقى غربى را گرفتيم و تسليم آن شديم.
يك آهنگساز اول مىآيد و تصميم مىگيرد بر اساس چه ميزانى قطعهاش را بنويسد. اين يك عمليات مكانيكى است كه با حال و هواى موسيقى ما چندان سازگار نيست. ما بايد ابتدا به ساكن موسيقى خودمان را در نظر بگيريم و اگر شد از امكانات سايرين هم استفاده كنيم.
حقيقت اين است كه انباشتگى مطالب در موسيقى ايرانى و الزام به اندوختن آن قدر پروسه آموزش را طولانى مىكند كه در ذهن هنرجو رسوب كرده و امكان خلاقيت را با تاخير مواجه مىكند؟
چارهاى نيست. اگر ياد نگيريد، نمىتوانيد در آينده به عنوان يك نوازنده يا آهنگساز، آثار باهويتى تحويل بدهيد. از طرف ديگر چيزى كه شما مىگوييد وجود دارد. اينجاست كه بحث آموزش مطرح مىشود. استاد يا مدرس نبايد دست و بال شاگرد رديف نوازش را ببندد. بچهاى در آموزشگاه ما بود كه پدر و مادرش از تلاشهاى خلاقه او ناراحت بودند و مىگفتند چيزهايى كه معلم به او مىآموزد بعد از آموختن تغييراتى در آن ايجاد مىكند كه ما را نگران كرده است. من به آنها گفتم كه نگران نباشيد. مهمترين چيز در بحث موسيقى جنبههاى تجربى آن است. تعصب روى رديف تا حدودى درست است و كسى حق ندارد آن را تغيير دهد. اگر من اين كار را بكنم، فردا شاگرد من هم چنين كارى خواهد كرد و بعد از 30، 40 سال ديگر رديفى وجود نخواهد داشت. رديف يك الگوست، روش استفاده و آموزش آن بسيار مهم است.
قدم بعدى رسيدن به تجربه و خلاقيت است. من به شاگردانم توصيه مىكنم پس از آموختن گوشه و دستگاهى برمبناى آن چيزى بسازند و بياورند.
كمانچه سازى است كه قابليتهاى فراوانى دارد و نسل جديدى از نوازندگان نوآورىهايى در زمينه نوازندگى كمانچه انجام دادهاند. شما وضعيت نوازندگى كمانچه را چگونه ارزيابى مىكنيد؟
وضعيت كمانچه نوازى از كل موسيقى جدا نيست. در حال حاضر جوى بر موسيقى حكمفرماست كه گريزى از آن نيست و واقعيت زمانه است. اصالت و پيشينه رديف تا حدودى سبب شده كه جوانان بخواهند از اين مقوله بگريزند و به سمت نوآورى بروند. اين جو همه سازها را دربر گرفته است. علاوه بر آن دنيا، دنياى نمايش است و جوانان دوست دارند كارشان ديده شود. بحثى كه اينجا وجود دارد بحث چيستى و كيستى است. به عنوان مثال اگر شما آواز را از دهان آقاى شجريان بشنويد با آواز فلان كس كه مدتى آموزش ديده و براى خودنمايى كار مىكند، خيلى فرق دارد. مهم اين است كه چه كسى مجرى موسيقى اصيل ايرانى است. وقتى اجرا دست اهل فن و اهل اشارت باشد، شما به شدت لذت خواهيد برد. اين رميدگى خاطر از مطالب متنوع رديف باعث شده، نوازندههاى نوجو تا حدودى از اصالت كمانچه نوازى فاصله بگيرند آنها نتوانستند به تكنيكهاى موسيقى اصيل ايران پايبند بمانند. شايد وقتش را نداشتند چون رديف زمان مىبرد.
آيا اين آسيب صرفا به نوازندگان كمانچه مربوط مىشود؟
پاسخ دادن به اين پرسش دشوار است. نمىتوان گفت آنها مقصرند، به هر حال شرايط طورى پيش مىرود كه به قول شما زمان براى يادگيرى تمام مطالب رديف بسيار مشكل است.
اين آسيب رديف است يا آسيب زمانه؟
به نظرم آسيب هر دو مورد است كه در نهايت به ضرر موسيقى و نوازنده منجر مىشود. اصرار بيش از حد به رديف با خامى و تحجر لطمه مىزند. از سوى ديگر شتاب زمانه هم مزيد بر علت مىشود. تركيب اين دو مورد چنين وضعيتى به وجود مىآورد. نه اينكه نوازندههاى نسل بعد از ما، نوازندههاى خوبى نيستند، اتفاقا اغلب، كارهاى بسيار با ارزشى ساختهاند و نمىتوان منكر ارزش كارهايشان شد. منتها اگر دقيق شويم، ابتدا بايد از آن شلوغىها و بكوب بكوبها و آرتيست بازىها جدايش كرد و بعد ديد چه چيزى براى گفتن دارد. مثلا در كمانچه، نوازنده مىآيد خيلى شلوغ مىكند و روى دسته ساز بالا و پايين مىرود و آرشههاى خيلى سريع مىكشد. اينها به عنوان سرعت و ورزش از توان بالاى نوازنده حكايت مىكند. اما اگر همان را تجزيه كنيد مىبينيد كار پياده است. اگر از او بخواهيد يك درآمد نوا بزند، مىبينيد كه چيزى براى ارائه ندارد و نمىتواند خلاقيتش را در جملهبندىهاى اصيل رديف به كار ببرد. شما جملهبندى حافظ و شاملو را با يك شاعر نوپرداز پرطرفدار مقايسه كنيد، متوجه منظور من مىشويد.
پس شما معتقديد كمانچه نوازان امروز، علاوه بر هنر و تكنيكى كه دارند از يك بىهويتى رنج مىبرند؟
بهتر است بگوييم كمانچه نوازان امروز ضعف هويت دارند. اما امتيازى كه اينها دارند اين است كه رنگ و لعاب خاصى به اين ساز دادهاند و آن را در مجامع مختلف معرفى كردهاند. اين كار قابل قدردانى است. ديگر كسى كمانچه را يك ساز كهنه و مطربى نمىداند بلكه كاملا برعكس در هر اركسترى به عنوان يك ساز محورى و تعيين كننده حضور دارد. اما در نهايت ميزان ضعفها را به نسبت توانايىها اندك مىدانم و حركت كمانچه نوازان و فعاليتهايشان را مثبت ارزيابى مىكنم.
فراموش نكنيم كه در شرايط خاصى خيلى دشوار است كه يك نوازنده بتواند تمام ريزهكارىهاى رديف را ياد بگيرد و سروقت هم سراغ نوآورى و خلاقيت برود. به نظرم نوازندهها در اين موضوع چندان مقصر نيستند كه اندوختههايشان به نسبت انباشتههاى رديف كم است؟
قرار بر اين نيست كه همه نوازندهها بتوانند به چنين درجه و رتبهاى برسند كه هر دو موضوع را باهم داشته باشند. به هر حال زمان مىبرد تا يك هنرمند بتواند مجموعهاى از پديدههاى متناقض را در خودش جمع كند و به يك تكامل حقيقى دست بيايد. طبيعى است كه صبا به اين سادگىها به وجود نمىآيد. او با ضبطهاى خانگى و امكانات اندك، كارها و ايدههايش را ضبط كرد اما هنوز هم كه هنوز است بعضىها جرات نمىكنند، سراغ بعضى كارهايش بروند.
اصلا شما هنر موسيقى را چگونه مىبينيد آيا اين توانايى شما يك شغل است يا آن را در راه دلتان خرج مىكنيد؟
من اصلا به عنوان يك شغل به موسيقى نگاه نمىكنم. اگرچه من در بحث آموزش از هنر ارتزاق مىكنم، اما اين موضوع كاملا در پس معركه است و با عشقم هيچ نسبتى ندارد. وقتى مىخواهم به كا هنرى اقدام بكنم، ماديات كنار مىرود و هيچ نقشى ندارد.
اين موضوع با دنياى امروز و خصوصيات هنر امروز در تضاد كامل است؟
بله، وقتى چنين نگاهى حاكم شود، چنان آثارى هم توليد مىشود كه ماندگار نخواهد بود. مثل توليد يك كالاست براى مصرف و فراموش شدن. هنر واقعي، انگيزه و التهاب درونى يك هنرمند است. هنر ناب وقتى به وجود مىآيد كه نهاد ناآرام شما، خودش را مثل پرنده در قفس به اين طرف و آن طرف مىزند تا آزاد شود.
يك بخش ديگر از فعاليتهاى شما در زمينه آهنگسازى تعريف مىشود كه در آن علاقه زيادى به خلق موسيقى چندصدايى داريد. ضرورت پرداختن به موسيقى چند صدايى را در چه مىبينيد؟ چه ايرادى دارد كه شما با اين همه ملودى در ذهن سراغ موسيقى تك صدايى برويد؟
ايرادى ندارد كه من دنبال موسيقى تك صدايى بروم. منتها حل و فهميدن اين موسيقى براى مخاطب خيلى راحت است. يكى از ويژگىهاى هنرناب اين است كه قابل تفسير و قابل برداشتهاى مختلف باشد و شنونده براى فهميدنش زحمت بكشد. من به اين دليل ترجيح مىدهم به جاى تحويل دادن جملات پيچيده با بازىهاى ريتميك فراوان، سراغ خلق قطعاتى بروم كه از زاويههاى متعدد مىتوان به آن گوش داد. علاقه دارم مخاطب درگير شود و هر لحظه به نكتهاى و كمكم از آن قطعه يا از آن مجموعه به نتايج تازهاى برسد كه روح و جانش را در تازگى نگه دارد. از سوى ديگر نبايد فراموش كنيد كه ذهن امروز، ذهن درگير و آشفته است و ملودىهاى زيادى در ذهن انسان به وجود مىآورد، فرصت اين نيست كه اين همه ايده و ملودى را در يك خط تحويل مخاطب داد.
نوع تركيبى كه شما در خلق آثارتان به كار مىبريد، ساختار هارفوميك ندارد و تا حدودى كنترپوانتيك است؟
بله، من نوع خاصى از تركيب را استفاده مىكنم كههارمونيك نيست. يك روش خاص خودم است كه از سالهاى 65 و 66 به اين طرف با آلبوم سخن تازه شروع كردم. من با خودم فكر كردم اگر قرار باشد در تبعيت از موسيقى اصيل حركت كنم، بايد موسيقى تك صدايى خلق كنم. اما در كارهاى من انگار چند استاد كنار هم نشستهاند و دارند يك موضوع را روايت مىكنند. منتها هركس بايسته خودش. در كارهاى من اگر شما هر جمله را مجزا كنيد، مىبينيد كه كاملا براساس موسيقى ايرانى است.
فكر مىكنم يكى از اصلىترين ايدههاى شما در خلق قطعات، جنبههاى تصويرى و توصيفى مبتنى بر كلام است؟
هر نوع موسيقى كه وجود دارد يك جنبه توصيفى دارد. اگر بخواهم موسيقى با كلام كار كنم، ابتدا شعر را انتخاب مىكنم و بعد از تجزيه و تحليل سراغ اين مىروم كه چه حال و هوايى به درد اين شعر مىخورد. سپس ريتم، ملودى و مخاطب را در نظر مىگيرم و در نهايت به صداهاى مختلف و روايتهاى متفاوت فكر مىكنم. اين عنصر چند صدايى به تمام اين عوامل تحرك مىبخشد و هر كدام را در جاى خودش تعريف مىكند. القاى حس شعر و جنبههاى توصيفى آن برايم خيلى مهم است به همين جهت بسيارى از ويژگىهاى يك قطعه خوب را در خدمت آن قرار مىدهم.
پس با اين وجود در يك مجموعه سراغ اشعارى مىرويد كه به لحاظ جنبههاى توصيفى و بصرى نزديك به هم باشد؟
بله، سعى مىكنم در يك آلبوم، اشعار به لحاظ معنا مكمل يكديگر باشند. تا شعر آن اثر را نداشته باشد، اصلا طرفش نمىروم. يك شعر بايد از دو زاويه معنا و تصوير قابل تامل باشد و در كنار ساير اشعار يك مجموعه معنا بدهد تا از آن بهره ببرم.
چند سال پيش يك كنسرت با آقاى ناظرى داشتيد كه تمام قطعات جديد و تازه بود و هنوز تازه به نظر مىآيد. چرا هيچ وقت منتشر نشد؟
آن سالها يك بحث روى اشعار آن كنسرت بود كه همه از شاعران نوپرداز بود. و بحث ديگر اينكه ما چند بار خواستيم اين كار را در استوديو ضبط كنيم كه هر بار يك مشكل پيش مىآمد. شكل ديگر تب شرايط روز بود كه اهل موسيقى را وادار مىكرد بيشتر در صحنه باشند و كميتها را ارتقا بدهند. در نتيجه كيفيت تا حدودى به دست فراموشى سپرده شد. حقيقت اين است كه ظاهر شدن روى صحنه، موسيقىهاى سادهترى مىخواهد و اين با كار ما منافات داشت. زمانه ايجاب مىكرد كه موسيقى تا حدودى سهلالوصولتر باشد و در چنين شرايطى كارهاى سخت با مانع روبهرو مىشد. با اين حال هنوز در دل من و دل آقاى ناظرى اين خواست وجود دارد كه آن كار انجام شود و به سرانجام برسد. تكميل اين كار يك همت ويژه و بلند مىخواهد كه كارها را دوباره تنظيم جديد كنيم و خوانده شود. من همتش را دارم باي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-